معرفی کتاب سيناي فقاهت [روزنامه جمهوری اسلامی 5/11/1387]
سيناي فقاهت مجموعه ايست حاوي شرح حال مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ محمدفاضل لنكراني رحمه الله عليه كه به كوشش سيدحسن فاطمي موحد در 650 صفحه تدوين و به زيور طبع آراسته شده است .
اين مجموعه كه به مناسبت يكمين سالگرد رحلت اين مرجع بزرگ و فقيه عاليمقام گردآوري و منتشر گرديده حاوي زندگي نامه مبارزات تاليفات معرفي شاگردان نمونه هائي از پيام ها نامه ها و فتاواي مرحوم آيت الله العظمي فاضل لنكراني است . خدمات فقهي فرهنگي اجتماعي و نامه هاي امام خميني و ساير بزرگان به اين مرجع معظم همچنين پيام هاي تسليت بزرگان به مناسبت رحلت و تصاويري كه نشان دهنده گوشه هائي از حيات پرافتخار ايشان هستند در اين كتاب به چاپ رسيده اند.
به مناسبت اينكه در آستانه دهه مباركه فجر انقلاب اسلامي در سي امين سال پيروزي اين انقلاب شكوهمند قرار داريم به بهانه معرفي اين مجموعه بخشي از مطالب مربوط به همراهي آيت الله العظمي فاضل لنكراني با نهضت امام خميني را كه برگرفته از همين كتاب است از نظرتان مي گذرانيم .
تبعيد
هنگام درگذشت آيت الله سيدمحسن حكيم (متوفاي خرداد 1349 ش ) از نظر ساواك تا حدي اوضاع سياسي كشور آرامش پيدا كرده بود و در اين زمينه تا حدي خود را موفق مي دانستند. در آن بحران كه تمام دستها تلاش مي كردند تا مرجعيت امام خميني مطرح نباشد دوازده تن از فضلاي حوزه كتبا در يك اعلاميه و با عبارتهاي جداگانه مرجعيت حضرت امام را به اطلاع عموم رساندند.
به روشني معلوم بود كه امضاي چنين اعلاميه اي آينده اي پرخطر و عواقبي سخت و خطرناك به دنبال داشت و هر كسي به امضاي آن تن نمي داد . وقتي اين اعلاميه در تاريخ 1349 3 19 به دست ساواك مي افتد همان روز از مقامات بالاتر درخواست اجازه دستگيري امضاكنندگان را مي كنند.
اين اقدام تاثير فراوان در تثبيت مرجعيت امام و تقويت نهضت داشت رژيم تعدادي از امضاكننده ها را به زندان افكند و چند تن را به تبعيد فرستاد. آيت الله فاضل ازجمله تبعيديها بود. در ابتدا حدود چهار ماه را در بندرلنگه در شرايط سخت گذراند. در اين مدت كوتاه چندين كيلو (حدود پانزده كيلو) به صورت غيرمتعارف از وزن ايشان كم شد; به گونه اي كه رژيم احساس خطر كرد و او را به يزد انتقال داد. آيت الله فاضل از ايام اقامت در بندر لنگه ياد مي كند :
« نزديك چهارماه در بندر لنگه در سواحل جنوب ايران اقامت داشتم . اين ايام مصادف با اواسط تابستان همراه شدت گرما و رطوبت غيرقابل تحمل بود و بارها بر جانم احساس خطر كردم . »
اقامت ايشان در يزد بيش از دو سال و نيم طول كشيد. به پيشنهاد بزرگاني چون شهيد آيت الله صدوقي بنا شد درسي را در حوزه آنجا شروع كند; اما ساواك اجازه نداد. او در ايام تبعيد نيز از امام دست برنداشت خلاصه بخشي از مصاحبه معظم له چنين است : در مدت دو سال و نيم تبعيد در يزد تصميم به شرح تحريرالوسيله گرفتم ; زيرا در آن روزها كساني كه با مبارزات انقلابي معظم له مخالفت داشتند به منظور ناچيز جلوه دادن شخصيت علمي ايشان به هر وسيله اي چنگ مي زدند و فكر كردم تنها پاسخ محكم و مناسب به چنين جوسازيهاي ذهني و تبليغات زهرآگين همان شرح تحريرالوسيله است و تنها به وسيله آن مي توانستيم از شخصيت والاي علمي ايشان دفاع كرده ضمن آن خدمت ارزنده اي هم در جهت پيشبرد مبارزات و اهداف انقلابي ايشان به عمل آوريم . لذا از سال 1352 شمسي در شهر يزد شروع به كار كردم و در اين مدت چهار يا پنج جلد آن را تمام كردم .
تدوين مخفيانه اين شرح به روشني گوياي آن است كه اين كار علاوه بر جنبه علمي بعد سياسي نيز داشته است . ايشان در جاي ديگر در مورد نگارش تفصيل الشريعه مي گويد :
« تحقيقا اگر ساواك پي مي برد مانع اين كار مي شد. آن قدر جانب احتياط را رعايت مي كردم كه حتي مسئولين كتابخانه وزيري يزد علي رغم اينكه افرادي بسيار متدين و انقلابي بودند متوجه نوع كار من ـ كه هر روز حدود چهار ساعت طول مي كشيد ـ نشدند. تقريبا دو سال و نيم در اين كتابخانه مشغول نگارش بخش اعظم كتابها بودم و كسي در آنجا متوجه نشد. »
معظم له در مدت اقامت در يزد براي شناساندن اهداف امام و مقام علمي ايشان به فضلاي حوزه آن شهر و مردم فعاليتهاي تاثيرگذار داشت ; به گونه اي كه يكي از كساني بود كه جرقه انقلاب را در ميان مردم و حوزه يزد زد.
پيش از تبعيد بحثي را در روزهاي پنج شنبه و جمعه داشت . در ايام تبعيد يادداشتهاي درس را تجديدنظر كرد و به صورت كتاب درآورد و بعد از بازگشت به قم موفق به چاپ آن با عنوان مدخل التفسير شد.
پس از بازگشت به قم به لحاظ اينكه يكي از اعضاي فعال جامعه مدرسين بود نقش محوري در فعاليتهاي آن مقطع جامعه مدرسين داشت و بسياري از جلسات بلكه بيشتر آنها در بيت معظم له تا پيروزي انقلاب برگزار مي شد.
تحصن در دانشگاه تهران
عده اي از علما و انقلابيون در اعتراض به رژيم به جهت ممانعت از ورود امام به ايران در مسجد دانشگاه تهران تحصن كردند و ايشان يكي از حاضران در آن تحصن بود. آيت الله فاضل در مصاحبه اي قضيه تحصن در دانشگاه را بيان مي كند :
« در آن ايام كه امام بنا بود از پاريس تشريف بياورند و بختيار جلوگيري مي كرد ما در تهران در مدرسه علوي بوديم و روي اين موضوع خيلي فكر مي كرديم كه چه كنيم . تصميم آقاي مطهري آقاي بهشتي آقاي منتظري آقاي مشكيني و ديگر دوستان بر اين شد كه يك تحصني در مسجد دانشگاه انجام بگيرد. اين تحصن تصويب شد. صبح ميني بوس آوردند و حدود هفده نفر در آن سوار شدند كه در راسشان استاد شهيد مطهري بود و ديگر دوستان و بنده هم بوديم . ماشين به سوي دانشگاه حركت كرد. نزديك درب دانشگاه مرحوم استاد مطهري پيشنهاد كردند كه براي ورود به دانشگاه خوب است تك تك وارد شويم ; چون به حال اجتماع پليس ممانعت مي كند. اين پيشنهاد پذيرفته شد و ما تك تك وارد شديم ; البته جلوتر از همه استاد شهيد مطهري . بعد از آن به حال اجتماع رفتيم به طرف مسجد دانشگاه جلو درب مسجد يك جمعيتي كه نمي دانم به چه مناسبتي جمع شده بودند همان جا مرحوم شهيد استاد مطهري بالاي پله رفت و اعلام كرد كه بدانيد ما براي ممانعت از آمدن امام به ايران از اين لحظه در مسجد دانشگاه متحصن هستيم . بعد وارد مسجد شديم . از ظاهر مسجد پيدا بود كه آن را سالها گردوغبار پوشانده و بسيار كثيف بود. گفتيم مسجد را تميز كنند و همان تحصن معروف دانشگاه از همان لحظه شروع شد و كم كم تعداد متحصنين اضافه شد تا در يكي دو روز آخر به جايي رسيد كه فضاي دانشگاه هم ظرفيت مردم را نداشت شبها در اتاقي استراحت مي كرديم . البته شب اول توام با تيراندازيها و درگيريهاي جلو دانشگاه بود و بعد هم منتقل شد به داخل دانشگاه ; به طوري كه تقريبا همه اطمينان پيدا كرديم كه كارمان را همين امشب يكسره خواهند كرد. با اضطراب و ترس در يك اتاق كنار مسجد خوابيديم . »