في:  
                       
 
 
 

من حياة سماحته قائمة المؤلفات الأحکام و الفتاوى الأسئلة العقائدية نداءات سماحته  الصور  لقاءات و زيارات
المکتبة الفقهية المختصة الصفحة الخاصة المواقع التابعة أخبار المكاتب وعناوينها الدروس المناسبات القرآن والمناجات

<<التالي الفهرس السابق>>



(صفحه471)


س 1239 ـ شخصى به قتل يك نفر اقرار كرده است، پس از آن شخص ديگرى اقرار به قتل كرده و سپس هر دو منكر شده اند، حكم آن چيست؟
ج ـ در فرض سؤال كه هر دو نفر بطور مستقل اقرار به قتل كرده اند، انكار بعد از اقرار آنها مسموع نيست و هر يك مأخوذ به اقرار خود مى باشد و ولى دم مى تواند به هر يك از آنها كه مايل بود رجوع و ديه بگيرد و فرد ديگر را رها كند ولى قصاص خلاف احتياط است.

س 1240 ـ اگر كسى بى گناه قصاص شود چه كسى بايد ديه او را بپردازد؟
ج ـ ديه او از بيت المال پرداخته مى شود.

س 1241 ـ هزينه درمان كسى كه حدّ خورده يا قصاص شده، با محكوم است يا با حكومت؟
ج ـ هزينه درمان محكوم با خود محكوم است و اگر نداشته باشد مانند ساير فقراست.

س 1242 ـ فردى دو نفر را به قتل رسانده است (يك زن و يك مرد را) حكم مسأله را چنانچه اولياى دم يكى از مقتولين يا هر دو تقاضاى قصاص يا ديه را داشته باشند بيان كنيد.
ج ـ در فرض مزبور اگر يكى از اولياى دم تقاضاى قصاص داشته باشند قاتل قصاص مى شود و احكام قصاص بايد رعايت شود، و در اين فرض اولياى مقتول ديگر، حق گرفتن ديه را ندارند. ولى اگر اولياى هر دو مقتول تقاضاى ديه كنند قاتل بايد دو ديه كامل بپردازد.

س 1243 ـ شخصى در ماه ذى قعده، كه ديه زيادتر است، يك نفر را كشته است و اولياء مقتول به پرداخت ديه راضى شده اند، مقدار ديه را بيان فرماييد.
ج ـ بطور كلى ديه مرد مسلمان، يكى از شش چيز است:

(صفحه472)

1 ـ صد شتر كه داخل سال ششم شده باشند، به تفصيلى كه در كتب مفصل بيان شده.
2 ـ دويست گاو.
3 ـ هزار گوسفند.
4 ـ هزار مثقال شرعى طلاى سكه دار، كه هر مثقال هيجده نخود است.
5 ـ ده هزار درهم، كه هر درهم 6/12 نخود نقره سكه دار است.
6 ـ دويست حله، كه هر حله دو پارچه است. و بنابر احتياط واجب بايد از حله هاى معروف يمن باشد كه در آن زمانها متداول بوده است.
و ديه زن نصف ديه مرد است و ديه كافر اهل ذمه هشتصد درهم است، و اگر زن باشد نصف آن است.
و اگر قتل، در يكى از چهار ماه حرام، يعنى رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم واقع شود يك ثلث ديه بر ديه افزوده مى شود.
ولى در قتل عمدى كه ورثه حق قصاص داشته باشند انتخاب ديه منوط به توافق ورثه مقتول است با قاتل، مگر اين كه قبلاً بر اصل ديه شرعى به طور كلى توافق كنند كه در اين صورت اختيار با قاتل است ولى در قتل خطا و شبيه عمد، ديه دهنده هر يك از شش چيز را بخواهد مى تواند اختيار كند و اگر بخواهد قيمت يكى از شش چيز را بدهد بايد دو طرف توافق كنند.


س 1244 ـ شخصى در ماه حرام مصدوم شده و در ماه غير حرام فوت كرده يا بالعكس، آيا ديه تغليظ مى شود؟
ج ـ قدر متيقن از تغليظ ديه مواردى است كه ضرب و قتل هر دو در ماههاى حرام واقع شود، و در فرض فوق تغليظ ديه مشكل است و احوط در تصالح است.

(صفحه473)

س 1245 ـ آيا در جنايت بر اطراف و اعضا نيز تغليظ ديه وجود دارد؟
ج ـ خير تغليظ مخصوص قتل است.

س 1246 ـ زيد مدعى است كه عمرو و خالد او را مورد ضرب و جرح قرار داده و استخوان بينى او را شكسته اند ولى مدعى عليهما انكار كرده اند و به جهت نبودن بيّنه، مورد از موارد لوث تشخيص داده شده و قسامه نسبت به هر دو نفر جارى شده است، بيان فرماييد نحوه تعيين ديه نسبت به هر يك از مدعى عليهما چگونه است؟ و همچنين نحوه تعيين ديه نسبت به ساير جراحات وارده بر مضروب با توجه به اين كه علم اجمالى به ايراد ضرب و جرح توسط يكى از آن دو داريم چگونه است؟
ج ـ در فرض سؤال حاكم شرع دو متهم را وادار كند ديه شكستن استخوان بينى و ساير جراحات را خودشان با توافق و مشتركاً يا منفرداً، با قرعه يا بدون قرعه بدهند و اگر توافق نكردند ظاهر اين است كه بايد ديه را به نحو مساوى بپردازند.

س 1247 ـ چنانچه قاتل را قصاص كنند آيا بايد كفاره قتل را از مال او بدهند؟
ج ـ در صورت قصاص كفاره ساقط است و چيزى بر ورثه و ولى او نيست.

س 1248 ـ شخصى به جهت ناراحتى و مشكلات زندگى خودكشى كرده است، اوّلاً اصل اين عمل شرعاً چه صورت دارد؟ و ثانياً آيا لازم است از اموال او كفاره پرداخت شود؟
ج ـ اصل اين عمل از گناهان كبيره است و ناراحتى و مشكلات هر چه و هر مقدار باشد مجوّز ارتكاب چنين گناه بزرگى نمى شود(1) و در صورت وقوع،

1 ـ فى الخبر عن ابى ولاّد الحناط قال سمعت ابا عبدالله(عليه السلام) يقول: «من قتل نفسه متعمّداً فهو فى نار جهنم خالداً فيها» و عن ابى جعفر(عليه السلام) قال: «ان المؤمن يبتلى بكل بليّة الاّ انه لايقتل نفسه». وسائل الشيعه، ج 19، ص 13، باب 5، تحريم قتل الانسان نفسه من ابواب القصاص فى النفس.

(صفحه474)

ظاهراً پرداخت كفاره از مال او واجب نيست ولى بهتر است با رضايت همه ورثه از مال او كفاره قتل پرداخت شود.(1)

س 1249 ـ شخصى با اتومبيل خود شخصى را زير گرفته و كشته و فرار كرده است. اكنون پس از سالها به فكر جبران افتاده ولى زن يا مرد بودن مقتول براى او معلوم نيست و با توجه به اينكه اولياء دم نيز نامعلومند و اين شخص مى خواهد ديه او را بعنوان مجهول المالك به فقرا صدقه دهد بيان بفرماييد چه مقدار ديه بپردازد؟
ج ـ در فرض سؤال به قدر يقينى كه ديه زن است به عنوان مجهول المالك صدقه دهد و احتياط اين است كه صدقه را با اذن حاكم شرع يا نماينده او بدهد.

س 1250 ـ ضربى واقع شده كه موجب جراحت و تغيير رنگ نگرديده است و به عبارت ديگر هيچگونه آثارى از خود بجا نگذاشته است چه مجازاتى براى ضارب مى توان در نظر گرفت؟
ج ـ اگر قصاص ممكن باشد قصاص مى شود و الاّ حاكم شرع با تعيين ارش و حكومت ولو كمتر از اقل ديه مسأله را خاتمه دهد.

س 1251 ـ شخصى مجروح شده است و احتمال مى رود كه يكى از دو نفر او را مجروح كرده باشند اگر مورد از موارد لوث باشد، نحوه اتيان سوگند چگونه است؟ و آيا در اين مورد مى توان قصاص كرد؟
ج ـ در فرض مذكور اگر دو متهم بيّنه بر رفع اتهام خود ندارند، بايد مجروح

1 ـ كفاره قتل عمد عبارت است از عتق رقبة (كه فعلاً مقدور نيست و ساقط است) و 60 روز روزه و اطعام 60 مسكين.

(صفحه475)

اقامه قسامه كند و مى تواند بصورت مردّد قسم بخورد كه يكى از اين دو، جراحت را وارد كرده اند. كه در اين صورت بايد دو متهم با توافق خودشان به نحو مشاركت يا با قرعه ديه را بپردازند ولى قصاص نمى شوند و اگر مجنى عليه اقامه قسامه نكرد، هر يك از دو متهم براى رفع اتهام خود اقامه قسامه كنند. كه اگر يكى اقامه قسامه كرد، تبرئه مى شود و ديه را بايد فرد ديگرى بدهد و اگر هر دو اقامه قسامه كردند، هر دو تبرئه شده و ديه از بيت المال پرداخت مى شود.

س 1252 ـ در صدمه اى كه با ضرب و زدن و لطم، ديه مقدّره يا ارش ثابت است، آيا ضرب و لطم موضوعيت دارد يا چنانچه با داغ كردن يا سوزاندنِ با نفت و بنزين يا با آب جوش و اسيد و امثال آن، جراحت يا تورم و تاول يا سياهى و كبودى بوجود آيد همان ديات مقدّره را دارد يا ارش ثابت است؟
ج ـ ضرب و لطم موضوعيت ندارد و فرقى بين اسباب جنايت نيست، بلكه ملاك، صدق يكى از عناوين اسوداد يا اخضرار يا احمرار يا تورم و انتفاخ يا حارصة يا داميه و غيرها مى باشد و هرگاه يكى از آن عناوين صدق كند همان ديات مقدره ثابت است ولو با داغ كردن يا با ريختن آب جوش و سوزاندن و امثال آنها حاصل شود واگر ديه مقدّره ندارد ارش ثابت است، بلكه اگر با فشار دادن يا پرتاب كفش يا هل دادن و انداختن كسى، جنايتى حادث شود كه ديه مقدره داشته باشد همان ديه و الاّ ارش ثابت است.

س 1253 ـ با توجه به اينكه مسأله تنبيه بدنى، از مسائل مبتلى به در مدارس است، چنانچه تنبيه از ناحيه معلمين يا ساير مسؤولين مدرسه باشد حكم آن چيست؟
ج ـ در مواردى كه تأديب متوقف بر تنبيه بدنى باشد و ولى اذن بدهد،

(صفحه476)

تنبيه به مقدارى كه موجب ديه نشود، شرعاً مانعى ندارد. ولى اگر تنبيه بدنى برخلاف مقررات جمهورى اسلامى ايران باشد مطلقاً جايز نيست. ضمناً زدن و تنبيه بدنى گاهى موجب ديه مى شود كه به قرار ذيل است:
اگر سيلى زدن به صورت موجب سرخى صورت شود بايد 5/1 مثقال شرعى طلاى مسكوك كه هر مثقال 18 نخود است به او بپردازند. و اگر موجب كبود و سبز شدن صورت شود 3 مثقال. و اگر سياه شد 6 مثقال و اگر جاى ديگر بدن بواسطه زدن سرخ يا كبود يا سياه شد، بايد نصف آنچه گفته شد بعنوان ديه پرداخت شود.


س 1254 ـ شخصى به گمان خودش با غرض عقلايى، كسى را زده است مثلاً به منظور تأديب يا به قصد نهى از منكر زده است، آيا در اين فرض ديه يا ارش ثابت است؟
ج ـ بلى در هر موردى كه زدن، مجوّز شرعى نداشته و با اذن حاكم شرع نباشد ديه يا ارش ثابت است.

س 1255 ـ شخصى پوست بند انگشت شست (ابهام) كسى را خراش داده و كمى پوست آن را پاره كرده است ولى خون نيامده، ديه آن چه مقدار و چگونه محاسبه مى شود؟
ج ـ در فرض سؤال كه پوست را خراش داده ولى خون نيامده است، ديه آن نصف دينار (نه نخود طلاى سكّه دار) يا قيمت آن مى باشد و فرقى نيست كه پوست را كم خراش داده باشد يا زياد، با تيغ و چاقو زده باشد يا با سوزاندن و داغ كردن و غيره.(1)


1 ـ بنا بر مشهور بين فقها، نسبتى كه در جراحات وارده بر سر، با ديه كامله هست، در جراحات وارده بر هر

(صفحه477)


س 1256 ـ
ديه را بايد به قيمت يوم الاداء پرداخت يا روز صدور حكم يا روز وقوع حادثه؟
ج ـ گرچه مقتضاى قاعده قيمت يوم الاداء است ولى به جهات خاصى از جمله عدم ترافع مجدد مانعى ندارد كه قيمت يوم صدور حكم را ملاك قرار دهيد. البته اين در صورتى است كه بين جانى و مجنى عليه تراضى بر قيمت واقع شده باشد والاّ بايد يكى از اعيان سته داده شود.

س 1257 ـ شخصى عمداً كسى را به قتل رسانده و بعداً خودكشى كرده است، حال ولىّ مقتول تقاضاى ديه دارد، وظيفه چيست؟
ج ـ در فرض مذكور كه قتل عمد بوده و قاتل خودكشى كرده است موضوع قصاص منتفى شده و دليلى هم بر ثبوت ديه نداريم. لذا ولى مقتول حق مطالبه ديه ندارد. بلى اگر ولى دم پس از وقوع قتل، با قاتل به گرفتن ديه

عضوى، با ديه آن عضو اگر ديه مقدره دارد، محاسبه مى شود، بنابر اين اگر پوست يك دست پاره شود، چون ديه مقدره يك دست، پنجاه شتر يا پانصد دينار است و ديه پاره شدن و خراش پوست سر يك صدم ديه كامل انسان است، پس ديه آن روى اين حساب، يك صدم ديه دست، يعنى نصف شتر يا پنج دينار است، و اگر پوست يك بند از انگشت ابهام كه دو بند دارد، پاره شود، چون ديه يك بند آن پنج شتر يا پنجاه دينار است، به حساب يك صدم ديه آن، يك بيستم شتر يا نصف دينار (يك صدم پنجاه دينار) است. و اگر پوست يك بند از ساير انگشتان كه سه بند دارند، پاره شود، چون ديه مقدّره يك بند، سه شتر و ثلث آن، يا سى و سه دينار و ثلث دينار است. به حساب يك صدم، يك سى ام شتر يا يك ثلث دينار است.
و اگر جراحت وارده بر يك شست، به گوشت برسد و كمى از آن را هم پاره كند، ديه آن دو صدم از پنجاه شتر يا دو صدم از پانصد دينار است (كه ديه يك دست مى باشد) (يعنى ديه، يك شتر، يا ده دينار است چون همين زخم اگر بر سر و صورت واقع شود، ديه آن دو شتر يا بيست دينار كه دو صدم ديه كامله است مى باشد)
و اگر جراحت وارده بر يك بند انگشت شست، مثلاً به گوشت برسد و كمى از گوشت را هم پاره كند، ديه آن به حساب دوصدمِ يك دهم شتر يا يك دينار مى شود و به همين حساب، ساير مراتب جراحات وارده بر بدن، محاسبه و ديه تعيين مى شود.
اما اگر جراحت، بر عضوى وارد شود كه ديه مقدّره ندارد ديه آن ارش و با حكومت تعيين مى شود. والله العالم
(به تفصيل الشريعه فى كتاب الديات ـ دية الشجاج و الجراح، مسأله 6 و جواهر الكلام، ج 42، ص350 و مهذب الأحكام، ج29، ص299 مراجعه شود).


(صفحه478)

صلح و مصالحه كرده و بعد از آن قاتل خودكشى كرده است در اين صورت حق مطالبه ديه را دارد.

س 1258 ـ شخصى فردى را كشته است، و فرد ديگرى كه ولىّ دم او نيست او را مى كشد، حكم فردى كه قاتل را كشته و حق اولياى مقتول اول را بيان فرماييد.
ج ـ در فرض سؤال اگر اولياى مقتول اول، با قاتل، بر ديه مصالحه نكرده يا او را عفو نكرده باشند با فرض كشته شدن قاتل، حقى براى اولياى مقتول اول نسبت به اخذ ديه باقى نمى ماند. ولى اولياى مقتول دوم مى توانند به قاتل دوم مراجعه كنند و او را قصاص كنند يا ديه بگيرند و يا او را عفو كنند.

س 1259 ـ در قتل عمد و شبه عمد، اگر جانى فرار كند ديه از مال او و اگر مال ندارد از بستگان نزديك او گرفته مى شود والا از بيت المال، حال اگر شخصى جراحت وارد كرده و فرار كرده است حكم چگونه است؟
ج ـ حكم فوق مخصوص به قتل است و شامل جراحات نمى شود لذا در مورد سؤال بايد صبر كنند تا جارح شناسايى و خود از عهده برآيد. بلى اگر جارح مال داشته باشد و از شناسايى او مأيوس شدند حاكم شرع با تقاضاى مجروح ديه را از مال او مى پردازد.

س 1260 ـ آيا با قسامه، ضرب و جرح در اطراف هم ثابت مى شود؟ و بر فرض ثبوت آيا موجب ثبوت قصاص هم مى شود يا فقط حكم به پرداخت ديه مى شود؟
ج ـ ضرب و جرح هم مثل قتل با قسامه ثابت مى شود ولى طبق آن حكم به ديه مى شود نه قصاص.

(صفحه479)




دفــاع

س 1261 ـ چند نفر شبانه وارد منزل كسى شده و معلوم نشده كه قصد دزدى داشته اند يا چيز ديگر و صاحب منزل يكى از آنها را در اثر زدن ناقص كرده، ولى فرار كرده و آن موقع شناسايى نشده اند. پس از مدتى مجدّداً در روز هجوم آورده و در حالى كه زن و دختر او سر برهنه بوده اند ظاهراً قصد تجاوز به آنها را داشته اند، كه وسيله مردم دستگير و معلوم شده اينها همان افراد قبلى هستند. مستدعى است حكم مسأله را در اين قبيل موارد و وظيفه انسان را نسبت به چنين افرادى بيان فرماييد، و آيا نقص وارد شده قبلى ضمان دارد؟
ج ـ از قضيه مورد سؤال اطلاع ندارم، ولى بطور كلى اگر كسى به خود انسان، يا ناموس، يا خويشان و بستگان انسان، يا به مسلمانى ديگر به قصد كشتن يا تجاوز، هجوم آورد بر انسان واجب است به هر نحو كه ممكن است دفاع كند هر چند منجر به كشتن مهاجم شود. ولى بايد سعى كند تا وقتى كه راه خفيفتر يا فرار ميسر است دست به كار شديد و خشن نزند و اگر انسان نتواند به تنهايى از جان و ناموس خود دفاع كند واجب است از

(صفحه480)

ديگران كمك بگيرد و هرگاه دزدى به قصد بردن مال انسان، يا بستگان او هجوم آورد انسان حق دارد دفاع كند، هرچند منجر به كشتن مهاجم شود، با رعايت مراتب دفاع، و چنانچه در موارد مذكور، با رعايت مراتب دفاع، به طرف، خسارت مالى يا نقص عضو وارد شود، يا كشته شود كسى ضامن نيست. ولى اگر درجات خفيفتر ميسر بود و با اين حال انسان به سراغ مراحل بالاتر و شديدتر رفت، بنابر احتياط، ضامن است و نيز اگر از طرف مهاجم، خسارت مالى، يا جانى، يا نقصِ عضو به انسان وارد شود شخصِ مهاجم ضامن است. ولى اگر انسان بر دزد يا شخص مهاجم پيروز شد، به نحوى كه ديگر نمى تواند كارى انجام دهد، حق ندارد بى جهت او را بزند يا مجروح كند يا بكشد، بلكه تعزير او با حاكم شرع است و نيز اگر انسان مرد اجنبى را با همسر خود، يا دختر يا خويشان خود بيابد در حالى كه قصد تجاوز دارد بايد به هر نحو شده دفاع كند هرچند منجر به كشتن او شود. بلكه واجب است انسان از ناموس مسلمانان ديگر هم دفاع كند، ولى در هر حال بايد مراتب را رعايت كند و با رعايت مراتب، انسان ضامن خسارت او نيست. ولى اگر با امكان مرتبه خفيف تر دست به كار شديدتر بزند، بنا بر احتياط ضامن است. همچنين بنابر مشهور، اگر كسى ببيند مردى با همسر او زنا مى كند و دانست كه زن با رضايت خود تسليم او شده مى تواند هر دو را بكشد و بين خود و خدا نه گناه دارد و نه ضامن است. ولى بايد بتواند نزد حاكم شرع ثابت كند وگرنه حاكم شرع حكم به قصاص مى كند.
ضمناً اگر كسى به منظور اطلاع بر ناموس و اسرار مردم، به طور عادى يا با دوربين به درون خانه آنان نگاه كند واجب است او را منع كنند، و اگر دست برنداشت به هر نحو شده جلوگيرى كنند ولو منجر به كور شدن يا كشته


(صفحه481)

شدن او بشود با رعايت مراتب و همچنين است اگر نگاه كننده از خويشان و ارحام صاحبخانه باشد، ولى منظورش نگاه كردن به چيزهايى است كه بر او نگاه كردن به آنها حرام است مثل عورت.
بلكه اگر انسان احتمال بدهد يا بداند كه دفاع او از جان خود يا بستگان خود منجر به كشته شدن خودش خواهد شد باز هم دفاع جايز، بلكه گاهى واجب است. ولى نسبت به مال اگر مى داند كه دفاع او از مال منجر به كشته شدن خودش مى شود دفاع واجب نيست، بلكه احوط ترك است.
بلى اگر انسان خيال كرد كه طرف، قصد هجوم به جان، يا ناموس، يا مال، او را دارد و در مقام دفاع، خسارت مالى يا جانى به او وارد كرد ولى بعد معلوم شد طرف چنين قصدى نداشته و انسان اشتباه كرده است، در اين صورت انسان گناه ندارد ولى ضامن خسارت طرف است.
نيز اگر حيوان درنده و خطرناك شخصى، به انسان حمله كند، انسان حق دارد به هر وسيله ممكن از خود دفاع كند و در صورت رعايت مراتب دفاع و عدم تجاوز، اگر به حيوان خسارت وارد شد، ضامن نيست.


س 1262 ـ چنانچه شخصى در غياب و بدون اذن صاحب خانه به قصد خلوت با دختر صاحب خانه وارد خانه بشود و مورد ضرب و جرح برادر دختر قرار گرفته و به قتل برسد حكم شرعى در مورد قاتل چيست؟ و چنانچه ورود به منزل از راه ديوار (عنف) باشد حكم آن چگونه است؟
ج ـ در فرض مزبور چنانچه دفاع از جلوگيرى از آن شخص متوقف بر قتل او بوده است خونش هدر بوده و قصاص و ضمانى نيست. اما اگر بدون قتل مثلا با تهديد يا ضرب و جرح از او جلوگيرى مى شده و فرار مى كرده است و در عين حال او را كشته است مسأله دو صورت دارد:

(صفحه482)

1 ـ قاتل وى را مهدور الدم مى دانسته و به اعتقاد مهدور الدم بودن او را كشته است. در اين صورت قتل واقع شده شبه عمد است. و ديه بر قاتل است.
2 ـ قاتل او را مهدور الدم نمى دانسته و در عين حال او را كشته است. در اين صورت قتل واقع شده حكم قتل عمد را دارد. و در اين احكام فرقى بين ورود از ديوار و غير آن نيست.


س 1263 ـ در مواردى كه شخص در مقام دفاع است اما زياده روى كرده، مثلاً با زدن سيلى يا چوبى يا فريادى به طرف او فرار مى كرده اما با چاقو يا اسلحه به طرف زده و او را ناقص كرده يا مقتول ساخته، آيا اينجا جاى قصاص است يا ديه؟
ج ـ بطور كلى در مواردى كه دفاع با مرتبه نازله ممكن و محقق مى شود، تجاوز از آن حد جايز نيست و در صورت تجاوز از مقدار لازم به مقتضاى عمومات مربوطه چنانچه جنايت عمدى باشد بنابر احتياط قصاص ثابت است و اگر خطايى باشد ديه ثابت است.

(صفحه483)




مسائل پزشكى

س 1264 ـ گاهى پزشك معالج، براى بهوش آوردن يا بكار افتادن قلب بيمار ناچار مى شود سيلى به بيمار بزند، يا ماساژ بدهد كه گاهى موجب سياه شدن صورت يا شكسته شدن استخوان سينه و پهلوى بيمار مى شود و گاهى عوارض ديگر بوجود مى آيد و چه بسا موجب تلف شدن بيمار شود، اصولاً اين اعمال تا چه حدود و با چه شرايطى جايز است؟ و در موارد جواز، آيا موجب ضمان و ديه هم مى شود؟
ج ـ بطور كلى چنانچه به نظر پزشك متخصص، اين اعمال، در مقام معالجه لازم باشد و از طرف بيمار يا ولى شرعى مجاز در معالجه حتى در صورت لزوم اين قبيل اعمال، باشد ـ كه معمولاً ولو با اذن فحوى چنين است ـ و افراط و تفريط و تقصيرى هم در بين نباشد، بعلاوه قبل از اقدام به معالجه اخذ برائت نيز كرده باشد، با چنين شرايط و مقدماتى، اصل اين اعمال در حدّ ضرورت جايز و موجب ضمان و ديه هم نمى شود. همانگونه كه در عمل جراحى روى افراد، اين امور رعايت و ضمان و ديه اى هم متوجه پزشك نمى شود، اما اگر پزشك متخصص و ماهر نباشد، يا بدون اجازه و بدون اخذ

(صفحه484)

برائت، اقدام كند، يا تقصير كند، اصل عمل جايز نيست و موجب ضمان و ديه نيز مى شود.

س 1265 ـ آيا جايز است براى جلوگيرى از سرايت بعضى از بيمارى ها كه اگر جلوگيرى نشود، منجر به مرگ شخص يا فلج شدن وى مى شود عضوى از بدن را قطع كرد و بر فرض جواز، آيا ديه دارد؟
ج ـ بطور كلى در صورت علم يا اطمينان و با رعايت اهمّ و مهمّ و با عدم احتمال عقلايى به امكان معالجه با دارو و عدم اميد به بهبودى ولو با تأخير قطع عضو، با اجازه و رضايت خود بيمار يا ولى شرعى او مانعى ندارد و در اين فرض ديه ندارد.

س 1266 ـ اگر مسؤولين بيمارستان به منظور پيوند اعضاى شخص زنده به زنده نسبت به قبول مسؤوليت جوانب اين كار از فرد دهنده تعهد كتبى بگيرند و به علل گوناگون و بدون قصور از ناحيه پزشكان، وى فوت كند، آيا دادگاه حق مؤاخذه مسؤولين بيمارستان را دارد؟
ج ـ در فرض سؤال با شرط برائت ذمه وجهى براى مؤاخذه و ضمان نيست.

س 1267 ـ با توجه به اين كه بعد از مرگ، ديه حق وارث است، اگر فرد دهنده عضو تعهد كند كه در صورت مرگ وى پزشك مربوطه در قبال پرداخت ديه مسؤوليتى ندارد آيا چنين تعهدى كفايت مى كند؟
ج ـ بلى كفايت مى كند و ورّاث حقّى ندارند.

س 1268 ـ حال بيمار به گونه اى است كه پزشك فرصت گرفتن تعهد و شرط عدم ضمان را ندارد و بايد فوراً مريض را عمل كند، اگر عمل منجر به فوت شود، آيا پزشك مسؤول است؟
ج ـ در فرض سؤال كه حفظ نفس محترمه مطرح است، لازم است پزشك

(صفحه485)

درمان را شروع كند و شرعاً جايز نيست بيمار را رها كند و اگر تقصير نكند، ظاهراً مسؤول ديه نخواهد بود، هرچند در صورت امكان از حاكم شرع يا نماينده او اجازه بگيرد.

س 1269 ـ خانمى را عمل جراحى كرده اند و در هنگام عمل، در اثر اختلال در وسائل و دستگاههاى مربوطه، يا در اثر حواس پرتى و اشتباه پزشكِ جراح و اطرافيان او، لطمه اى به خانم بيمار وارد شده و پس از مدّتى كه بيمار متحمّل خسارات روانى و جسمى و مالى شده است، متوجه شده اند كه منشأ آن اختلال در وسائل مربوطه يا در اثر بى مبالاتى و اشتباه پزشك و هم دستان او بوده است، آيا در چنين مواردى پزشك، ضامن خسارات وارده هست؟
ج ـ اگر خسارات وارده مستند به پزشك و اطرافيان او باشد ضامن هستند و حتى اگر اخذ برائت هم كرده باشد ولى در اثر عدم تنظيم و مرتب كردن وسايل و دستگاههاى عمل جراحى، يا در اثر تقصير و اشتباه، سبب لطمه و خسارت شده باشند، ضامن هستند و بايد بيمار را از خود راضى كنند، همانگونه كه در جلداول جامع المسائل، ص589 به آن اشاره شده است.

س 1270 ـ در همه درمانهاى دندانپزشكى كه توسط دانشجو انجام مى شود (وظايف آموزشى) چون كار عملى است، گاهى باعث خسارت و بعضى اوقات موجب از بين رفتن دندان يا عوارض ديگر مى شود، در اين صورت چه كسى ضامن مى باشد؟
ج ـ در اين صورت شخص مباشر ضامن است يعنى خود فردى كه به دندان آسيب رسانده است.

س 1271 ـ پزشك اشتباهاً به جاى دندان خراب دندان سالم را كشيده است، آيا بايد ديه بدهد؟

(صفحه486)

ج ـ بلى لازم است ديه آن را بدهد.

س 1272 ـ شخصى مقدارى پول به دندانساز داد، ولى دندانها به دهانش نخورد، آيا مى تواند پول خود را پس بگيرد؟
ج ـ در فرض سؤال اگر دندانساز در شغل خود مهارت داشته و مطابق با قرارداد عمل كرده و مصالح لازمه را به كار برده، اجرت عمل و مصالح صرف شده را حق دارد; بلى اگر دندانساز متخصص در شغل خود نبوده و در صرف مصالح كوتاهى كرده، بايد تدارك و جبران كند.

س 1273 ـ اگر داروفروش اشتباهى داروى ديگرى به بيمار مى دهد كه باعث تشديد بيمارى و يا مرگ بيمار گردد آيا ضامن است؟
ج ـ بلى، ضامن است و بايد مريض را راضى كند يا ديه او را بپردازد.

س 1274 ـ پيوند اعضا يا پوست در جراحى پلاستيك به منظور زيبايى چه حكمى دارد؟
ج ـ فى نفسه مانعى ندارد و اما اگر مستلزم فعل حرامى شود، مثل اينكه پزشك نامحرم جراحى كند جايز نيست.

س 1275 ـ در صورت و بدن بعضى افراد غددى وجود دارد كه گاهى موجب بدمنظر شدن آنها نيز مى شود، ولى ضررى ندارد. آيا جايز است آنها را با عمل جراحى از بدن خارج كنند؟
ج ـ مانعى ندارد.

س 1276 ـ آيا مى شود بيضه يك فرد را به فرد ديگر پيوند زد؟ و اگر اين عمل انجام شد اسپرم مربوط به مرد دهنده است و يا گيرنده؟ و اگر گيرنده بيضه بواسطه اين بيضه فرزنددار شد اين فرزند ملحق به چه كسى است؟
ج ـ پيوند بيضه اگر مستلزم كار حرامى نباشد منع شرعى ندارد و در

(صفحه487)

صورت پيوند، عرفاً بيضه شخص گيرنده محسوب مى شود و فرزند ملحق به او است، بلى اگر قبل از التيام و اتحاد با بدن گيرنده، نطفه اى از او منعقد شود، ظاهراً فرزند ملحق به دهنده بيضه است و در عين حال بايد احتياط كرد.

س 1277 ـ از آنجا كه پيوند اعضاى شخص زنده به زنده موجب ضرر جزئى يا غير جزئى فرد دهنده مى شود، آيا بخاطر نجات جان ديگرى اقدام به چنين كارى مجاز است؟
ج ـ در مواقع ضرورت و حفظ جان، ضرر جزئى مانع نمى شود.

س 1278 ـ آيا نزديكان سببى و نسبى متوفى يا مقتول مى توانند اجازه دهند كه عضوى از اعضاى ميت به ديگرى پيوند زده شود يا در تشريح استفاده شود؟
ج ـ خير، آنها چنين حقى را ندارند، ولى اگر وصيت كرده باشد در موارد ضرورى مى توان اين كار را انجام داد.

س 1279 ـ پزشكى براى انجام كارهاى تحقيقاتى بايد بيماران زن را معاينه كند، آيا اين كار جايز است؟
ج ـ در فرض سؤال كه معالجه بيماران حتى در آينده، منوط به معاينات فعلى باشد، اشكال ندارد، ولى لازم است به مقدار ضرورت اكتفا شود.

س 1280 ـ آيا لمس و نظر به اعضاى داخل بدن نامحرم (مانند كبد و روده و...) در حكم لمس و نظر ظاهر بدن است؟
ج ـ ظاهراً در عدم جواز نظر و لمس فرقى بين اعضاى ظاهر و داخل بدن نيست، ولى همانگونه كه در عروة الوثقى، مسأله 45، احكام نكاح آمده، نظر به مثل دندان آن هم بعد از جداشدن از بدن جايز است.

س 1281 ـ به منظور پيشرفت علم داروسازى و اطمينان از تأثير آن در بدن نياز

(صفحه488)

به آزمايش روى حيوانات و احياناً بر روى انسان است، وظيفه چيست؟ و چنانچه راه آزمايش منحصر در انسان باشد حكم چيست؟
ج ـ آزمايشات را بروى حيوان انجام دهيد و در موارد ضرورى با اطمينان از عدم ضرر در موارد نهايى كار مى توانيد از انسانها نيز استفاده كنيد ولى حتماً بايد انسانها از جريان كار آگاه باشند.

س 1282 ـ شخصى دو روز است در حال جان دادن است و زجر مى كشد و راحت نمى شود و شايد با همين حال احتضار و زجر، يكى دو روز ديگر زنده بماند، آيا جايز است به وسيله آمپول يا چيز كشنده اى تسريع در مرگ او كنيم تا راحت شود؟
ج ـ تسريع در مرگ انسان در هيچ حالى و با هيچ وسيله اى، جايز نيست و چنانچه كسى چنين عملى را انجام دهد، بطورى كه گفته شود، بيمار را كشت، قاتل محسوب مى شود.

س 1283 ـ چنانچه بيان واقع براى شخص بيمار باعث تأثير نامطلوب در روحيه او مى شود آيا مى شود خلاف واقع را به او گفت؟
ج ـ نبايد دروغ گفت و مى توانيد توريه كنيد يا اصلاً موضوع را به بيمار نگوييد و در ناچارى به مقدار مصلحت و ضرورت مانعى ندارد.

تلقيح


س 1284 ـ رحم خانمى در اثر ضعيف بودن، جنين را نگه نمى دارد، پزشك گفته است: اگر تخمك خانم ديگرى، به رحم اين زن منتقل شود، رحم تقويت شده و جنين سقط نمى شود. آيا اين عمل جايز است؟ و در صورت انجام

(صفحه489)

چنين عملى كودك به چه كسى ملحق مى شود؟
ج ـ به طور كلى استفاده از تخمك زنى غير از زن انسان به هر جهت كه باشد، چه به طور مستقل در خارج رحم با نطفه مرد تلقيح شود و در رحم زن صاحب نطفه قرار گيرد و چه در داخل رحم تلقيح شود، فى نفسه اشكال شرعى ندارد و بچه ملحق به خانمى است كه از او متولد شده و شوهر آن خانم هم پدر بچه است. بلى اگر اين اعمال مستلزم فعل حرام باشد از اين جهت جايز نيست.

س 1285 ـ خانم شوهردارى است كه اولاددار نمى شود، به آنها پيشنهاد شده است كه از زن و شوهرى، با رضايت آنها نطفه و تخمك بگيرند، و در دستگاه بصورت جنين درآورند، و پس از چند روز آنرا توسط پزشك زن در رحم اين خانم قرار دهند و پس از رشد و زايمان او را شير دهد و بزرگش كنند كه بچه آنها باشد. آيا اصل اين عمل جايز است؟ و آيا بين اين بچه و اين زن و شوهر احكام فرزندى مترتب مى شود؟
ج ـ بطور كلى تلقيح نطفه شوهر به همسر خودش، اگر مستلزم مقدمات حرامى نباشد مانع شرعى ندارد و تمام احكام فرزندى بر او مترتب مى شود.
اما تلقيح نطفه غير، چنانچه مستلزم مقدمات حرام باشد، از قبيل: نگاه نامحرم و حتى پزشك زن به عورت آن خانم، مسلماً جايز نيست و اگر مستلزم حرام نباشد، به اينكه تلقيح توسط خود خانم يا شوهر او انجام شود، باز برخلاف احتياط و محل اشكال است. چون در باب نكاح و توالد و تناسل، حفظ انساب و عدم الحاق فرزند به غير، از اهم امور شرعى است و در اين جهت فرقى بين رضايت و عدم رضايت نيست و چنانچه عقيم بودن با معالجه مداوا نشود معلوم است مصلحت وى در بچه دار نشدن مى باشد و


(صفحه490)

در هر حال اگر چنين كارى صورت گرفت بچه ملحق به صاحب نطفه است، و جارى شدن احكام مادرى نسبت به زنى كه بچه را در رحم خود بپروراند و پس از زايمان شير دهد مشكل است و بايد از جهت محرميت و ازدواج احتياط شود.

س 1286 ـ از نظر علمى هرگاه مردى فوت كند تا مدت محدودى مى توان نطفه او را به رحم زنى منتقل كرد و وى را بارور كرد.
الف) انتقال نطفه زوج پس از مرگ به رحم زوجه چه حكمى دارد؟
ب) احكام مربوط به والد را از نظر طهارت وارث و... بيان فرماييد:
ج ـ تزريق نطفه متوفى به زوجه او توسط بانوان ايرادى ندارد مگر اينكه مستلزم نظر به عورت غير باشد، و در هر حال در صورت تزريق، فرزند ملحق به صاحب نطفه (متوفى) و كليّه آثار ولد مترتب مى شود.

س 1287 ـ آيا جايز است تخمدان خانمى را به خانم ديگرى كه بچه دار نمى شود، منتقل كنند و اگر چنين كردند، بچه ملحق به كداميك از آنهاست؟
ج ـ اگر خارج كردن تخمدان، مستلزم عقيم شدن دائمى شود، جايز نمى باشد خصوصاً كه مستلزم كار حرامى باشد، ولى اگر تنها يك تخمدان زن را بردارند به صورتى كه ضرر براى دهنده نداشته باشد و مستلزم كار حرامى هم نباشد مانعى ندارد و در هر حال در صورت انتقال و جزء بدن خانم دوم شدن، بچه ملحق به خانم دوم مى شود.

(صفحه491)




عناوين متفرقه

س 1288 ـ هنگامى كه نام مقدّس هر كدام از چهارده معصوم(عليهم السلام) برده مى شود كدام تعظيم و يا اداى احترام مناسب تر و جايز است؟
الف ـ فقط در دل به آنان احترام بورزيم؟
ب ـ در دل احترام بورزيم و سر را هم از ناحيه گردن خم كنيم؟
ج ـ هم در دل و هم با خم كردن بدن از ناحيه كمر اداى احترام كنيم؟
ج ـ احترام بايد بصورت متعارف وعملاً انجام گيرد و در هر ملّتى يا قومى به نحوى خاص انجام مى گيرد.

س 1289 ـ آيا خطبه البيان روايت صحيحى است؟
ج ـ مرحوم ميرزاى قمى در كتاب جامع الشتات بحث مفصّلى درباره اين خطبه دارد و خلاصه كلام ايشان اين است كه اين خطبه در كتابهاى معتبره وجود ندارد و در عين حال جملات متشابهه آن قابل توجيه است.

س 1290 ـ ادعيهو زيارات مفاتيح الجنان را آيا مى توان به قصد استحباب خواند؟
ج ـ كتاب شريف مفاتيح الجنان از كتابهاى معتبر و مورد اعتماد است و اكثر مطالب آن از منابع معتبره نقل شده و بيشتر آنها داراى سند معتبر است و كسانى كه قدرت تشخيص سند ندارند بهتر اين است كه آنها را به قصد

(صفحه492)

رجاء ثواب بخوانند و خصوص قصد استحباب لزومى ندارد.

س 1291 ـ استماع راديوهاى بيگانه اگر موجب بدبينى به نظام مقدس جمهورى اسلامى ايران شود چه حكمى دارد؟
ج ـ چون برنامه هاى راديو و تلويزيون بيگانه با هدف تخريب فرهنگ و اخلاق اسلامى مردم تهيه مى شود استماع و تماشاى آنها جايز نيست.

س 1292 ـ بردن نام مبارك حضرت صاحب الزمان(عج) به نام خاص آن حضرت در مجامع عمومى چه حكمى دارد؟
ج ـ مانعى ندارد.

س 1293 ـ نوشتن نام مبارك آن حضرت در كتب، كتيبه هاى مساجد و حرمها و كارهاى هنرى چگونه است؟
ج ـ مانعى ندارد.

س 1294 ـ حذف نام مبارك آن حضرت از كتب، ادعيه، كتيبه ها و پرده هاى موقوفه اماكن متبركه چه حكمى دارد؟
ج ـ اگر هتك حرمت باشد جايز نيست، والاّ اشكالى ندارد.

س 1295 ـ با توجه به اينكه دعاى ليلة القدر (فرج) «اللّهم كن لوليك الحجّة بن الحسن» از كتاب مصباح مرحوم شيخ كفعمى(ره)نقل گرديده است و در آن كتاب اين دعا به صورت «اللّهم كن لوليك محمد بن الحسن المهدى» مى باشد، خواندن دعا به شيوه مذكور در نسخه اصلى چگونه است؟
ج ـ صحيح است و مانعى ندارد.

س 1296 ـ بعضى از وعاظ در خطبه منبر مى گويند: «الذى سمّى فى السماء باحمد(صلى الله عليه وآله) »، منشأ و مدرك اين جمله چيست؟
ج ـ ظاهراً منشاء آن حديث شريف معراج است كه مرحوم فيض(ره) در كتاب وافى، ج 3، ابواب المواعظ، از ارشاد القلوب ديلمى(ره) و غيره نقل

(صفحه493)

كرده است و در آن حديث وارد شده كه خداوند متعال به طور مكرر حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) را با نداى يا احمد يا احمد... خطاب فرموده است.

س 1297 ـ شخصى ادعاى ملاقات با امام زمان را مى كند و به نام سير و سلوك و تهذيب نفس راههايى را مطرح مى كند و زمانى را هم تعيين كرده كه مى گويد امام زمان(عج) در آن تاريخ ظهور خواهد كرد و معتقد است روايت كذب الوقاتون، ديگر باطل شده است، لطفاً نظر خود را در اين باره بيان كنيد.
ج ـ ما فعلاً موظف هستيم به تكليف خود در زمان غيبت كه فقهاى عظام براى ما معين مى كنند عمل كنيم و اين نوع كارها معمولاً انگيزه هاى مادى و گاهى سياسى دارد و كذب اين سخن تا وقتى كه او معين كرده روشن مى شود. لذا مؤمنين بايد مواظب اين توطئه ها باشند و در دامان اين افراد سودجو و مغرض نيافتند و دين و دنياى خود را تباه نسازند و از مؤمنين و شيعيان جدا نشوند كه منشأ فرقه بهائيت هم همين امور بوده است.

س 1298 ـ شخصى گفته است هركس غيبت مرا بكند من راضى هستم، آيا غيبتش جايز است؟
ج ـ خير، باز هم غيبت كردن او اشكال دارد، چون غيبت حق الناس محض نيست و در آيات و روايات از آن بطور مطلق نهى شده است.

س 1299 ـ شخصى قرائت نمازش درست نيست و مى تواند آن را تصحيح كند، ولى بجاى آن مشغول كارهاى مستحبى مثل خواندن قرآن و دعا مى شود، آيا صحيح است؟
ج ـ در فرض سؤال لازم است قرائتش را تصحيح كند و ثواب داشتن عمل مستحبى در وقتى كه قدرت بر يادگيرى واجب دارد، مشكل است.

س 1300 ـ از چه طريقى مى توان اسماء مباركه را از بين برد؟
ج ـ هر طريقى كه موجب بى احترامى و هتك حرمت نباشد، مانعى ندارد.

(صفحه494)


س 1301 ـ سوزاندن يا ريختن روزنامه ها در محلهاى كثيف و در سطل زباله، با اينكه مى دانند آيات قرآن و احاديث شريفه و اسماء مقدسه در آنها وجود دارد چه حكمى دارد؟
ج ـ سوزاندن و ريختن آنها در مواضع هتك آميز، جايز نيست.

س 1302 ـ آيا جايز است آيات قرآن و اسماء مقدّسه را به منظور اين كه زير دست و پا قرار نگيرد يا دست بىوضو به آنها نرسد با قلم محو كنيم، يا ريز ريز كنيم بطورى كه معلوم نباشد و پس از آن دور بريزيم؟
ج ـ چنانچه با محو كردن يا ريز ريز كردن و دور ريختن آنها، صدق هتك و بى احترامى نكند، اشكال ندارد; ولى بهتر است آنها را در محل مناسبى دفن كنند يا خمير كنند، يا در آب جارى بريزند.

س 1303 ـ يوجد بعض المؤمنين من أبناء الشعب العراقى المسلم و من الشيعة بالخصوص الذين كانوا يذهبون سيراً على الأقدام الى زيارة الأمام الحسين(عليه السلام) و قد جاءوا الى ايران و حالت بينهم و بين زيارة الأمام الحسين الظروف السياسية القائمة ولكنهم قاموا بالذهاب الى زيارة الأمام الرضا(عليه السلام) مشياً الأقدام فى قم ونيشابور، فهل يوجد تأييدمن قبل الشارع المقدس لهذه الظاهره؟ وهل يوجد من الائمة مَن أيّد هذه الظاهره؟ وعلماً ان البعض منهم يتعرض الى الأذية من تشقق قدميه و أدمائهّن فما هي وجه نظركم حول هذه الظاهره؟
ج ـ امّا بالنسبة الى زيارة الامام الحسين صلوات الله و سلامه عليه فقد وردت اخبار كثيرة تدل على السير على الاقدام الى زيارته، يدل بعضها على ان الله تعالى يعطى بكل خطوة ثواب الف حجة و الف عمرة مقبولة متقبلة و امّا بالنسبة الى زيارة الامام الرضا و ساير الائمة(عليهم السلام) فقد نقل المحدث الجليل المجلسى فى البحار عن الشيخ ابى الطيب الحسين ابن احمد الفقيه(ره) انّ من زار الرضا(عليه السلام) او واحداً من الائمة(عليهم السلام) فصلّى عنده

(صفحه495)

صلاة جعفر فانه يكتب له بكل ركعة ثواب من حج الف حجة و اعتمر الف عمرة و اعتق الف رقبة و وقف الف وقفة فى سبيل الله مع نبىّ مرسل وله بكل خطوة ثواب ماة حجة و ماة عمرة وعتق ماة رقبة فى سبيل الله و كتب له ماة حسنة و حطّ منه ماة سيئة.(1)

س 1304 ـ عادة الاستخارة بشتّى طرقها (تفأل بالقرآن، المسبحه، الرقاع...) هل ثابت شىء منها فى الاستحباب؟ يرجى ذكر المستند؟
ج ـ امّا الإستخارة، بمعنى طلب الخيرة و الاستشارة و معرفة الخير فى ترجيح أحد الفعلين على الآخر ليعمل به. فقد عنون المحدّث المتبحّر (قدس سره) في الجزء الخامس من وسائل الشيعة، ص 216. باباً تحت عنوان «باب استحباب استخارة الله»، و روى فيه عن الصّادق(عليه السلام) انّه قال: «افتتح المصحف فانظر الى اوّل ما ترى فخذ به إن شاءالله»، و روى هذا الحديث أيضاً فى الجزء الرّابع من الوسائل، ص 875.
و امّا الإستخارة بالسبّحة فقدعنون في الجزء الخامس، ص 219، باباً تحت عنوان «استحباب الإستخارة بالدعاء و أخذِ قبضة من السّبحة» و روى فيه عن الأئمة(عليهم السلام) ما يدلّ عليه. و أيضاً عنون فى الجزء الخامس من الوسائل، ص 208، باباً تحت عنوان «باب استحباب الاستخارة بالرقاع و كيفيّتها» و نقل فيه عن الأئمة (عليهم السلام) كيفية الإستخارة بالرقاع، فراجع.
وَأمّا التفأل بالقُرآن بمعنى معرفة عواقب الأمور والمغيبات. فقد نهى عنه، كما في الوسائل، ج4، ص875، عن ابي عبدالله(عليه السلام) قال: «لا تتفأل بالقرآن».
وايضاً راجع: العروة الوثقى، كتاب الحج، مقدمة فى آداب السّفر و مستحباته تجد معنى الاستخارة و كيفيتها و آدابها. والله العالم.


س 1305 ـ فرموده اند اگر كسى مى خواهد به كمالات معنوى برسد بايد ادعيه و

1 ـ بحار، ج 100، ص 137.

(صفحه496)

اذكار را بمانند دارو بداند و آن را زير نظر طبيب روحانى و مجتهد مصرف كند زيرا ادعيه ما داراى مراتب روحى است، آيا صحيح است؟
ج ـ خواندن دعاهاى معروفه كه سند صحيحى دارند براى همه مستحب است و داشتن استاد اخلاق بسيار خوب و لازم است اما اذكار ساختگى برخى افراد و دستور آنها هيچ مبناى شرعى ندارد.

س 1306 ـ با توجه به اينكه خداوند در سوره شمس يازده قسم براى تزكيه نفس خورده است، عده اى تزكيه وتهذيب نفس را واجب نمى دانند، آيا صحيح است؟
ج ـ تزكيه نفوس به حدّ دورى از گناه و انجام واجبات از اهم واجبات است.

س 1307 ـ اين جانب در آستانه سفر هستم، لطفاً موعظه و نصيحتى بفرماييد.
ج ـ شخصى عازم سفر بود و خدمت حضرت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) رسيد و همين خواسته شما را از آن حضرت درخواست كرد حضرت فرمود:
اگر همراه و هم سفر مى خواهى، خداوند تو را بس است.
اگر رفيق مى خواهى، كرام الكاتبين تو را بس است.
اگر مونس و هم زبان مى خواهى، قرآن تو را بس است.
اگر پند و عبرت مى خواهى، دنيا تو را بس است.
اگر عمل مى خواهى، عبادت تو را بس است.
اگر موعظه و نصيحت مى خواهى، مردن تو را بس است.
واگر اين همه پندواندرز، تو را بس نباشد، پس آتش قيامت تو را بس است.(1)

والحمدللّه على حسن تأييدهوتيسيرهوصلى الله على محمدوآله اجمعين.


1 ـ استوصى رجل اميرالمؤمنين(ع) عند خروجه الى السفر فقال عليه السلام: «ان اردت الصاحب فاللّه يكفيك و ان اردت الرفيق فالكرام الكاتبون تكفيك و ان اردت المؤنس فالقرآن يكفيك و ان اردت العبرة فالدنيا تكفيك و ان اردت العمل فالعبادة تكفيك و ان اردت الوعظ فالموت يكفيك و ان لم يكفك ما ذكرت فالنار يوم القيامة تكفيك». جامع الأخبار، ص511.
<<التالي الفهرس السابق>>