( صفحه 48 )
مخاصمه او، خداوند خواهد بود; يعنى خداوند، از جانب بندگان مظلوم، شخص ظالم را مورد قهر و خشم قرار مى دهد و رگبار كيفر و انتقامش را از هر طرف بر سر او فرود مى آورد; زيرا مى دانيم كه اگر كسى به فرزند خردسال و ناتوان و بى دفاع شما ظلم كند، با اين كه به شخص شما ظلم نكرده است، طرف مخاصمه اش شما خواهيد بود; چون از نظر عقلا، وقتى فرزندى مظلوم واقع شد، پدر لبه تيز آن ظلم را متوجه خود و حيثيت و غيرتش مى بيند و در مقام مخاصمه و مقابله با ظالم بر مى آيد و در اصل، مقتضاى رابطه پدرى و فرزندى چنين حكمى را مى كند.
مگر نه اين است كه به تعبير «اَلْخَلْقُ عِيالُ الله»(1)، بندگان خدا جزء خانواده خدا محسوب مى شوند و همه انسان ها تحت تكفّل و حمايت الهى قرار دارند؟ روشن است كه وقتى انسان هايى مورد ستم قرار بگيرند و نتوانند در مقابل ظالم به دفاع و مقابله برخيزند و حقّ خود را بگيرند، خداوند خود با ظالمان و ستمگران مقابله خواهد كرد.
آيا نسبت فرزند به پدر قوى تر است و رشته هاى مستحكم ترى آن دو را به يكديگر پيوند مى دهد، يا نسبت بندگان خدا به خداوند و خالق خود؟
شكست قطعى ظالم
ظالم از آن جا كه با خدا طرف است و تنها بر اساس زور و قلدرى و با چهره اى دروغين با مردم برخورد مى كند، خداوند كه بالاترين
- 1 . الفقه، المنسوب للامام الرضا
(عليه السلام) ، ص 369.
( صفحه 49 )
قدرت هاست «يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(1) با افشاى چهره ظالم براى مردم، ثابت مى كند كه ظلم و ستم ظالم بر اساس قلدرى و ستمگرى است، نه بر اساس منطق و دليل عقلايى. پيداست وقتى كه خداوند نقاب از چهره دروغين و حق به جانبِ ظالم برداشت و مردم چهره حقيقى او را كه همان ظلم و ستمگرى بر اساس هواهاى نفسانى است شناختند، با اتكال به خداوند، با ظالم درگير مى شوند و با او به مقابله بر مى خيزند و در اين درگيرى چون خداوند طرف حساب است و دست الهى همراه و همگام مستضعفين مى باشد، مردم، پيروز مى شوند و ظالم شكست خواهد خورد و مصداق عينى كلام حضرت «أَدْحَضَ حُجَّتَهُ» محقق خواهد شد.
توبه ظالم
اسلام علاوه بر اين كه روى ظلم و كراهت و نادرستى و محكوميت آن بسيار تكيه مى كند و آن را از اعمال زشت و گناهانى مى شمارد كه خداوند با سرعت و شدت در مقابل مقابله با آن بر مى آيد، اما باز هم راه را به طور كلى براى ظالم مسدود نمى داند; زيرا خداوندِ بخشاينده مهربان كه با توبه هر گناه كارى، او را مورد عفو و بخشش قرار مى دهد، در اين جا نيز پيشگاه كبريايى و مقدّسش آمادگى گذشت و بخشايش را براى توبه كنندگان دارد.
اين است كه حضرت مى فرمايد همين شخص ظالم، با اين كه تجسّم جنگ با خداست و خودش مصداق عينى جنگ است، باز هم راهِ
( صفحه 50 )
بازگشت براى او به كلى بسته نيست; زيرا خدا تا جايى طرف مخاصمه اوست كه همچنان به اعمال ظالمانه اش ادامه مى دهد و در مسير توبه و بازگشت قدم نمى گذارد. پس خدا نيز با او مخاصمه مى كند «حَتّى يَنْزِعَ وَيَتُوبَ»; تا دست از ستمگرى بردارد و از ظلم، توبه كند. در اين حالت [و در صورتى كه صادقانه و از صميم قلب باشد] خداوند نيز از گناهش مى گذرد، توبه و رجوعش را مى پذيرد و از مقابله و مخاصمه با او چشم پوشى مى كند.
البته توبه هم در هر موردى مراتب و مدارج خاص خودش را دارد كه بايد كاملاً رعايت شود. اگر كسى حقّ النّاس را پايمال كرده باشد، براى پذيرش توبه اش كافى نيست كه تصميم بگيرد از آن به بعد، حقّ النّاس را پايمال نكند، بلكه بايد تمام توان خود را به كار ببرد و تا آن جايى كه از عهده اش بر مى آيد، حقّ النّاس را به صاحبش برگرداند و رضايت عبادالله و عيال الله را كه مورد ظلم او واقع شده اند، كسب كند; در چنين صورتى، خداوند هم توبه واقعى و توأم با صداقت و صميميّت آن شخص را مى پذيرد.
تأثير ناله مظلوم
در بينش اسلامى، برخى از گناهان باعث تبديل نعمت و عزّت به ذلّت وبدبختى است وبعضى ديگرمسبّب تعجيل عذاب ونزول بلاهاى آسمانى.
در ديدگاه على (عليه السلام) ظلم و ستم به بندگان خدا، نيرومندترين عاملى است كه از يك طرف، نعمت الهى را به نقمت، و عزت را به ذلت و تباهى تبديل مى كند، و از سوى ديگر، باعث تعجيل عذاب و نزول بلاهاى
( صفحه 51 )
آسمانى مى باشد. حال ممكن است اين عذاب، يا اخروى باشد، يا دنيوى; و در همين جهان هستى تحقق پيدا كند; و ممكن است ظلم باعث تبديل چندين نعمت متعدد باشد و ممكن است منجر به متلاشى شدن هستى ظالم گردد و همه اينها از ناله مظلوم سرچشمه مى گيرد:
وَ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَة عَلَى ظُلْم فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ.
هيچ عاملى در دگرگونى نعمت هاى خدا [و تغيير دادن نعمت به ذلت و نكبت] و در تعجيل و شتاب خدا براى پياده كردن قهر و خشم و انتقامش، مؤثرتر و وسيع تر از پافشارى و اصرار و مقاومت [ستمگران] بر ستم نيست (يعنى اصرار ستمگران بر ستم كردن نسبت به مردم، سريع تر از هر عامل ديگرى باعث مى شود كه خداوند نعمت هايش را از انسان پس بگيرد و آن را دگرگون كند و خشم و قهر و كيد خود را نشان دهد); چنان كه خداوند دعاها و خواهش هاى مظلومان را به خوبى مى شنود و خودش همواره در كمين ستم پيشگان است.
رعايت حقّ و عدالت، بهترين معيارهاى تصميم گيرى حاكم
در اسلام تصميم گيرى حاكم بايستى بر اساس ضوابط و معيارهاى اسلامى باشد. بر اين اساس، معيار حاكم در پذيرش و جذب نيروها و هرگونه تصميم گيرى حكومتى، برقرارى حق و عدالت و رعايت رفاه و آسايش و رضايت عامّه مردم خواهد بود:
( صفحه 52 )
وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الاُْمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ.
و محبوب ترين كارها نزد تو بايد آن امرى قرار گيرند كه معتدل ترين و ميانه ترين در حق، همگانى ترين و فراگيرترين در عدل و جامع ترين و هماهنگ ترين در راه رضايت مردم باشند; چرا كه بى ترديد، خشم توده مردم، رضايت و خشنودى خواص و برگزيدگان جامعه را بى اثر مى سازد; در حالى كه خشم خواص، با رضايت توده مردم بخشوده و جبران خواهد شد.
منظور از رعايت حقّ و عدالت، ايجاد مدينه فاضله خيالى در عالم ذهن نيست كه خود باعث ركود هر گونه تصميم گيرى عملى است و حاكم را به مطلق گويى و ايده آليسم مى كشاند. به همين دليل است كه حضرت با بيان «اَوْسَطَها فِى الْحَقّ»، حاكم را به واقع بينى و رعايت امكانات موجود در جامعه فرا مى خواند و مى فرمايد در جانب دارى از حق، آنچه را كه حتى الامكان به حق، نزديك تر و عملى تر است مراعات كن و با اين بهانه كه حق را به معناى واقعى كلمه نمى توان پياده كرد، شانه از زير بار مسؤوليت خالى نكن.
اين همه تكيه بر رضايت و خشنودى توده مردم، چرا؟
افراد تحت حكومت به دو دسته تقسيم مى شوند:
* اكثريت
* اقليت