( صفحه 193 )
از تعليم و تربيت عالمانِ متعهّد، باز دارد. از اين رو، امام، هم چنان كه در پيش اشاره شد، در جمع نامحرمان، خود را از دانش غيب، تبرئه مى كرد.(1)
پرسش دوّم، اين كه دانش اهل بيت (عليهم السلام) ، چه سنخ دانشى است؟ آيا از سنخ دانش هاى بشرى و فلسفه ها و عرفان ها و تجربه ها و صنعت هاست؟ هرگز از اين سنخ دانش ها نيست. دانش اهل بيت، «علم الهى» و «لدنّى» است; دانشى است كه در اثر اتصال به عالم غيب و هم نشينى با فرشتگان الهى به دست آورده اند. دانشى است وِراثتى، كه از پيامبر به ارث برده اند.(2)
- 1. تا نگردى آشنا زين پَرده رمزى نشنوى / گوش نامحرم نباشد جاى پيغام سروش (حافظ).
- 2. امام صادق (عليه السلام) فرمود: «إنَّ لِلَّهِ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ـ عِلْمَينِ: عِلْماً أظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَأنْبِيَاءَهُ وَرُسُلَهُ، فَمَا أظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ; وَعِلْماً اسْتَأثَرَ بِهِ، فَاِذَا بَدَا للهِ فِي شَيء مِنْهُ، أعْلَمْنَا ذَلِكَ وَعَرَضَ عَلَى الأئِمَّةِ الَّذِينَ كَانوُا مِنْ قَبْلِنَا; خداى ـ تبارك و تعالى ـ را دو گونه علم است: يك، آن علمى كه فرشتگانِ ]مقرّب[ و پيامبران و رسولان را از آن آگاه ساخته است، اين علم را ما نيز مى دانيم. دو، آن علمى كه ويژه ذات مقدّس اوست و كسى جز او، آن را نمى داند (علم مستأثر). ليكن چون خدا اراده كند كه چيزى از همين علم را نيز آشكار گرداند به ما بياموزد. و امامان پيشين را نيز از آن آگاه كرده بود»، (اصول كافى، ج1، ص255).
( صفحه 194 )
( صفحه 195 )
فصل هفتم: عاشورا و امام حسين (عليه السلام)
( صفحه 196 )
( صفحه 197 )
همان طور كه در فصل پيش اشاره شد با استناد به منابع اسلامى، به ويژه رواياتى كه از طريق امامان شيعه رسيده است و به استناد تعليم پيامبر (صلى الله عليه وآله) و آموخته هاى هر امامى از امام پيش از خود، امام معصوم (عليه السلام) كسى است كه به اذن خداوند از دانش غيب برخوردار است و آينده براى او بسانِ اكنون، روشن است. بنابراين، در اين فصل به طرح دوباره آن، نيازى نيست. و امّا در ميان نويسندگانِ حادثه عاشورا و تحليل گرانى كه پس از عاشوراىِ شصت و يك هجرى تا اكنون، درباره امام حسين (عليه السلام) و حماسه شورانگيزِ آن حضرت نظريه پردازى كرده اند; گروهى نسبت به آگاهى امام (عليه السلام) از سرنوشت نهايى خود و ياران و خاندانش با ديده ترديد نگريسته اند و گروهى ديگر، با تبيين قصه عاشورا به گونه طبيعى و از مجارىِ عادى آگاهى امام (عليه السلام) را مورد انكار قرار داده اند; يا به تصريح، يا اين كه در تحقيق و تحليل اين حادثه الهى به راهى رفته اند كه پايان آن، جز انكار آگاهى امام (عليه السلام) از شهادتِ خويش نيست. از اين دست نويسندگان و تحليل گران عاشورا، نويسنده كتابِ «شهيد جاويد» است، كه در تحليلِ خود از اين حادثه، آگاهى امام (عليه السلام) را ناديده انگاشته و به راهى رفته است كه نتيجه آن آگاه نبودنِ امام (عليه السلام) از شهادت خويش است. و ما در اين فصل، برآنيم كه نگاهى به اجمال بر نظريه ايشان داشته باشيم و از خداوند مدد مى طلبيم تا در نقدِ نظريّه اين نويسنده محترم از راه انصاف و ادب دور نيفتيم: پروردگارا بر ما مگير اگر از ياد ببرده ايم