صفحه 329 هر چند شك او براى زكات سالهاى پيش باشد. مسأله : فقير نمى تواند زكات را به كمتر از مقدار آن صلح كند يا چيزى را گرانتر از قيمت آن بابت زكات قبول نمايد، يا زكات را از مالك بگيرد و به او ببخشد ولى چنانچه مصلحت باشد مى تواند به عنوان قرض برگرداند. امّا كسى كه زكات زيادى بدهكار است و فقير شده و نمى تواند زكات را بدهد و اميد هم ندارد كه دارا شود، چنانچه بخواهد توبه كند، فقير مى تواند زكات را از او بگيرد و به او ببخشد. مسأله : انسان مى تواند از زكات، قرآن يا كتاب دينى يا كتاب دعا بخرد و وقف نمايد، اگر چه بر اولاد خود و بر كسانى وقف كند كه خرج آنان بر او واجب است. و نيز مى تواند توليت وقف را براى خود يا اولاد خود قرار دهد. مسأله : انسان نمى تواند از زكات املاكى بخرد و بر اولاد خود يا بر كسانى كه مخارج آنان بر او واجب است وقف نمايد تا عايدى آن را به مصرف مخارج خود برسانند. مسأله : فقير مى تواند براى رفتن به حج و زيارت و مانند اينها زكات بگيرد، ولى اگر به مقدار خرج سالش زكات گرفته باشد، براى زيارت و مانند آن نمى تواند زكات بگيرد ولى از سهم سبيل الله مانعى ندارد. مسأله : اگر مالك، فقيرى را وكيل كند كه زكات مال او را بدهد، چنانچه آن فقير احتمال دهد كه قصد مالك اين بوده كه خود آن فقير از زكات بر ندارد نمى تواند چيزى از آن را براى خودش بردارد، و اگر يقين دارد كه قصد مالك اين نبوده، براى خودش هم مى تواند بردارد. مسأله : اگر فقير شتر و گاو و گوسفند و طلا و نقره را بابت زكات بگيرد، چنانچه شرطهائى كه براى واجب شدن زكات گفته شد در آنها جمع شود (يعنى به مقدار نصاب باشد و اتفاقاً سال بر آن بگذرد) بايد زكات آنها را بدهد. مسأله : اگر دو نفر در مالى كه زكات آن واجب شده با هم شريك باشند و يكى از آنها زكات قسمت خود را بدهد تصرف او در سهم خودش اشكال ندارد، حتى اگر بداند شريك او زكات مال خود را نداده است. صفحه 330 مسأله : كسى كه خمس يا زكات بدهكار است، و كفّاره و نذر و مانند اينها هم بر او واجب است و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همه آنها را بدهد، اگر مالى كه خمس يا زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد بايد خمس و زكات را بدهد، و اگر از بين رفته باشد مخيّر است مى تواند خمس يا زكات را بدهد يا كفّاره و نذر و قرض و مانند اينها را ادا نمايد ولى بهتر است بين آنها تقسيم كند. مسأله : كسى كه خمس يا زكات بدهكار است و قرض هم دارد اگر بميرد و مال او براى همه آنها كافى نباشد چنانچه مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين نرفته باشد، بايد خمس يا زكات را بدهند و بقيّه مال او را به قرض هاى او قسمت كنند و اگر مالى كه خمس و زكات آن واجب شده از بين رفته باشد، بايد مال او را به خمس و زكات و قرض به نسبت تقسيم كنند مثلا اگر چهل تومان خمس بر او واجب است و بيست تومان به كسى بدهكار است، و همه مال او سى تومان است، بايد بيست تومان بابت خمس و ده تومان بابت دين او بدهند. مسأله : كسى كه مشغول تحصيل علم است و اگر تحصيل نكند مى تواند براى معاش خود كسب كند چنانچه تحصيل آن علم، واجب يا مستحب باشد مى توان به او زكات داد و اگر تحصيل آن علم واجب يا مستحب نباشد، زكات دادن به او جايز نيست. زكات فطره مسأله : كسى كه موقع غروب شب عيد فطر (گرچه به چند لحظه باشد) بالغ و عاقل و هوشيار است و فقير و بنده كس ديگر نيست، بايد براى خودش و كسانى كه نان خور او هستند، هر نفرى يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم يا جو يا خرما يا كشمش يا برنج يا ذرّت و مانند اينها به مستحق بدهد و اگر پول يكى از اينها را هم بدهد كافى است. مسأله : كسى كه مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و كسب و كارى هم ندارد كه بتواند مخارج سال خود و عيالاتش را بگذارند فقير است و دادن زكات فطره بر او صفحه 331 واجب نيست. مسأله : انسان بايد فطره كسانى را كه در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مى شوند بدهد، كوچك باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا كافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه، در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر. مسأله : اگر كسى را كه نان خور او است و در شهر ديگر است وكيل كند كه از مال او فطره خود را بدهد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه فطره را مى دهد، لازم نيست خودش فطره او را بدهد. مسأله : فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحب خانه وارد شده اگر نانخور او حساب شود بر او واجب است، لكن به مجرد صرف يك افطارى فطره ميهمان بر صاحبخانه واجب نيست. مسأله : فطره مهمانى كه پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضايت صاحب خانه وارد مى شود و مدّتى نزد او مى ماند در صورتى كه نانخور او حساب شود بنابر احتياط، واجب است، و همچنين است فطره كسى كه انسان را مجبور كرده اند كه خرجى او را بدهد. مسأله : فطره مهمانى كه بعد از غروب شب عيد فطر وارد مى شود بر صاحب خانه واجب نيست، اگر چه پيش از غروب او را دعوت كرده باشند و در خانه او هم افطار كند. مسأله : اگر كسى موقع غروب شب عيد فطر ديوانه يا بيهوش باشد، زكات فطره بر او واجب نيست. مسأله : اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنى شود، در صورتى كه شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زكات فطره را بدهد. مسأله : كسى كه موقع غروب شب عيد فطر، زكات فطره بر او واجب نيست، اگر تا پيش از ظهر روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود، مستحب است زكات فطره را بدهد. مسأله : كافرى كه بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده فطره بر او واجب صفحه 332 نيست. ولى مسلمانى كه شيعه نبوده، اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد زكات فطره را بدهد. مسأله : كسى كه باندازه يك صاع كه تقريباً سه كيلو است گندم و مانند آن دارد مستحب است زكات فطره را بدهد، و چنانچه عيالاتى داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد مى تواند بقصد فطره، آن يك صاع را به يكى از عيالاتش بدهد و او هم بهمين قصد به ديگرى بدهد، و همچنين تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چيزى را كه مى گيرد به كسى بدهد كه از خودشان نباشد. و اگر يكى از آنها صغير باشد، ولىّ او بجاى او مى گيرد و احتياط واجب آن است كه چيزى را كه براى صغير گرفته به كسى ندهد. مسأله : اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچه دار شود، يا كسى نان خور او حساب شود، واجب نيست فطره او را بدهد. اگر چه مستحب است فطره كسانى را كه بعد از غروب تا پيش از ظهر روز عيد نانخور او حساب مى شوند بدهد. مسأله : اگر انسان نانخور كسى باشد و پيش از غروب نانخور كس ديگر شود، فطره او بر كسى كه نانخور او شده واجب است مثلا اگر دختر پيش از غروب به خانه شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد. مسأله : كسى كه ديگرى بايد فطره او را بدهد واجب نيست فطره خود را بدهد بلكه اگر كسى نان خور ديگرى باشد كه به جهت فقر زكات بر او واجب نمى شود برخود او زكات فطره واجب نيست هرچند غنى باشد. مسأله : اگر فطره انسان بر كسى واجب باشد و او فطره را ندهد، بر خود انسان واجب نمى شود. مسأله : اگر كسى كه فطره او بر ديگرى واجب است خودش فطره را بدهد، از كسى كه فطره بر او واجب شده ساقط نمى شود مگر اينكه با اذن و اجازه طرف باشد. مسأله : زنى كه شوهرش مخارج او را نمى دهد، چنانچه نانخور كس ديگر باشد، فطره اش بر آن كس واجب است. و اگر نانخور كس ديگر نيست، در صورتى كه فقير نباشد بايد فطره خود را بدهد. مسأله : كسى كه سيّد نيست نمى تواند به سيّد فطره بدهد حتّى اگر سيّدى نانخور صفحه 333 او باشد نمى تواند فطره او را به سيّد ديگر بدهد. مسأله : فطره طفلى كه از مادر يا دايه شير مى خورد، بر كسى است كه مخارج مادر يا دايه را مى دهد ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل بر مى دارد فطره طفل بر كسى واجب نيست. مسأله : اگر انسان كسى را اجير نمايد و شرط كند كه مخارج او را بدهد «مانند خدمتكار» در صورتى كه بشرط خود عمل كند و نانخور او حساب شود بايد فطره او را هم بدهد ولى چنانچه شرط كند كه مقدارى از مخارج او را بدهد و مثلا پولى هم براى ديگر مخارجش بدهد، دادن فطره او واجب نيست مانند كارگران در كارخانه ها و مهمانخانه ها كه معمولا كاركنان، غذاى خود را همانجا مى خورند فطره آنها بر خودشان است نه بر صاحبكار. مسأله : اگر كسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد، بايد فطره او و عيالاتش را از مال او بدهند، ولى اگر پيش از غروب بميرد، واجب نيست فطره او وعيالاتش را از مال او بدهند. مصرف زكات فطره مسأله : اگر زكات فطره را به يكى از هشت مصرفى كه سابقاً براى زكات مال گفته شد برسانند كافى استولى احتياط مستحب آن است كه فقط به فقراى شيعه بدهند. مسأله : اگر طفل شيعه اى فقير باشد، انسان مى تواند فطره را به مصرف او برساند، يا به واسطه دادن به ولىّ طفل، ملك طفل نمايد. مسأله : فقيرى كه فطره به او مى دهند، لازم نيست عادل باشد. ولى احتياط واجب آن است كه به شراب خوار و كسى كه آشكارا معصيت مى كند فطره ندهند. مسأله : به كسى كه فطره را در معصيت مصرف مى كند نبايد فطره بدهند. مسأله : احتياط واجب آن است كه به يك فقير بيشتر از مخارج سالش و كمتر از يك صاع كه تقريباً سه كيلو است فطره ندهند. مسأله : اگر از جنسى كه قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است مثلا از گندم صفحه 334 اعلا كه قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است، نصف صاع كه معناى آن در مسأله پيش گفته شد بدهد كافى نيست. و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشكال دارد. مسأله : انسان نمى تواند نصف صاع را از يك جنس مثلا گندم و نصف ديگر آن را از جنس ديگر مثلا جو بدهد. و اگر آن را به قصد فطره هم بدهد اشكال دارد. مسأله : مستحب است در دادن زكات فطره، خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم دارد و بعد همسايگان فقير را، بعد اهل علم فقير را، ولى اگر ديگران از جهتى برترى داشته باشند، مستحب است آنها را مقدّم بدارد. مسأله : اگر با اعتقاد اينكه كسى فقير است به او فطره بدهد و بعد معلوم شود فقير نبوده يا از روى ندانستن مسأله به كسى كه فقير نيست فطره بدهد چنانچه مالى را كه به او داده از بين نرفته باشد مى تواند پس بگيرد و به مستحق بدهد و اگر از بين رفته هر گاه كسى كه آن چيز را گرفته مى دانسته يا احتمال مى داده كه فطره است بايد عوض آن را بدهد تا به مستحق برسانند، ولى اگر به غير عنوان فطره داده نمى تواند چيزى از او بگيرد و چنانچه در تشخيص مستحق كوتاهى نكرده باشد مثلا بيّنه شرعيّه گواهى بر فقر او داده باشد لازم نيست دوباره از مال خود فطره بپردازد. مسأله : اگر كسى بگويد: فقيرم، نمى شود به او فطره داد، مگر آنكه اطمينان پيدا كند كه فقير است يا انسان بداند كه قبلا فقير بوده است. مسائل متفرّقه زكات فطره مسأله : انسان بايد زكات فطره را به قصد قربت يعنى براى انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعى كه آن را مى دهد، نيّت دادن فطره نمايد. مسأله : اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست و احتياط واجب آن است كه در ماه رمضان هم فطره را ندهد. ولى اگر پيش از ماه رمضان يا در ماه رمضان به فقير قرض بدهد و بعد از آنكه فطره بر او واجب شد، طلب خود را بابت فطره حساب كند مانعى ندارد. مسأله : گندم يا چيز ديگرى را كه براى فطره مى دهد بايد خالص باشد و عرفاً با صفحه 335 چيز ديگرى مثل خاك مخلوط نباشد و اگر مقدارى خاك يا چيز ديگر داشته باشد ولى عرف آن را خالص بشمارد اشكالى ندارد و در اين فرض بهتر است به مقدارى بدهد كه خالص آن يك صاع باشد. مسأله : اگر فطره را از چيز معيوب بدهد كافى نيست. مسأله : كسى كه فطره چند نفر را مى دهد، لازم نيست همه را از يك جنس بدهد و اگر مثلا فطره بعضى را گندم و فطره بعضى ديگر را جو بدهد كافى است. مسأله : كسى كه نماز عيد فطر مى خواند بنابر احتياط واجب بايد فطره را پيش از نماز عيد بدهد ولى اگر نماز عيد نمى خواند مى تواند دادن فطره را تا ظهر تأخير بيندازد. مسأله : اگر به نيّت فطره مقدارى از مال خود را كنار بگذارد و تا ظهر روز عيد به مستحق ندهد هر وقت آن را مى دهد نيّت فطره نمايد. مسأله : اگر موقعى كه دادن زكات فطره واجب است، فطره را ندهد و كنار هم نگذارد احتياط واجب آن است كه بعداً بدون اين كه نيّت اداء و قضا كند بقصد قربت بدهد. مسأله : اگر فطره را كنار بگذارد، نمى تواند آن را براى خودش بردارد و مال ديگرى را براى فطره بدهد. مسأله : اگر انسان مالى داشته باشد كه قيمتش از فطره بيشتر است، چنانچه فطره را ندهد و نيّت كند كه مقدارى از آن مال براى فطره باشد اشكال دارد. مسأله : اگر مالى را كه براى فطره كنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترسى به فقير داشته و دادن فطره را تأخير انداخته، بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترسى به فقير نداشته ضامن نيست. مسأله : اگر در محلّ خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن است كه فطره را بجاى ديگر نبرد، و اگر بجاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد. صفحه 336 احكام حـجّمسأله : حج: زيارت كردن خانه خدا و انجام اعمالى است كه دستور داده اند در آنجا بجا آورده شود و در تمام عمر بر كسى كه شرايط زير را دارا باشد، يك مرتبه واجب مى شود. اوّل: بالغ باشد. دوّم: عاقل و آزاد باشد. سوّم: بواسطه حجّ مجبور نشود كار حرامى كه اهميتش در شرع از حج بيشتر است انجام دهد يا عمل واجبى را كه از حجّ مهمتر است ترك كند. چهارم: مستطيع باشد، و مستطيع بودن به چند چيز است: اوّل: آنكه توشه راه و چيزهايى را كه بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است و در كتابهاى مفصّل گفته شده دارا باشد، و نيز مالى كه بتواند بليط سفر يا وسيله سفر را تهيّه كند داشته باشد. دوّم: سلامت مزاج و توانايى آن را داشته باشد كه بتواند مكّه رود و حج را بجا آورد. سوّم: در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته است يا انسان بترسد كه در راه جان او از بين برود حجّ بر او واجب نيست ولى اگر از راه ديگرى بتواند برود اگر چه دورتر باشد در صورتى كه مشقّت زياد نداشته باشد و خيلى غير متعارف نباشد صفحه 337 بايد از آن راه برود. چهارم: بقدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم: مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچّه و مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنها را لازم مى دانند داشته باشد. ششم: بعد از برگشتن كسب يا زراعت يا عايدى ملك يا راه ديگرى براى معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود به زحمت زندگى كند و اگر كسى كه آنچه دارد در راه حج خرج كند زندگى او قبل و بعد از حج فرق نكند حج بر او واجب است پس كسانى كه زندگيشان از طريق وجوهات شرعيه تأمين مى شود و حج رفتن وضع زندگى آنها را مختل نمى كند اگر به اندازه حج مالى داشته باشند حج بر آنها واجب مى شود. مسأله : كسى كه بدون خانه ملكى رفع احتياجش نمى شود، وقتى حج بر او واجب است كه پول خانه را هم داشته باشد. مسأله : زنى كه مى تواند به مكّه برود، اگر بعد از برگشتن از خود مالى نداشته باشد و شوهرش هم فقير باشد و خرجى او را ندهد و ناچار شود كه به سختى زندگى كند، حج بر او واجب نيست. مسأله : اگر كسى توشه راه و وسيله سفر نداشته باشد و ديگرى بگويد حجّ برو من خرج تو و عيالات تو را در موقعى كه در سفر حج هستى مى دهم، حجّ بر او واجب مى شود. مسأله : اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات كسى را در مدّتى كه مكّه مى رود و بر مى گردد به او ببخشند و با او شرط كنند كه حج كند، اگر چه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالى كه بتواند با آن زندگى كند نداشته باشد بايد قبول نمايد و حج بر او واجب مى شود. مسأله : اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات كسى را در مدّتى كه مكّه مى رود و بر مى گردد به او بدهند و بگويند: حج برو، ولى ملك او نكنند، حج بر او واجب مى شود. صفحه 338 مسأله : اگر مقدارى مال كه براى حج كافى است به كسى بدهند و با او شرط كنند كه در راه مكّه خدمت كسى كه مال را داده بنمايد، حج بر او واجب نمى شود ولى اگر قبول كند و خدمت، منافات با انجام مناسك حج نداشته باشد حجّ واجب مى شود. مسأله : اگر مقدارى مال به كسى بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه حج نمايد، هر چند بعداً مالى از خود پيدا كند، ديگر حج بر او واجب نيست. مسأله : اگر براى تجارت يا كار ديگرى به جدّه برود و آنجا مالى بدست آورد كه اگر بخواهد از آنجا به مكّه رود مستطيع باشد و ساير شرايط را دارا باشد بايد حج كند و در صورتى كه حج نمايد، اگر چه بعداً مالى پيدا كند كه بتواند از وطن خود به مكه رود، ديگر حج بر او واجب نيست. مسأله : اگر انسان اجير شود كه مباشرةً از طرف كس ديگر حج كند، چنانچه خودش نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد بايد از كسى كه او را اجير كرده اجازه بگيرد. مسأله : اگر كسى مستطيع شود و مكه نرود و فقير شود و استطاعتش از دست برود بايد به هر طريق كه مى تواند حج را بجا آورد، ولو با قرض گرفتن يا اجير شدن باشد. مسأله : اگر در سال اولى كه مستطيع شده بدون سستى و تأخير به مكّه رود و در وقت معيّنى كه دستور داده اند به عرفات و مشعر الحرام نرسد چنانچه در سالهاى بعد مستطيع نشود حج بر او واجب نيست ولى چنانچه از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته به هر طريق كه مى تواند بايد حج بجا آورد. مسأله : اگر در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند و بعد بواسطه پيرى يا مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نا اميد باشد از اينكه بعداً خودش حج كند، بايد ديگرى را از طرف خود بفرستد تا برايش حج انجام دهد بلكه اگر در سال اوّلى كه به قدر رفتن حج مال پيدا كرده، بواسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حجّ كند احتياط مستحب آن است كه كسى را از طرف خود بفرستد كه حجّ نمايد. مسأله : كسى كه از طرف ديگرى براى حج اجير شده، بايد طواف نساء را از طرف او بجا آورد و اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مى شود. صفحه 339 امر به معروف و نهى از منكرمسأله : امر به معروف و نهى از منكر با شرائطى كه ذكر خواهد شد، واجب است، و ترك آن معصيت است، و در مستحبات و مكروهات امر و نهى مستحب است. مسأله : امر به معروف و نهى از منكر واجب كفائى مى باشد و در صورتى كه بعضى از مكلّفين قيام به أن مى كنند از ديگران ساقط است، و اگر اقامه معروف و جلوگيرى از منكر موقوف بر اجتماع جمعى از مكلّفين باشد واجب است اجتماع كنند. مسأله : اگر بعضى امر و نهى كنند و مؤثر نشود و بعض ديگر احتمال بدهند كه امر يا نهى آنها مؤثر است واجب است امر و يا نهى كنند. مسأله : در امر به معروف و نهى از منكر بيان مسأله شرعيه كفايت نمى كند، بلكه بايد مكلف امر و نهى كند. مسأله : در امر به معروف و نهى از منكر قصد قربت معتبر نيست، بلكه مقصود اقامه واجب و جلوگيرى از حرام است. شرايط امر به معروف و نهى از منكر مسأله : امر به معروف و نهى از منكر در صورتى كه چهار شرط زير وجود داشته باشد واجب مى شود: صفحه 340 اول: آن كسى كه مى خواهد امر و نهى كند، بداند كه آنچه شخص مكلّف بجا نمى آورد واجب است بجا آورد، و آنچه بجا مى آورد بايد ترك كند. و بر كسى كه معروف و منكر را نمى داند واجب نيست. دوم: آن كه احتمال بدهد امر و نهى او تأثير مى كند، پس اگر بداند اثر نمى كند واجب نيست. سوم: آن كه بداند و يا اطمينان داشته باشد شخص معصيت كار بنا دارد كه معصيت خود را تكرار كند، پس اگر بداند يا گمان كند يا احتمال عقلايى بدهد كه تكرار نمى كند واجب نيست. چهارم: آن كه در امر و نهى مفسده اى نباشد، پس اگر بداند يا گمان كند كه در اثر امر يا نهى ضرر جانى يا عرضى و آبروئى يا مالى قابل توجه به او مى رسد واجب نيست. بلكه اگر احتمال عقلائى بدهد كه ضررهاى مذكور به او مى رسد واجب نيست. بلكه اگر بترسد كه ضررى متوجه متعلقان او مى شود واجب نيست، بلكه با احتمال وقوع ضرر جانى يا عرضى و آبروئى يا مالى موجب حرج بر بعضى مؤمنين، واجب نمى شود بلكه در بسيارى از موارد حرام است. مسأله : به طور كلى در امر به معروف و نهى از منكر انسان بايد با توجه به اهميت معروف يا منكر در مقايسه با ضرر يا مؤونه اى كه امر به معروف و نهى از منكر دارد اقدام كند كه اگر اهميت معروف يا منكر كمتر از ضرر و مؤونه امر به معروف و نهى از منكر باشد واجب نيست بلكه جايز نيست. و اگر اهميت معروف و منكر بسيار زيادتر از ضرر و مؤونه نهى از منكر و امر به معروف باشد واجب است، هر چند ضرر زيادى داشته باشد و حتى اگر متوقف بر بذل جان و مال باشد. مسأله : اگر بدعتى در اسلام واقع شود مثل منكراتى كه دولت هاى جائر انجام مى دهند به اسم دين مبين اسلام، واجب است خصوصاً بر علماء اسلام اظهار حق و انكار باطل، و اگر سكوت علماء اعلام موجب هتك مقام علم و موجب اسائه ظن به علماء اسلام شود واجب است اظهار حق به هر نحوى كه ممكن است اگر چه بدانند تأثير نمى كند. صفحه 341 مسأله : اگر سكوت علماء اعلام موجب تقويت ظالم شود يا موجب تأييد او گردد يا موجب جرأت او شود بر ساير محرمات، واجب است اظهار حق و انكار باطل اگر چه تأثير فعلى نداشته باشد. مراتب امر به معروف و نهى از منكر مسأله : براى امر به معروف و نهى از منكر مراتبى است. و جائز نيست با حاصل شدن مقصود از مرتبه پائين، به مراتب ديگر عمل شود. مسأله : مرتبه اول آن كه با شخص معصيت كار طورى عمل شود كه بفهمد براى ارتكاب او به معصيت، اين برخورد با او شده است، مثل اين كه از او رو برگرداند، يا با چهره عبوس با او ملاقات كند، يا ترك مراوده با او كند و از او اعراض كند به نحوى كه معلوم شود اين امور براى آن است كه او ترك معصيت كند و ديگر تكرار ننمايد. مسأله : اگر در اين مرتبه درجاتى باشد با تأثير درجه خفيف تر، به همان اكتفا كند، مثلا اگر با عدم تكلّم با او، مقصود حاصل مى شود، به همان اكتفا كند و به درجه بالاتر، عمل نكند، خصوصاً اگر طرف، شخصى است كه اين نحو عمل موجب هتك او مى شود. مسأله : اگر اعراض نمودن و ترك معاشرت با معصيت كار موجب تخفيف معصيت مى شود يا احتمال بدهد كه موجب تخفيف مى شود، واجب است. مسأله : مرتبه دوم از امر به معروف و نهى از منكر، امر و نهى به زبان است، پس با احتمال تأثير و حصول شرايط گذشته، واجب است اهل معصيت را نهى كنند، و تارك واجب را امر كنند كه واجب را انجام دهد. مسأله : اگر با موعظه و نصيحت، معصيت كار ترك مى كند معصيت را، لازم است اكتفاء به آن، و نبايد از آن تجاوز كند. مسأله : اگر نصيحت تأثير ندارد، واجب است با احتمال تأثير امر و نهى الزامى كند، و اگر تأثير نمى كند مگر با تشديد در گفتار و تهديد بر مخالفت، لازم است لكن بايد از دروغ و معصيت ديگر احتراز شود. مسأله : جايز نيست براى جلوگيرى از معصيت، ارتكاب معصيت مثل فحش و صفحه 342 دروغ و اهانت، مگر آنكه معصيت، از چيزهايى باشد كه مورد اهتمام شارع مقدس باشد و به آن راضى نباشد، مثل قتل نفس محترمه، در اين صورت بايد جلوگيرى كند به هر نحو كه ممكن است. مسأله : اگر عاصى ترك معصيت نمى كند مگر به جمع ما بين مرتبه اولى و ثانيه، واجب است جمع به اينكه هم از او اعراض كند، و ترك معاشرت نمايد و با چهره عبوس با او ملاقات كند، و هم او را امر به معروف كند لفظاً و نهى كند لفظاً. مسأله : مرتبه سوم توسل به زور و جبر است، پس اگر بداند يا اطمينان داشته باشد كه ترك منكر نمى كند يا واجب را بجا نمى آورد مگر با اعمال زور و جبر، واجب است لكن بايد تجاوز از قدر لازم نكند. مسأله : اگر ممكن شود جلوگيرى از معصيت به اينكه بين شخص و معصيت حائل شود و با اين نحو مانع از معصيت شود، لازم است اقتصار به آن اگر محذور آن كمتر از چيزهاى ديگر باشد. مسأله : اگر جلوگيرى از معصيت توقف داشته باشد بر اينكه دست معصيت كار را بگيرد يا او را از محل معصيت بيرون كند يا در آلتى كه به آن معصيت مى كند تصرف كند، جايز است، بلكه واجب است عمل كند. مسأله : جايز نيست اموال محترمه معصيت كار را تلف كند مگر آنكه لازمه جلوگيرى از معصيت باشد، در اين صورت اگر تلف كند احتياط لازم آن است كه مثل يا قيمت آن را بپردازد و در غير اين صورت، ضامن و معصيت كار است. مسأله : اگر جلوگيرى از معصيت توقف داشته باشد بر حبس نمودن معصيت كار، در محلى يا منع نمودن از آنكه به محلى وارد شود، واجب است، با مراعات مقدار لازم و تجاوز ننمودن از آن. مسأله : اگر توقف داشته باشد جلوگيرى از معصيت، بر كتك زدن و سخت گرفتن بر شخص معصيت كار، و در مضيقه قرار دادن او جايز است، لكن لازم است مراعات شود كه زياده روى نشود، و بهتر بلكه احتياط لازم آنست كه در اين امر و نظير آن اجازه از مجتهد جامع الشرايط گرفته شود. صفحه 343 مسأله : اگر جلوگيرى از منكرات و اقامه واجبات موقوف باشد بر جرح و قتل، جائز نيست مگر به اذن مجتهد جامع الشرائط با حصول شرائط آن. مسأله : اگر منكر از امورى است كه شارع اقدس به آن اهتمام مى دهد و به وقوع آن به هيچوجه راضى نيست، جايز است دفع آن بهر نحو كه ممكن باشد، مثلا اگر كسى خواست يك شخص را كه جايز القتل نيست بكُشد بايد از او جلوگيرى كرد و اگر ممكن نيست دفاع از قتل مظلوم مگر به قتل ظالم، جائز است بلكه واجب است، و لازم نيست از مجتهد اذن حاصل نمايد لكن بايد مراعات شود كه در صورت امكان جلوگيرى به نحو ديگرى كه به قتل منجر نشود به آن نحو عمل كند، و اگر از حد لازم تجاوز كند معصيت كار و احكام متعدى بر او جارى خواهد شد. صفحه 344 مسائل دفاعمسأله : اگر دشمن بر بلاد مسلمانان و سرحدات آن هجوم نمايد، واجب است بر جميع مسلمانان دفاع از آن بر هر وسيله اى كه امكان داشته باشد: از بذل جان و مال. و در اين امر احتياج به اذن مجتهد جامع الشرائط نيست. مسأله : اگر مسلمانان بترسند كه اجانب نقشه استيلا بر بلاد مسلمين را كشيده اند چه بدون واسطه يا بواسطه عمال خود از خارج يا داخل واجب است از ممالك اسلامى به هر وسيله اى كه امكان داشته باشد دفاع كنند. مسأله : اگر در داخل ممالك اسلامى نقشه هايى از طرف اجانب كشيده شده باشد كه خوف آن باشد كه تسلط بر ممالك اسلامى پيدا كنند، واجب است بر مسلمانان كه با هر وسيله اى كه ممكن است، نقشه آنها را به هم بزنند، و از نفوذ آنها جلوگيرى كنند. مسأله : اگر بواسطه نفوذ سياسى يا اقتصادى و تجارى اجانب خوف آن باشد كه تسلط بر بلاد مسلمين پيدا كنند، واجب است بر مسلمانان، دفاع به هر نحو كه ممكن است، و قطع ايادى اجانب. چه عمال داخلى باشند يا خارجى. مسأله : اگر در روابط سياسى بين دولتهاى اسلامى و دول اجانب، خوف آن باشد كه اجانب بر ممالك اسلامى، تسلط پيدا كنند اگر چه تسلط سياسى و اقتصادى باشد، لازم است بر مسلمانان كه با اين نحو روابط مخالفت كنند، و دول اسلامى را الزام صفحه 345 كنند به قطع اين گونه روابط. مسأله : اگر در روابط تجارى با اجانب خوف آن است كه به بازار مسلمين صدمه اقتصادى وارد شود و موجب اسارت تجارى و اقتصادى شود، واجب است قطع اين گونه روابط و حرام است اين نحو تجارت. مسأله : اگر قرار داد رابطه چه سياسى و چه تجارى بين يكى از دول اسلامى و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جايز نيست اين گونه رابطه، و اگر دولتى اقدام به آن نمود، بر ساير دول اسلامى واجب است آن را الزام كنند به قطع رابطه به هر نحو ممكن است. مسأله : اگر بعض رؤساى ممالك اسلامى يا بعض مسئولين موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سياسى يا اقتصادى يا نظامى كه مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، بواسطه اين خيانت، از مقامى كه دارد ـ هر مقامى باشد ـ منعزل است. اگر فرض شود كه احراز آن مقام به حق بوده، و بر مسلمانان لازم است به هر نحو كه ممكن شود آنان را با رعايت موازين شرعى مجازات نمايند. مسأله : روابط تجارى و سياسى با بعض دول كه آلت دست دول بزرگ جائر هستند از قبيل دولت اسرائيل، جايز نيست. و بر مسلمانان لازم است كه به هر نحو ممكن با اين نحو روابط مخالفت كنند، و بازرگانانى كه با اسرائيل و عمال اسرائيل روابط تجارى دارند، خائن به اسلام و مسلمانان و كمك كار به هدم احكام اسلام هستند، و بر مسلمانان لازم است با اين خيانت كاران چه دولت و چه تجار قطع رابطه كنند، و آنها را ملزم به قطع رابطه با اين نحو دولت ها كنند. صفحه 346 احكام خريد و فروشچيزهايى كه در خريد و فروش مستحب است مسأله : ياد گرفتن احكام معاملات به قدرى كه مورد احتياج است لازم است، و مستحب است فروشنده بين مشترى ها در قيمت جنس فرق نگذارد و در قيمت جنس سخت گيرى نكند، و كسى كه با او معامله كرده اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند بپذيرد. مسأله : اگر انسان نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل، نمى تواند در مالى كه گرفته تصرف نمايد ولى چنانچه در موقع معامله، احكام آن را مى دانسته و بعد از معامله شك كند، تصرّف او اشكال ندارد و معامله صحيح است. مسأله : كسى كه مال ندارد و مخارجى بر او واجب است مثل خرج زن و بچه، بايد كسب كند و براى كارهاى مستحب مانند وسعت دادن به عيالات و دستگيرى از فقرا كسب كردن مستحب است. معاملات مكروه مسأله : عمده معاملات مكروه از اين قرار است: اول: بنده فروشى. دوم: قصابى. سوم: كفن فروشى. چهارم: معامله با مردمان پست. پنجم: معامله بين اذان صبح و صفحه 347 اول آفتاب. ششم: آن كه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد. هفتم: آن كه براى خريدن جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد داخل معامله او شود. معاملات حرام مسأله : در چند مورد معامله باطل است: اول: خريد و فروش عين نجس مانند مشروبات مسكر و سگ غير شكارى و خوك. ولى خريد و فروش عين نجسى كه بتوان از آن استفاده حلال نمود جايز است. مثلا خريد و فروش غائط براى كودسازى جايز است. همچنين خريد و فروش خون كه در زمان ما براى نجات مجروحين و بيماران مورد استفاده قرار مى گيرد جايز است. دوم: خريد و فروش مال غصبى مگر آن كه صاحبش معامله را اجازه كند. سوم: خريد و فروش چيزهايى كه ماليت ندارد. چهارم: معامله چيزى كه منافع معمولى آن حرام باشد، مثل آلات قمار و موسيقى مطرب. پنجم: معامله اى كه در آن ربا باشد. غش در معامله حرام است. يعنى فروختن جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است، در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است، از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) منقول است كه فرمود: از ما نيست كسى كه در معامله با مسلمانان غش كند يا به آنان ضرر بزند يا تقلّب و حيله نمايد و هر كه با برادر مسلمان خود غش كند، خداوند بركت روزى او را مى برد و راه معاش او را مى بندد و او را به خودش واگذار مى كند. مسأله : فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است اشكال ندارد، و اگر مشترى بخواهد آن چيز را بخورد بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد. ولى اگر لباس است لازم نيست به او بگويد، اگر چه مشترى با آن نماز بخواند زيرا كه در نماز طهارت ظاهرى بدن و لباس كافى است. مسأله : اگر چيزى مانند روغن و نفت كه آب كشيدن آن ممكن نيست نجس صفحه 348 شود، چنانچه مثلا روغن نجس را براى خوردن به خريدار بدهند معامله باطل و عمل حرام است و اگر براى كارى بدهند كه شرط آن پاك بودن نيست مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند، يا روغن نجس را تبديل به صابون كنند فروش آن اشكال ندارد. مسأله : خريد و فروش دواهاى نجس خوردنى اگر چه جائز است ولى بايد نجاستش را به مشترى بگويند. مسأله : خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهايى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشكال ندارد، ولى روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند، چنانچه در شهر كفّار از دست كافر بگيرند و از حيوانى باشد كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند. در صورتى كه احتمال آن برود كه از حيوانى است كه بدستور شرع كشته شده اگر چه پاك و خريد و فروش آن جايز است ولى خوردنش حرام است. مسأله : اگر روباه را به غير دستورى كه در شرع معين شده كشته باشند، يا خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن در صورتى كه هيچ استفاده مشروع و حلالى از آن برده نشود حرام و معامله آن باطل است. مسأله : خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند، يا از دست كافر گرفته مى شود در صورتى كه احتمال برود از حيوانى است كه بدستور شرع كشته شده خريد و فروش آن جائز است ولى نماز در آن جائز نيست. مسأله : خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى كه از دست مسلمان گرفته شود اشكال ندارد، ولى اگر انسان بداند كه آن مسلمان آن را از دست كافر گرفته و تحقيق نكرده كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه، خريد و فروش آن جايز است ولى نماز در آن چرم و خوردن آن گوشت جايز نيست. مسأله : خريد و فروش مسكرات حرام و معامله آنها باطل است. مسأله : فروختن مال ديگرى اگر مالك آن معامله را ردّ كرد باطل است، و فروشنده بايد پولى را كه از خريدار گرفته به او برگرداند. مسأله : اگر خريدار قصدش اين باشد كه پول جنس را ندهد معامله اشكال دارد. |