( صفحه 54 )
وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الاِْعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ.
احدى از رعايا در حالت صلح و شرايط عادى، از لحاظ هزينه زندگى، بارشان بر والى [و حكومت] سنگين تر و در شرايط سختى و بروز مشكلات، كمكشان كمتر و از اجراى عدل و انصاف، ناراحت تر و در خواست هاى خود، پافشارتر و مصرّتر و در مقابل عطا و بخشش، كم سپاس تر و ناشكورتر و با ديدن ممانعتها و دريغ ها [از سوى حكومت] ، ديرعذرپذيرتر و به هنگام بروز حوادث و مشكلات، كم استقامت تر و ناپديدارتر [از گروه خواص نيست] .
ويژگى هاى عموم جامعه و مستضعفين آن
از عبارت فوق ويژگى هاى عامه و مستضعفين جامعه مشخص مى گردد:
1. بار سبك تر، كمك بيشتر
نخستين ويژگى مردمان عادى و مستضعفان جامعه اين است كه هميشه به مقدار متوسط و معتدلى از خوراك و پوشاك و ساير احتياجات زندگى اكتفا مىورزند و با قناعت و مصرف كم، زندگى خود را اداره مى كنند و از اين جهت، هيچ گاه بار سنگينى بر دوش حكومت و والى نخواهند گذاشت. در حالى كه مترفين جامعه، با ريختوپاش هايى كه دارند، هر
روزه بار سنگينى از گرانى و كمبود و... بر حاكم تحميل خواهند كرد و در مقابل اين همه تحميل و فشار كه از جهت تأمين اسراف كارى هايشان بر
( صفحه 55 )
حكومت و والى خواهند داشت، هنگام بلا و بروز جنگ [و هرگونه پيش آمدهاى ناگوار]بيش از مردمان مستضعف و قبل از آنان از معركه و درگيرى كنار خواهند كشيد; در صورتى كه مستضعفان با بروز جنگ و درگيرى، هر آن صبورتر، مقاوم تر و قانع تر شده و تا آن جا كه بتوانند از كمك و مساعدت نيز دريغ نخواهند كرد.
2. پذيرش عدل و انصاف
وجود عدل بين مردم يكى از ارزش هاى متعالى انسانى ـ اسلامى است كه هر حاكم اسلامى به حكم قرآن كه مى فرمايد: «أُمِرْتُ لاَِعْدِلَ بَيْنَكُمْ»(1)موظف به اجراى دقيق عدل و رعايت انصاف بين اقشار جامعه است.
مستضعفان و محرومان به حكم فطرت اصيل و اسلامى شان از اجراى عدالت خوشحال تر و پذيراترند. در مقابل، مترفين و مشت پُركن هاى جامعه از اجراى عدالت ناراضى تر و دل گيرترند; چون مى دانند كه با اجراى عدالت و پياده شدن مساوات و برابرى در ميان افراد جامعه، جايى براى اسراف كارى و تحصيل مال از هر طريق ممكن [كه مترفين خواستار آن هستند] باقى نخواهد ماند.
3 سپاس و تشكر در مقابل نعمت ها
انسان به حكم فطرت، خود را موظف مى داند در مقابل كسى كه به او احسان كرده و يا نعمتى به او ارزانى داشته است، شاكر و سپاس گزار باشد.
( صفحه 56 )
محرومان به حكم فطرت اصيل و انسانى شان زبانى شاكر دارند و در مقابل احسان حاكم، سپاس گزارند و هيچ گاه خوبى و انعام حاكم را فراموش نمى كنند; در حالى كه مترفين و خواصّ جامعه در مقابل انتظارات پوچى كه دارند، انعام و احسان حاكم را ناديده مى گيرند [و بلكه آن را نوعى انجام وظيفه قلمداد مى كنند] و سپاس و تشكر را لايق شأن خودشان نمى دانند!
4 پذيرش عذر و عدم اصرار
تأمين معاش، و تهيه وسايل و مايحتاج مردم تحت حكومت، وظيفه حاكم و دولت اسلامى است. طبيعى است كه انجام اين وظيفه در هر شرايطى به گونه اى تغيير خواهد كرد; گاه به خاطر امكانات بيشتر و شرايط آسان تر، دولت بيشتر و سريع تر و بهتر مى تواند وظيفه اش را انجام دهد و مردم را راضى نگه دارد، و زمانى ديگر به دليل شرايط و بحران هاى [خاصّى كه بعضاً دولت نيز نمى توانسته آن را پيش بينى كند] ، حكومت نمى تواند آن چنان كه شايسته است وظيفه اش را انجام دهد. در اين گونه موارد، دولتى كه از مردم است و خود را پيكرى از مردم مى داند، با در جريان گذاشتن مردم، از آنان عذرخواهى مى كند.
در اين گونه مواقع، محرومان عذرپذيرند و نسبت به خواست هاى خود اصرار و الحاح بيشترى ندارند; در حالى كه مترفين اين گونه عذرها را نخواهند پذيرفت و هم چنان نسبت به خواست هاى خود اصرار بيشترى مىورزند.
( صفحه 57 )
5 صبر و استقامت در مقابل مصائب
هر ملتى در حيات اجتماعى اش، زمانى با رفاه و آسايش و سلامت و امنيت زندگى مى كند و دورانى ديگر در گرفتارى و شدايد به سر مى برد. هيچ ملت و هيچ حاكمى نمى تواند مدعى شود كه هرگز گرفتار شدايد و مصائب نخواهد شد و هميشه و به طور دائم با رفاه، سلامت و امنيت زندگى خواهد كرد.
از آن جا كه محرومان جامعه، هميشه با محروميت و تنگدستى و گرفتارى و... به سر برده اند، هنگام شدايد صبورتر و مقاوم ترند; در حالى كه مترفين و قشر خاصى از جامعه كه هميشه با رفاه و آسايش و اسراف زندگى كرده اند، صبر و تحملى از خود نشان نخواهند داد. اينها (و ديگر انگيزه هايى كه بعداً خواهيم گفت) ويژگى هايى هستند كه حاكم را به سوى مستضعفان مى كشاند و او را وادار مى سازد تا به سود محرومان و در جهت رضايت و آسايش آنان قدم بردارد.
وَ إِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ.
تكيه گاه دين، اجتماع مسلمانان و نيروى ذخيره براى دشمنان، تنها توده مردم هستند [نه مترفين و زراندوزان جامعه] ، پس، گوشت به سوى توده مردم و گرايشت به جانب آنان باشد.
تداوم حكومت با طرد سخن چينان
در فرهنگ اسلام، رذيله سخن چينى از بدترين رذيله ها و چهره سعايت گر از زشت ترين چهره هاست.
( صفحه 58 )
ما مى دانيم كه هيچ انسانى جز معصومين (عليهم السلام) خالى از عيب و مصون از خطا و لغزش نيست و از هر انسانى كم و بيش مى توان نقاط ضعفى به دست آورد و مستمسك آلودگى اش قرار داد. در چنين موقعيتى، انسانى كه آلوده خصلت سخن چينى است به خوبى مى تواند، هم روابط فردى افراد را به هم بريزد و هم روابط مردم با حكومت را تيره سازد. ناگفته پيداست سخن چينِ دروغ پردازى كه از دروغ سازى و دروغ گويى ابايى ندارد، هرگاه از شخصى كه دوست ديگرى است نقطه ضعف كوچكى مشاهده كند، بدون تأخير و با بوق و كرنا، ضعف وى را با دوستش مطرح كرده و باعث جدايى دوستان و موجب كينه توزى و دشمنى دوستان ديرينه خواهد شد. حال اگر چنين شخصى با چنين صفت رذيله اى، وارد دستگاه حاكمه شود و با كارگزاران حكومت، رفتوآمد داشته باشد، به سادگى مى تواند با دست آويز قرار دادن نقاط ضعف ديگران، حاكم را از مردم جدا و مردم را از حاكم متنفر كرده و در نتيجه، حاكم را به خاطر نداشتن نيروهاى كارآمد، درمانده و مستأصل نمايد. اين است كه على (عليه السلام) براى ايجاد جوّ اعتماد و امنيت، مالك را به طرد سعايت گران و سخن چينان سفارش مى كند:
وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا فَلا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ.