( صفحه 214 )
خاندان پيغمبر كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره آنان آن پيشگويى را فرمود امام حسين (عليه السلام) و خاندان آن حضرت نيستند؟ آيا سخنانى كه بيست و چهار سال پيش على درباره كشته شدن عزيزانى از اهل بيت رسالت (عليهم السلام) در همين سرزمين فرموده است، با حسين بن على (عليه السلام) و خانواده اش تطبيق نمى شود؟ امام حسين (عليه السلام) آن پيشگويى را كه پدرش بيست و چهار سال پيش در همين زمين فرموده براى همراهانش نقل مى فرمايد و طبعاً همراهان آن حضرت اين احتمال را مى دهند كه آن پيشگويى اميرالمؤمنين (عليه السلام) مربوط به كاروان حسين بن على باشد و كم كم خود را براى حوادث سخت ترى آماده مى كنند».(1)
نكته هايى كه مؤلّف در اين فراز آورده است عبارتند از:
1. امام (عليه السلام) آن گاه كه خود را در سرزمين كربلا در محاصره دشمن ديد به ياد آورد كه اين جا همان سرزمينى است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) فرمود: «در اين سرزمين عزيزانى از خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) كشته مى شوند».
2. ازآنجا كه اميرمؤمنان (عليه السلام) سخن خود: «ههُنَا مَحَطُّ رِكَابِهِم» را با ضمير غايبِ «هُمْ» ايراد فرموده بود، با اين كه امام حسين (عليه السلام) همراه پدرش بود، درنيافت كه مقصود از اين سخن «عزيزانى از خاندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) »، ايشان و ياران بزرگوارش هستند. و همين طور در طول راه.
آن گاه كه به كربلا رسيد و خود را در محاصره دشمن ديد و به گفته مؤلّف: «اين جا و در آن شرايط بسيار سخت و سنگين محاصره بود، كه دريافت سخن اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره شهادت او و يارانش بوده است». البتّه آن هم به كمك
( صفحه 215 )
قرينه هاى بسيارى كه امام حسين (عليه السلام) با آنها مواجه شده بود; مانند رفتار وحشيانه عبيدالله، و گفتار فرزدق و نظير اين ها!!
بر اين اساس، امام حسين (عليه السلام) نه تنها از شهادت خود آگاه نبود; بلكه با وجود قرينه هاى بسيار وارد عرصه احتمال شده بود; يعنى احتمال مى داد كه آن پيش گويى درباره او و يارانِ اوست. ازاين رو خود را براى شرايط سخت تر آماده كرد.
افزون بر اين، مؤلّف مدّعى است كه تعبيرِ: «ههُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا» را امام حسين (عليه السلام) پس از ورود به كربلا نفرموده است; چرا كه در منابعى از قبيل تاريخ طبرى و تاريخ يعقوبى و... از آن ياد نشده است. و اين ابن اعثمِ دروغگوىِ دروغ پرداز است كه آن را به امام حسين (عليه السلام) استناد داده است.
اگر بر اساسِ باورِ مؤلّف، بپذيريم كه ابن اعثم دروغگويى لاابالى بوده است، و امّا هم چنان كه در موارد بسيارى ديده شده است، ممكن است در مقام استنباطِ حكمى، يك فردِ دروغگو، سخن راستى را بگويد; چرا كه مضمون سخن او همان مضمونى است كه در روايات معتبر آمده است. سخن ابن اعثم چنين است; يعنى به لحاظ اين كه با موازين علمى و قرينه هاى خارجى سازگار است، انكارناپذير است. بنابراين، تأكيدِ مؤلّف بر اين كه «ههُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا و...» از ساخته هاى ابن اعثم است، تأكيدى نابجاست.
نكته اين كه، به باورِ ما شيعيان همه امامان، نور واحدند و در كمالات و فضايل و ويژگيهاى امامت همسان.
بر اين اساس بايد از آقاى مؤلّف پرسيد: چه تفاوتى ميان امير مؤمنان
على (عليه السلام) و فرزندشان امام حسين (عليه السلام) است؟ چرا بايد يكى را آگاه و ديگرى را ناآگاه بدانيم؟ و اگر گفته شود كه أوّلا: اميرِ مؤمنان على (عليه السلام) اين
پيش گويى را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقل كرده است; ثانياً: به گونه اجمال نقل شده است;
( صفحه 216 )
براى همين، نه تنها امام حسين (عليه السلام) بلكه امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز، از تفصيل آن آگاهى نداشته است.
و امّا پاسخ اين توجيه نامقبول، اين است كه
أوّلا: در نقل مؤلّف، نامى از پيامبر (صلى الله عليه وآله) نيامده است.
ثانياً: ظاهرِ عبارت ايشان، اين است كه امام امير مؤمنان از تفصيل اين حادثه خونبار به طور كامل آگاه بوده است.
جالب اين كه اميرمؤمنان در اين پيشگويى به تصريح، از فرزندش امام حسين (عليه السلام) نام برده و از شهادت ايشان ياد كرده است. و ما در اين جا، براى نمونه، به نقلِ علاّمه مجلسى (رحمه الله) بسنده مى كنيم:
رُوِيَ فِي بَعْضِ الكُتُبِ المُعْتَبَرَةِ عَنْ لوُط بنِ يَحيَى، عَن عَبدِاللهِ بنِ قِيْسِ قَالَ: كُنْتُ مَعَ مَنْ غَزى مَعَ اَميرالمؤمِنينَ (عليه السلام) فِي صِفِّيْنَ، وَ قَدْ أَخَذَ اَبُو أَيّوُبَ الأعْوَرَ السَّلَمي المَاءَ وَحَرَزَهُ عَنِ النَّاسِ، فَشَكى الْمُسْلِمُونُ الْعَطَشَ، فَأَرْسَلَ فَوارِسَ عَلَى كَشْفِهِ، فَانْحَرَفُوا خَائِبِينَ، فَضَاقَ صَْدرُهُ، فَقَالَ لَهُ وَلَدُهُ الْحُسَينُ (عليه السلام) : أَمْضِى اِلَيْهِ يَا اَبَتَاهُ؟ فَقَالَ: اِمضِ يَا وَلَدي، فَمَضى مَعَ فَوَارِسَ، فَهَزَمَ أَبَا اَيّوُبَ عَنِ الْمَاءِ، وَبَنى خَيْمَتَهُ وَحَطَّ فَوَارِسَهُ، وَأَتى اِلى اَبِيهِ وَاَخْبَرَهُ، فَبَكى عَلَيٌّ (عليه السلام) ، فَقِيلَ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا اَميرَالمُؤمنين؟ وَهَذا اَوّلُ فَتْح بِبَرِكَة الحُسَينِ (عليه السلام) ؟ فَقَالَ: ذُكِرتُ اَنَّهُ سَيُقْتَلُ عَطشَاناً بِطَفِّ كِرْبَلا حَتّى يَنْفِرُ فَرَسُهُ وَيُحَمْحِمُ وَيَقُولُ: الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ لاُِمَّة قَتَلَتْ اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا.(1)
در بعضى از كتاب هاى معتبر عبدالله بن قيس به روايت
- 1. بحار الانوار، ج44، ص266.
( صفحه 217 )
لوط بن يحيى(1) گفته است: من در صفّين از سربازان اميرمؤمنان (عليه السلام) بودم. ابوايّوب اعور سَلَمى، كه از فرماندهان لشكر معاويه (لعنت خدا بر او باد) بود، راهِ ورودِ به آب را، بست و لشگر على را از آن بازداشت. لشگر امام نزد آن حضرت از تشنگى شِكوِه كردند. امام (عليه السلام) سوارانى را براى آزاد سازى آب بسيج كرد و امّا همگى، بدون پيروزى، ناكام بازگشتند. امام (عليه السلام) از اين شكست و ناكامى، تنگدل شد. در اين هنگام فرزندش حسين بن على (عليه السلام) عرض كرد: پدر جان! آيا براى آزاد سازى آب، بر ابو ايّوبِ اَعْوَر بتازم؟ فرمود: اى فرزندم، بر او بتاز. حسين (عليه السلام) بر ابوايّوب بتاخت، و او و سوارانش را تار و مار كرد. سپس خيمه خود را برافراشت و سوارانش را فرود آورد و آن گاه به سوى پدر بازگشت و او را از آزادسازى آب آگاه ساخت. امام (عليه السلام) با شنيدن خبر پيروزى گريست. گفتند: اى أمير مؤمنان چرا مى گرييد در حالى كه به بركت حسين (عليه السلام) اين نخستين پيروزى است؟! فرمود: به ياد آوردم كه حسين (عليه السلام) به همين زودى در كربلا تشنه كام به شهادت خواهد رسيد; تااين كه اسب او رميده و شيهه مى كشد; «اَلظَّلِيمَة اَلظَّلِيمَةَ لاُِمَّة قَتَلَتْ اِبْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا; داد از امّتى كه فرزند پيامبر خود را مى كشد».
امام اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين سخن به تصريح، از امام حسين (عليه السلام) و شهادت و تشنگى او ياد فرموده و گريسته است. بر اين اساس اگر بپذيريم كه در پاره اى
- 1. لوط بن يحيى، همان «ابومِخنف» است كه طبرى از او نقل مى كند و در زمان امام صادق (عليه السلام) مى زيسته است.
( صفحه 218 )
موارد به اجمال خبر داده، و امّا بايد اين حقيقت را بپذيريم كه در پاره اى ديگر، به تصريح، از شهادت آن حضرت يادكرده است.
نتيجه پيش گفته ها:
از پيش گفته ها روشن شد كه مؤلّف، در اين كتاب به گونه اى قيام امام حسين (عليه السلام) را تحليل كرده كه لازمه آن آگاه نبودن امام از شهادت خود و ياران بزرگوار اوست.
نكته مهمّ اين كه، ممكن است ادّعا شود: آگاهى امام (عليه السلام) از قضيه شهادت، آگاهى از موضوعات است. و ندانستن آن از منزلت امام نمى كاهد. و امّا پاسخ چنين ادّعايى:
أوّلا: بنابر آن چه در فصل پيش به تفصيل آمد، ادّعايى ناصحيح است.
ثانياً: اگر همين ادّعاى ناصحيح را، صحيح بدانيم، روشن است كه همه موضوعات به لحاظ مراتب و نقشى كه در زندگى اجتماعى مسلمانان و تعيين سرنوشت آنها دارند، در يك رديف نيستند; چرا كه گاهى ندانستن امام (عليه السلام) افزون بر اين كه خطاى در تشخيص است، و اين با «مُفْتَرَضُ الطَّاعَة» يعنى مطاع بى قيد و شرط بودن ناسازگار است; موجب تباهى امّت اسلام و تزلزلِ مبانى مكتب است. و پديده عظيم عاشورا، نه تنها در رديف موضوعات بسيار با اهمّيت است; بلكه بايد گفت، پس از حادثه «غدير خم» مهمّ ترين حادثه است; چرا كه بقاى اسلام در گروِ آن است. از اين رو، كوچك ترين خطا در تشخيص آن، چه به لحاظ زمينه ها و چه به لحاظ نتيجه، سبب ويرانى بناى اسلام و تباه سازى دستاوردِ بعثت محمّد (صلى الله عليه وآله) خواهد بود.
و اگر همراه با مؤلّف، ادّعاى نادرست ايشان را بپذيريم، و امّا آيا چه توجيهى براى مطاع بودنِ امام على (عليه السلام) كه از عصمت علمى و عملى برخوردار است،