جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احكام و فتاوا
دروس
معرفى و اخبار دفاتر
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
اخبار
مناسبتها
صفحه ويژه
آيين كشوردارى از ديدگاه امام على (عليه السلام) « کتابخانه « صفحه اصلى  

<<صفحه بعد فهرست صفحه قبل>>

صفحه 61

سازد و شخصيت و اصالت انسانى آنها را آلوده كند. آن گاه ايشان را چنان به ازخودبيگانگى بكشاند كه ديگر هيچ تكيه گاهى نداشته باشند و ناچار خود را به طوفان هاى مهيب و سيلاب هاى زهرآگين فساد و فحشا بسپارند تا سرانجام در عمق منجلابى كه دست هاى آلوده استعمار آماده كرده است، فرو روند.

امپرياليسم و استعمار براى دوام و بقاى خود، به ترفندهاى گوناگونى متوسّل مى شود، اما همواره رواج فحشا و فساد را به عنوان مخرب ترين و مطمئن ترين ترفند خود به كار مى برد; زيرا در طول دو ـ سه قرن اخير به تجربه دريافته است كه محكم ترين دژ نفوذناپذير هر ملتى در مقابل بيگانگان، عفت و پاكدامنى اوست. لذا هرگاه عفت نابود شود و فساد و فحشا جاى آن را بگيرد، اصالت انسانى از هم مى پاشد و هوى و هوس و شهوت بر خوى و خصلت آدمى چيره مى شود، تا جايى كه اركان دين و اعتقادات مذهبى نيز متزلزل شده و آن گاه يك باره آن دژ مستحكم فرو مى ريزد و راه نفوذ استعمار هموار مى گردد.

اسلام براى جلوگيرى از اين گونه مفاسد، شديداً با مظاهر فساد و آلودگى مبارزه مى كند و كسانى را كه به طور آشكار و در ملأ عام به فساد و آلودگى دست بزنند و يا در مكانى هرچند خلوت درصدد توسعه فساد و فحشا باشند، با شديدترين مجازات كيفر مى دهد. اين است كه مى بينيم على(عليه السلام) در جمله «فَإنَّما عَلَيْكَ تَطْهيرُ ما ظَهَرَ لَكَ»، مالك را به مبارزه با مظاهر فساد و آلودگى و جلوگيرى از فحشا و منكرات ظاهرى فرا مى خواند و در نتيجه، از سقوط و انحطاط جامعه اسلامى جلوگيرى به عمل مى آورد.


صفحه 62

گره گشايى و توجه به رفع گرفتارى هاى مردم

وظيفه ديگرى كه از جملات على(عليه السلام) آن جا كه مى فرمايد: «أطْلِقْ عَنِ النّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْد» براى فرماندار [و مسؤولان كادر بالاى حكومت]مشخص مى شود، وظيفه گره گشايى و برآوردن حوائج مادّى و معنوى مردم تحت حكومت است.

پر واضح است كه مردم به مقتضاى طبع بشرى و به مقتضاى آمال و آرزوهايى كه دارند، هرگاه به آنچه كه مى خواهند، نائل نشوند (و اغلب هم نائل نمى شوند و نخواهند شد)، مجريان حكومت را مسؤول محروميّت ها و سرخوردگى هاى خود قلمداد مى كنند. آنان چنين مى پندارند كه حكومت با امكاناتى كه دارد، مى تواند تمام آرزوها و خواست هاى آنان را جامه عمل بپوشاند و طبيعى است كه چنانچه حكومت نتوانست خواست هاى آنان را برآورده سازد، نسبت به مجريان امر، در دل، كينه و عداوت مى پرورانند و اين موجب سستىِ اساس و پايه هاى حكومت مى شود.

پس در نتيجه، از آن جا كه حاكم نمى تواند تمام خواسته هاى مردم تحت حكومت خود را برآورده سازد، مى بايست در چنين مواردى با گشاده رويى و رعايت ادب و با پيروى از اخلاق اسلامى، مردم را با كمبودها آشنا سازد و از خود آنان چاره جويى نمايد و در يك كلام، از هر طريق ممكن، رضايت مردم را جلب كند.


رايزنى در اسلام

در فرهنگ اسلام مشاوره و مشورت براى جلوگيرى از استبداد و خودمحورى و نيز دست يازيدن به افكار و انديشه هاى ديگران و در


صفحه 63

نهايت، كسب انديشه هاى بهتر و بالاتر و به كارگيرى عملى آنهاست. بر همين اساس، هر اندازه مسأله مورد مشورت داراى اهميّت و ويژگى خاصى باشد، مشاوره در پيرامون آن، حسّاس تر و ظريف تر خواهد بود.

مشورت خواهى و به كارگيرى عملى (استشاره) از دو جهت ضرورى به نظر مى رسد:

1. گستردگى و انشعاب روزافزون مسائل سياسى، فرهنگى، اخلاقى، هنرى، اقتصادى، صنعتى و... در ابعاد مختلف زندگى، فهم و درك اصولى مسائل را مشكل و مشكل تر مى سازد; به طورى كه در بسيارى موارد راهى جز مشاوره و استشاره با متخصّصان باقى نخواهد ماند.

2. هريك از افراد انسانى، هر قدر از جسمى نيرومند و انديشه اى قوى تر و هوشى سرشار برخوردار باشد، بالاخره يك انسان است و بيش از يك انديشه ندارد، در حالى كه اگر با ديگران مشورت نمايد و از انديشه هاى آنان نيز بهره مند شود، در جمع بندى و نتيجه گيرى از مسائل، راهى اصولى تر و نتيجه اى مطلوب تر به دست خواهد آورد.

اكنون كه با ضرورت و لزوم رعايت اصل اسلامى مشاوره آشنا شديم، ببينيم چه كسانى بايستى مورد مشاوره قرار بگيرند و آيا با هر شخصى مى توان مشاوره و استشاره كرد؟

معيارهاى اخلاقى مشاوران

امروزه در سطح جهان، در هر امرى براى بهره مندى از تجربيات ديگران به مشاوره با آنان مى پردازند; ولى آنچه فراموش شده و مطمح نظر قرار نگرفته است، معيارهاى اخلاقى مشاوران مى باشد.


صفحه 64

به عبارت روشن تر، در حكومت هاى غير اسلامى، بهترين مشاوران را باتجربه ترين و كارآمدترين مديران مى شناسند و هيچ گونه شرط ديگرى را قائل نيستند; در حالى كه مكتب اسلام، علاوه بر عقل و درايت و تجربه، معيارهاى اخلاقى را نيز، ملاك استشاره شناخته است.

براى اين كه بتوانيم ابعاد گوناگون شرايط استشاره را بشناسيم، بهتر است شرايط سلبى و اثباتى مشاوران را از ديدگاه اسلام مطرح و بررسى كنيم:

  • شرايط اثباتى و سلبى
  • شرايطى را كه بايستى مشاوران دارا باشند، به طور اجمال به شرح ذيل است: 1. اسلام 2. عقل 3. حلم 4. نصح 5. تقوا 6. تجربه

    با توجه به اين شرايط مى فهميم كه اسلام مشورت مسلمان، عاقل، نرم خو، ناصح، باتقوا و باتجربه را مى پذيرد و از افراد غيرمسلمان، فاسق، نادان، بخيل، طمع كار، تندخو، بى تقوا، منافق، سست خرد، ترسو، لجوج و بى تجربه استشاره نمى كند.

    وَ لا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ وَ لا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّهِ.

    بخيل را در مشورت خود راه مده! چون تو را از احسان بازدارد و از فقر مى ترساندف و نيز با فرد بُزدل و ترسو مشورت مكن! چون در كارها روحيه ات را تضعيف مى نمايد. هم چنين با


    صفحه 65

    حريص به مشورت مپرداز كه طمع را با ستمگرى در نظرت زينت مى دهد. زيرا بخل، ترس و طمع نهادهايى گوناگون هستند كه سرچشمه همه آنها سوءظنّ به خداى بزرگ است.

    ضرورت طرد عناصر فاسد از هيأت دولت

    وزرا، بالاترين مقام تنظيم كننده برنامه هاى دولت اند. آنان مى توانند جامعه را هم به سوى صلاح و رستگارى رهنمون سازند و هم در جهت فساد و تبه كارى سوق دهند. از اين رو صلاح، اعتدال و عظمت حكومت با درست كارى و صلاح آنان ارتباط مستقيم دارد. طبيعى است كسانى كه در گذشته وزارت ستمگران و طاغوت را به عهده داشته اند، لياقت مقام وزارت و صدرنشينى را نخواهند داشت; چرا كه آنان با فرهنگ نظام فاسد خو گرفته اند و از ستمگرى چشم نمى پوشند و سنخيّتى با حكومت عدل ندارند. از طرف ديگر، ملتى كه از ستم آنان آگاه بوده و زهر تلخ ظلمشان را چشيده است، وقتى دوباره آنان را بر اريكه قدرت ببينند، چگونه قضاوت خواهند كرد، جز اين كه بگويند: حكومت همان است و اينان نيز در جهت منافع طبقه خاصى عمل مى كنند!

    روشن است كه با اين برداشت، بار ديگر توده مردم، احساس ظلم و ستم خواهند كرد و اعتمادشان نسبت به دولت سلب خواهد شد; در نتيجه، بين دستگاه حكومت و مردم شكافى عميق پديد مى آيد و چه بسا كه دولت را به سرنوشت شوم و ناخوشايندى دچار سازد.

    إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي اْلآثَامِ فَلا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ وَ إِخْوَانُ


    صفحه 66

    الظَّلَمَةِ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ وَ آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لا آثِماً عَلَى إِثْمِهِ.

    بدترين وزيران تو كسانى هستند كه قبل از تو، براى اشرار وزير بوده اند و در گناهشان شريك و يار، پس نبايد كه اينان (وزراى رژيم طاغوت) رازداران تو باشند; زيرا اينان همكاران گناه كاران و برادران ستمكاران اند. در حالى كه تو بهترين جانشين را در اختيار دارى و كسانى كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعى كمتر از آنها نيستند و در مقابل، بار گناهان آنها را بر دوش ندارند و از كسانى هستند كه با ستمگران در ستم شان همكارى نداشته و در گناه، شريك آنان نبوده اند.

    ببينيد چگونه على(عليه السلام) با ژرف نگرى داهيانه اى، طرد و نفى همكاران رژيم سابق را به فرماندار خود، مالك توصيه مى كند و از اين كه ممكن است با اين پاك سازى با كمبود نيروهاى متخصص روبه رو شود، او را به وجود نيروهاى اصيل و انقلاب و كارآمد در جامعه رهنمون مى شود و گوشزد مى كند كه با اين تفكر و خيال بافى، از پاك سازى و سالم سازى جامعه اسلامى نهراسد; زيرا با طرد نيروهاى فاسد، نيروهاى سالم به سهولت جايگزين آنان خواهند شد.

    جذب نيروهاى حزب الله در هيأت دولت و علل برترى آنها

    گفتيم كه على(عليه السلام) مالك را مطمئن مى سازد كه با طرد نيروهاى فاسد رژيم سابق، كارها مختل نشده و فضاى ادارى كشور از همكاران صالح


    صفحه 67

    متخصّص و مؤمن خالى نخواهد شد و نيروهاى متخصّص و متعهّد به سهولت و آسانى جايگزين عناصر فاسد خواهند شد. مولا در دنباله كلام، امتياز و برترى نيروهاى حزب الله را در مقايسه با نيروهاى طاغوتى چنين بيان مى فرمايد:

    أُولَئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَئُونَةًوَأَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً وَأَحْنَى عَلَيْكَ عَطْفاً وَأَقَلُّ لِغَيْرِكَ إِلْفاً فَاتَّخِذْ أُولَئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلاتِكَ.

    هزينه اينان (نيروهاى حزب الله) بر تو سبك تر، همكارى شان با تو بهتر، محبّتشان نسبت به تو بيشتر و اُنس و اُلفتشان با بيگانگان كمتر است. بنابراين، آنها (حزب الله) را از نزديكان و رازداران خويش قرار ده.

    انتخاب برگزيده ها

    گفته شد كه طرد نيروهاى رژيم سابق و جذب عناصر حزب الله از وظايف حاكم اسلامى است. مى دانيم كه عناصر حزب الله، هرچند از نيروهاى رژيم فاسد برتر و بهترند; ولى همه يكسان و از تعهد و تعبد كافى و به طور يكسان برخوردار نيستند. اين است كه در ديدگاه على(عليه السلام)نيروهاى حزب الله نيز بايستى با ضوابط و معيارهاى مشخصى ـ كه در جملات حضرتش خواهيم خواند ـ تصفيه و هريك به اندازه ظرفيت و تعهد و تعبدشان جذب و دفع شوند تا زمينه رشد نابجاى نالايقان و منزوى شدن لايق ها فراهم نگردد:

    ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لاَِوْلِيَائِهِ وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ


    صفحه 68

    حَيْثُ وَقَعَ.

    وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاّ يُطْرُوكَ وَ لا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ.

    پس [از ميان نيروهاى حزب الله] افرادى را كه در گفتن حق از همه صريح تر و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اولائش دوست نمى دارد، كمتر به تو كمك مى كنند، مقدّم دار; خواه موافق ميل تو باشند، يا نه.

    خود را به اهل وَرَع و صدق و راستى بچسبان و آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بى حدّ از تو نكنند و تو را نسبت به اعمال نادرستى كه انجام نداده اى، تمجيد ننمايند; زيرا ستايش بيش از حد، خودپسندى مى آورد و [انسان را] به غرور نزديك مى سازد.

    به راستى اگر اين سخنان مولا به كار گرفته شود، آيا در جذب و دفع نيروها، روابط بر ضوابط حاكم خواهد شد و آيا پديده هاى زشت تملّق و تظاهر و خوش خدمتى هاى رياكارانه، زمينه رشد پيدا مى كنند؟ و آيا منافقان، دروغ گويان، چاپلوسان، رياكاران و بله قربان گويان به كارهاى كليدى دست مى يابند و نيروهاى متعهِّد پاك منزوى مى شوند؟ قطعاً نه.

    در اين حكومت، چون محور قضاوت ها و ارزيابى ها رضايت الله است، نه خشنودى حاكم و والى، كارمندى مورد اعتماد واقع مى شود كه با صراحت كامل، سخن حقّ را بگويد، هرچند تلخ و ناگوار باشد. كارمندى پيشرفت مى كند كه از صداقت و پاكى بيشترى برخوردار باشد، نه آن كه متملّق، چاپلوس، رياكار، متظاهر و بله قربان گوست; زيرا وظيفه حاكم،


    صفحه 69

    جستوجوى پاكان و نزديك شدن به راستگويان و صراحت پيشگان است.

    ضرورت تشويق و تنبيه و معيارهاى آن دو

    آيين اسلام بر اساس عدل پايه گذارى شده است. عدل، يعنى اين كه هر چيزى در جاى خود قرار بگيرد; «اَلْعَدْلُ وَضْعُ الشَّىْءِ فِي مَحَلِّهِ». بر اين اساس، مديريت صحيح و منطبق با اسلام، مديريتى خواهد بود كه در آن، اولاً كارمند خادم و خائن هر دو به يك چشم ديده نشوند; بلكه خائن تنبيه و خادم تشويق گردد. ثانياً، معيار تشويق افراد، تنها كار آنها و نتايج حاصله از آن باشد.

    اگر در مديريّت يك نظام، تشويق نباشد و افراد خادم همانند افراد خائن، در كنار يكديگر و به طور مساوى از حقوق و مزايا و ساير تسهيلات بهره مند شوند، پس از مدت زمانى، در افراد اين احساس به وجود مى آيد كه كارهاى خوب، بى پاداش مانده و كوشش هاى ارجمند بر باد مى رود، و با اين احساس، انگيزه كار بهتر و به كارگيرى استعدادهاى نهفته فلج شده و نظام به سستى و نابودى مى گرايد. به طريق اولى، اگر تشويق ها غيرعادلانه و بر اساس حبّ و بغض صورت گرفته باشد، كارمندان [و افراد زيردست] ، بى تفاوت و نسبت به مدير بى اعتماد خواهند بود و هرگونه صداقت و صميميت را از دست خواهند داد:

    وَ لا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَة سَوَاء فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِي الاِْحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لاَِهْلِ


    صفحه 70

    الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ.

    نبايستى نيكوكار و بدكار در پيشگاه تو برابر و يكسان باشند; زيرا اين نگرش، نيرومندترين عامل در بى تفاوتى نيكوكاران نسبت به نيكوكارى و تشويق بدكاران نسبت به بدكارى است; و هركدام را مطابق كارش پاداش ده!

    اعتماد به مردم

    اساس حكومت هاى فاسد را بدبينى، بى اعتمادى و سوءظن نسبت به مردم تحت حكومت تشكيل مى دهد. حاكم، خود را تافته جدابافته از مردم مى شناسد و مردم را در جهت ضديت و دشمنى با دولتش مى داند و با همين ديد، هميشه به خاطر اضطراب و نگرانى هايى كه از مردم دارد، در پى كسب اطلاعات [توسط سازمان هاى مختلف] از مخالفان و سركوبى آنان و در جستوجوى بهانه اى است كه بتواند عقده ها و كمبودهاى خود را بر سر عده اى مظلوم خالى نموده و چند روزى بيشتر حكومتش را در سايه ارعاب و وحشت و... بر مردم تحميل نمايد.

    در مقابل، حكومت اسلامى بر اساس اعتماد و حسن ظنّ به مردم پى ريزى شده است. حاكم در حكومت اسلامى، مردم را در جهت دوستى، هميارى و همكارى با خود مى شناسد و دولت خود را از مردم و مردم را از خود مى داند. او حركت هاى مردمى را در جهت استقرار حاكميت هر چه بيشتر دولت قلمداد مى كند و در اين زمينه، نيازى به تحقيق و تجسّس نمى بيند و هميشه در پىِ كسب رضايت مردم تحت حكومت است:


    صفحه 71

    وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيْهِمْ وَ تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذَلِكَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِيلاً.

    وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُكَ عِنْدَهُ.

    بدان كه هيچ عاملى براى جلب والى به وفادارى رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه هاى آنان و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند، نيست. پس لازم است از جانب تو برنامه اى باشد كه به سبب آن، به رعيتت خوشبين شوى; زيرا اين خوشبينى، رنج فراوانى را از دوش تو بر مى دارد.

    سزاوارترين فردى كه شايستگى خوشبينى ات را دارد، كسى است كه سياستت را نيكو بداند و سزاوارترين فرد به بدبينى، كسى است كه سياستت را بد بشناسد.

    براى اين كه اعتماد به مردم و حسن ظنّ به آنان، ذهنى و بى پايه نباشد، على(عليه السلام)ضمن اين كه مالك را به حسن ظنّ و اطمينان به مردم دعوت مى كند، راه هايى را نيز جهت تثبيت اين ادعا و نشان دادن اعتماد به مردم ارائه مى دهد:

    1. احسان

    2. تخفيف هزينه ها

    3. جلوگيرى از كارهاى تحميلى

    در فصل هاى آتى، در هريك از موارد سه گانه سخن خواهيم گفت. لذا از بازگويى آنچه خواهد آمد خوددارى مى كنيم.


    صفحه 72

    سنّت هاى مشروع و نامشروع

    در اسلام، سنّت ها و روش هاى مرسوم در ميان مردم به دو دسته تقسيم مى شوند:

    سنّت هاى مشروع

    سنّت هاى نامشروع

    سنّت هايى كه برخلاف اصول و ضوابط و معيارهاى اسلامى باشند، سنّت هاى نامشروع ناميده مى شوند و وظيفه حاكم در برابر سنّت هاى نامشروع، سنّت شكنى و مبارزه با آن هاست. در ابتداى رسالت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، بت پرستى نوعى سنّت رايج و مشروع جلوه گر شده بود و چون مخالف صريح اصول اسلام بود و براى بسط توحيد و گسترش انديشه توحيدى آمده بود، لذا آن حضرت با شعار قرآنى، «قُولُوا لا إلهَ إِلاَّ الله تُفْلِحُوا»، بت شكنى را آغاز نموده و در راه مخالفت با بت پرستى تا پاى شهادت پيش رفت.

    در مقابل، سنّت هايى را كه با اصول اسلامى مخالفت نداشته باشند سنّت هاى مشروع مى گويند و وظيفه حكومت اسلامى در مقابل اين گونه سنت ها، سنّت شكنى نيست، بلكه وظيفه اش حفظ و نگه دارى اين سنّت ها و جهت دادن به آداب و رسوم مثبت و سودمند در جامعه است.

    وَ لا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الاُْمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْء مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.


    صفحه 73

    هيچ سنّت شايسته اى را كه بزرگان اين امت بدان عمل كرده اند و به سبب آن، الفت و همبستگى [بين مردم] پيدا شده است و كارهاى ملت به وسيله آن اصلاح مى گردد، نقض مكن! روش جديدى را ايجاد مكن كه به سنّت هاى گذشته آسيب مى رساند. [اگر اين نوع سنّت شكنى را عملى سازى] براى بنيانگذار اين سنّت ها پاداش و به خاطر سنّت شكنى براى تو گناه خواهد بود.

    آفت دولت مردان و راه پيشگيرى آن

    از آن جا كه دولت مردان با مسائل اجرايى سر و كار دارند و بيشتر اوقاتشان در جهت رتق و فتق امور مملكتى به كار گرفته مى شود، دچار عمل زدگى خواهند شد و از انديشه درست مسائل و از فهم صحيح رخدادها باز خواهند ماند و در نهايت، گرفتار سردرگمى و بيگانگى از مسائل مملكتى و... خواهند شد.

    اين حالت كه بزرگترين آفت دولتمردان است، زمانى بيشتر جلوه گر مى شود و به صورت يك تهديد جدى تر در مى آيد كه دولتمردان در كنار كارهاى اجرايى شان به شهرت و اعتبار اجتماعى نيز دست يابند. در اين زمان، علاوه بر اين كه فريب وضع موجود را خواهند خورد، دلبستگى شديدى به اعتبار اجتماعى خواهند داشت و با اين حالت ها، هم از فهم صحيح مسائل اجتماعى رخدادهاى مملكتى باز مى مانند و هم نسبت به مسائل عبادى و فردى بى اعتنا خواهند شد.

    راه پيشگيرى اين آفت، همنشينى با علما و بهره گيرى از تجربه تجربه اندوزان است:


    صفحه 74

    وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلادِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ.

    با دانشمندان [مذهبى] زياد به گفتوگو بنشين و با حكما و متخصصان نيز بسيار به بحث بپرداز! كه مايه سامان كشورت و آنچه موجب قوام كار مردم پيش از تو بوده است مى گردد.

    مكتبى بودن يا تخصص داشتن؟

    تعمق در كلام مولا، صاحب نظران را با مسأله ديگرى نيز آشنا مى سازد. امروزه در جامعه اسلامى مان عده اى از تخصص دم مى زنند و متخصص بودن را ملاك گزينش مى دانند، و برخى ديگر براى مكتبى بودن اصالت قائل اند.

    على(عليه السلام) با بيان جمله «أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ» مالك را به همنشينى با علماى اسلام و انديشمندان مكتبى دعوت مى كند و با ذكر جمله «مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ»، زمامدار خود را به استفاده از متخصصان و افراد با تجربه فرا مى خواند و با اين بيان، «مكتب توأم با تخصص» را ملاك انتخاب و گزينش افراد در گماردن به كارهاى حساس مملكتى معرفى مى كند.

    سرنوشت مشترك افراد جامعه و پيوستگى طبقات اجتماع

    از ديدگاه نهج البلاغه، اصناف مختلف جامعه، از يك پيكر تشكيل شده و سرنوشتى مشترك دارند.

    خواه و ناخواه از اعمال يكديگر متأثر مى شوند. اگر اكثريت جامعه بد باشند، اقليت صالح هم از سرنوشت بد آنها بى نصيب نمى مانند، و اگر


    صفحه 75

    اكثريت صالح باشند، اقليت بد هم از پرتو آنها استفاده مى كنند، و همين طور است سرنوشت هريك از اصناف در اصناف ديگر.

    بر همين اساس، على(عليه السلام) شناخت طبقات جامعه و توجه به سلامت هريك از اصناف را وظيفه حاكم مى شناسد و مالك را به شناخت دقيق اصناف ملت و توجه به سلامت هر يك از آنان دعوت مى فرمايد:

    وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لا يَصْلُحُ بَعْضُهَا اِلاّ بِبَعْض وَ لا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ وَ مِنْهَا عُمَّالُ الاِْنْصَافِ وَ الرِّفْقِ وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ(صلى الله عليه وآله) عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً.

    [اى مالك!] بدان كه مردم به گروه ها تقسيم شده اند. كار هيچ دسته اى جز به وسيله ديگرى اصلاح نمى شود و هيچ دسته اى از دسته ديگر بى نياز نيست. [اين گروه ها عبارت اند از:] لشكريان خدا، نويسندگان عمومى و خصوصى، قاضيان عادل، كارگزاران انصاف و خدمات، اهل جزيه و ماليات ـ اعم از كسانى كه در پناه اسلام اند و يا مسلمان اند ـ تجار و صنعت گران و قشر پايين [يعنى نيازمندان و مستمندان] . براى هريك از اين اصناف، خداوند سهمى را مقرّر داشته و آن را در قرآن يا سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مشخّص نموده و آنها را در جايگاه مناسب قرار داده كه به صورت عهد در نزد ما محفوظ است.


    صفحه 76

    مى بينيم كه چگونه على(عليه السلام) از پيوستگى و ارتباط طبقات جامعه سخن مى گويد و براى هريك، جايگاهى مشخص و معين در كتاب الله و سنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) مى شناسد و نقش هريك را در روند تكاملى جامعه معرفى مى كند.

    قوام و استوارى اقشار جامعه

    در گذشته از سرنوشت مشترك افراد جامعه و پيوستگى طبقات اجتماع سخن گفتيم; اكنون اضافه مى كنيم كه در ديدگاه على(عليه السلام) قوام هريك از طبقات اجتماع بسته به قوام طبقه ديگر است. به ديگر سخن، هيچ طبقه اى از وجود طبقه ديگر بى نياز نيست و اگر بخواهد [طبقه اى در هر شأن و منزلتى كه باشد] موجوديت خود را حفظ كند، بايستى در نگه دارى موجوديت ديگر طبقه نيز تلاش نمايد و تصوّر نكند كه موجوديّت آن، بسته به نابودى ديگرى است:

    دردا كه دواى درد پنهانى ما *** افسوس كه چاره پريشانى ما

    بر عهده جمعى است كه پنداشته اند *** آبادى خويش را ز ويرانى ما

    چرا كه در جامعه بدون قواى مسلّح، امنيّت نيست و هرگاه امنيّت نباشد، تجارت و كشاورزى مختل است و با ركود تجارت و انحطاط كشاورزى، هرگز مالياتى نيست كه بودجه نيروهاى مسلّح و تسليحات نظامى تأمين گردد. كار واليان و قضات نظارت دائم بر تنظيم فعاليت هاى مختلف اجتماعى است. اگر نظارت دقيق آنان صورت نگيرد، جامعه دچار فتنه و آشوب خواهد شد.


    صفحه 77

    طبقات پايين تر نيز تشكيل دهنده افراد جامعه هستند، و گفتيم اگر افراد نباشند، جامعه اى وجود ندارد. اين است كه على(عليه السلام) قوام هريك از طبقات اجتماع را (بدون امتياز و برترى بر يكديگر) بسته به قوام ديگر طبقه مى داند و معتقد است كه اگر طبقه اى موجوديّت خود را از دست بدهد و قادر به ادامه تلاش نباشد، طبقه ديگر نيز، از آن متأثّر خواهد شد:

    فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللَّهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ وَ زَيْنُ الْوُلاةِ وَ عِزُّ الدِّينِ وَ سُبُلُ الاَْمْنِ وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ اِلاّ بِهِمْ.

    ثُمَّ لا قِوَامَ لِلْجُنُودِ اِلاّ بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ وَ يَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ.

    ثُمَّ لا قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ اِلاّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْكُتَّابِ لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ وَ يَجْمَعُونَ مِنَ الْمَعاقِدِ وَ يَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ وَ يُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الاُْمُورِ وَ عَوَامِّهَا.

    وَ لا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً اِلاّ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ فِيمَا يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ يُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَ يَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لا يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ.

    ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ.

    سپاهيان با اذن پروردگار دژهاى رعيّت اند و زينت زمامداران و عزّت دين و وسيله امتيّت. آسايش مردم جز به وسيله «جند الله» ممكن نيست.


    صفحه 78

    از طرفى قوام سپاه ممكن نيست، مگر به وسيله خراجى كه خدا از مال توده هاى مردم بيرون مى كشد; زيرا [سپاه] با خراج براى جهاد با دشمن تقويت مى شوند و براى اصلاح كار خود به آن تكيه مى زنند و با آن نيازمندى هاى خويش را مرتفع مى سازند.

    اين دو گروه نظام نمى گيرند، جز با گروه سوّم كه «قضات» و «كارگزاران دولت» و «منشيان» هستند; زيرا اين گروه، قراردادها و معاملات را استحكام مى بخشند و ماليات ها را جمع آورى مى كنند و در ضبط امور خصوصى و عمومى، مورد اعتمادند.

    تمام اين گروه ها بدون «تجّار» و «پيشهوران» و «صنعت گران» پايدارى ندارند; چون آنها به اميد سود گرد هم مى آيند و نيازهاى ديگر اصناف را با دست و بازوى خويش تأمين مى كنند كه در امكان ديگران نيست.

    سپس قشر پايين نيازمندان و از كار افتادگان هستند و حق اين است كه از كمك و همكارى ديگران بهره مند شوند.

    تفكيك قوا و تقسيم كار بر اساس شايستگى ها

    گفتيم كه پيوستگى طبقات جامعه و قوام هريك از طبقات، به واسطه طبقه ديگر است. حال مى گوييم كه هرگاه جامعه و فعّاليّت هاى اجتماعى بدين گونه به يكديگر وابسته و مرتبط باشد (كه هست) تقسيم كار، امرى ضرورى، و تفكيك قوا از مهم ترين و اساسى ترين كارهاى حاكم اسلامى خواهد بود.

    بديهى است اگر مجارى امور مشخص و معين نباشد، كارها در


    صفحه 79

    مواردى مختل مى شود و در جاهايى اصطكاك و برخورد پيش مى آيد. در چنين وضعى اولاً حاكم اسلامى بايستى جايگاه قوا را تعيين كند، و ثانياً كارها را بر اساس شايستگى ها و لياقت افراد تقسيم نمايد و در نتيجه از جايگزينى روابط بر ضوابط جلوگيرى به عمل آورد. اين مسؤوليّت از مهم ترين و دشوارترين و خطيرترين مسؤوليت هاى حاكم اسلامى است و او جز با تلاش پى گير و با استعانت از خداى متعال قادر به انجام اين وظيفه سنگين الهى نخواهد بود:

    وَ فِي اللَّهِ لِكُلّ سَعَةٌ وَ لِكُلّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ وَ لَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ مِنْ ذَلِكَ اِلاّ بِالاِهْتِمَامِ وَ الاِْسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ وَ تَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ وَ الصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ.

    براى تمام اين گروه ها در پيشگاه خداوند گشايشى است و هريك به مقدار اصلاح كارشان بر حاكم حقّ دارند. والى نسبت به انجام وظايفى كه خداوند بر عهده او گذاشته است توفيق پيدا نمى كند، مگر به تلاش و كمك خواستن از خداوند و مهيّا ساختن خود بر ملازمت حق و شكيبايى و استقامت در برابر آن، خواه بر او سبك باشد يا سنگين.

    ويژگى هاى فرماندهان سپاه اسلام

    سپاهيان اسلام كه ايثارگرانه و جان بر كف در راه خدا و استقرار حاكميت قرآن و قوانين حيات بخش اسلام گام بر مى دارند، همگى مى بايست از چشمه سار فرهنگ و اخلاق اسلامى سيراب بوده و به صفات


    صفحه 80

    و خصلت هاى مورد نظر اسلام مجهّز باشند.

    به ديگر سخن، انسان زمانى شايسته نام «سپاهى اسلام» خواهد بود كه از صفاتى چون ايمان، پاكدامنى، تقواى الهى، ايثار و جانبازى در راه خدا و ساير صفات مؤمنان راستين برخوردار باشد. اما براى فرماندهان سپاه اسلام، يعنى كسانى كه رهبرى و اختيار گروه هايى از لشكريان مسلّح و نيرومند اسلام به آنها سپرده مى شود و در واقع فرمان آتش و دستور حمله و پيكار و قتال به اجازه و اراده آنها بستگى دارد، شرايط دقيق تر و باريك تر، و ويژگى هاى حساب شده تر و پيچيده ترى در نظر گرفته شده است; به طورى كه رسيدن به مقام فرماندهى سپاه در حكومت اسلامى، چيزى نيست كه به آسانى براى هر كسى قابل دسترسى باشد.

    كسى كه به فرماندهى سپاه اسلام مى رسد، علاوه بر ايمان و تقوا و شجاعت و ايثارگرى و درك قوى و تيزهوشى و قدرت رهبرى، مى بايست روح والا، وقار و متانت، شكيبايى و ظرفيّت روحى، تعادل اخلاقى، حدّت و سخت گيرى بجا و نرمش و مداراى به موقع و بسيارى توانايى هاى روحى و اخلاقى ديگر هم داشته باشد، تا آن كه هم لشكريان اسلام را بى خردى به هلاكت نيفكند و هم با عناد و لجاج و انعطاف پذيرى، از قدرتى كه در اختيار دارد عليه ديگران سوءاستفاده نكند و به قتل و كشتارهاى بيجا و جاه طلبانه دست نزند.

    بنابر آنچه از عهدنامه استفاده مى كنيم، از ديدگاه على(عليه السلام) يك فرمانده شايسته در سپاه اسلام مى بايست داراى ويژگى ها و خصوصيّت زير باشد:

    1. خيرخواهى و دلسوزى نسبت به اجراى احكام خداوند و اوامر پيامبر و ولىّ امر و امام و رهبر اسلام. و در كنار اين صفات، اطاعت از

    <<صفحه بعد فهرست صفحه قبل>>