بسم الله الرحمن الرحيم
ميلاد با سعادت امام حسن مجتبى عليه السلام
فرا رسيدن ميلاد با سعادت و فرخنده سبط اكبر پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و فرزند اميرمؤمنان و فاطمه زهرا (عليهما السلام) حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) امام دوم شيعيان را به تمامى دوستداران اهل بيت تبريك عرض نموده اميدواريم خداوند در دنيا زيارت مرقد مطهر آن حضرت و در آخرت شفاعت اين امام بزرگوار را نصيب همه ما بفرمايد، به همين مناسبت مقاله اى كوتاه در فضائل و مناقب و شرح حال آن امام عزيز تقديم دوستداران آن حضرت مى شود به اميد آنكه مقبول آستان مقدسش واقع شود.
به عقيده فرقه محقّه شيعه امام معصوم و واجب الاطاعه بعد از اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرزند بزرگوار ايشان يعنى امام حسن مجتبى است.
نسب امام مجتبى:
جدّ بزرگوار ايشان پيامبر خاتم حضرت محمّد مصطفى، و جدّه اش خديجه كبرى از طرف مادر، و جدّ و جدّه پدرى آن حضرت جناب ابوطالب (عليه السلام) و فاطمه بنت اسد مى باشند. پدر آن امام والامقام اميرمؤمنان على (عليه السلام) و مادر ايشان سيّده زنان عالم فاطمه زهرا (عليها السلام) است.
تاريخ ولادت:
ولادت ايشان در شهر مدينه در تاريخ سوم هجرت در شب ماه نيمه مبارك رمضان واقع شده است. كنيه آن بزرگوار «ابومحمّد» است عدّه زيادى از ناقلان تاريخ و اخبار نقل كرده اند كه در روز هفتم ولادت ايشان مادرش فاطمه زهرا (عليها السلام)اين نوزاد مبارك را در پارچه اى از ابريشم بهشتى كه جبرئيل براى پيامبر آورده بود پيچيد و به حضور رسول گرامى اسلام آورد، آن حضرت نام او را «حسن» گذاشت و گوسفندى براى او عقيقه كرد.
خصوصيات و مدت عمر آن حضرت:
نقل كرده اند كه امام مجتبى (عليه السلام) شبيه ترين مردم به رسول خدا، از نظر اخلاق، رفتار و بزرگى بود، و اين مطلب را عدّه زيادى نقل كرده اند كه انس بن مالك گفت: هيچ كس شبيه تر به پيامبر از امام حسن (عليه السلام) نبود.
و باز روايت شده است كه: در مرض آخرين پيامبر (صلى الله عليه وآله) كه آن حضرت با همان مرض از دنيا رحلت فرمودند فاطمه زهرا (عليها السلام)نزد آن حضرت آمد و گفت: اى پيامبر خدا اين دو فرزند من يعنى حسن و حسين را چيزى از ارث عنايت فرما! آن بزرگوار فرمود: امّا حسن براى اوست شكوه و بزرگى و سيادت من، و امّا حسين از من كرم و شجاعت را به ارث برده است. آن حضرت هفت سال و چند ماه در زمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) زندگانى كرد، و به نقلى هشت سال، و سى سال در زمان اميرمؤمنان و بعد از آن حضرت نيز نه يا ده سال. بنابراين در مقدار عمر با بركت آن حضرت اختلاف است، و بين چهل و شش تا چهل و هشت سال نقل كرده اند.
امامت امام مجتبى:
يكى از سياه ترين دوران هاى تاريخ زمان سلطه معاويه اين موجود جنايتكار بر خلافت اسلامى بود، در زمان اميرمؤمنان با طغيان و سركشى و زور و فريب بر مردم شام حكومت مى كرد، و به بهانه هاى مختلف عليه حكومت حضرت على (عليه السلام)جنگ هاى خونينى به راه انداخت، او فردى بود كه در واقع اعتقادى به اسلام نداشت، و اين مطلب را مى توان از سير و حركت او در زمان حكومتش و از لابلاى تاريخ به خوبى استفاده كرد. چنين زمانى، و با چنين جرثومه فسادى كه بر جامعه حكومت مى كرد، و دنياى اسلام را به آشوب كشيده بود در حقيقت ضربه مهلكى بر شجره طيبه دين خورده بود، آغاز امامت امام مجتبى (عليه السلام) در چنين زمانى بود.
يك طرف معاويه بود با لشگرى جرّار و سير از سيم و زر و لقمه هاى حرام كه با حكومت ظالمانه معاويه جمع شده بود، و يك طرف امام مجتبى (عليه السلام) با افرادى سست عنصر كه زود فريب دشمن را مى خوردند و به اردوى او مى پيوستند، كه تاريخ آن زمان را اگر مطالعه كنيم به خوبى خواهيم يافت كه آن بزرگوار چه رنج و محنتى را نه از دشمن بلكه از اين دوستان نالايق متحمل شدند.
در چنين شرائطى تمامى ارزش ها رنگ مى بازد، امامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در وصف او فرموده است: كه يكى از جوانان اهل بهشت است، و يا فرموده است: او امام است قيام كند، يا آنكه در خانه بنشيند، امامى كه فرزند على و فاطمه است، امامى كه جدّ او به عنوان خاتم پيامبران دين و آداب الهى را به آنان آموخته است، و خلاصه همه ارزشها رنگ مى بازد و روز به روز لشگر امام مجتبى (عليه السلام) رو به ضعف و سستى مى رود، و اردوى خبيث معاويه محكم تر و استوارتر مى شود. و اين هم از مظلوميّت امامان شيعه است كه اطرافيان آنها در اثر هواى نفس و رغبت به دنيا، اطراف ولىّ خدا را خالى كنند و خود را در دامان حاكمان ستمگر و دنياى آلوده آنان بيافكنند.
در همين دوران بود كه امام مجتبى (عليه السلام) چندين بار افراد لشگر خود را به جنگ با معاويه كه خطر بزرگى براى اسلام محسوب مى شد دعوت نمود، لكن آنان با سستى و خمودگى، و فرار فرماندهان فريب خورده جواب آن بزرگوار را دادند.
با چنين شرائطى و براى حفظ اسلام امام مجتبى (عليه السلام) به ظاهر با معاويه صلح نمود، يعنى كارى كه موجب بقاى دين خدا، و رفع فتنه از بين مسلمانان شود، همان كارى را كرد كه اول مظلوم عالم يعنى اميرمؤمنان (عليه السلام) در مدّت بيست و پنج سال خانه نشينى انجام داد، و اين خانواده خدايا چقدر مظلومند، و اين سلاح مظلوميّت چه سلاح برّنده اى است، و اين چراغ مصلحت چه نورانى است، و اين درياى سكوت چه آب زلال و گوارائى دارد، و اين كشتى آرام چگونه افراد حيران را با تمام آنچه اندوخته اند به ساحل نجات مى رساند، آرى صلح امام مجتبى مسلمانان و اسلام را از شر انسان شرورى مثل معاويه در امان نگاه داشت، و فرمايش پيامبر اسلام كه فرمود: اين دو يعنى حسن و حسين امامند، چه در خانه بنشينند و چه قيام كنند اشاره به همين حركت، و يا به تعبيرى همين سكوت و صبر بود.
به هر حال گرچه معاويه به مواد عهدنامه اى كه خود امضاء كرده بود عمل نكرد و يزيد را بعد از خود به عنوان خليفه معرفى كرد، و سائر مواد عهدنامه را هم زير پاى گذاشت لكن اگر كسى به تاريخ و شرائط آن روز مراجعه كند درمى يابد كه كار امام (عليه السلام) بهترين كار بود، براى نمونه خلاصه يكى از قضايا را كه مرحوم مجلسى(قدس سره) در جلد 44 بحارالانوار آورده ذكر مى كنيم.
ايشان از حارث همدانى نقل مى كند كه زمانى كه على (عليه السلام) از دنيا رفت، مردم نزد امام حسن (عليه السلام) آمدند و گفتند: تو جانشين پدرت و وصى او هستى، و ما گوش به فرمان و مطيع تو هستيم، هر چه دستور دهى انجام مى دهيم.
آن بزرگوار فرمود: دروغ مى گويئد، به خدا قسم شما براى بهتر از من (على (عليه السلام)) وفا نكرديد، چگونه به من وفادار خواهيد بود؟ و من با آنكه به شما اطمينان ندارم چگونه حرف شما را باور كنم؟ اگر واقعاً راست مى گوئيد وعده من و شما اردوگاه مدائن باشد، آنجا جمع شويد تا من بيايم.
پس آن حضرت سوار شده و به راه افتاد و افرادى كه مى خواستند دنبال آن حضرت رفتند، لكن عدّه زيادى حاضر به رفتن نشدند و تخلف كردند، و به آنچه خود گفته بودند عمل نكردند، و همان بىوفائى كه در حق اميرالمؤمنين (عليه السلام) نشان داده بودند اينجا نيز انجام دادند.
پس آن حضرت خطابه اى ايراد كرد و فرمود: شما مرا فريب داديد، همانطور كه پيش از من پدرم را فريب داديد، شما در ركاب كدام امام بعد از من خواهيد جنگيد؟ آيا با كافر و ظالمى كه ايمان به خداوند ندارد، و به رسول او هرگز مؤمن نشده است، و اگر او و بنى اميه اظهار ايمان كردند تنها به خاطر ترس از شمشير مسلمانان بود، و سپس كلام پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را نقل فرمود كه آن حضرت فرمودند: «اگر از بنى اميّه جز يك پيرزن بى دندان باقى نماند، دين خدا را به كج راهه خواهد برد».
سپس مرحوم مجلسى اعزام نيرو از طرف آن حضرت و فريب دادن معاويه فرماندهان را نقل مى كند كه اين مقاله كوتاه گنجايش ذكر آنها را ندارد.
بعض مناقب و فضائل آن حضرت:
يك قسمت از مكارم و فضائل آن حضرت چيزهائى است كه مربوط به ايشان و امام حسين (عليه السلام) است كه رواياتى است در فضيلت اين دو بزرگوار كه سنّى و شيعه در كتب خود از پيامبر گرامى اسلام نقل كرده اند، ما به جهت رعايت اختصار از آنها مى گذريم، تنها به اين مطلب اشاره مى كنيم كه نبى رحمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) آنچنان درباره فضائل و مناقب اين دو بزرگوار قولا و عملا رفتار كرده بودند كه با تمام بغض و عناد و انگيزه براى پنهان كردن اين فضائل و اين محبّت هاى پيامبر نسبت به آنها هنوز حتى كتب اهل سنّت مملوّ از اين قضايا است.
امّا آنچه به حضرت امام مجتبى (عليه السلام) اختصاص دارد نيز بيش از آن است كه بتوان با يك مقاله كوتاه حقّ آن را ادا كرد، لكن در حد توان چند مورد را به نقل مرحوم مجلسى(قدس سره) مى آوريم.
ـ ايشان در جلد 43، صحفه 331 از امام صادق (عليه السلام) و ايشان از پدرشان امام محمّد باقر (عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:
امام حسن عابدترين و زاهدترين و با فضيلت ترين فرد زمانه خويش بود، هر زمان براى حج مى رفت پياده و احياناً با پاى برهنه مى رفت، هر زمان ياد مرگ و قبر مى افتاد مى گريست، وقتى حشر در قيامت و عبور از صراط را ياد مى كرد، و وقتى ياد مى كرد كه اعمال انسان روزى بر خداوند عرضه مى شود ناله اى مى كشيد و بى هوش مى شد، و زمانى كه به نماز مى ايستاد تمام اركان بدنش مى لرزيد، و از خداوند بهشت را مى طلبيد، و از آتش به او پناه مى برد.
هر وقت در قرآن به آيه اى مى رسيد كه با «يا أيّها الّذين آمنوا» شروع شده بود مى گفت: «لبّيك اللّهمّ لبّيك» هيچ وقت او را در هيچ حالى نديدند مگر آنكه ذكر خداوند مى گفت، و راستگوترين مردم و خوش بيان ترين آنها بود.
ـ سخاوت آن حضرت به قدرى بود كه سه بار اموال خود را با فقراء تقسيم كرد، يعنى نصف اموال خود را به فقراء بخشيد.
ـ بزرگى آن حضرت در نظر مردم به حدّى بود كه در مناقب از محمّد بن اسحاق نقل كرده است كه در كتاب خويش نوشته: هيچ كس در مقام و شرف بعد از رسول خدا به آن درجه نرسيد كه حسن بن على(عليهما السلام) رسيد، بيرون خانه آن حضرت براى آن بزرگوار مسندى مى گذاشتند، وقتى ايشان بيرون مى آمد راه بندان مى شد. سپس مى افزايد در راه مكه او را ديدم كه پياده به حج مى رفت، هيچ كس از خلق خدا آن حضرت را نديد مگر آنكه به احترام ايشان پياده شد و با آن حضرت همراه مى شد. حتى سعد بن أبى وقّاص از مركب خود پياده و با آن بزرگوار پياده راه مى پيمود.
ـ از خصوصيات بارز آن حضرت مسأله حلم و بردبارى آن بزرگوار است و ما به اشاره بيان مى كنيم كه نقل كرده اند شخصى از اهل شام به آن حضرت دشنام داد، امام مجتبى (عليه السلام) به او گفتند: اگر غريبى ما خانه اى براى پذيرائى داريم، اگر لباس مى خواهى تو را مى پوشانيم، اگر گرسنه اى تو را سير مى كنيم، اگر ... تا آنجا كه آن شخص به گريه افتاد و گفت: خداوند بهتر مى داند كه نبوّت و رسالت خود را در كدام خاندان قرار دهد.
در پايان از خداوند متعال خواستاريم كه ما را از شيعيان خالص اين بزرگواران قرار دهد.