جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 25 )

موجب خسارت بر ديگران است، چشم نمى پوشند. از اين رو، براى آنان فرمانروا و سرپرست قرار داد، تا آنان را از فساد و تباهى و دست اندازى به مقررات باز دارد و حدود الهى و احكام شريعت را به پا دارد. هيچ گروه و ملّتى را سراغ نداريم، كه به زندگى ادامه دهد، و معيشت خود را تأمين كند و در امنيت و آسايش به سر برد، مگر با وجود سرپرست و رئيسى، كه به تدبيرِ او كارهاى دنيايى و آخرتى شان سامان يابد.

و اين همان نكته هشدار دهنده اى است كه امام على بن ابى طالب، در پاسخ سخنِ نادرستِ خوارج كه مى گفتند: «لا حُكمَ إلاّ لِلَّهِ، جز خداى را فرمانى نيست»; فرمود:

كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ! نَعَمْ اِنَّهُ لا حُكْمَ إلاّ لِلَّهِ، وَلَكِنَّ هولاءِ يَقوُلوُنَ: لا إمْرَةَ إلاّ لِلَّهِ، وَإنَّهُ لابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ اَمير بَرٍّ أوْ فَاجِر يَعمَلُ فِي اِمْرَتِهِ المُؤمِنُ، وَيَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ، وَيُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الاَجَلَ، وَيُجْمَعُ بِهِ الْفَىءُ، وَيُقَاتَلُ بِهِ العَدُوُّ، وَتَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَيُؤخَذُ بِهِ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوِيِّ; حَتَّى يَستَرِيحَ بَرٌّ، وَيُسْتَراحَ مِنْ فَاجِر.(1)

سخن حقّ است كه با آن، منظور باطل خود را بيان مى كنند. آرى، همانا كه جز خداى را فرمان نيست، و امّا اينان مى گويند: جز خداى را اميرى نيست. حال آن كه مردمان را ناچار بايد اميرى باشد، خواه نيكوكار، خواه بدكار، تا در آن حكومت، مؤمن به كار آخرت پردازد و كافر از دنيا بهره مند و برخوردار گردد و خداوند مرگ مردمان را به هنگام برساند و غنيمت به كمك آن امير گِرد

  • 1. نهج البلاغه، خطبه 40.
( صفحه 26 )

آيد و به مدد او با دشمن نبرد شود و راه ها امنيت يابد و حقوق ناتوان از توانا گرفته شود، تا نيكوكار آسايش يابد و از بدكار در امان ماند.

اين باور، كه وجود امام براى نگهبانى از دين و تبيين حقايق آن در هر عصر و روزگار يك ضرورت است، به عنوان يك سنّت فكرى و دينى محافل عمده شيعه اماميّه و يك متنِ متقن و خدشه ناپذير از سده هاى نخست در منظومه كلامى شيعى است، كه در دوره پس از حضور امامان (عليهم السلام) و آغاز غيبت صغرى و پيش از آن; در دوره حضور امامان (عليهم السلام) ، به ويژه در تعاليم بر جاى مانده از امام على بن ابى طالب (عليه السلام) مورد عنايتِ جدّى بوده است. ايشان در سخنى با كميل بن زياد نخعى كه از ياران خاصّ او بود، فرمود:

اللَّهُمَّ بَلَى لا تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِم لِلَّهِ بِحُجَّة. إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ. وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟ وَ اللَّهِ الاَْقَلُّونَ عَدَداً، وَ الاَْعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً. يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ، هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَ اسْتَلاَنُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَان أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الاَْعْلَى. أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ.(1)

آرى! خداوندا! زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن به پا خيزد، يا آشكار و شناخته شده، يا

  • 1. همان، حكمت 147.
( صفحه 27 )

بيمناك و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه هايش از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند، كه به وسيله آنان حجّت ها و نشانه هاى خود را نگاه مى دارد تا به كسانى كه همانندشان هستند بسپارد، و در دل هاى آن ها بكارد; آنان كه دانش، نور حقيقت بينى بر قلب شان تابيده، و روح يقين را دريافته اند، و آن چه را نازپروردگان دشوار ديده اند، آنان آسان پذيرفته اند. و بدان چه نادانان از آن رميده اند، انس گرفته اند. همنشين دنيايند، بدن ها و جان هاشان به جهان بالا پيوند خورده است. آنان جانشينانِ خدا در زمين، و دعوت كنندگان مردم به دين خدايند. وه، كه سخت اشتياق ديدارشان را دارم!

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

اِنَّ الاَرْضَ لاتَخْلوُا إلاّ وَفِيهَا اِمَامٌ، كَيْمَا اِنْ زادَ المُؤمِنوُنَ شَيْئاً رَدَّهُمْ، وَاِنْ نَقَصُوا شَيْئاً اَتَمَّهُ لَهُم.(1)

زمين هرگز از وجود امام تهى نخواهد بود، بدين منظور كه اگر مؤمنان چيزى به دين خدا افزودند، آنان را به دين بازگرداند، و اگر چيزى را از آن كاستند، آن را كامل گرداند.

اين همه تأكيد در آموزه هاى دينى به اصلِ بنيادين امامت و ضرورت وجود او، در هر عصر و روزگار، براى آن است كه در ميان جوامع بشرى، حضور مربيّان الهى منقطع نگردد و همواره كتاب خدا، ناطق و احكام خداوند، مُجْرِى و تعاليم خداوند، آموزنده اى بصير و دانا و آگاه داشته باشد.

  • 1. اصول كافى، ج1، ص178.
( صفحه 28 )

اماميان، بر وجوب عقلىِ تعيين امام از جانب خداوند تكيه كرده، از انتصاب الهى; يعنى نظريّه «نَصّ» دفاع مى كنند. و از امامت به عنوانِ رهبرى و سيادت جامعه دينى، سخن مى گويند. و در حقيقت، با اعتقادِ يقينى و خدشه ناپذير به ختم نبوّت و انقطاع وحى الهى و كمال آن وقطع اخبار آسمانى، بر اين باورند كه حفظ و استمرار شريعت و آموزه هاى وحى، جز از طريقِ وجودِ مستمرّ و همواره «حجّت الهى» امكان پذير نيست. از اين رو، بر ضرورت وجود حجّت در زمين، تا برپايى رستاخيز، و ضرروتِ وجودِ نصّ الهى بر گزينش امام، تأكيد مىورزند. حكيم متألّه مولى محسن فيض درباره فلسفه وجودى امام، گويد:

آن چه درباره وجه نيازمندى به پيامبران گفته شد، عيناً درباره نيازمندى به اوصياء و جانشينان آنان ـ يعنى امامان پس از آن ها، تا ظهور پيامبرى ديگر ـ جارى است. زيرا نيازمندى به آنان اختصاصى به زمان و شرائط معينى ندارد، و باقى بودن كتاب ها و شرايع آنان بدون وجود سرپرستى، براى آنها و شخصى كه عالم به آنها باشد، كافى نيست. آيا نمى بينى كه همه فرقه هاى مختلف به دليل جهل شان به كتاب خدا و انحراف دل ها و پراكندگى خواسته هاشان چگونه درباره مذاهب خود به كتاب خداى ـ عزيز و جليل ـ استناد مى كنند؟! از اين گونه برخورد با كتاب خدا ظاهر مى شود، كه هر پيامبرى، كه از سوى خداوند با كتابى فرستاده شده، لازم است براى خود وصيّى نصب كند، كه اسرار نبوّت خويش و اسرار كتابى را، كه نازل شده به او بسپارد و مبهماتِ آن كتاب را براى او روشن سازد، تا آن وصىّ، حجّتِ آن پيامبر بر قوم خود باشد. و نيز، امّت وى با آراء و عقول خود در آن كتاب تصرّف

( صفحه 29 )

نكنند، تا به اختلاف و انحراف دل ها دچار گردند، چنان كه خداوند از آن خبر داده و فرموده است:

هُوَ الَّذِى أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَـبَ مِنْهُ ءَايَـتٌ مُّحْكَمَـتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَـبِ وَأُخَرُ مُتَشَـبِهَـتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِى وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُو إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِى كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُوا ْ الاَْلْبَـبِ).(1)

اوست [آن خداى] كه [اين] كتاب را بر تو فرو فرستاد. برخى از آن، آيه هاى «محكم» (استوار/ يك رويه)اند ـ آيات روشنى كه معناى آنها آشكار است و در آنها احتمال وجوهِ مختلف نمى رود و منسوخ نمى گردد ـ كه آنها بنياد و اصل اين كتاب اند; و برخى ديگر متشابه (/ چند رويه)اند; ـ آياتى كه در معنى و مراد آنها در آغاز، احتمال وجوهِ مختلف مى رودـ. امّا آنهايى كه در كژى ـ انحراف از راه درست ـ قرار دارند، از سرِ آشوب و تأويل جويى، از آيات متشابه آن، پيروى مى كنند در حالى كه تأويل آن را جز خدا نمى داند. و استواران در دانش، مى گويند: ما بدان ايمان داريم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، كسى ياد نكند و پند نگيرد.

بر اين اساس، رسول و امام و كتاب، همگى، حجّت خدا بر امّت اند، تا هر كس كه نابود شود از روى برهان باشد و هر كس كه زنده  /1 ماند با برهان، و بى گمان خداوند شنوايى داناست:

  • 1. آل عمران، آيه 7.