جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 80 )

دركِ نيرومندش به همه موانعِ تعالىِ انسان آگاه است. با بودن چنين انسانى يا انسان هايى در ميان مردم; مردمى كه هدف را نمى شناسند و از راهى كه بايد بروند، بيگانه اند، چه بايد كرد؟ آيا بايد بى راهه رفت يا اين كه از آگاهان به راه و هدف، يارى جست و آن ها را پيشوا و مقتداى خود قرار داد؟! خردمندان در اين باره چگونه داورى مى كنند؟ آيا آن ها كه نمى دانند و بُردِ درك و ديدشان محدود است، چه بايد بكنند؟! آيا نبايد از انسانى كه وجودش سرشار از استعداد و نيروهاى فعليّت يافته و لبريز از كمالات علمى و عملى است، و از هر گونه «رِجس» و پليدى و پلشتى، به دور است، پيروى كنند؟! پاسخ فطرت و خردِ ناب و همين طور، عقلاى جهان، به اين پرسش، بسيار روشن است; چرا كه پيروى از چنين انسان متعالى و استثنايى، همان پيروى از عقل و درك فطرى انسانى است. آرى، بايد به دنبال كسى بود كه هم مى داند و هم به سعادت بشر مى انديشد و هم توانِ رهبرىِ كاروان بشرى را به سرمنزل سعادت ابدى و جوار قرب الهى، دارد.

فرمانِ خرد آن است كه بايد سرنوشت خويش را به دست چنين انسانى سپرد و خود را، بى هيچ قيد و شرطى، در برابر او تسليم كرد، و در مقام گزينش او را برگزيد. بايد به دنبالِ كسى بود كه مى خواهد مدينه فاضله اى تأسيس كند و جامعه اى سرشار از فضيلت و دانايى بسازد. خردِ ناب، هرگز پيروىِ چنين انسانى را تقليد كوركورانه نمى بيند; بلكه اطاعت او را مبتنى بر عقل و درايت، براى دست يابى به همه آن چه آدمى را در حوزه بندگى خداوند به فوز و رستگارى مى رساند، مى داند: أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّى إِلاَّ أَن يُهْدَى).(1)

نتيجه اين كه، اصل نخستين در حيات آدمى، آن است كه هيچ كس حق ندارد

  • 1. يونس، آيه 35.
( صفحه 81 )

ديگرى را به كارى وادارد، يا اين كه او را از كارى بازدارد و به زندگى او مرز و شكل بدهد، مگر خدايى كه او را آفريده و اصل هستى او و همه كمالات هستى اش، از اوست. و به همه صلاح و فساد او آگاه است و جز به صلاح بندگانش، فرمان نمى راند. امّا همان طور كه گفته شد، اين اصل در مواردى كارآيى خود را از دست مى دهد. در اين صورت، مصالح آدميان اقتضاى آن دارد كه اصل يا اصول ديگرى، كه در حوزه حيات آن كارآمدتر است، جايگزين آن گردد. و آن موارد:

يكى، حوزه فرمان هاى خداوند; يعنى واداشتن و بازداشتن هاست و

دوِ ديگر، فرمان هايى است كه از سوى زبدگان و نخبگان جامعه بر اساس مصالح انسان ها، صادر مى شود.

و اين اصل، اگرچه در مرتبه نخستين نيست امّا حاكم بر آن و بر وفق دركِ عقل فطرى و سرشت ناب و خواست طبيعى انسان ها و پسندِ عقلاى جهان است.

و اكنون اين پرسش اساسى، به گونه اى جدّى، مطرح مى شود: آن انسانى كه در همه فضيلت ها، گوى سبقت ربوده و ستيغ بلندِ انسانيت و قلّه هاى رفيع علم و عمل را فتح كرده و به حكم عقل و درك فطرتِ ناب، آدميان براى وصول به سعادت ابدى و دست يابى به همه ارزش هاى انسانى، ناگزير از پيروى اويند، كيست؟ به تعبير دقيق تر، اين انسانى كه عقل و فطرت آدمى او را، بى هيچ قيد و شرطى، «مُطاع» مى داند چه كسى است؟ اين پرسشِ اساسى را خداى تعالى خود، كه آفريدگار انسان است و همه اوامر و نواهىِ او (واداشتن ها و بازداشتن هايش)، از منبعِ حكمت لايزالش مايه مى گيرد و مصالح و مفاسد بندگان را پشتوانه امر و نهى خود قرار داده است، در آيه مورد بحث، به روشنى پاسخ داده است كه با مددگيرى از آيات ديگر، كه در حقيقت مفسِّرِ اين آيه كريمه اند، او را مى شناسيم و به جايگاهِ رفيع او پى مى بريم. يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُوا ْاللَّهَ وَأَطِيعُوا ْالرَّسُولَ وَأُو ْلِى الاَْمْرِ مِنكُمْ).

( صفحه 82 )

مطاع كسى است كه ديگران بى هيچ گونه قيد و شرط، مطيع فرمان او باشند. و در اين آيه، پيش از هر كس ـ اوّلاً و بالاصالة ـ خداى تعالى است. سپس ـ ثانياً و بِالتَّبْع ـ  رسول خدا (صلى الله عليه وآله) است; يعنى اطاعت آن بزرگوار در طولِ اطاعت خداوند است و تكرارِ «اَطِيعُوا» بيانگر همين نكته است. و قهراً، اطاعت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بازگشت به اطاعت خداوند و موجب تحقق فرمان هاى او، در ميان بندگان است; يعنى تحقّق همه مراتب توحيد (توحيد ذات، صفات، افعالى) و مايه سرشارى جامعه دينى از عدالت و فضيلت است. و آن گاه پس از اطاعت خداوند و فرستاده او، اطاعتِ «اولوا الامر» (صاحبان امر) مطرح شده است. و امّا اين كه درباره «اولوا الامر» فِعل «اَطِيعُوا» نيامده است، براى آن است كه اولوا الامر با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در يك مسير و براى تحقق يك هدف، مى كوشند. و اطلاقِ «اَطِيعُوا»، بدين منظور است كه رسول خدا و اولوا الامر، در همه شئون زندگى مادّى و معنوى مسلمانان، مطاع اند. و اين وسعتِ حوزه فرمانروايى آنان حاكى از آن است، كه به لحاظ كمالات انسانى و مقامات معنوى، در نقطه اوج اند و بالاتر اين كه، براى هيچ كس وصول به آن مقامات، ممكن نيست. و در علم و دانايى و اخلاق و عمل، و همه كمالات انسانى سرآمدِ عالميان اند.

حاصل پيش گفته ها اين كه:

1 ـ اصلِ نخست، اصلِ عدم ولايت و حكومت كسى بر ديگرى است.

2 ـ مبناى صحتِ اين اصل، نبودِ امتياز و برترى; از قبيل عقل، اراده آزاد و ديگرِ ويژگى هاى انسانى، ميان انسان هاست; چرا كه ولايت كسى بر ديگرى، با توجه به تساوى آن ها، در ويژگى هاى انسانى، چيزى جز «ترجيح بلا مرجّح»; يعنى برترى دادن چيزى يا كسى بر ديگرى بدون داشتن برترى، نيست. از اين رو، اين ترجيح به حكم خرد، مردود است.

3 ـ اين اصل، در برخى موارد، كارآيى خود را از دست مى دهد; مواردى كه

( صفحه 83 )

كسى يا كسانى به لحاظ فضايل روحى و معنوى و نيروى عقل و بصيرت بر ديگران برترى داشته باشند. بر اين اساس، اطاعت از اين قبيل افراد، به حكم عقل و فطرت رواست; بلكه لازم است. البتّه در محدوده همان امتيازات و در حوزه اى كه اهل نظراند. و در صورت وجود افرادى كه، در همه كمالات علمى و عملى، در درجه اى از تعالى اند كه وصول به آن درجه براى ديگرى ناممكن است، اطاعت بى قيد و شرط، امرى معقول و پسنديده خواهد بود. مانند اطاعت از پيامبر و آن هايى كه به لحاظ علم و عمل با ايشان هم افق هستند.

4 ـ از آنجا كه در آيه شريفه، اطاعت از رسول خدا و صاحبانِ امر، در ادامه اطاعت خداوند است و با تكرار و عطفِ «اَطِيعُوا»، بى هيچ قيد و شرطى، فرمانبردارى آن ها را لازم دانسته است، در مى يابيم، كه صاحبانِ امر، كسانى هستند، كه در حوزه انديشه و عمل و فضايل انسانى و گستره دانايى و كارآيى، در رديف پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) هستند.(1) و همين گونه، در جاى ديگر درباره پيامبر

  • 1. از سويى، در آيه «اولوا الامر» اطاعتِ از ايشان مانند اطاعتِ از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، بى هيچ قيد و شرطى همچنان كه در متن توضيح داده شد، واجب و لازم شمرده شده است. و از سويى ديگر، در آيات ذيل مسلمانان از اطاعتِ گروه هايى كه پاره اى از ويژگى هاى شان آمده است، بر حذر داشته شده اند: 1ـ ( وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُو عَن ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَلـهُ وَ كَانَ أَمْرُهُو فُرُطًا ) و از آن كس كه دلش را از ياد خويش غافل كرديم و از هواى ]نفس[ خويش پيروى كرده و كارش تباه است، پيروى مكن» (كهف، آيه 28). 2ـ ( فَلاَ تُطِعِ الْكَـفِرِينَ وَ جَـهِدْهُم بِهِى جِهَادًا كَبِيرًا ) پس از كافران فرمان نبر و به ]حكم [ آن ]قرآن [ با آنان به جهادى بزرگ برخيز» (فرقان، آيه 52). 3ـ ( فَلاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ * وَدُّوا ْ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ * وَ لاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّف مَّهِين * هَمَّاز مَّشَّآءِم بِنَمِيم * مَّنَّاع لِّلْخَيْرِ مُعْتَد أَثِيم * عُتُلِّم بَعْدَ ذَ لِكَ زَنِيم * أَن كَانَ ذَا مَال وَ بَنِينَ * إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا قَالَ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ * سَنَسِمُهُو عَلَى الْخُرْطُومِ ) پس، از دروغ انگاران پيروى مكن! ]آن ها كه [ دوست دارند كه تو نرمى پيشه كنى تا با تو نرمى پيش گيرند. و از هر سوگندخواره فرومايه اى فرمان مبر! خرده گيرى، پيشگامى در سخن چينى; بازدارنده خيرى، تجاوزكارى، بزهكارى; درشت خويى، فراسوى آن، بى تبارى ]كه گناه مىورزد[ براى آن كه مال و پسرانى دارد; چون آيات ما را بر او بخوانند مى گويد، افسانه هاى پيشينيان است. به زودى بينى او را به خاك مى ماليم (قلم، آيات 8 ـ 16). 4ـ ( فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لاَ تُطِعْ مِنْهُمْ ءَاثِمًا أَوْ كَفُورًا ) پس براى فرمان پروردگارت شكيبا باش و از هيچ گناه كار يا ناسپاسِ آنان، فرمان نبر» (انسان، آيه 24). با دقت و تأمّل در اين آيات، روشن مى شود كه «اولوا الامر»; يعنى آن هايى كه پيروى شان مانند پيروى از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، بى هيچ قيد و شرط، واجب است، كسانى هستند كه ساحتِ وجودشان از رذايل اخلاقى و پلشتى هاى رفتارى به دور است و به تعبير مختصرتر، از عصمت علمى و عملى برخوردار بوده و از گناه و خطا مصون اند.
  • اُولوا الامر، نه از ياد خداوند غافل اند و نه از هواى نفس پيروى مى كند و نه كارهاشان تباه است. نه كفر ورزيده و نه به بيمارى نفاق و دورويى و كتمانِ كفر و شرك گرفتارند. نه خلاف حق مى گويند و نه چرب زبان اند. و هيچ گاه حقيقت را دروغ نيانگاشته اند. ساحت وجودشان، از سوگندخوارگى و فرومايگى به دور است. نه سخن چين اند و نه مردمان را از خير و نيكى بازدارنده، نه تجاوزكارند و نه بِزهكار، نه درشتخوى اند و نه بى تبار و نه آيات الهى را افسانه هاى پيشينيان مى پندارند. از گناه و آلودگى اخلاقى و رفتارى بيگانه و نعمت هاى پروردگارشان را سپاسگزارند. وجودهاى پاك و نابى هستند كه در حوزه انديشه و عمل با پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) طَرازند. از اين رو، آنان، چون پيامبر (صلى الله عليه وآله) مطاع اند. در امور نزاع انگيز، كه تشخيصِ اولى الامر از جمله امورِ نزاع برانگيز بوده و هست، مرجع رفعِ تنازع خدا و پيامبر اوست: ( فَإِن تَنَـزَعْتُمْ فِى شَىْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ) يعنى مسلمانان ناگزيرند درباره رهبرى جهان اسلام و اين كه، چه كسى پس از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) عهده دارِ اداره سياسى و اجتماعى جامعه نوپاى اسلامى است و چه كسى مرجع فكرى و دينى مسلمانان است؟ به خداوند يعنى كتاب الهى و پيامبر او; يعنى سنّت ـ گفتار و رفتار و تقرير ـ رجوع كنند. و اين همان باور صحيح و درستى است كه شيعيان بدان پاى بندند و در درازاى تاريخ خون بارِ خود، بدان تكيه كرده اند; چرا كه نهادِ عصمت را بر اساس بينش قرآنى خود، از شرايط لازمِ جانشينى پيامبر دانسته اند. از همين رو، دست بشر را در شناسايى فردِ شايسته اين منصبِ الهى و گزينش او كوتاه مى دانند.
( صفحه 84 )

گرامى (صلى الله عليه وآله) آمده است:

وَ مَآ ءَاتَـلـكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَـلـكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ْ ).(1)

و آن چه را پيامبر به شما مى دهد، بگيريد و از آن چه شما را از آن باز مى دارد، باز ايستيد.

  • 1. حشر، آيه 7.