( صفحه 233 )
اَكْراشاً جَوْفاً وَاَجرِبَةً سُغْباً، لا مَحْيِصَ عَنْ يَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضىَ اللهُ رِضانَا اَهْلَ الْبَيْتِ، نَصْبِرُ عَلَى بَلائِهِ، وَيُوَفِّينَا اجْرَ الصَّابِرِينَ، لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله) لُحْمَتُهُ، وَهِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ، تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَيَنْجِزُ بِهِمْ وَعْدُهُ، مَنْ كَانَ بَاذِلا فِينَا مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِاللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا، فَانِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً. اِن شاءَاللهُ تَعَالى.(1)
سپاس و ستايش خداى راست، «آن چه خداوند بخواهد (همان است) و هيچ توانى جز از سوى خداوند، نيست». مرگ زيبايى فرزندان آدم است. هم چون زيبايى گلوبندى كه به گردنِ دوشيزه اى است. واله و شيداىِ ديدارِ پدران و نياكانم هستم، همچون شوق و شيدايى يعقوب به ديدار يوسف. براى من شهادت گاهى فراهم شده كه بايد به سوى آن بروم. مى بينم كه گرگ هاى بيابان ها ميان «نواويس و كربلا» بند بندِ مرا از هم جدا كرده و شكم هاى تهى خود را از پيكر من سير مى سازند. از آن روزى كه به قلم قضا نوشته شده است گريزى نيست. روشِ ما خاندان محمّد (صلى الله عليه وآله) خشنودى و رضاى خداى را جستن است (رضاى ما رضاى خداست). در بلاها و پيش آمدهاى ناخوشايند، استقامت مىورزيم و شكيبايى داريم و پاداشِ ما، كه پاداش شكيبايان است، خواهد رسيد. قرابت و خويشاوندى با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كه چون پودِ جامه به آن حضرت پيوسته است از وى جدا نمى مانَد; بلكه همگى، در بهشت (خطيرة القدس)، براى او فراهم گردد و ديدگان پيامبر (صلى الله عليه وآله) بدان ها روشن شود و خداى بدان ها وعده خود را راست گرداند. من بامدادان از مكّه بيرون خواهم شد
- 1. نفس الهموم، ص163; ملهوف، ص126; مثير الاحزان، ص41; كشف الغمّة، ج2، ص29; بحار الانوار، ج44، صص366 و 367.
( صفحه 234 )
هر كس كه بخواهد جان خود رادر راه ما فدا كند و جوياى ديدار خداوند است، با ما بيايد.
اين كه فرمود: «كَأنّي بِاَوْصالِي; مى بينم كه گرگهاى بيابان ها ميان «نواويس و كربلا» بند بند مرا از هم جدا كرده و شكم هاى تهى خود را از پيكر من سير مى سازند» دليل ديگرى است، هم بر آگاهى امام حسين (عليه السلام) از شهادت خود و هم، جايى كه شهادت گاهِ اوست.
نويسنده كتاب شهيد جاويد مى گويد:
ممكن است بگوييم اين خطبه را امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا كه، از نظر مجارى طبيعى، شهادت وى حتمى شده بود، ايراد فرموده است، نه در مكه.(1)
در پاسخ ايشان بايد گفت: اگر سخن بر سرِ امكان است، امكان ديگرى نيز هست، و آن اين كه امام (عليه السلام) دوبار و در دو جا ; يكى در مكّه و ديگرى در كربلا، چنين خطبه اى را ايراد كرده است.(2) و جالب اين كه اختلاف در پاره اى تعبيرها خود تأكيد و تأييدى بر اين امكان است; و اين كه امام (عليه السلام) فقط در مكّه اين خطبه را ايراد كرده باشد نيز، ممكن است; چرا كه:
أوّلا: در كتاب لهوف به آن تصريح شده است.(3)
ثانياً: در كتاب «اربعين الحسينيه»(4) به نقل از منابعى چون «كشف الغُمّه و...» آمده است كه همگى برآن اند، كه ايراد اين خطبه در مكّه بوده است.
- 1. شهيد جاويد، ص138.
- 2. خوارزمى در مقتل خود ايراد اين خطبه را با اندكى اختلاف با آن چه در متن آمده است، در روز عاشورا مى داند، (ج1، ص254).
- 3. لهوف في قتلى الطفوف، ص38.
- 4. نوشته حاج ميرزا محمّد ارباب (اشراقى).
( صفحه 235 )
ثالثاً: ارباب ذوق، كه از زيبايى و آرايه هاى سخن آگاهند، تعبيرهاى امام (عليه السلام) را به روايت لهوف زيباتر و از نظر فصاحت، دلبرده تر مى دانند.
ممكن است ايشان بگويد: تعبيرِ «إنّي راحِلٌ مُصْبِحاً» دليل آن است كه اين خطبه در مكّه ايراد نشده است; چرا كه حركت امام به سوى كربلا، ظهر روز هشتم (روز ترويه) بوده است، نه بامدادِ آن روز. افزون براين، امام (عليه السلام) در شب هشتم، عزم بيرون شدن از سرزمين مكّه را نداشته است، بلكه فرداى آن شب، يعنى همان روز هشتم ناگزير از بيرون شدن بوده است.
در پاسخ اين گفته بايد گفت: «مُصْبِحاً» به معناى فرداست. بر اين اساس حركت امام (عليه السلام) در ظهر روز هشتم با تعبير «مُصْبِحاً» سازگار خواهد بود. و جالب اين كه ديگران، جز مفيد در ارشاد، و طبرى در تاريخ خود، بر آن اند كه همان شب هشتم، عزم بيرون شدن از مكّه را داشته است. افزون بر اين، در نقل مفيد و طبرى اشاره اى بر عزم امام نشده است، تنها چيزى كه در تاريخ طبرى بدان اشارت رفته است، گفت و گوى ابن عباس با امام (عليه السلام) و خير خواهى او نسبت به ايشان است،(1) تا اين كه آن حضرت را از اين اقدام باز دارد. و نقل طبرى از ابومخنف نيز، حاكى از آن است كه امام حسين (عليه السلام) همان روزهاى پيش از حركت به سوى عراق بر اين تصميم بوده است، كه از مكّه بيرون برود. بنابراين عزم و تصميم امام (عليه السلام) ناگهانى و مجبورانه نبوده است.
اكنون جاى اين پرسش است كه اگر امام حسين (عليه السلام) از پيش مى دانست، كه تا پايان موسم حج در مكّه نخواهد ماند، چرا از همان آغاز براى «حجّ» مُحرِم شده است؟ و بر اساس گفته شما، قهراً مى بايست براى انجامِ عمره مُحرِم مى شد.
و امّا پاسخ اين پرسش، اين است كه احرام امام حسين (عليه السلام) به ظاهر براى حجّ و هماهنگ شدن با ديگر حاجيان، بر پايه مصلحتى بوده است. او با اين اقدام
( صفحه 236 )
ناگهانى خود به حاجيان اعلام كرد كه پيش از اتمامِ حجّ، ناگزير از بيرون شدن است، چرا كه در سرزمين مكّه و حرم، با اين كه نبايد خونى در آنجا ريخته شود، امام (عليه السلام) از دست مأموران حكومت اموى در امان نبود،(1) و مى خواست با اين اقدامِ به ظاهر نابهنگامِ خود، پرده از چهره كريه حكومت اموى بردارد. اگر چه روشن نيست كه امام (عليه السلام) از همان آغاز براى حجّ، مُحرم شده باشد; بلكه از بررسى روايات و همين طور، از تاريخ طبرى، برمى آيد كه او از پيش براى انجام مناسك عمره مُحرم شده بود. و در حقيقت از همان آغاز قصدِ آن داشت، كه مناسك عمره را به جاى آورد و از مكّه به سوى عراق بيرون برود.
فرضى ديگر
اگر بپذيريم كه امام (عليه السلام) بخش پايانى خطابه اش: «مَنْ كَانَ بَاذِلا فِينَا مُهْجَتَهُ» را در كربلا و در لحظه هاى محاصره دشمن ايراد كرده است; يعنى ادّعاى نويسنده
- 1. در اسلام حرم خداى حرمتى دارد. آن جا در حقيقت بستى است براى هر موجودى زنده و دژى است براى حفظ حيات در زمين. بايد حيات زندگان در آن جا محفوظ بماند. كسى حق ندارد در حرم، موجود زنده اى را نابود كند صيد حرم، حرام است. كندن درختان حرم جايز نيست. نبايد خونى ريخته شود، انسانى كشته گردد. نبايد آزادى كسى در آن جا سلب شود. و كسى حق ندارد همراه خود سلاح بردارد. و امّا مزدوران يزيد دستور يافتند تحت رهبرى والى مكّه، در ايّام حجّ، پسر پيامبر را در حالى كه جامه احرام بر تن دارد و سلاحى در دستش نيست، دستگير ساخته و يا ترور كنند. حكومت خام و بى تدبير يزيد ديگر نتوانست زنده بودن حسين (عليه السلام) را در حرم خداى تحمل كند و تصميم به هتك خانه خداى و بى حرمتى گرفت و به گمان خود خواست كار را يك سره و خود را از سوى حسين (عليه السلام) آسوده خاطر گرداند. امام حسين (عليه السلام) مى توانست در مكه بماند و از خود دفاع كند و پيروز شود; چون قدرت امام حسين (عليه السلام) در خانه خدا از قدرت يزيد بيش تر بود، ولى از دفاع كناره جست. چرا كه دفاع امنيت خانه خدا را برهم مى زد. آن جا خانه امن و آرامش بود. آن جا خانه صلح بود. آن جا خانه حفظ حيات زندگان بود. نابودكردن حيات موجودى زنده، حرمت خانه خدا را مى برد. و حسين (عليه السلام) برترين كسى بود كه حرمت آن جا را نگاه مى داشت.
( صفحه 237 )
شهيد جاويد را درست انگاريم، ولى استناد به «كَاَنّي بِاَوْصَالي...» كه حاكى از آگاهى امام (عليه السلام) از شهادت است، به استحكام خود باقى است. و اساساً به لحاظِ شيوه گفتارى، صحيح نيست كه امام (عليه السلام) آن گاه كه در محاصره است و به گفته نويسنده: «اكنون مى داند كه كشته خواهد شد» بگويد: «مى بينم كه گرگ هاى بيابان ها ميان «نواويس و كربلا» بند بندِ مرا از هم جدا كرده و...»
نتيجه اين كه، ايرادِ خطبه «خُطّ الموت» در روز هشتم ذى الحجّه و به هنگام بيرون شدن از مكّه به سوى عراق، حكايت صريح از آگاهى امام (عليه السلام) از شهادت است.(1)
6. على بن الحسين (عليه السلام) فرمود:
خَرَجْنَا مَعَ الحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَمَا نَزَلَ مَنْزِلا وَ لا ارْتَحَلَ مِنْهُ إلاّ ذَكَرَ يَحْيَى بنَ زَكَريَّا وَقَتْلَه، وَقَالَ يَوْماً: «ومِنْ هُوَ انِ الدّنْيَا عَلَى اللهِ
- 1. عن أبي عبد الله (عليه السلام) : «اَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُل خَرَجَ فِي اَشهُرِ الْحَجِّ مُعْتَمِراً ثَمَّ خَرَجَ اِلى بِلادِهِ؟ قالَ لابَأسَ، وَاِنْ حَجَّ مِنْ عامِهِ ذلِكَ وَاَفْرَدَ الْحَجَّ فَلَيْسَ عَلَيْهِ دَمٌ، وَإِنَّ الْحُسَيْنَ بنَ عَلِي (عليه السلام) خَرَجَ يَوْمَ الْتَّرْوِيَةِ اِلَى الْعِراقِ وَكَانَ مُعْتَمِراً (وسائل الشيعه، ج14، ص310). در حديث ديگر آمده است: وَقَدْ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فِي ذِي الْحَجَّةِ ثُمَّ راحَ يَوْمَ الْتَّرْوِيَةِ اِلَى الْعِراقِ وَالنَّاسُ يَرُوحُونَ اِلَى مِنى، وَلا بَاسَ بِالْعُمْرَةِ فِي ذِى الْحَجَّةِ لِمَنْ لايُرِيدُ الْحَجَّ (همان، ص311)، طبرى در تاريخ خود به نقل از ابو مخنف آورده است: طافَ الْحُسَيْنُ بِالْبَيْتِ وَبَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ، وَقَصَّ مِنْ شَعْرِهِ وَحَلَّ مِنْ عُمْرَتِهِ، ثُمَّ تَوَجَّهَ نَحْوَ الْكُوفَةِ (ج3، ص295) و امّا از نقل شيخ مفيد در ارشاد، ج2، ص67 طافَ بِالْبَيْتِ وَسَعى بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ وَاَحَلَّ مِنْ اِحْرامِهِ وَجَعَلَها عُمْرَةً; لاَِنَّهُ لَمْ يَتَمَكَّنْ مِنْ تَمامِ الْحَجِّ مَخافَةَ اَنْ يُقْبِضَ عَلَيْهِ بِمَكَّةَ». از اين تعبير برمى آيد كه امام (عليه السلام) در آغاز براى حج محرم شده بود سپس آن را به احرام عمره تبديل كرده است. ولى اين نقل را اعتبارى نيست; چرا كه با روايات ياد شده در اين باب، معارض است. بنابراين احرام امام، از همان آغاز، احرام عمره بوده است. و اين با هدف والايى كه امام (عليه السلام) در اين حركت داشت سازگار بود; چرا كه حكومت جبّار و بى تدبير اموى بر آن بود كه امام (عليه السلام) را در حرم خداى ترور و حرمت حرم را نيز هتك كند. و امّا امام (عليه السلام) با اين شيوه عمل، يعنى بيرون شدن از مكّه، در موسم حجّ، افزون بر اين كه اين طرح خائنانه را نقش بر آب كرد، حاجيان را از آن هدف والايى كه در پيش رو داشت، آگاه ساخت.