|
اخبار >> مناسبت زندگی نامه والد مکرم حضرت آیة الله العظمی فاضل لنکرانیحضرت آيت الله فاضل موحدي لنكراني معروف به فاضل قفقازي ـ پدر بزرگوار آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني ـ نيز در زمره علماي برجسته و مجتهدين بزرگ و مدرسين حوزه علميه قم بود. در ابتدا نگاهي گذرا به زندگي او ميافكنيم.
حاج بشير قفقازي حاج بشير ـ پدر آيت الله فاضل قفقازي و پدر بزرگ آيت الله العظمي محمد فاضل ـ از اهالي اركوان بود. اركوان روستايي از توابع لنكران قفقاز در جمهوري آذربايجان قرار دارد. حاج بشير زمينهاي فراوان در منطقه داشت و در زمره انسانهاي مؤمن، خيّر و نيكوكار به شمار ميرفت و بسيار مورد احترام مردم منطقه بود. كمكهاي او به مستمندان، اعتبار ويژهاي به او داده بود. يكي از خدمات ارزنده ايشان ساخت مسجدي در آن منطقه است. همسر او نيز از زنان مؤمن به شمار ميرفت و همپاي همسرش در كمك به مردم نقش بسزايي داشت.[1]
آيت الله فاضل لنكراني (فاضل قفقازي)[2] پدر بزرگوار مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني در سال 1309[3] يا 1314 ق[4] در اركوان به دنيا آمد. وي ادبيات را در زادگان خويش نزد ثقة الاسلام حاج محمد گلي آموخت. سال 1331 ق براي ادامه تحصيل، راهي حوزه علميه اردبيل شد و مدت چهار سال به تحصيل پرداخت. ادبيات را نزد شيخ عبدالظاهر اردبيلي و شيخ قدرت الله، و شرح لمعه را نزد آقا سيد محمود اردبيلي آموخت. سپس به زنجان رفت و سه سال در آنجا اقامت گزيد. در زنجان سطوح فقه و اصول را از آخوند ملا محمد تقي، مدرّس مدرسه خانم و حاج ميرزا علي نقي فرا گرفت. سال 1336 ق به قفقاز مراجعت كرد؛ اما به سبب انقلاب روسيه، زمينه اقامت در آنجا فراهم نشد و به مشهد رفت. سه سال در آنجا ساكن شد و از محضر آقازاده ميرزا احمد كفايي (م 1391 ق) و آقاميرزا محمد آيت الله زاده خراساني و آقا شيخ حسن برسي و حاج آقا حسين طباطبائي قمي (م 1366 ق) و شيخ مرتضي آشتياني (م 1365 ق) بهره برد. او حكمت الهي را از شيخ اسد الله يزدي و شيخ حسن كاشاني آموخت.[5]
هجرت به قم سال 1341[6] يا 1342[7] ق ـ يك سال پس از تأسيس حوزه علميه قم ـراهي اين شهر شد و همراه بزرگاني چون حضرت امام خميني (ره) و آيت الله العظمي گلپايگاني در درس آيـت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري (م 1355 ق) شركت كرد. حضور در اين درس تا پايان حيات حاج شيخ ادامه يافت. با مرحوم حاج ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي (م 1343 ق) ارتباط زياد داشت و از سجاياي اخلاقي و مراتب معنوي او بهره فراوان ميبرد. فاضل قفقازي در اوان ورود به قم با خانم وجيهه مبرقعي ـ دختر آيت الله سيد عباس فيض مبرقعي رضوي ـ ازدواج كرد و ثمره اين ازدواج چهار پسر و پنج دختر بود. پسران ايشان به ترتيب عبارتند از آقايان: علي، محمد، حسن و جعفر. دامادها عبارتند از آقايان: آيت الله محمود اردكاني، جناب آقاي صالح اشراقي، آيت الله سيد كاظم نورمفيدي گرگاني، آيت الله مصطفي ملكي و جناب آقاي حاج مهدي فاضلي. از ميان فرزندان ايشان تنها حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني در سلك روحانيت وارد شد.
همراهي با آيت الله بروجردي همگام با امام خميني (ره) براي تثبت مرجعيت آيت الله العظمي بروجردي (م 1380 ق) تلاش ميكرد. علاوه بر شركت در درس وي، در بيت معظّم له جايگاه ويژه داشت و به عنوان مشاور خاص آن مرجع عاليقدر مشغول خدمت شد و رياست جلسات استفتا را به عهده گرفت.[8] به جهت اعتماد زياد آيت الله بروجردي به ايشان، اگر او در مورد مسائل حوزه و غير آن اظهار نظر ميكرد، آيت الله بروجردي ترتيب اثر ميداد. يكي از عوامل حمايت او از آيت الله بروجردي، خوابي بود كه پيش از آمدن آيت الله العظمي بروجردي به قم ديده بود. آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني چنين توضيح ميدهد: مرحوم والد فرمود: قبل از آمدن آيت الله بروجردي به قم خواب ديدم در مسجد جمكران هستم، در حياط آن مسجد روي بام آبانبار، منبري گذاشتهاند و شيخ طوسي بالاي منبر رفته و تمام بام و حياط مسجد مملوّ از طلبه است. تعبيرم از خواب اين بود كه شخصيتي به قم خواهد آمد و طلاب گرد آن جمع خواهند شد و حوزه رونق خواهد گرفت، طولي نكشيد كه آيت الله العظم بروجردي به قم آمد. اينكه چرا شيخ طوسي و مسجد جمكران در خواب آمده، تعبير آن بعداً روشن شد. آيت الله بروجردي به شيخ طوسي و آثار او بسيار اهميت ميداد و مسجد جمكران شايد كاشف از اين باشد كه اصل آمدن ايشان به قم و رسيدن به مقام مرجعيت مطلق، با عنايت امام زمان (عج) بود.[9] آيت الله بروجردي پس از تكميل بناي مسجد اعظم، امامت نماز ظهر و عصر آن را به او سپرد. اين امر حكايت از آن دارد كه آيت الله قفقازي در آن زمان شخصيتي برجسته و مورد علاقه آيت الله بروجردي بود. همچنين وي نماز مغرب و عشاء را در تكيه حاج سيد حسن اقامه ميكرد و اقامه هر دو جماعت تا پايان حيات ايشان ادامه داشت. جالب آن كه آيت الله بروجردي چند روز پيش از ماه مبارك رمضان، حاج احمد خادم را به بيت آيت الله فاضل ميفرستاد و براي اينكه خود، در ظهرهاي آن ماه در مسجد اعظم اقامه جماعت كند، از ايشان اجازه ميگرفت. اين در حالي بود كه آيت الله بروجردي خود، آن مسجد را بنا كرده بود و آيت الله فاضل را خود او براي امامت جماعت تعيين كرده بود.
نمونهاي از مشورت آيت الله بروجردي نقل نمونهاي از مشورتهاي آيت الله العظمي بروجردي با فاضل قفقازي مناسب است. آيتالله العظمي محمد فاضل به ياد ميآورد: مرحوم پدرم براي من گفتند: در اطراف يزد فردي بهايي به دست مسلماني كشته شد و دادگاه حكم به اعدام قاتل داد. بهائيان فعاليت زياد ميكردند تا اين حكم در يزد و آن هم در روز نيمه شعبان اجرا شود! طبعاً اجراي حكم به ويژه در اين روز براي مسلمانان ننگ بسيار بزرگي بود، روز چهاردهم شعبان خبر به آقاي بروجردي ميرسد. پدرم فرمود: وارد خانه آقا شدم؛ ديدم آيت الله بروجردي در حياط قدم ميزند و به شدت ناراحت است، علت را پرسيدم، فرمود: مگر نميداني آبروي اسلام در خطر است؟ امروز به ما خبر دادهاند كه روز نيمه شعبان مسلماني را به جرم قتل فردي بهايي ميخواهند در يزد اعدام كنند. فرصت براي هيچ اقدامي نيست، به ايشان گفتم: راه دارد. همين الآن حاج احمد را به تهران پيش شاه بفرستيد و از شاه بخواهيد كه جلو اين اعدام را در روز نيمه شعبان بگيرد. اگر در اين روز واقع نشود، بعد ميتوان سر فرصت اصل قضيه را پيگيري كرد. مرحوم آيت الله بروجردي آرامش پيدا كرد و فرمود: پيشنهاد خوبي است. فوري حاج احمد را به تهران فرستاد، حاج احمد خواسته را به شاه رساند، شاه هم دستور داد كه اعدام در روز نيمه شعبان اجرا نشود. بعد هم مرحوم آيت الله العظمي بروجردي وارد ميدان شد و با فعاليت و تلاش بسيار قاتل را تبرئه كرد.[10]
وصيت آيت الله بروجردي آيت الله العظمي بروجردي وصيت كرد كه اموال و وجوهات شرعيه يعني سهم مبارك امام7 باقي مانده، پس از اداي بدهيها، زير نظر حجت الاسلام سيد محمد حسن فرزند ايشان و آيت الله فاضل قفقازي مصرف شود. در تاريخ 9/10/1340 سندي به شماره 53262 در دفتر اسناد رسمي شماره هشت قم، به امضاي حاج احمد خادمي ـ خادم آيت الله بروجردي ـ رسيده است كه وصيتنامهي شفاهي آيت الله بروجردي را به ثبت رسانده است. بخشي از آن، چنين است؛ «وجوهي را كه در نزد جناب آقاي موصي (آيت الله بروجردي) است، آن چه را كه محل آن تعيين شده است، از قبيل سهم سادات و غيره، بايد به مصارف تعيين شده برسد و آنچه را كه محل آن تعيين نشده است و باقي است، سهم امام ـ عليه السلام ـ ميباشد كه بايد پس از اداي ديون جناب آقاي موصي كه در نجف اشرف به آقاي خلخالي دارند و ساير ديون ديگر آنچه را كه باقيست تحت نظر حجت الاسلام آقاي سيد محمد حسن فرزند آقاي موصي احد از اوصياء و آيت الله فاضل لنكراني به مصرف طلاب علوم دينيه قم و نجف اشرف بالمناصفه برسد و نيز در سال اول فوت جناب آقاي موصي به هر يك از فرزندان ذكور و اناث ايشان مبلغ يكصد هزار ريال از همين وجود داده شود و...»[11]
فعاليتهاي علمي فاضل قفقازي تقريرات بحث خارج صلوة آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري را با عنوان نتائج الأفكار به رشته تحرير درآورد، همچنين بر بسياري از مطالب اصولي حاج شيخ در كتاب "درر الفوائد" حاشيه زد؛ اما به دليل كامل نبودن آنها به صورت مخطوط باقي ماندهاند. پس از گذشت مدتي از اقامت در قم، به عنوان يكي از چهرههاي سرشناس و از اساتيد مبرّز حوزه علميه قم به فعاليتهاي علمي و اجتماعي پرداخت. متون فقه و اصول را در جوار حرم حضرت معصومه3 و مسجد عبداللهي ـ واقع در جنب دفتر آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني كه اكنون به عنوان حسينيه واقف ـ تدريس ميكرد.[12] همچنين چند سال به تدريس خارج فقه مشغول شد و طلاب فراوان از محضر او بهره بردند. آيت الله العظمي سيد احمد خوانساري به معظمله علاقهي فراوان داشت و مكرر بحث از فروع فقهي را با ايشان در ميان ميگذاشت. پس از ارتحال آيت الله العظمي بروجردي جمعي از مردم آذربايجان به ويژه لنكران در تقليد به ايشان رجوع كردند و معظم له رسالهي عمليه خويش را با عنوان نهاية الاحكام به زبان عربي نگاشت و همان زمان چاپ و منتشر شد. از هنگام ورود به قم، جلسهي روضهاي صبحهاي جمعه در منزل ايشان تشكيل ميشد و بزرگاني چون آيات عظام؛ بروجردي، امام خميني، گلپايگاني، سيد احمد خوانساري، سيد محمد باقر سلطاني، علاّمه طباطبائي و ... شركت ميكردند. در اين جلسه بعد از مراسم روضه مسئلهاي فقهي مطرح ميشد و تا ساعتها در مورد آن به بحث ميپرداختند. ايشان با اشتياق فراوان اين بحثها را دنبال ميكرد و تبحّر زيادي داشت. پس از رحلت او، فرزند برومندش آيت الله العظمي محمد فاضل اين جلسه را در منزل و دفتر خود ادامه داد و اكنون نيز ادامه دارد.
حامي طلاب آيت الله فاضل قفقازي واسطه خوبي براي رفع نيازهاي طلاب توسط آيت الله العظمي بروجردي بود. آيت الله العظمي محمد فاضل ميگويد: مممكن نبود طلبهاي مشكلي داشته باشد و به وسيله مرحوم پدرم حل نشود».[13] هنگامي كه رئيس شهرباني وقت قم به برخي از طلاب اهانت كرد، اين بزرگوار عكس العمل بسيار مناسبي نشان داد كه هر كه آگاه شد، تحسين كرد و آفرين گفت.[14] قضيه از اين قرار است كه يك روز ايشان ميبيند چند پليس دو طلبه را كه بر ضد شاه و رژيم سخناني گفته بودند، دست بند زدهاند و آنها را به طرف كلانتري ميبرند. آيت الله قفقازي شروع به داد و فرياد ميكند و خدمت آيت الله العظمي بروجردي ميرسد. از روي ناراحتي عمامهاش را برميدارد و به زمين ميزند. آيت الله بروجردي از علت ناراحتي ميپرسد. ايشان ميگويد: آيا درست است با وجود شما، طلابي را كه سرباز امام زمان(عج) هستند با دستبند به طرف كلانتري ببرند؟! آيت الله العظمي بروجردي با تأثر ميپرسد: با چشم خود ديدي؟ جواب ميدهد: بله. آيت الله العظمي بروجردي رئيس شهرباني را احضار ميكند و با غيظ تمام ميگويد: پير و خرفت شدهاي؟ به طلبه دست ميزني؟ برگرد. رئيس شهرباني كه خيلي ترسيده بود، فرار ميكند. پس از آن، سر و صداي زيادي در حوزه به راه ميافتد و دروس تعطيل ميشود و اعتصاباتي به راه ميافتد تا بالأخره آن دو آزاد ميشوند.[15]
در صحنه سياست و ارتباط با امام خميني1 ايشان با امام خميني ارتباط زياد و رفاقت داشت. آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني در مورد اين ارتباط ميگويد: «نه تنها حضرت امام از دوستان نزديك پدرم بود، بلكه بين آن دو رفت و آمد زياد بود و من ايشان را در منزلمان زياد ميديدم»[16] گويا اين روابط تأثير زياد بر ديدگاههاي سياسي فاضل قفقازي داشته است. پس از تصويب انجمنهاي ايالتي و ولايتي، با اينكه آيت الله العظمي بروجردي از دنيا رفته بود و امثال او پشتيبان خود را از دست داده بودند، در تاريخ 20/8/1342 طي تلگرافي تند به اسدالله علم ـ نخست وزير وقت ـ اعتراض خود را اعلام كرد و خواستار لغو آن شد.
بياني از آيت الله العظمي فاضل لنكراني1 با بياني شيوا در عظمت پدر گرامي، كتاب "مدخل التفسير" را به ايشان اهدا كرده است، ترجمه آن، چنين است. «اهدا به مربي بزرگ، والد معظم، يگانه مردي كه توان اداي حقوق او را ندارم و نميتوانم عناياتش را سپاس گويم. او در تربيت علمي و مذهبيام و در تدارك وسايل مورد نياز، كمال تلاش را داشت. او جامع فضايل معنوي و مربي تربيت در قول و عمل بود؛ كسي كه به شرافت هجرت نائل آمد و مصداق اين سخن خداوند بود: (وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).[17] از خداوند متعال ميخواهم كه پاداش عملش را بدهد و او را در زمره دوستداران اولياي طاهرينش و برگزيدگان مكرّمش ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ قرار دهد و به من قدرت اداي بعضي از حقوق او را عطا فرمايد. آمين». فرزندت
آيت الله العظمي محمد فاضل لنكراني ميفرمود: آيت الله العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني بارها به من فرمودند: من از دو جهت به شما ارادت دارم: يكي از جهت پدر شما و ديگر از جهت خود شما.
ارتحال سرانجام در 14 صفر 1392 هـ ق برابر با 10/1/1351 هـ ش پس از پنجاه سال اقامت در قم وفات يافت و در قبرستان شيخان اين شهر (كنار ديوار جنوبي) آرميد. بر سنگ مزار وي چنين نوشته شده است:
مدفن شريف عالم عامل كامل مؤمن مجاهد وفقيه زاهد المهاجر إلي الله ورسوله والساعي في إحياء أمر الدين وترويج الشريعة و نشر معارف العترة وتقوية بنيان الحوزة وقضاء حوائج الأخوة و تربية الفضلاء من الطلبة صاحب التأليف القيمة والتصانيف الجيدة آية الله الحاج الشيخ فاضل اللنكراني ـ قدس سره ـ وحشر مع من يحبه ويتولاه من النبي (ص) والائمة المعصومين (ع) كه پس از پنجاه سال اقامت در قم به سن 78 سالگي صبح پنجشنبه 14 صفر يكهزار و سيصد و نود و دو به عالم بقا ارتحال يافت.
سال 1410 ق خانم وجيهه مبرقعي در هشتاد سالگي دار فاني را وداع گفت و در جوار همسر خويش آيت الله فاضل قفقازي دفن گرديد.
يافت شدن بدن سالم حجت الاسلام مسيح مهاجري مينويسد: «سال 1384 در قم خدمت آيت الله فاضل لنكراني رسيدم، به مناسبت طرح بعضي مسائل معنوي فرمودند: شش سال بعد از رحلت مرحوم والد[18] در حالي كه از خيابان عبور ميكردم، يكي از خطباي قم، از عرض خيابان عبور كرد و به طرفم آمد و با جوش و خروش به من گفت: ديروز جنازهاي را در قبرستان شيخان، مجاور قبر مرحوم والد شما دفن ميكرديم كه ناگهان ديوار قبر مرحوم والد شما شكافته شد و من بدن ايشان را ديدم كه مثل روز اول دفن، سالم بود. پس از آن آيت الله فاضل از مراتب منويّت و تهجّد و تقواي مرحوم والدشان گفتند».[19] در كتاب "اجساد جاويدان" در مورد يافت شدن جنازه آيت الله فاضل قفقازي آمده است: «هشت سال پس از وفات ايشان در تاريخ 8/1/1359 جواني به نام ابوالفضل كربلايي پوريزدي در افغانستان در نبرد با روسها به شهادت رسيد. جنازهاش را به قم انتقال دادند و پايين پاي آيت الله قفقازي را براي دفن، حفر كردند. در اين هنگام روزنهاي به قبر باز شد و پاهاي تر و تازه ايشان نمودار گشت. اين مطلب را نخست آيت الله شبيري براي نگارنده نقل فرمود؛ سپس از طريق خانواده شادروان پوريزدي تعدادي از شاهدان عيني را يافتم و آنان به صحت اين مطلب گواهي دادند. آشنايان با مرحوم فاضل، رمز اين سعادت را در خدمت به خلق ميدانستند و ميفرمودند: هر روزي كه مرحوم فاضل ميتوانست گرهي را از كار طلبهاي بگشايد، بسيار شادمان ميشد».[20] آيت الله العظمي فاضل لنكراني از والد معظّمشان چنين نقل ميكند: «هر روز كه به طلبهاي خدمت ميكنم، در همان شب خواب ميبينم كه به مكه يا كربلا مشرّف شدهام».
[1]. ر.ك: ستارگان حرم، ج 12، ص 267.
[2]. پدر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي فاضل لنكراني در زمان آيت الله العظمي بروجردي مشهور به «فاضل قفقازي» بود. نام كوچك پدر آيت الله فاضل لنكراني «فاضل» بود و نام او را «عبد الله» نيز ذكر كردهاند؛
چنان كه شيخ آقابزرگ تهراني در ذريعه (ج24، ص 44) او را عبدالله بن بشير معرفي كرده است.
[3]. آينة دانشوران، ص 232. [4]. آثار الحجه، ج2 ، ص 59. [5]. كهنترين شرح حالهاي آيت الله فاضل قفقازي در آينه دانشوران (ص 232) و آثار الحجة (ص 59) آمده است. [6]. آينه دانشوران، ص 232. [7]. آثار الحجه، ج2، ص 59، گنجينه دانشمندان، ج2، ص 214. [8]. ر. ك: سال خاطره از آيت الله سيد حسين بدلا، ص 155. [9]. حوزه، ش 43 ـ 44، ص 140 ـ 141. [10]. حوزه، ش 43 ـ 44، ص 141 ـ 142. [11]. عبارت فوق، از تصوير وصيتنامهي ثبت شده در محضر است. [12]. حجت الاسلام علي دواني مبحث ضمان از كتاب "مكاسب" شيخ أنصاري را نزد معظمله تلمذ كرده است. (مفاخر اسلام، ج 13، ص 196). حضرات آيات: ميرزا علي مشكيني (م 1386 ش) و شيخ احمد مجتهدي تهراني
(م 1386 ش) نيز از شاگردان درس رسائل ايشان بودند.
[13]. حوزه، ش 43 ـ 44، ص 141. [14]. جمهوري اسلامي، 15/2/1382، ويژه نامه شاخهاي از شجره طوبي، ص 5، به نقل از آيت الله رضا استادي. [15]. ستارگان حرم، ج12، ص 274 ـ 275، به نقل از حجت الاسلام سعيد اشراقي.س [16]. گلشن ابرار، ج6 ، ص 566. [17]. سوره نساء، آيه 100. [18]. چنان كه تاريخ سنگ قبر در پايين پا نشان ميدهد، اين قضيه مربوط به هشت سال بعد از رحلت آيت الله فاضل قفقازي است و از سوي آيت الله فاضل يا حجت الاسلام مهاجري اشتباهي رخ داده است. [19]. جمهوري اسلامي، 3/5/1386، ويژه نامه اسوه فقاهت و مرجعيت، ص 4. [20]. ر.ك: اجساد جاويدان، ص 356 ـ 357. |