جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 17 )

درست نداشته باشد، شرائط توحيد را كامل نكرده است; بلكه برخى از شرائط ايمان به توحيد را تباه ساخته است. افزون بر اين، از ورود شبهه در دلائل توحيد ايمن نيست. و اين موضوع مهم، «امامت» است كه بدون آن تكليف كامل و نيكو نخواهد بود.

و اين امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود:

لَو لانَا مَا عُرِفَ اللهُ.(1)

اگر نبوديم، خداوند شناخته نمى شد.

در اهميت بنيادى و عميق اين اصل رفيع همين بس، كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) پس از ابلاغ توحيد، به مناسبت هاى گوناگون و در مواضع مختلف درباره اين اصل مهم اعتقادى سخن گفته است، كه دو مناسبت آن به لحاظ تاريخى از اهمّيت ويژه اى برخوردار است:

مناسبت يكم، همان نخستين روز دعوت علنى اسلام; روزى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) حركت اعتقادى خود را با دعوتى از خويشاوندانِ نزديك خود آشكار كرد. آن گاه كه زمينه هاى ذهنى و اجتماعى براى علنى شدن دعوت فراهم شده بود; روز پايه گذارى اسلام اجتماعى و اجتماع اسلامى. خداوند به عنوان تمهيد مقدّماتِ دعوت آشكار و كاملا گسترده و فراگير، آيه «اِنذار» را نازل كرد و فرمود:

وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَْقْرَبِينَ * وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّى بَرِىءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ * وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ).(2)

  • 1. بحار الانوار، ج24، ص87.
  • 2. شعراء، آيات 214 ـ 217.
( صفحه 18 )

و نزديك ترين خويشاوندانت را بيم ده! و با مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند، افتادگى كن، آن گاه اگر با تو نافرمانى كردند بگو من از آن چه انجام مى دهيد، بيزارم. و بر آن پيروزِ بخشاينده توكّل كن.

با نزول اين آيات و به موجب رواياتى كه فريقين; شيعه و سنّى، از امام على بن ابى طالب (عليه السلام) نقل كرده اند، پيامبر (صلى الله عليه وآله) با ارائه آئين نوين فرمود:

يَا بَنِى عَبْدِالمُطلّب! إنّ اللهَ قَد بَعَثَني إلى الخَلقِ كافَّةً، وَ بَعَثَني اِلَيْكُم خاصَّةً، فَقَالَ: وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الاَْقْرَبِينَ). وَ اَنَا أدعوُكُمْ اِلَى كَلِمَتينِ خَفيفَتَيْنِ عَلَى اللِّسانِ ثَقيلَتَينِ فِي الميزانِ: شَهادَةُ أن لا اِلهَ إلاّ اللهُ، وَ أنّي رَسوُلُ اللهِ. فَمَن يُجيبُنِى اِلى هَذَا الأمرِ وَيُوازِرُني يَكُن أخي وَ وَزيرِي وَ وَصيّي وَ وَارثي وَخَليفَتي مِن بَعدي. فَلَم يُجِبهُ أحَدٌ مِنهُم، فَقَامَ علِيّ وَ قَالَ: اَنَا يَا رَسولَ اللهِ. قَالَ: اِجْلِسْ. ثُمَّ أعَادَ القَولَ عَلَى القَومِ ثانياً فَصَمَتُوا، فَقَامَ عليٌّ وَ قَالَ: أنَا يا رَسولَ اللهِ. فَقالَ: اِجْلِسْ. ثُمَّ أعادَ القَولَ عَلَى القَومِ ثالِثاً فَلَم يُجِبْهُ أحَدٌ مِنهُم، فَقَامَ عَليُّ فَقَالَ: أنَا يَا رَسوُلَ اللهِ. فَقَالَ: اِجْلِسْ فَاَنْتَ أخي وَ وَزيري وَ وَصيّي وَ وارِثي وَ خَليفَتي مِنْ بَعْدِي.(1)

اى فرزندان عبدالمطلب! خداى مرا به پيامبرى برانگيخته است، براى همه مردمان، و به ويژه براى شما. از اين رو، فرموده است: به اسلام «نزديك ترين خويشاوندانت را بيم ده!» /1 و من اكنون شما را به اسلام فرا مى خوانم: دو كلمه در زبان و وزين در ميزان. بگوييد: «لا اِلَهَ

  • 1. الغدير، ج2، ص282; تاريخ طبرى، ج1 ص543; منهاج السنّة النبويّة، ج4، صص243ـ244; سيرة حلبية، ج1، ص406.
( صفحه 19 )

إلاّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ. به يگانگى خداوند و به پيامبرى من گردن نهيد!» هر كس از شما امروز دعوت مرا بپذيرد، و بر سرِ پيمان شود، و مرا در پيشبرد دين خدا يارى كند، به منزله برادر من خواهد بود، و وزير و وصىّ و وارث و جانشين من. در آن روز، كسى به پيامبر پاسخ موافق نداد. پيامبر اين دعوت را سه بار تكرار كرد، امّا هر سه بار، جز على (عليه السلام) ، هيچ كس دعوت او را پاسخ نداد، براى بار سوم على (عليه السلام) برخاست و ياريت مى كنم اى پيامبر خدا! پيامبر فرمود: /1 گفت: من بنشين، تو برادر، وزير، وصىّ، و وارث و جانشين من هستى.

طبرى گويد: فرزندان عبدالمطلب، به هنگام ترك جلسه، از سرِ تمسخر به ابوطالب (عليه السلام) مى گفتند: از اين پس، بايد از پسرت بشنوى و از او پيروى كنى!

و امّا مناسبت دوّم، روزهاى پايانى دعوت; در بازگشت از حجّ بِدْرُود (حجََّةُ الوِداع)، در غدير خم، پس از نزول آيه تبليغ است:

يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و).(1)

اى پيامبر! آن چه از سوى پروردگار به تو فرود آمده برسان و اگر اين نكنى، پيام او را نرسانده باشى.

در اين جا بود كه پيامبر گرامى با فرمانِ مؤكّد خداوند خلافت و ولايت على (عليه السلام) را يادآور شد و خطابه اى به تفصيل ايراد فرمود: و جمله: «مَنْ كُنتُ مَولاهُ فَهَذا عَليٌّ مَولاهُ» را سه بار تكرار كرد و به گونه اى جدّى و مؤكّد از آنان

  • 1. مائده، آيه 67.
( صفحه 20 )

تأييد و پذيرش طلبيد، تا راهِ هر گونه عذرآورى را بر ايشان ببندد.(1) و نصوص متعدّدى كه بر اين حقيقت گواه است و اكنون در دست ماست، همان هاست كه در دسترس مسلمانان نخستين بوده است، حتّى خودِ آن ها گواهِ وصيّت و ابلاغ حكم خداوند و به آن معترف بوده اند.

افزون بر اين، «نصّ بر امامت» توسط سنّت معتبر تأكيد و تحكيم گشته است و احاديثى كه فرمانبردارى على (عليه السلام) را فرمانبردارى رسول خدا مى دانست، آن را تفسير كرده و هر گونه ابهام را زدوده است. چنان كه با قطع نظر از شيعيان، كه پيروان على (عليه السلام) هستند، اهل سنّت نيز، ياراى انكار آن را ندارند. بدين سان على (عليه السلام) خليفه پيامبر و حائز مقامِ امامت و حكومت بود. اگر چه آن حضرت با صحنه سازى هايى از پيش و دسيسه هاى اهل سقيفه و سر بر آوردنِ نااهل از پيراهن اهل (تَقَمُّصْ)، نتوانست حكومت خود را استقرار بخشد و تنها رهبرى فكرى و دينى در دست امام باقى ماند و خلافت مشروع اسلام، نه تنها غصب، كه تعطيل شد.

نكته قابل تأمّل اين كه، آن چه اماميان درباره غدير مى گويند و اسناد و مدارك انبوهى كه در اين زمينه گردآورى كرده اند، از احاديثِ «بَدءُ الدَّعوَه» پيامبر در سال سوم هجرت با نزول آيه «انذار»، تا روزِ تاريخى غدير در «حجّة الوداع»، صرفاً يك مسئله تاريخى انقراض يافته اى نيست. اين همه تلاش، بر سر يك امر زنده اى است كه تا زندگى هست، ادامه دارد. بحث بر سر نهادِ «عصمت» است كه در مديريت صحيح انسانى، شرط اساسى است; عصمت علمى و عملى. بحث بر سر آن است كه «امامت» بسانِ «نبوّت» منصبى است الهى. و هدف اصلى در اين تلاشهاى پيگير و خستگى ناپذير محقّقان و پژوهشگران دانشور شيعى،

  • 1. الغدير، ج1، ص5 به بعد، ذيل عنوان «أهمّية الغدير في التاريخ».
( صفحه 21 )

دفاع منطقى از اسلام نبوّت و در نهايت، دفاع از حقوقِ انسان است; حقوقى كه بايد گرفته شود، حقوقى كه تبيينِ آن، پايگاهِ اجتماعى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را روشن مى كند. دفاع از حقيقت و عدالت و فضيلت و انسانيّتِ انسان است، كه ماهيّتِ فرازمانى و فراتاريخى دارند. و دفاع از عناصرى است كه گذشته و حال و آينده در مورد آنها واقعيت معنايى ندارد. چرا كه زمان و تاريخ، نه تنها توانِ به تاريخ سپردنِ اين عناصر بالنده را ندارد; بلكه خود، از آنها معنا و مفهوم مى گيرد.

بنابراين، اگر دانشورانِ شيعى در اين امر مهم اسلامى به تحقيق و گردآورى اسناد و مدارك تاريخى ـ آنهم بيش تر در منابع اهل سنّت ـ برخاسته اند، از آن روست، كه اين حقيقت ماندگارِ موردِ نياز بشرّيت را همواره در ذهن و زندگىِ انسان هاى شيفته و بى قرارِ حقيقت و عدالت، زنده نگه دارند. شيعيان على (عليه السلام) در ژرفاى تاريخ خونبارِ خود، به دنبالِ مسير حركت خويش اند; چرا كه تاريخ شان پيامى بلند دارد، و آن ها را در آن، پيام رسانان و راهبرانى است كه الگوهاى زنده امروزشان است. در ژرفاى تاريخ شان به خانواده اى تعلّق خاطر دارند كه خداوند آن ها را از هر گونه پليدى و پلشتى دور داشته و با دست خويش تطهيرشان كرده است:

إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).(1)

جز اين نيست كه خداوند مى خواهد از شما «اهل بيت» هر پليدى را بزدايد و شما را به شايستگى پاك گرداند.

افزون بر اين، آن چه در آن روز تاريخى; روز بزرگ خدايى «عِيداللهِ الأكبَر» با آن تمهيدات اعلام شد، در حقيقت گزاردن تكليفى بود از جانب خداوند، كه

  • 1. احزاب، آيه 33.