جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 248 )

اين (عبدالله بن زبير) به من مى گويد: كبوترى از كبوتران حرم باش; يعنى معتكف خانه خدا باش و از مكّه بيرون مرو; در حالى كه اگر در فاصله يك زراع از حرم كشته شوم، دوست تر دارم تا در فاصله يك وجب. و اگر در سرزمين طف كشته شوم، دوست تر دارم از اين كه در حرم كشته شوم.

پرسش پر شگفتِ عبدالله فرزند زبير، حاكى از آن است كه او نيز، دست كم، احتمال ترورِ امام (عليه السلام) را در كنار كعبه داده است و امّا امام (عليه السلام) در پاسخ او فرمود: احتمال ترور نه; بلكه قطع به ترور دارم. از اين رو، دوست دارم كه در كناره فرات كشته شوم، تا حرمت حرم با ترورِ من، هتك نشود.

3. امام باقر (عليه السلام) فرمود:

كَتَبَ الحُسَينُ بنُ عَلِيّ مِنْ مَكَّةَ اِلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِىّ: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، مِنَ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ اِلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ وَمَنْ قِبَلُهُ مِنْ بَنِي هاشِمَ، أَمّا بَعدُ فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اسْتُشْهِدَ، وَمَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ الفَتْحَ، وَالسَّلامُ.(1)

حسين بن على (عليه السلام) از مكّه به محمّد بن على (محمّد حنفيه) نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان، نامه اى است از حسين بن على به محمّد بن على و بنى هاشم كه با او هستند، هر كس با من آيد شهادت يابد (شهيد شود) و آن كه با من نيايد به پيروزى نخواهد رسيد. والسلام.

  • 1. همان، ص76; بحار الانوار، ج45، ص87. مايه شگفتى است، كه بنى هاشم با آن كه شمارشان كم نبود به جز تنى چند از دودمان ابوطالب با وى همراه نشدند! چرا؟ آيا مى دانستند كه سفر حسين (عليه السلام) راه شهادت است نه راه حكومت؟ آيا مى دانستند كه حسين (عليه السلام) كشته مى شود و آن ها به طمع دنيا و آرزوى دولت از آن حضرت كناره گيرى مى كردند؟ هر چند آرزو را به گور بردند.
( صفحه 249 )

«اُسْتُشْهِدَ - در شكل مجهول آن ـ به معناىِ در راه خداوند كشته شد. و «اِسْتَشْهَدَ» - در شكل معلوم آن - خواست تا در راه خداوند يا امرى ضرورى كشته شود. بنابراين آن گونه كه نويسنده شهيد جاويد معنا كرده; يعنى «در معرض شهادت قرار گرفتن» صحيح نيست; چرا كه:

أوّلا: خلاف ظاهرِ معناى آن است.

ثانياً: هيچ دليلى براى آن نيست.

افزون بر اين، احتمال شهادت، نيازى به خبر دادن امام ندارد; زيرا احتمال شهادت، امرى است كه در ذهن هركس جز امام معصوم نيز، راه مى يابد و جالب اين كه هيچ كس جز نويسنده محترم چنين معناى بى ربطى را احتمال نداده است.

بنابراين «اُسْتُشْهِدَ» ـ در شكل مجهول آن ـ با سبك و سياق عبارت و شرائط آن روزهايى كه امام (عليه السلام) اين پيام را به بنى هاشم داده سازگارتر است. و استنادِ نويسنده به زنده بودن عدّه اى از آن ها، كه در كربلا با كاروان شهيدان بوده اند، براى ترجيح معناى دوّم; يعنى «در معرض شهادت قرار گرفتن» با اين كه، به لحاظ تاريخى قطعى نيست، در تعارض با سخن امام است كه فرمود: «هر كس با من آيد شهيد شود و آن كه با من نيايد به پيروزى نخواهد رسيد». نمى باشد.

از جمله كسانى كه با كاروان شهيدان بوده اند امام على بن الحسين (عليه السلام) است و امّا مايه شگفتى اين كه نويسنده محترم، از ايشان ياد نكرده است. و از كسانى نام مى برد كه بودنِ شان در كربلا و همين طور، زنده ماندنِ شان در حادثه عاشورا، مورد اختلاف صاحبان مقاتل است.

نكته اين كه، در برخى نقل ها(1) به دنبالِ «مَنْ لَحِقَ بِي» كلمه «مِنْكُمْ» آمده

  • 1. نَفَس المَهموُم، ص164. مرحوم محدّث قمّى اين نامه را از محمّد بن يعقوب كلينى، از كتاب وسائل از حمزة بن حمران، نقل كرده است.
( صفحه 250 )

است; يعنى هر كس از شما بنى هاشم، و نه ديگران، با من آيد شهيد شود.(1) براي همين در نقل كامل الزيارات آمده است: نامه اى است از حسين بن على (عليه السلام) به محمّد بن على حنفيه و ديگر بنى هاشم.

نتيجه اين كه «مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ... يعنى هر كس از بنى هاشم با من آيد شهيد شود» درست است. براى همين، كشته نشدن «غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه» و «ضحاك بن عبدالله مشرقى» و نظير اين ها، كه از بنى هاشم نبودند و همين طور، زنده ماندنِ امام على بن الحسين (عليه السلام) و... كه از بنى هاشم است، با سخن امام (عليه السلام) كه فرمود: هر كس از بنى هاشم... در تعارض نخواهد بود. چرا كه برخى از آن ها از نظر سِنّى، در شرايطى بودند كه نمى توانستند به جبهه جنگ بروند، مانند حسن بن حسن.

آن چه خداى خواهد، همان شود!

مواردى ديگر در تاريخ عاشورا به چشم مى خورد، كه كسانى از وجوه مسلمانان، خيرخواهانه امام (عليه السلام) را از رفتن به سوى كوفه، هشدار داده اند. و امّا امام (عليه السلام) با سپاس گزارى از اين خيرخواهى ها، آن ها را از شهادت خود و كسانى كه در اين سفر او را همراهى كرده اند آگاه كرده است:

1. عمر بن عبدالرحمن مشفقانه از امام (عليه السلام) خواست تا از رفتن به كوفه باز ايستد. و امام (عليه السلام) پس از سپاس گزارى از او فرمود:

وَمَهْمَا يُقْضَ مِنْ اَمْر يَكُنْ اَخَذْتُ بِرَأيِكَ اَوْ تَرَكْتُ.(2)

  • 1. بصائر الدرجات، ص482، ح5; مناقب آل أبى طالب، ج4، ص76; ملهوف، ص121; مختصر بصائر الدرجات، ص42، ح25; اثبات الهداة، ج2، ص577، ح18.
  • 2. كامل ابن اثير، ج4، ص37.
( صفحه 251 )

هر چه بدان فرمان رفته است همان خواهد شد، خواه به رهنمود تو عمل كنم يا آن را وانِهم.

2. ابوبكر حارث بن هشام بر امام (عليه السلام) درآمد و همانند عمر بن عبدالرحمن از ايشان خواست تا به كوفه نرود. امام (عليه السلام) در پاسخ او فرمود:

جَزَاكَ اللهُ خَيْراً يَابْنَ عَمّ، فَقَدْ اَجْهَدَكَ رَأيَكَ، وَمَهْمَا يَقْضِ اللهُ يَكُن. فَقَالَ: اِنَّا للهِ وَعِنْدِاللهِ نَحْتَسِبُ يَا اَبَا عَبْدِاللَّهُ.(1)

اى پسر عمو خداى تو را پاداش نيكو دهاد. تو در اين نظر خيرخواهانه خود را به رنج افكنده اى و آن چه خداى فرمان داده است خواهد شد. سپس فرمود: اى اباعبدالله، ما از خداييم و آن چه انجام دهيم، پاداش آن از خداى طلبيم.

3. عبدالله فرزند عمر - خليفه دوّم - به هنگام بِدْرودِ امام (عليه السلام) عرض كرد:

اى اباعبدالله، تو را به خدا مى سپارم; چرا كه در اين سفر كشته خواهى شد.(2)

4. شيخ فخرالدين طِريحى آورده است كه: امام حسين (عليه السلام) زمين هايى را كه قبر آن حضرت در آن جاست از مردم «نينوا» و «غاضريّه» به شصت هزار درهم خريدارى كرد و به عنوان صدقه به آن ها بازگردانيد. و از آن ها پيمان گرفت كه زيارت كنندگانش را به قبر شريف او ره نمايند و سه روز آن ها را ميهمان كنند.(3)

  • 1. مروّج الذهب، ج3، ص56.
  • 2. بحار الانوار، ج44، ص313.
  • 3. مجمع البحرين، ج5، ص461، ذيل مادّه «كَرْبَل».
( صفحه 252 )

5. سيد محسن امينِ جبل عاملى، مى نويسد: عبدالله بن عباس و عبدالله فرزند زبير به حضور امام (عليه السلام) در آمدند و از آن حضرت خواستند تا از سفر به سوى كوفه بازايستد. امام (عليه السلام) در پاسخ آن ها فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مرا به كارى فرمان داده است كه ناگزير از انجام آن ام.(1)

عبدالله بن عباس پس از شنيدن اين پاسخ در حالى كه «واحسيناً» مى گفت از نزد امام (عليه السلام) بيرون شد.

6. و همو مى نويسد: پس از عبدالله بن عباس و عبدالله فرزند زبير، عبدالله فرزند عمر (خليفه دوم) به حضور آمد و از امام خواست تا با گمراهان (يزيد و يزيديان) سازش كرده و از كشتن و كشته شدن (جنگ) دورى گزيند. امام حسين در پاسخ او فرمود:

اى اباعبدالرحمن آيا نمى دانى كه از پستى دنيا همين بس، كه سر يحيى فرزند زكريا را براى نابكارى از نابكاران بنى اسرائيل پيشكش آوردند؟ تا آنجا كه فرمود: به خدا سوگند، اگر در هر لانه اى باشم بيرون كشند تا بكشند. به خدا سوگند، هم چنان كه يهوديان حريم روزِ «شنبه» را شكستند، حريم مرا بشكنند. به خدا سوگند، تا خون مرا نريزند رهايم نكنند، و چون چنين كردند، خداوند كسى را بر ايشان چيره گرداند كه خوارشان كند، خوارتر از كهنه حيض.(2)

حاصل سخن اين كه، امام حسين (عليه السلام) به همه كسانى كه او را از رفتن به سوى كربلا و رويارويىِ با فرزندان ابوسفيان و پيروانِ شان برحذر مى داشتند فرمود:

  • 1. لواعِجُ الاشجان، ص72.
  • 2. همان، ص73.