جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه آيين كشوردارى از ديدگاه امام على (عليه السلام)
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 68 )

حَيْثُ وَقَعَ.

وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلاّ يُطْرُوكَ وَ لا يَبْجَحُوكَ بِبَاطِل لَمْ تَفْعَلْهُ فَإِنَّ كَثْرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ.

پس [از ميان نيروهاى حزب الله] افرادى را كه در گفتن حق از همه صريح تر و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اولائش دوست نمى دارد، كمتر به تو كمك مى كنند، مقدّم دار; خواه موافق ميل تو باشند، يا نه.

خود را به اهل وَرَع و صدق و راستى بچسبان و آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بى حدّ از تو نكنند و تو را نسبت به اعمال نادرستى كه انجام نداده اى، تمجيد ننمايند; زيرا ستايش بيش از حد، خودپسندى مى آورد و [انسان را] به غرور نزديك مى سازد.

به راستى اگر اين سخنان مولا به كار گرفته شود، آيا در جذب و دفع نيروها، روابط بر ضوابط حاكم خواهد شد و آيا پديده هاى زشت تملّق و تظاهر و خوش خدمتى هاى رياكارانه، زمينه رشد پيدا مى كنند؟ و آيا منافقان، دروغ گويان، چاپلوسان، رياكاران و بله قربان گويان به كارهاى كليدى دست مى يابند و نيروهاى متعهِّد پاك منزوى مى شوند؟ قطعاً نه.

در اين حكومت، چون محور قضاوت ها و ارزيابى ها رضايت الله است، نه خشنودى حاكم و والى، كارمندى مورد اعتماد واقع مى شود كه با صراحت كامل، سخن حقّ را بگويد، هرچند تلخ و ناگوار باشد. كارمندى پيشرفت مى كند كه از صداقت و پاكى بيشترى برخوردار باشد، نه آن كه متملّق، چاپلوس، رياكار، متظاهر و بله قربان گوست; زيرا وظيفه حاكم،

( صفحه 69 )

جستوجوى پاكان و نزديك شدن به راستگويان و صراحت پيشگان است.

ضرورت تشويق و تنبيه و معيارهاى آن دو

آيين اسلام بر اساس عدل پايه گذارى شده است. عدل، يعنى اين كه هر چيزى در جاى خود قرار بگيرد; «اَلْعَدْلُ وَضْعُ الشَّىْءِ فِي مَحَلِّهِ». بر اين اساس، مديريت صحيح و منطبق با اسلام، مديريتى خواهد بود كه در آن، اولاً كارمند خادم و خائن هر دو به يك چشم ديده نشوند; بلكه خائن تنبيه و خادم تشويق گردد. ثانياً، معيار تشويق افراد، تنها كار آنها و نتايج حاصله از آن باشد.

اگر در مديريّت يك نظام، تشويق نباشد و افراد خادم همانند افراد خائن، در كنار يكديگر و به طور مساوى از حقوق و مزايا و ساير تسهيلات بهره مند شوند، پس از مدت زمانى، در افراد اين احساس به وجود مى آيد كه كارهاى خوب، بى پاداش مانده و كوشش هاى ارجمند بر باد مى رود، و با اين احساس، انگيزه كار بهتر و به كارگيرى استعدادهاى نهفته فلج شده و نظام به سستى و نابودى مى گرايد. به طريق اولى، اگر تشويق ها غيرعادلانه و بر اساس حبّ و بغض صورت گرفته باشد، كارمندان [و افراد زيردست] ، بى تفاوت و نسبت به مدير بى اعتماد خواهند بود و هرگونه صداقت و صميميت را از دست خواهند داد:

وَ لا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَة سَوَاء فَإِنَّ فِي ذَلِكَ تَزْهِيداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِي الاِْحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لاَِهْلِ

( صفحه 70 )

الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ.

نبايستى نيكوكار و بدكار در پيشگاه تو برابر و يكسان باشند; زيرا اين نگرش، نيرومندترين عامل در بى تفاوتى نيكوكاران نسبت به نيكوكارى و تشويق بدكاران نسبت به بدكارى است; و هركدام را مطابق كارش پاداش ده!

اعتماد به مردم

اساس حكومت هاى فاسد را بدبينى، بى اعتمادى و سوءظن نسبت به مردم تحت حكومت تشكيل مى دهد. حاكم، خود را تافته جدابافته از مردم مى شناسد و مردم را در جهت ضديت و دشمنى با دولتش مى داند و با همين ديد، هميشه به خاطر اضطراب و نگرانى هايى كه از مردم دارد، در پى كسب اطلاعات [توسط سازمان هاى مختلف] از مخالفان و سركوبى آنان و در جستوجوى بهانه اى است كه بتواند عقده ها و كمبودهاى خود را بر سر عده اى مظلوم خالى نموده و چند روزى بيشتر حكومتش را در سايه ارعاب و وحشت و... بر مردم تحميل نمايد.

در مقابل، حكومت اسلامى بر اساس اعتماد و حسن ظنّ به مردم پى ريزى شده است. حاكم در حكومت اسلامى، مردم را در جهت دوستى، هميارى و همكارى با خود مى شناسد و دولت خود را از مردم و مردم را از خود مى داند. او حركت هاى مردمى را در جهت استقرار حاكميت هر چه بيشتر دولت قلمداد مى كند و در اين زمينه، نيازى به تحقيق و تجسّس نمى بيند و هميشه در پىِ كسب رضايت مردم تحت حكومت است:

( صفحه 71 )

وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِأَدْعَى إِلَى حُسْنِ ظَنِّ رَاع بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَيْهِمْ وَ تَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذَلِكَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِيلاً.

وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُكَ عِنْدَهُ.

بدان كه هيچ عاملى براى جلب والى به وفادارى رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه هاى آنان و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند، نيست. پس لازم است از جانب تو برنامه اى باشد كه به سبب آن، به رعيتت خوشبين شوى; زيرا اين خوشبينى، رنج فراوانى را از دوش تو بر مى دارد.

سزاوارترين فردى كه شايستگى خوشبينى ات را دارد، كسى است كه سياستت را نيكو بداند و سزاوارترين فرد به بدبينى، كسى است كه سياستت را بد بشناسد.

براى اين كه اعتماد به مردم و حسن ظنّ به آنان، ذهنى و بى پايه نباشد، على (عليه السلام) ضمن اين كه مالك را به حسن ظنّ و اطمينان به مردم دعوت مى كند، راه هايى را نيز جهت تثبيت اين ادعا و نشان دادن اعتماد به مردم ارائه مى دهد:

1. احسان

2. تخفيف هزينه ها

3. جلوگيرى از كارهاى تحميلى

در فصل هاى آتى، در هريك از موارد سه گانه سخن خواهيم گفت. لذا از بازگويى آنچه خواهد آمد خوددارى مى كنيم.

( صفحه 72 )

سنّت هاى مشروع و نامشروع

در اسلام، سنّت ها و روش هاى مرسوم در ميان مردم به دو دسته تقسيم مى شوند:

سنّت هاى مشروع

سنّت هاى نامشروع

سنّت هايى كه برخلاف اصول و ضوابط و معيارهاى اسلامى باشند، سنّت هاى نامشروع ناميده مى شوند و وظيفه حاكم در برابر سنّت هاى نامشروع، سنّت شكنى و مبارزه با آن هاست. در ابتداى رسالت رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، بت پرستى نوعى سنّت رايج و مشروع جلوه گر شده بود و چون مخالف صريح اصول اسلام بود و براى بسط توحيد و گسترش انديشه توحيدى آمده بود، لذا آن حضرت با شعار قرآنى، «قُولُوا لا إلهَ إِلاَّ الله تُفْلِحُوا»، بت شكنى را آغاز نموده و در راه مخالفت با بت پرستى تا پاى شهادت پيش رفت.

در مقابل، سنّت هايى را كه با اصول اسلامى مخالفت نداشته باشند سنّت هاى مشروع مى گويند و وظيفه حكومت اسلامى در مقابل اين گونه سنت ها، سنّت شكنى نيست، بلكه وظيفه اش حفظ و نگه دارى اين سنّت ها و جهت دادن به آداب و رسوم مثبت و سودمند در جامعه است.

وَ لا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الاُْمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لا تُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْء مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَ الْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.