( صفحه 156 )
( صفحه 157 )
از شرح و تبين آيات، در پيش گفته ها روشن شد كه:
اوّلا: جانشينى پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) هم چون خود پيامبرى، منصبى الهى و با گزينش خداوند است، كه در مواقع مختلف و به مناسبت ها، به وسيله پيامبر به مسلمانان ابلاغ شده است. از اين رو، خلافت و امامت خليفه پيامبر، نه محصول آراء عمومى مسلمانان و نه گزينش گروه خاصى به نام اهل «حَلّ و عَقْد» است. و به تعبير ديگر، اساساً دست بشر در گزينش امام به طور كلى كوتاه است.(1)
- 1. امام رضا (عليه السلام) به عبدالعزيز بن مسلم فرمود: اى عبدالعزيز، به راستى خداوند ـ عزّ و جلّ ـ جانِ پاكِ پيامبرش را باز نگرفت مگر پس از آن كه دين خود را كامل فرمود و قرآن را كه روشن گر همه چيز است و حلال و حرام و احكام و تمام نيازمنديهاى مردم به كمال و تمام در آن بيان گشته فرو فرستاد، و فرمود: «ما فرّطنا فِى الكِتَابِ مِنْ شيء; ما در قرآن چيزى را فروگذار نكرديم.» (انعام، آيه 38) و در حجِّ بِدْرود كه پايان عمر آن حضرت بود بر او نازل فرمود: ( الْيَوْمَ يَـلـِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا ْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَـمَ دِينًا ) دين شما را به حدّ كمال رسانيدم و بر شما نعمت خود را تمام كردم و دين اسلام را بر شما پسنديدم» (مائده، آيه 3)، و امر امامت از كمال دين است. و پيامبر (صلى الله عليه وآله) درنگذشت مگر آن كه همه نشانه هاى دينش را براى امتش روشن ساخت و راههاى شان را براى ايشان توضيح داد و ايشان را به راه حق سپرد. و على (عليه السلام) را پرچم و پيشوايى براى آنان قرار دارد، و هيچ چيز از نيازمندى هاى مردم را واننهاد، مگر آن كه آن را بيان كرده باشد. پس هر كه ادّعا كند كه خداوند دينش را كامل نفرموده در واقع كتاب خدا را رد كرده، و هر كه كتاب خدا را رد كند به راستى كافر شده است. آيا قدر و منزلت امامت و پايگاه آن را در ميان امت مى فهمند، تا بِهْ گزينى (و انتخاب) ايشان در آن روا باشد؟ در «عيون اخبار الرضا» فرمود: به راستى امامت گرانقدرتر و بزرگوارتر و بلندپايگاه تر و استوار حصارتر و ژرف تر از آن است كه مردم با خردهاى خويش آن را دريابند و يا با انديشه و آراء خود بدان برسند يا بتوانند به اختيار خود امامى منصوب كنند، (تحف العقول، ص437; اصول كافى ج1، ص199; عيون اخبار الرضا، ج1، ص217).
( صفحه 158 )
ثانياً: دانش و توانايى، براى فهم درست حقائق دين و آموزه هاى وحى و اجراى به موقع و درست آن ها، دو شاخصه مهمّى است كه عمده ترين وجوهِ تمايز امام منصوب و معصوم از جانب خداوند است.
و امّا آن چه اكنون بدان پرداخته مى شود، برخوردارى امام و جانشين پيامبر (صلى الله عليه وآله) از دانش غيب و قلمروِ آن است، كه در باورِ شيعيان، امرى ضرورى است.
علمِ غيب; يعنى آگاهى از نهانى ها، ويژه خداوند است و هيچ موجودى در سراسر جهانِ غيب و شهود، حتّى هيچ پيامبرى و امامى ـ بالاصالة ـ از غيب، آگاه نيست و خود، به طور استقلال، در اين حريم قدس، راه ندارد:
قُل لاَّ يَعْلَمُ مَن فِى السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ).(1)
بگو: كسى در آسمان ها و زمين نهان ـ غيب ـ را نمى داند مگر خدا.
وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْـلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَـكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِى مِن رُّسُلِهِى مَن يَشَآءُ).(2)
و خداوند بر آن نيست كه شما را بر نهان و ناپيدا ـ غَيْب ـ آگاه سازد و ليكن خدا از فرستادگان خود هر كه را خواهد برمى گزيند.
عَــلِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِىأَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُول).(3)
- 1. نمل، آيه 65.
- 2. آل عمران، آيه 179.
- 3. جنّ، آيات 26 و 27.
( صفحه 159 )
داناى نهان و ناپيداست، پس كسى را بر غيب خود آگاه نسازد، مگر آن را كه به پيامبرى پسندد و برگزيند.
و اگر برخى بندگان برگزيده خداوند، در طول زندگى خود گاهى از پاره اى مغيبات و نهانى ها خبر داده اند به اذن و اجازه خداوند است و بر اساس وحى الهى و الهام ذات مقدس اوست.
در داستانِ آدم، آمده است كه خداوند رازها و حقايق اين جهان را به او آموخت و فرشتگان نيز، با اظهار عجز و درماندگى، اقرار كرده اند كه جز آن چه خداوند به آنان آموخته است، نمى دانند:
وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَـلـِكَةِ فَقَالَ أَ منبِـُونِى بِأَسْمَآءِ هَـؤُلاَءِ إِن كُنتُمْ صَـدِقِينَ * قَالُوا ْسُبْحَـنَكَ لاَ عِلْمَ لَنَآ إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ).(1)
و همه نام ها را به آدم آموخت. سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه كرد و گفت: اگر راست مى گوييد مرا از نام هاى اين ها خبر دهيد. گفتند: پاكى توراست، ما را دانشى نيست مگر آن چه به ما آموخته اى، كه تويى داناى با حكمت ـ استواركار و درست گفتار.
و درباره عيساى مسيح فرمود:
وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَـبَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَلـةَ وَالاِْنجِيلَ).(2)
و او را كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى آموزد.
در قرآن كريم، آگاهى پيامبران از آن چه در گذشته روى داده است و آن چه
- 1. بقره، آيات 31 و 32.
- 2. آل عمران، آيه 48.
( صفحه 160 )
در آينده روى مى دهد، و به همين گونه سرگذشت پيامبران پيشين و امت هاى آنان را با تعبيرهايى از اين دست، همراه ساخته است:
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْءَانَ وَ إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِى لَمِنَ الْغَـفِلِينَ).(1)
ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم نيكوترين داستان را بر تو مى گوييم و هر آينه تو پيش از آن از بى خبران بودى.
ذَ لِكَ مِنْ أَمنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا ْأَمْرَهُمْ وَ هُمْ يَمْكُرُونَ).(2)
اين /1 از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى كنيم; و تو نزد آنان (برادران يوسف) نبودى آن گاه كه در كار خويش همداستان شدند و انديشه بد مى كردند ـ كه يوسف را در چاه افكنند و بگويند گرگ او را خورد.
تِلْكَ مِنْ أَمنبَآءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَآ إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَآ أَنتَ وَ لاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـذَا).(3)
[اى رسول ما] اين از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى كنيم، كه پيش از اين نه تو آن ها را مى دانستى و نه قوم تو.
نوح پيامبر و ياران و بستگانش نام خدا را بر زبان راندند و بر كشتى دَرْشدند و آب، كشتى را بر سر گذاشت. باد، گاهى به نرمى و آرامش و زمانى به شدّت بر كشتى مىوزيد و موج هاى خروشان و گرداب ها براى كافران، در آغوش خود،
- 1. يوسف، آيه 3.
- 2. همان، آيه 102.
- 3. هود، آيه 49.