( صفحه 103 )
سرورى و سرپرستى خداوند و پيامبرش و آنان را كه ايمان دارند، بپذيرد [از
( صفحه 104 )
حزب خداوند است و] حزب خداوند پيروز است. و روشن است كه، همه مسلمانان، اين ولايت و سرپرستى را نمى پذيرند; بلكه تنها عدّه اى از آنان اند كه به دنبال پذيرش ولايت و سرپرستى خداوند و پيامبرِ او، ولايت و سرپرستى مؤمنانى را كه در اين آيه به توصيف و ستايش آنان پرداخته است، مى پذيرند. و همين گروه ويژه اند كه «حزب خداوند» را در برابر «حزب شيطان» تأسيس مى كنند. و همين گروه اند كه پيروزند. بدين ترتيب خداوند مسلمانان را هشدار داده است كه:
اوّلاً: مبادا از مواضع دينى خود روى گردانند; زيرا اگر هشدار خداوند را درنيابند، به زودى گروهى را جاى گزين آنان خواهد كرد كه دوستشان مى دارد و آن ها نيز، خداوند را دوست مى دارند، و به دنبال اين محبّت الهى، در راه تحقق آموزه هاى دينِ خداوند پايدار و مقاوم خواهند بود، و سرزنشِ سرزنشگران آن ها را از راهى كه برگزيده اند، باز نخواهد داشت.
ثانياً: امت اسلامى نيازمند ولىّ و سرپرستى است كه زندگى آنان را سامان بخشد و زمينه حيات پاكيزه در اين سراى و سراى واپسين را، فراهم آوَرَد. و روشن است كه اين ولىّ و سرپرست، جز خداى تعالى و پيامبر او و مؤمنانى كه در اين آيه (آيه ولايت) ستايش شده اند، نيست.
ثالثاً: مؤمنان با پذيرش سرپرستى و ولايت خداوند و پيامبر و مؤمنانى كه در اين آيه توصيف شده اند، قهراً به حزب خداوند مى پيوندند كه نيرومند و پيروز است و با درآمدن در اين حزب، هرگز در برابر دشمن شكست نخواهند خورد.
حاصل پيش گفته ها، اين كه: «وَالَّذِينَ آمَنُوا» نه همه مؤمنان; كه گروهِ ويژه اى از ايشان اند كه پس از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) ، به فرمان خداوند، عهده دارِ رهبرى و سرپرستى امت اسلامى هستند. و امّا اين گروهِ ممتاز، چه كسانى هستند؟ بر عهده رواياتى است كه در ذيل آيه ولايت آمده است. در متون روايى و تفسيرى شيعى و
( صفحه 105 )
سنّى، نقل است:
سائلى به مسجد درآمد و از مسلمانان خواست كه حاجت او را برآورند; ولى كسى به درخواست او توجّه نكرد. در اين حال، امام على بن ابى طالب (عليه السلام) كه مشغول نماز و در حالت ركوع بود، به وى اشاره كرد و انگشترىِ خود را بدو داد. پس از اين واقعه، آيه ياد شده در شأن امام على (عليه السلام) نازل شد.(1)
بررسى پاره اى از روايات
1 ـ مُعَلّى بن خُنَيس گويد: درباره سخن خداى عزّ وجلّ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا ْالاَْمَـنَـتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا ْبِالْعَدْلِ).(2)خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحب آن ها بازگردانيد و چون ميان مردم داورى مى كنيد، با دادگرى داورى كنيد» از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم، در پاسخ فرمود:
عَدْلُ الإِمامِ: اَنْ يَدْفَعَ ما عِندَهُ إلىَ الاِمامِ الَّذي بَعْدَهُ، وَاُمِرَتِ الأئِمّةٌ أَنْ يَحْكُمُوا بالعَدْلِ، وَاُمِرَ النّاسُ أَنْ يَتَّبِعوُهُم.(3)
- 1. داستان انگشترى اميرمؤمنان (عليه السلام) كه در حالت نماز به سائل داده است، علاوه بر منابع شيعى در مصادر اهل سنّت نيز به تفصيل گزارش شده است. و مرحوم علاّمه امينى، در كتاب شريف الغدير، ج2، صص3 و 52؟؟؟ از بسيارى از آن مصادر ياد كرده است. و به همين گونه مرحوم سيد عبدالحسين شرف در المراجعات، مراجعه 40 گويد: ولَولا مراعاة الاختصار، وكون المسئلة «كالشمسِ في رائِعةِ النَّهارِ»; لاَسْتَوفَينا ما جاء فيها مِن صحيحِ الاخبار، لكِنَّها والحمد للهِ مِما لارَيْبَ فيه، (همان، مراجعه 39 و 40، ص247).
- 2. نساء، آيه 58.
- 3. وسائل الشيعه، ج27، ص14، باب 1 از ابواب صفات قاضى، ح6.
( صفحه 106 )
دادگرى امام، آن است كه آن چه /1 در نزد اوست به امام پس از خود، بسپارد، و امامان /1 فرمان يافته اند تا با دادگرى داورى كنند و مردمان /1 فرمان يافته اند كه از آنان پيروى كنند.
2 ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود:
اتَّقُوا الْحُكُومَةَ; فَإِنَّ الْحُكُومَةَ إِنَّمَا هِيَ لِلإِمَامِ الْعَالِمِ بِالْقَضَاءِ، الْعَادِلِ فِي الْمُسْلِمِينَ لِنَبِيّ، أَوْ وَصِيِّ نَبِيّ.(1)
از داورى /1 پروا كنيد چرا كه داورى تنها از آنِ امام داناىِ به داورى، دادگرِ در ميان مسلمانان است. آرى، چنين داورى تنها، براى پيامبر يا جانشين اوست.
3 ـ سَعْد گويد: از ابوجعفر امام محمّد باقر (عليه السلام) درباره آيه: وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا ْالْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا ْالْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَ بِهَا).(2) و نيكى آن نيست كه از پشتِ خانه ها به درون آن ها درآييد; بلكه [حقيقت]نيكى [از آنِ]كسى است كه پرهيزگارى وَرْزَد; و به خانه ها از دَرْ درآييد.» پرسيدم; در پاسخ فرمود:
آلُ مُحَمَّد (صلى الله عليه وآله) أَبْوَابُ اللَّهِ وَ سَبِيلُهُ، وَ الدُّعَاةُ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ الْقَادَةُ إِلَيْهَا، وَ الأَدِلاّءُ عَلَيْهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة.(3)
دودمان محمد (صلى الله عليه وآله) درهاى، به سوى خدا و راه هاى، به سوى
- 1. همان، ص17، باب 3 از ابواب صفات قاضى، ح3; به نقل از تهذيب، ج6، ص217.
- 2. بقره، آيه 189.
- 3. وسائل الشيعه، ج27، ص20، باب 3 از ابواب صفات قاضى، ح10; به نقل از تفسير عياشى، ج1، ص86.
( صفحه 107 )
اويند، و فراخوانانِ به بهشت و پيشوايان به سوى آن، و راهنمايان به آن، تا روز رستاخيز.
4 ـ حمزة بن طيّار گويد: پاره اى از خطبه هاى امام محمّد باقر (عليه السلام) را به ابو عبدالله امام صادق (عليه السلام) عرضه كردم تا رسيد به جايى كه فرمود: دست نگه دار و خاموش باش، و آن گاه فرمود:
إِنَّهُ) لا يَسَعُكُمْ فِيمَا يَنْزِلُ بِكُمْ مِمَّا لا تَعْلَمُونَ إِلاّ الْكَفُّ عَنْهُ وَ التَّثَبُّتُ، وَ الرَّدُّ إِلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى حَتَّى يَحْمِلُوكُمْ فِيهِ عَلَى الْقَصْدِ، وَ يَجْلُو عَنْكُمْ فِيهِ الْعَمَى، وَ يُعَرِّفوكُمْ فيهِ الْحَقّ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَسْـَلُوا ْأَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)(1)،(2).
در آن چه به شما مى رسد (حوادثى كه براى شما رخ مى دهد) و درباره آن چيزى نمى دانيد، چاره اى نيست، جز آن كه از اقدام به آن باز ايستيد و شتاب نورزيد، و براى فهم آن به امامانِ هدايت، رجوع كنيد، تا مرادِ از آن را، براى شما، آشكار كنند و كورىِ گمراهى را از پيشِ روى تان بردارند، و حقيقت را، به شما، بشناسانند. خداى تعالى فرمود: «اگر خود نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد».(3)
- 1. نحل، آيه 43.
- 2. همان، ص25; به نقل از اصول كافى، ج1، ص50.
- 3. «اَهْلُ الذِّكر» متخصّصانِ قرآن اند. قرآن كريم نيز ـ مانند هر چيز مهمّ ديگر ـ متخصّصانى دارد كه رجوع به آنان براى فهم قرآن ـ فهم تأسيسى يا تأكيدى ـ ضرورى است. اين متخصّصان و قرآن شناسان راستين را خود قرآن كريم معرّفى كرده است: ( فَسْـَلُوا ْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ) درباره هرچه از قرآن نمى دانيد ـ يا نياز به دانستن بيش تر داريد ـ به اهل (متخصّصانِ) قرآن رجوع كنيد و از آنان بپرسيد و جويا شويد». و اين متخصّصان به ناگزير بايد معصوم باشند، يعنى پيامبر يا امام; چرا؟ براى اين كه قرآن كتابى است كه به نصّ خود قرآن در آن اختلافى نيست، پس كسانى هم كه قرآن مى فرمايد براى توضيح آيات نادانسته ـ يا مورد بحث و نظر ـ به آنان رجوع كنيد بايد كسانى باشند كه در ميان آنان و مجموعه تعاليم آنان اختلافى وجود نداشته باشد، و داراى مكتب ها و مذهب ها و مشرب هاى مختلف نباشند; و چنين كسانى فقط معصومانند; زيرا به شهادت تجربه تاريخى، ميان همه دانشمندان اسلامى (متكلمان، فيلسوفان، فقيهان، مفسّران، معلّمان اخلاق و سلوك، عالمان سياست و اقتصاد...)، و در رشته هاى مختلف علوم اسلامى، همواره اختلاف نظر وجود داشته است و دارد; پس اگر مقصود از «اهل ذكر» مطلق عالمان اسلام باشند، قرآن كريم خود، خود را نقض كرده است، زيرا اگر صاحبنظران مختلف، مرجع تبيين قرآن باشند، اختلاف نظرها به قرآن كريم و آيات معارف و آيات احكام و ديگر مرادها و مقصودهاى قرآن سرايت مى كند; چنان كه كرده است. و اين همه اختلاف هاى نظرى و عملى كه در ميان اهل قبله وجود داشته است و دارد، براى عدم رجوع ـ يا عدم رجوع تام ـ به «اهل ذكر» است و به تعبير علاّمه طباطبايى: «تحميل آراء فنّى و صناعى خود بر قرآن كريم» است: (اجتهاد و تقليد در فلسفه، ص102).