بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت زين العابدين(عليه السلام)
امام زين العابدين ابومحمد على بن الحسين(عليه السلام) چهارمين پيشوا، از امامان دوازده گانه شيعيان است آن حضرت القاب بسيارى داشته كه مهمترين آنها عبارتند از: زين العابدين، سيد الساجدين، سجاد و ذوالثفنات.
هرچند مورخين در تولد ايشان اختلاف نظر دارند اما ظاهراً نظر صحيح بر اين است كه ولادت ايشان در پنجم شعبان سال 38 قمرى مى باشد مادر بزرگوار ايشان نيز شهربانو دختر يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساسانى بوده است و گروهى نام ايشان را شاه زنان، شاه جهان و شهر بانويه نيز گفته اند ابوالاسود دئلى شاعر تواناى اهل بيت در قصيده تهنيتى كه به مناسبت تولد آن حضرت سروده است به اين موضوع اشاره نموده است:
وان غلاما بين كسرى و هاشم
|
لا كرم من نيطت عليه التمائم |
يعنى همانا پسرى كه از بين كسرى و هاشم برخاسته بهترين كودكى است كه مهرهاى نظر بند بر گردنش آويخته اند.
ولادت
اگر سال تولد آن حضرت را سال 38 در نظر بگيريم ـ چنانچه مورخين نيز گفته اند ـ امام سجاد(عليه السلام) در واقعه كربلا 23 سال و فرزند آن حضرت امام باقر(عليه السلام) در آن سال در حدود چهار سال داشته است. پس آن حضرت در واقعه كربلا جوانى برومند بوده است كه مى توانسته در ركاب پدر بجنگد و مثل ديگران به شهادت برسد اما به علت بيمارى در جنگ شركت نداشته و از همين روى از قتل وى چشم پوشيده اند. هرچند كه برخى آن حضرت را در واقعه كربلا كودكى خردسال دانسته اند كه به خاطر سن كمش وى را نكشته اند.
ايشان يكى از دوازده امام شيعيان است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) طبق حديث صحيح بخارى، صحيح مسلم و ديگر صحاح معتبر اهل سنت از آمدن آنها خبر داده است آنجا كه حضرت فرمود: الخلفاء بعدى اثنا عشر كلهم من قريش
وى در مكتب عمويش امام حسن و پدرش امام حسين(عليهم السلام) رشد و از علوم نبوت و دست آوردهاى پدران پاكش تغذيه نمود تا بدانجا كه در زمينه مسائل علمى و دينى عالمى بزرگ گرديد چنانچه مسلمانان به دانش و برترى ايمانش ايمان آوردند.
زهرى گويد در ميان بنى هاشم برتر از على بن الحسين و فقيه تر از او كسى را نديدم. ستايش زهرى على رغم وابستگى اش به امويان به حدى است برخى مروانيان به وى مى گفتند اى زهرى پيامبرت على بن الحسين چه كار مى كند.
از حاحظ نقل شده است كه مى گفت درباره شخصيت على بن الحسين، شيعى، معتزلى، خارجى، عامى، خاصى همه يكسان مى انديشند و هيچ كدام ترديدى بر برترى و تقدم او بر سايرين ندارند.
شافعى امام اهل سنت على بن حسين را آگاه ترين مردم مدينه شمرده است.
و در مجموع اين كه، حقيقتِ برترى آن حضرت به سايرين را حتى زمامداران معاصرش (خلفاى بنى اميه) با همه بدخواهى هايى كه نسبت به آن حضرت داشتند اقرار كردند چنانچه عبدالملك مروان به آن حضرت مى گويد: خدا چنان دانش، دين و پارسايى به تو داده كه هيچ كس قبل از تو جز پدرانت بدان تشرف نيافته اند.
و عمر بن عبدالعزيز گفته است: زين العابدين چراغ دنيا و جمال اسلام است.
از مجموع روايات اهل سنت و شيعه در مورد آن حضرت اين طور برمى آيد كه ايشان در مدينه بسيار موقر و محترم بود و همگان به جلالت، شأن، علو مقام، حسن خلق و علم و فقه، و ورع و تقواى آن حضرت اذعان داشتند.
مرجع و ملجاء مردم
عموم مسلمانان وابستگى عاطفى شديدى در خود نسبت به آن حضرت احساس مى كردند بدين صورت كه مشهور است هشام بن عبدالملك در زمان خلافت پدرش عبدالملك يا وليد به حج رفته بود چون در مراسم حج خواست استلام حجر كند به خاطر كثرت جمعيت موفق به اين كار نشد در اين ميان على بن الحسين رسيد و به طواف مشغول شد و چون به حجر الاسود رسيد همه راه را برايش باز كردند و به جهت مهابت و جلالت قدر به او اجازه دادند تا استلام حجر كند.
هشام خشمگين شد مردى از او پرسيد كه اين شخص كيست. هشام با آن كه او را مى شناخت گفت او را نمى شناسم زيرا مى ترسيد مردم شام به او ميل پيدا كنند. فرزدق شاعر بزرگ عرب ضمن اين كه بيان داشت چگونه اين فردى را نمى شناسى، قصيده معروف خود را انشاء كرد و گفت:
اين پسر بهترين بندگان خداست اين پرهيزكار پاك و عارى از هر عيب و معروف خاص و عام است سخن تو كه او را نمى شناسم زيانى به او نمى رساند آن را كه تو گفتى نمى شناسى همه عرب و عجم مى شناسند.
مردم مسلمان نه تنها ايشان را در مسائل دينى و اخلاقى مقتداى قريش مى شناختند بلكه در هر مسأله و مشكلى به آن حضرت مراجعه كرده و حل مشكل خود را از ايشان طلب مى نمودند و ايشان نيز مثل پدران بزرگوارش به مسائل آنها رسيدگى مى فرمود بدين جهت وقتى عبدالملك مروان خليفه اموى با پادشاه روم درگيرى پيدا كرد و پادشاه روم از نياز آن روز مسلمانان بهره بردارى كرد و او را تهديد نمود كه نقدينه هاى آنان را براى تحقير مسلمانان از كشور روم وارد كند و در مقابل آن هر قرار داد كه خواست با آنها ببندد در اينجا عبدالملك متحير و بيچاره شد لذا مسلمانان را دعوت به گردهمايى كرد و با آنها به مشورت پرداخت در اين ميان هيچ كس نظرى كه بتوان آن را به كاربرد اظهار نكردند در اين هنگام به وى گفتند تو خود ميدانى راه فرار از اين مشكل به دست چه كسى است و آن شخص على بن الحسين حضرت سجاد(عليه السلام) است و لذا براى رفع اين مشكل به امام سجاد(عليه السلام) پناهنده شد. حضرت تعليمات لازم را به فرزند برومند خويش امام محمد باقر(عليه السلام) داد و وى را به شام گسيل داشت و در آنجا امام باقر(عليه السلام) طرحى نو براى تنظيم پول مسلمانان ارائه داد و كشور اسلامى را از موقعيت خطرناكى كه در آن قرار داشت و مى رفت كه مورد استعمار كشور روم قرار بگيرد نجات داد.
عبادت
امام را ذوالثفنات مى گفتند زيرا ثفنه به معناى پينه زانو و سينه شتر است آن حضرت از بس سجده مى كرد روى زانوها و ساير سجده گاه هاى او پينه مى بست به طورى كه سالى دو بار آن را مى تراشيد.
شيخ صدوق از امام باقر روايت كرده است كه پدر بزرگوارش سجده بسيار مى كرد هر وقت بلايى از او دفع مى شد يا از شر بدخواهى نجات مى يافت يا از نماز فارغ مى شد يا در اصلاح بين دو خصم موفق مى شد سر به سجده مى نهاد مالك پيشواى مسلمانان اهل سنت گويد: او را به خاطر كثرت خداپرستى اش زين العابدين لقب دادند.
آورده اند كه آن حضرت وقتى وضو مى گرفت رنگ چهره اش دگرگون مى شد وقتى علت را مى پرسيدند مى فرمود: آيا مى دانيد در برابر چه كسى مى خواهم بايستم، گفته شده است كه هنگام نماز چهره ام دگرگون شده و رعشه بر اندامش بود وقتى علت را پرسيدند فرمود: مى خواهم در مقابل پروردگار عظيم قرار بگيرم.
زمخشرى مى گويد: زمانى على بن الحسين به قصد وضو گرفتن دستش را در آب برد و در آن حال امام سرش را به سوى آسمان ماه و ستارگان بلند كرد و در آنها به تفكر پرداخت تا آن كه صبح شد و در حالى كه موذّن اذان مى گفت هنوز دست امام در داخل آب بود. زمانى كه از خدمتكار وى خواستند تا او را توصيف كند گفت: من هيچ گاه در روز براى او طعامى نياوردم و در شب براى او بسترى پهن نكردم.
و نكته ديگر در توجه آن حضرت هنگام نماز اين كه گفته اند روزى به هنگام نماز مارى به سمت آن حضرت حركت كرد، اما ايشان حركتى به خود نداد مار از ميان پاهاى امام عبور كرد و ايشان از جايش تكان نخورد و رنگش عوض نشد.
علم امام
حضرت مجلس درسى در مسجد پيامبر تشكيل داد و با اشاعه انواع معارف اسلامى از قبيل تفسير، حديث، فقه و غيره علوم پدران بزرگوار را بر مردم و انديشمندان عرضه كرد و شيوه صحيح استنباط احكام را به دانشمندان اسلام ياد داد به طورى كه از اين كلاس مقدار قابل توجهى از فقهاى مسلمان فارغ التحصيل گرديدند و اين كلاس خود بنياد فكرى مهمى براى مكاتب فقهى اسلامى شد. ابنوه عظيمى از قاريان قرآن و حافظان كتاب و سنت او را به رهبرى خود پذيرفته و بر گرد وى جمع شدند.
سعيد بن مسيب مى گويد قاريان قرآن به مكه نمى رفتند مگر وقتى كه على بن الحسين مى رفت و وقتى او براى حج حركت مى كرد ما نيز به تعداد يك هزار سواره ملازم ركاب و همراه ايشان بوديم.
صحيفه سجاديه
امام سجاد در زمان و شرايط خاصى كه توانايى مبارزه مستقيم با حكومت امويان نداشت و نبرد علنى با آنها را به مصلحت جامعه اسلامى نمى دانست و از سوى ديگر فقر فرهنگى شديد و ميل به تجمل گرايى و ثروت اندوزى را در توده مردم مشاهده نمود با سلاح نيايش و دعا سعى در مبارزه غير مستقيم با حاكمان ظالم گرفته و درصدد برآمد بدين وسيله به جامعه مسلمانان غناى فرهنگى ببخشد و از اين رو صحيفه سجاديه كه امروزه در دست ماست محصول نيايش هاى امام سجاد است كه در آن زمان و شرايط عرضه داشت.
اين امام بزرگ با قدرت بلاغت بى مانند، نيروى بيان عالى كه اديبان عرب از مثل آن عاجزند; انديشه اى الهى و بلند و ادبياتى منحصر به فرد توانست با استفاده از ظريف ترين و دقيق ترين مفاهيمى كه در ارتباط با خدا و انسان وجود دارد عشق به خدا، ارزش هاى اخلاقى و انسانى، حق و تكليف ناشى از آن ارزش ها را در قالب تعابير و كلماتى زيبا بيان دارد.
بنابراين صحيفه سجاديه را بايد به عنوان بزرگترين عمل اجتماعى متناسب با ضرورت مرحله اى كه مسؤوليت رهبرى آن بر عهده امام(عليه السلام) بود معرفى نمود علاوه بر آن، اين كتاب را بايد از بى نظيرترين ميراث هاى فرهنگى الهى، بزرگ ترين منابع اصيل دينى، از جمله نورانى ترين مشعل هاى هدايت مردم به سمت خدا و بزرگترين مدرسه اخلاق و تربيت اسلامى دانست كه گذشت روزگار از اهميت آن نكاسته بلكه جوامع مختلف در اعصار و زمان هاى مختلف بيش از پيش خود را نيازمند تعاليم بلند آن احساس مى كنند.