جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 264 )

نتايج و آثار شهادت امام حسين (عليه السلام)

معاويه در دوره حكومت خود بر شام (دوران خليفه دوّم و سوّم)، با تلاشى مُجِدّانه توانسته بود پايگاهى به ظاهر استوار، براى خويش فراهم آورد، و مردم آن سامان را با خود همراه و به بخشش هاى خود اميدوار سازد. از اين رو، مردم شام همه طرفدار و كمك كار او بودند. و بدين ترتيب، موقعيت او در جهان

( صفحه 265 )

اسلام بسى بالا گرفت و در ديگر اقطارِ قلمروِ اسلام، به اين كه از قريش است; يعنى از خاندان رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و از صحابه اوست، شناخته شد، تا آنجا كه از بسيارى از مسلمانانِ با سابقه و صحابه مخلص مانندِ ابوذر، مقداد، عمّار، مشهورتر گشت. و بدين ترتيب، بار ديگر باندِ اموى رشد كرد و به نام «بنى هاشم» آشكارا عليه بنى هاشم، پنجه درافكند و در نهان نيز، دسيسه ها و توطئه هاى خود را عليه اسلام، تعقيب نمود. و در پايان حياتِ خسارت بار خويش، عليرغم تعهّدى كه در معاهده صلح با امام حسن (عليه السلام) سپرده بود، پسرش يزيد را به عنوان جانشين خود معرفى كرد.(1) يزيد كسى بود كه به لحاظِ روحى منافق و دوچهره و خيانت كار بود. شرم و آزرم را در وى راه نبود. سگ ها را جامه اى بافته مى پوشانيد و به هر سگى غلامى بخشيده بود، كه خدمتش كند. ميمون ها را دوست مى داشت و نگه دارى مى كرد.(2) معاويه با بيعت گرفتن از مردم براى يزيد، بزرگ ترين خيانت را درباره اسلام مرتكب شد. يزيد هيچ گونه اعتقادى به اسلام و نبوّت نداشت. و اين بى اعتقادى خود را آشكارا اعلام كرد. نبوّت و خلافت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را بازيچه و ساخته پرداخته بنى هاشم مى دانست. براى همين، در سروده اى گفت:

«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالمُلْكِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْىٌ نَزَلَ; خاندان هاشم با سلطنت بازى كردند و گرنه، نه خبرى از آسمان آمده و نه وحى اى نازل شده است».

  • 1. در مادّه دو، از قراردادِ صلح ميان امام مجتبى (عليه السلام) و معاويه، آمده است كه پس از معاويه حكومت متعلّق به حسن (عليه السلام) است و اگر براى او حادثه اى پيش آمد، متعلّق به حسين، و معاويه حقّ ندارد كسى را به جانشينى خود انتصاب كند، (صلح امام حسن، ص356).
  • 2. يزيد، ميمونى را نزد خود قرار داده و ابوقيس ناميده بود و ته مانده جام شرابش رابه وى مى نوشانيد. گاه وى را سوار بر گورخرى مى كرد و به مسابقه اسب دوانى اش مى فرستاد.
( صفحه 266 )

و او در اين بيت از سروده خود، نه تنها وحى را انكار كرده است; بلكه نبوّت
و خلافت را نيز، سلطنت دانسته است.(1) و همين بى اعتقادى بود كه
اين شيطان اموى را واداشت، تا با كشتن امام (عليه السلام) و اسارت «اهل بيت» او،
كينه هاى ننگين و پوشيده اموى را در رابطه با اسلام و خاندان محمّد (صلى الله عليه وآله)
آشكار كند. و روشن است كه اگر رسيدن به قدرت و سلطنت تنها هدف
بنى اميّه بود، با واقعه عاشورا، حسين (عليه السلام) به ظاهر، از سر راه اين هدف
برداشته شد، و يزيد به آن چه مى خواست نايل آمد. و امّا چرا از ادامه مظالم و جناياتش دست برنداشت و با قساوتى بى نظير و سخت بى باكانه، مُهيب ترين قتل عامى را كه از وحشى ها و جلاّدهاى تاريخ سراغ نداريم با مردمى بى پناه، مرتكب شد؟

حادثه كربلا و شهادت امام حسين (عليه السلام) از همان عصر عاشورا، به سود جبهه حق تمام شد و كفّه ترازو را به سود حق، سنگين كرد. و باندِ اُموى را
در رسيدن به آرزوى شومى كه در سر داشتند; يعنى محو اسلام و آثار نبوّت، ناكام گذاشت.(2)

  • 1. در شذرات الذهب، پس از نقل اين اشعار، آمده است: اگر استناد آن ها به يزيد صحيح باشد، بى ترديد، دليل بر «كفر» اوست، (ج1، ص69).
  • و همين طور، ابن جوزى، در تذكرة الخواص، پس از نقلِ آن ها، گويد: قاضى ابويعلى از احمد بن حنبل نقل كرده است كه اين اشعار در صورت صحّتِ استنادِ آنها به يزيد، دليل «فسق» اوست.
  • 2. حضرت زينب كبرى (عليها السلام) در سخنرانى خود در برابر يزيد و حاضران در مجلس او، فرمود:
  • «يزيد! آن چه حيله دارى به كار بَر و آن چه توانايى دارى، بكوش و از نيروى خود بهره گير; به خدا سوگند نخواهى توانست نام نيك ما را محو كنى و وحى و رسالت را نابود سازى».
  • از كلام آتشين بانوى بانوان برمى آيد كه يزيد و اساساً خاندان ابوسفيان بر سر آن بودند كه تا بساط وحى و نبوّت را برنچينند، از پاى ننشينند. و اين مهمّ ترين تاثير شهادت امام بود كه آن ها را در اين هدفِ پليدشان، ناكام كرد.
( صفحه 267 )

شهادت امام در جهان اسلام دو تأثير اساسى گذاشت

نخست: تأثير نزديك تر، كه از همان عصرِ عاشورا آشكار شد; از همان هنگام كه اهل بيت آن حضرت را به سوى كوفه و سپس، از كوفه به شام به اسارت بردند. گوييا خواست خداوند همين بود، كه حسين (عليه السلام) و يارانش در يك نبرد خونين و نابرابر از جام شهادت سرمست عشق الهى شوند و خون پاكِ شان در سرزمين نينوا ريخته شود، تا زينب كبرى دختر بزرگوار على (عليه السلام) و زين العابدين على بن الحسين (عليه السلام) بتوانند در كوفه و شام نقاب از چهره زشتِ دسيسه هاى باند
اموى برگيرند و آل ابوسفيان را، كه به دروغ ادّعاى مسلمانى داشتند و با پوشش اسلام، به تلافى پيروزى اسلام بر جاهليت و شرك قريش، به جنگ اسلام برخاسته بودند، رسوا كنند، و از ماهيّت هيئت حاكمه و مردم عصرش پرده بردَرند. امير كوفه را، در كاخ فرماندارى، در مسند قدرت و در اوج پيروزى، تحقير كنند. و حاكمِ «منافق دارُ الاِماره دمشق» را رسوا سازند. و شكست مفتضحانه او را در نيل به هدف هاى پليدى كه در سر داشت در پايگاه قدرتش به او اعلام كنند. و به فرزندِ كودن و پلشت معاويه بفهمانند كه او و پدرانش، حقيرتر از آن اند، كه بتوانند نام نيك خاندان محمّد را محو كنند و وحى و رسالت او را نابود سازند. و ننگِ كشتنِ حسين بن على (عليه السلام) را از دامان خود پاك كنند و در نهايت، با سخنان شورانگيزِ خود بزرگترين شاهكار ادبى و سياسى و اجتماعى را بيافريند.(1)

  • 1. درست است كه خداوند خود نگهدار و نگهبان آيين خويش است: ( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُو لَحَـفِظُونَ ) بى گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده ايم و به يقين ما نگهبان آن خواهيم بود» (حجر، آيه 9). و مى دانيم دست قدرت هيچ بشرى ياراى خاموش كردن اين نور الهى را ندارد. ( وَيَأْبَى اللَّهُ إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُو وَلَوْ كَرِهَ الْكَـفِرُونَ ) و خداوند جز اين نمى خواهد كه نورش را كمال بخشد هر چند كافران نپسندند» (توبه، آيه 32). و اما نبايد فراموش كرد كه جهانى كه در آنيم سراى علل و اسباب است و خداى سبب ساز، سنّتش بر اين است كه از طريق سبب ها، جهان را تدبير كند. همچنان كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: «اَبَى اللّهُ اَنْ يُجْرِي الاَشيَاءَ إلاّ بِالاَسْبَابِ; و خدا جز اين نخواسته است كه كارها رابه وسيله سبب ها انجام دهد» (بحار الانوار، ج92، ص90). در نگهدارى و نگهبانى آئين خود نيز، اين سنت و روش رابه كار برده است; يعنى هم چنان كه حضرت محمد (صلى الله عليه وآله) سبب پيدايش اين دين الهى است و قلب پاك او ظرف پذيراى اين پيام جامع و جهانى است و او وسيله ابلاغ آن به جهانيان است، امامان اهل بيت (عليهم السلام) نيز، به لحاظ موقعيت امامتِ شان پس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) خواه با صلح شان، خواه با جنگ و شهادت شان، عهده دار نگهدارى و نگهبانى از اين رسالت الهى هستند و اين خود سِرِّ خاتميّت آن حضرت است. و در اين راه نقش ابا عبدالله، حسين بن على (عليه السلام) ، به لحاظ پيچيدگى شرايط و نقشه هاى شوم بنى اميّه و نفاق و شيطنت آن ها، برجسته تر است. از اين رو برخى از بزرگان گفته اند: «اسلام مُحَمّدِىُّ الْحُدُوثِ وَحُسِينىُّ الْبَقَاء است».
( صفحه 268 )

و امّا تأثير دوّم در دراز مدت

واقع اين است كه اگر قيام خونين و شهادت آن شهيد بى بديل نبود، امروز از اسلام و آموزه هاى متعالى و معارف ناب و احكام نورانى آن نيز، خبرى نبود. هم چنان كه در پيش گفته ها، به تكرار اشاره شد. بنى اميّه بر آن بودند كه به طور كلى آثار بعثت محمّد (صلى الله عليه وآله) را محو كنند و جاهليّت ابوسفيان و شرك قريش را دوباره برگردانند، و در راه وصول به اين هدف پليد خود، به هر جنايتى از تحريف حقايقِ دين گرفته، تا كشتنِ امام حسين (عليه السلام) و اسارت اهل بيت (عليهم السلام) او دست بزنند. و امّا شهادت فرزند پاك پيامبر (صلى الله عليه وآله) نه تنها به اسلام و دستاوردهاى بعثت، حيات دوباره بخشيد; بلكه جاودانگى اين حقايق والا را تضمين كرد و براى هميشه اسلام را از اسارتِ حكومت اموى و امويانِ طول تاريخ بِدَر آورد.

در حقيقت، قيام امام حسين (عليه السلام) و شهادت يارانش لطيف ترين نفحه الهى بود، كه در فضاى سرد و سنگين حكومت اموى وزيدن كرد، و جهان اسلام و دل هاى بندگان خدا را طراوت بخشيد. از اين رو، به حقّ، عاشورا، لطيف ترين و با طراوت ترين نفحه الهى و نسيم روحانى است، كه در طول قرن ها تا امروز،