( صفحه 114 )
( صفحه 115 )
وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُو بِكَلِمَـت فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِى الظَّــلِمِينَ).(1)
و (به ياد آر) آن گاه كه ابراهيم را پروردگارِ وى، با كلماتى چند آزمود، و او آنها را به انجام رسانيد; /1 فرمود: من تو را پيشواى مردم مى گمارم. /1 گفت: و از فرزندانم (چه كسى را)؟ فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد.
اِبتَلى اِبتِلاً: او را آزمود و امتحان كرد. اِبْتَلَى الاَمرَ: آن كار را آزمايش كرد و شناخت. به چيزى يا مشكلى يا دردى گرفتار شد. مبتلا شد.
ابتلا: گرفتارى، تكليفِ دشوار، آزمايش.
كَلِمات، جمع كلمه: لفظ، واژه، سخن، گفتار، لفظى كه براى معناى مفرد وضع شده باشد; خواه يك حرف باشد مانند «واو» قسم، يا چند حرف. جمله و عباراتى كه معنايى تمام را برساند. به حقايق عينى خارجى نيز، كلمه گفته مى شود، مانند حضرت عيساى مسيح كه در قرآن، كلمه ناميده شده است; «إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَة مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ».(2)
- 2. در قرآن كريم «كلمه» به معناى «كلام» آمده است: ( قُلْ يَـأَهْلَ الْكِتَـبِ تَعَالَوْا ْ إِلَى كَلِمَة سَوَآءِم بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ... ) بگو اى اهل كتاب، بياييد بر كلمه اى كه ميان ما و شما برابر است، هم داستان شويم» (آل عمران، آيه 64). ( ...وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا ْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا... ) و سخن كافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است كه فراتر است» (توبه، آيه 40). ( وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِى... ) و سخن پروردگارت، به راستى و دادگرى، كامل شد; هيچ دگرگون كننده اى براى سخنان وى نيست» (انعام، آيه 115). ( أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ... ) و آيا تو، كسى كه فرمان عذاب بر او به حقيقت پيوسته است، كسى را كه در آتش است مى رهانى؟» (زمر، آيه 19)... ( وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَ كَانُوا ْ أَحَقَّ بِهَا... ) و سخن پرهيزگارى ـ توحيد (بسم الله الرحمن الرحيم) ـ را با آنان همراه داشت و ايشان بدان سزاوارتر بودند»، (فتح، آيه 26).
- و همين طور كلمه، به معناى هدايت به حق كه يك حقيقت خارجى است، نيز آمده و علاوه بر هدايت به معناى راهنمايى است كه سر و كارش با اعتبار است. و در قرآن كريم از آن به «كلمه باقيه» تعبير شده است: ( وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ لاَِبِيهِ وَقَوْمِهِى إِنَّنِى بَرَآءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ * إِلاَّ الَّذِى فَطَرَنِى فَإِنَّهُو سَيَهْدِينِ * وَ جَعَلَهَا كَلِمَةَم بَاقِيَةً فِى عَقِبِهِى لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ) و (ياد كن) آن گاه كه ابراهيم به پدر و قوم خود گفت: من از آن چه مى پرستيد بيزارم، مگر آن (خداى) كه مرا آفريده كه او مرا راهنمائى خواهد كرد، و آن كلمه توحيد را در فرزندان خود سخن پاينده كرد تا شايد (قومش و ديگر مشركان از شرك به دين توحيد و خداپرستى) باز گردند» (زخرف، آيات 26 ـ 28) و از شخص حضرت عيساى مسيح (عليه السلام) كه يك حقيقت خارجى است به كلمه تعبير شده است; او كلمه اى گزيده و ممتاز از كلمات خدا بود كه در فصول تكامل و سلسله هاى ممتدّ كلمات با اراده خداوند و امرِ «كُن» پديد آمد: ( إِذْ قَالَتِ الْمَلَـلـِكَةُ يَـمَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَة مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ... ) آن گاه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه اى از خويش نويد مى دهد (كه) نامش مسيح پسر مريم است» (آل عمران، آيه 45). در مسيحيت «كلمة الله» يا مطلق «كلمة»: اقنوم دوم از اقانيم سه گانه مقدّس است، كه لقب حضرت عيساى مسيح (عليه السلام) است. اُقنوم: اصل هر چيز، جمع اقانيم است. در مسيحيت اَب، ابن، و روح القدس... به اقانيم سه گانه معتقد شدند، اى خداى واحد موجود در اقانيم ثلاثه روح او را بيامرز. «سه اقنوم و سه فرقت را به برهان بگويم مختصر شرح موفا» (خاقانى).
- امام; پيشوا، پيش رو، رهبر رئيس، امام الصلوة پيش نماز، خليفه، فرمانده سپاه. و از نظر مسلمانان، خود قرآن: ( وَ كُلَّ شَىْء أَحْصَيْنَـهُ فِى إِمَام مُّبِين ) همه چيز را در قرآن بيان كننده آشكار ثبت كرديم» (يس، آيه 12). راه پيموده شده و دنبال شده: وَ لِكُلّ قَوم سُنّة وَ اِمامُها; و براى هر قومى آيين و راهى است; ريسمانى كه بنّايان جلو ديوار كشند و آجرها را به كمك آن در يك رديف، طراز بچينند، ريسمان كار، جادّه و راه آشكار: ( ...وَ إِنَّهُمَا لَبِإِمَام مُّبِين ) و بى گمان آن دو بر راهى آشكارند» (حجر، آيه 79). نزد باطنيان حجت خدا بر خلق و هر يك از هفت پيشواى آنان.
- الاِمَامَة; پيشوايى، رهبرى، رياستِ مسلمانان، امامت. مرد نمونه اى كه از وى پيروى شود و ريشه آن: اَمَّ كه به معناى قصد كردن، به چيزى روى آوردن است.
- ذُريّه: نسل انسان، فرزندان و دودمان، زنان وكودكان. ج ذُرّيّات و ذَرارى.
- يَنالُ: از ريشه، النَيل: هديه، بخشش، جايزه، آن چه بدان نايل شوند. آن چه بدان دست يابند.
( صفحه 116 )
( صفحه 117 )
اِتمام: اَتمَّ اِتْمَاماً: آن را تمام كرد و به كمال رساند، آن را انجام داد و به پايان رساند. اَتَمَّ الْقَمَرُ: ماه، بدرِ كامل شد.
اين آيه اشارتى است، به اجمال، به جايگاه رفيع امامت در قرآن كريم. و بيانگر آن است كه خداوند ابراهيم (عليه السلام) را، در عرصه هاى مَهيب و مرد افكن، آزمايش كرد، و او از همه اين عرصه ها با سربلندى و پيروزمندى بدر آمد، و شايستگى و استعداد پذيرش اين منزلت را، از خود بروز داد و از سوى خداوند به امامت برگزيده شد: وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُو بِكَلِمَـت فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...).
و امّا امورى كه خداوند ابراهيم را بدان ها آزمود، عبارتند از:
1 ـ ايمان و توكل و اعتمادِ ابراهيم به قدرت بى پايان خداوند در ابلاغ پيام توحيد و توجه دادن مردم به مبدأ يگانه يكتاى آفرينش، و ايستادگى در برابر همه مظاهر شرك و كفر و پرستش هاى ناروا.
2 ـ دانش وسيع، همراه با منطق نيرومند و حجت قوى و شهامت و شجاعت او در رويارويى با نمرود، كه موجب درماندگى و حيرت آن پادشاه پر غرور گرديد.
3 ـ عشق و محبّت خالص ابراهيم به خداوند و چشم پوشى او از وابستگى هاى قومى و قبيله اى و ايستادگى در دعوت خويش و رو دَر رو شدنش با پدر خوانده خود و تخطئه باورهاى ناصحيح و آميخته به اوهام و خرافات او.
4 ـ شكيبايى و صبر ورزى و مقاومت كم نظير او در اين دعوت.
( صفحه 118 )
5 ـ چشم پوشى از زيبايى هاى دلفريب و زود گذر دنيا و ناديده انگاشتن مال و دارائى و موقعيت خانوادگى و... در راه خداوند.
6 ـ تسليم بى قيد و شرط در برابر خداوند و فرمان هاى او، و عبور از همه دلدادگى ها، حتّى از دلدادگى به فرزند و بردن او به قربانگاه براى اجراى فرمان خداوند و اقدام به آن.
اين حقايق سخت و سنگين و سهمگين و نظير اين ها بود، كه ابراهيم را براى پذيرش منصب امامت از سوى خداوند آماده كرد، و تسليم و خلوص و ايمان و عشق و پايدارى و آگاهى او بود كه شايستگى ها و توانايى هاى نهفته در نهانِ وجود او را آشكار ساخت. و خداوند با توجه به اين همه والايى ها مقام رفيع «امامتِ» آدميان را در اختيار او نهاد: وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِيمَ رَبُّهُو بِكَلِمَـت فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...).(1)
- 1. اين نكته در خور دقت و تأمل است كه خداوند جليل، در آياتى از قرآن كريم، تابلوهايى در اوج زيبايى و جمال و سرشارِ از شكوه و جلال از حماسه عرفانى ابراهيم (عليه السلام) به تصوير كشيده است; تصويرى از درافتادن ابراهيم، در عرصه هاى كلمات است، كلماتى كه ذهن و دل ابراهيم را سرشار از جذبه الهى كرده و او را به سوى خود كشانده و مبتلايش كرده بود: پيمودن راه دشوار عبوديت و عبور از گذرگاه هاى خوف انگيز و برخورد با جاذبه هايى كه هر يك به تنهايى مى توانست او را از وصول به سرمنزل مقصود و نقطه اوج تعالى، كه همان ستيغ بلند امامت بود، باز دارد. و امّا ابراهيم همه اين گذرگاه ها را، در روشناى معرفت و ايمان، آن سان كه سزاوار بود، پيمود، تا اين كه منزلت امامت را دريافت. با پدر خوانده و سرپرست خود گفت: آيا بت ها را به خدايى مى گزينى؟ من تو و قوم تو را در گمراهى آشكار مى يابم.
- با شهود ملكوت آسمان ها در زمين، به مقام يقين (باور قطعى) نايل گرديد و خود را از محيط شرك آلود، بيرون كشيد و در خلوت خود به بررسى آفاق و انفس پرداخت. و با دريافت كلمه ربوبيّت، قوم خويش را به چالش كشيد و گفت: اى قوم من، من از آن چه شريك خداوند قرار مى دهيد، بيزارم، من با درستى آيينى كه بر گزيده ام، روى خويش به سوى كسى آورده ام كه آسمان ها و زمين را آفريده است و من از مشركان نيستم. و در روشناى يقين كه بدان نايل گرديده بود، خاطرش از اضطراب و ترس بياسود و به امنيت رسيد و در پرتوِ آن از تهديد به خشم خدايان، نهراسيد. و چون به سنّ رشد و كاردانى رسيد; سرپرست قوم خويش را گفت: اين تَنديس ها چيست كه شما به خدمت آن ها ماندگاريد؟ گفتند: پدران مان را پرستنده آن ها يافته ايم، گفت: بى ترديد شما و پدران تان در گمراهى آشكار بوده ايد. و اين جا بود كه با شجاعتى بى نظير و با سوگند به خداوند گفت: تا سر بگردانيد، در كار بت هاتان چاره اى خواهم كرد. و مى كوشيد تا چشم آن مردم غفلت زده را، به تدبير و تصرّف خداوند باز كند و ربوبيّت پروردگار جهانيان را، بنماياند. براى همين گفت: خداى من همان است كه مرا آفريده و هموست كه مرا رهنمون است، و هموست كه به من مى خوراند و مى پوشاند، و چون بيمار شوم، اوست كه بهبودى ام مى بخشد. و هموست كه مرا مى ميراند سپس زنده مى كند، و هموست كه اميد مى برم در روز پاداش و كيفر، لغزش مرا ببخشايد، آن گاه از خداوند خواست تا به او حكمتى ارزانى دارد و او را به شايستگان بپيوندد، و براى او در ميان آيندگان، نامى نيكو، بر جاى بگذارد. و او را از ميراث برانِ بهشت قرار دهد. و باز ابراهيم را در عرصه اى بسيار خوف انگيز مى بينم، كه در برابر پادشاهى مستبد و خود كامه و پر غرور، كه درباره پروردگارش چون و چرا مى كند، با قامتى استوار ايستاده و با برهان حيات و تسخير و تصرّف، پروردگارش را مى نماياند، تا آنجا كه بادِ نخوت و غرور خدايى اش را خوابانيد و درمانده اش كرد.
- در جاى ديگر او را مى بينم، كه با زبان اِلحاح و تضرّع به درگاه خدا، سرّ حيات و راز معاد را مى طلبد، تا دلش آرام گيرد. با نگاهى درس آموز به ستارگان، در حالى كه پشت به خلق گمراه كرده، سخن خود را متوجه بت ها مى كند و با سرزنش آن ها و پرستندگانِ شان پتك بيدارى را بر مغزشان مى كوبد. و با دست گير شدن و به آتش در افتادن و به سلامت جستن از گزندِ آن، و گفت و گو با فرزند دلبندش و باز گو كردن آن چه در خواب ديده و بدان فرمان يافته بود و به مسلخ بردن او، و تن دادن به فرمان پروردگارش، با همه اين ها، سلوك خويش را به پايان مى بَرَد و به مقام رفيع امامت نايل مى گردد، و در ميان آيندگان، از خود نامى نيكو بر جاى مى نهد، (بقره، آيات 258 ـ 260; انعام آيات 74 ـ 76; انبياء، آيات 51 ـ 57; شعراء، آيات 78 ـ 83; صافات، آيات 83 ـ 110).