( صفحه 272 )
اين هنگام هرگز طالب كشته شدن نبود. و در درجه سوّم يعنى پس از آن كه عُمّال حكومت يزيدى صلح را نپذيرفتند و امام يقين كرد كه اگر تسليم شود او را مثل مسلم بن عقيل ذليلانه خواهند كشت، پس از تهاجم دشمن به حكم ضرورت به دفاع پرداخت و در راه دفاع افتخارآميز شهيد شد. و اين سخن امام كه «اِنّي لا اَرَى المَوْتَ إلاّ سَعَادَةً; من مرگ را جز سعادت نمى بينم»، مربوط به اين زمان است. از آن چه گفتيم معلوم شد كه پيروزى نظامى براى امام مطلوب درجه 1 و صلح شرافتمندانه مطلوب درجه 2 و شهادت مطلوب درجه 3 بوده است. اين مطلوب هاى سه گانه، همه، در طول يكديگر است. با اين تفاوت كه آن حضرت اوّل براى پيروزى نظامى، و بعداً براى صلح فعاليت كرد. ولى براى كشته شدن هيچ گونه فعاليتى نكرد; بلكه اين عُمّال حكومت ضد اسلام بودند كه فرزند پيغمبر را كشتند و چنين خسارت بزرگى را بر جهان اسلام وارد ساختند».(1)
نتيجه نظريّه مؤلّف در تبيين هدف هاى امام حسين (عليه السلام) اين است كه امام حسين (عليه السلام) براى تشكيل حكومت اسلامى بپاخاست. و امّا با اين كه در آغاز از پشتوانه نيرومندى برخوردار بود، سرانجام با شكست مواجه شد و همه اميدها به ياس انجاميد، و گفت و گوهاى امام (عليه السلام) با عمر سعد، در شب عاشورا كه به مكّه يا مدينه برگردد يا تسليم بى قيد و شرط يزيد شود تا او چه مصلحت بيند يا به يكى از مرزهاى كشور اسلامى تبعيد شود ـ نيز، به جايى نرسيد; با اين كه «عمر سعد» آن را مفيد دانسته بود و عبيدالله زياد نيز، با آن موافق بود.
( صفحه 273 )
سپس مؤلّف مى گويد:
«امام (عليه السلام) ناگزير راه ديگرى مى بايست انتخاب كند; يعنى ذليلانه تسليم شود و اين دور از شأن و منزلت امام بود. از اين رو به دفاع از خويشتن روى آورد و تا آنجا كه مى توانست مقاومت كرد و در پايان، شرافتمندانه و عزيزانه به شهادت رسيد. بر اين اساس، اگر امام (عليه السلام) راه رهايى داشت و مى توانست با تسليم دشمن شدن خود را از كشته شدن برهاند، هرگز با آن ها نمى جنگيد و به شهادت نمى رسيد».
و اين، همان تحليل نادرست مؤلّف از شهادت امام حسين (عليه السلام) است، كه ما را واداشته است تا از آن به «دفاع شخصى» تعبير كنيم.
تبيين دوباره از هدف امام (عليه السلام)
در اين جا لازم است، اگر چه در پيش گفته ها به تفصيل آمده است، براى بار ديگر به هدف امام (عليه السلام) از درگيرى با يزيد اشاره اى داشته باشيم و روشن است كه متقن ترين منبع براى تبيين هدف امام حسين (عليه السلام) ، افزون بر آن چه در تاريخ عاشورا آمده است; سخنان و نامه هاى آن حضرت است. و در اين باره به پاره اى از سخنان و نامه ها، اشاره مى كنيم:
1. در نامه اى به برادر خود محمّد حنفيه نوشت:
اِنّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَلاَبَطِراً وَلاَ مُفْسِدَاً وَلاَ ظاَلِماً، اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاَحِ فِي اُمَّةِ جَدِّي اُرِيدُ اَنْ آمُرَ بِالمَعْروُفِ وَاَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ.(1)
- 1. نفس المهموم، 74; بحار الانوار، ج44، ص329.
( صفحه 274 )
من نه براى آسايش و خودنمايى، و نه براى فساد و ستم گرى خروج كردم. من براى خوش بختى و اصلاح امّت جدّم چنين كردم. مى خواهم به معروف، امر و از منكر، نهى كنم.
2. در سخنرانى خود در برابر لشكر كوفه و حرّ فرمود:
اَيُّهَا النَّاسُ، اِنَّ رَسوُلَ اللهِ ـ صَلّى اللهُ عَليه وَآله ـ قَالَ: «مَنْ رَآى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاّ لِحُرُمِ اللهِ، نَاكِثاً لِعَهْدِ اللهِ; مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسوُلِ اللهِ ـ صَلّى اللهُ عَلَيهَ وَ آله ـ يَعْمَلُ في عِبَادِاللهِ بِالاِثْمِ وَالعُدْوَانِ; فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيهِ بِفِعْل وَلاَ قَوْل; كَانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» اَلاَ وَاِنَّ هولاءِ قَدْ لَزِموُا طَاعَةَ الشَّيطَانِ وَتَرَكوُا طَاعَةَ الرَّحمَنِ، وَاَظْهَروُا الفَسَادَ; وَعَطَّلوُا الحُدوُدَ، وَاسْتَأثَروُا بِالفَيِ; وَاَحَلّوُا حَرَامَ اللهِ; وَحَرَّموُا حَلاَلَ اللهِ; وَاَنَا اَحَقُّ مِنْ غَيْر.(1)
اى مردم! رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: كسى كه ستمكارى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده و عهد و پيمان الهى را شكسته و با سنّت پيامبر مخالفت كرده و با بندگان خدا با ستم و گناه رفتار مى كند، با زبان، بر وى نتازد و با رفتار و كردار، به مبارزه اش نپردازد; شايسته است كه خداى با همان ظالم محشورش گرداند». بنى اميّه اطاعت شيطان را مى كنند و با اطاعت رحمان سر و كارى ندارند آشكارا فساد مى كنند; مرزهاى حقّ و عدالت را شكسته و مال مردم را برده اند و خورده اند! حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده اند، و شايسته ترين كس براى جهاد و نبرد با آن ها من هستم بايد با گفتار و رفتار به مبارزه بپردازم.
( صفحه 275 )
3. در «ذى حَسم» پس از سپاس و ستايش خداوند فرمود:
اَلاَ تَرَوْنَ اَنَّ الحَقَّ لاَيُعْمَلُ بِهِ; وَاَنَّ البَاطِلَ لاَيُتَنَاهى عَنْهُ، لِيَرْغَبَ المُؤمِنُ في لِقَاءِ اللهِ مُحِقّاً; فَاِنّي لاَ اَرَى المَوْتَ إلاّ شَهادَةً، وَ لاَ الحَيَوةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إلاّ بَرَماً.(1)
آيا نمى بينيد به حقّ عمل نمى شود؟ و كسى از باطل رو نمى گرداند اين جاست كه مردم باايمان آرزومند لقاء و ديدار خدا مى گردد، من مرگ را به جز خوش بختى و زندگى با ستمگران را جز ستوه و بدبختى نمى دانم.
امام حسين (عليه السلام) در اين نامه و اين دوسخنرانى به تصريح، هدف قيام خود را اعلام كرد: كه مبارزه با بى عدالتى، امربه معروف و نهى از منكر، احياى سيره و روش پيامبر (صلى الله عليه وآله) و راه و رسم على (عليه السلام) ، و احياى حقّ و اماته باطل است. سخن بر سرِ تشكيل حكومت اسلامى و اگر توفيق نيافت، صلح شرافتمندانه، نيست; بلكه سخن از امر به معروف و نهى از منكر و احياى اسلام است و در اين راه كشته شدن.
جالب اين كه پيشْ نهادهاى سه گانه; يعنى بازگشت به مكّه و مدينه يا تسليم بى قيد و شرطِ يزيد شدن و يا تبعيد شدن به يكى از مرزها، افزون بر ضعف منبعِ استناد آن، اساساً حتّا براى نظير طبرى، كه از آن ها ياد كرده است، امرى پوشيده است; او مى گويد:
پنداشته اند كه حسين (عليه السلام) ، چنين پيشنهادى به عمر بن سعد كرده باشد.(2)
- 1. همان.
- 2. همان، ج9، 312.
( صفحه 276 )
آيا كسى چون حسين (عليه السلام) كه يزيد را بزرگ ترين مصيبت براى اسلام مى داند و بر اين باور است، كه يزيد به پيروى از پدرش، بر سرِ آن است كه اسلام را تباه كند و بساط وحى را برچيند، آيا به او پيشْ نهاد صلح مى دهد؟ آيا حسين (عليه السلام) مى پذيرد كه انسانِ پليد و پلشتى چون يزيد را، كه شعارش اين بود: «لا خَبَرٌ جَاءَ وَ لا وَحيٌ نَزَلْ»(1) بر اريكه حكومت وحى و قرآن ببيند؟ حسين (عليه السلام) روز عاشورا در كربلا در برابر چندين هزار دشمن كه آهنگِ جان او كرده بودند ايستاد، و در حالى كه گروهى زن و فرزند پشت سرش بودند و پس از او بى كس و تنها مى ماندند و به اسارت برده مى شدند، هم چنان استوار و نستوهْ ايستاد و فرمود: «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ;(2) ذلّت و پستى از ساحتِ ما دور است». آيا چنين مرد بزرگ و با عزّت، اكنون كه در محاصره يزيديان است، مى پذيرد كه يا تسليم شود يا او را به هر جا كه مى خواهند تبعيد كنند؟ «هَيْهاتَ»!
اين سخن «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» در روز عاشورا نمايانگر عظمت روح و نيّت و همّت بلندِ امام حسين (عليه السلام) است، و صداى مُهيبِ آن مانند «رعد» در همه آفاق جهان درپيچيد، كه بزرگ مردى چون حسين (عليه السلام) ، آن گاه كه در محاصره دشمن بود، حتّا آب و نان به روى اش بسته شده بود، در حالى كه عدّه اى زن و خواهر و دختر و كودكان همراه داشت، و در حالى كه گرامى ترين عزيزانش را از قبيل پسر و برادر و برادر زادگان و عمو زادگان و دوستان مخلص در خطر كشته شدن مى ديد، محكم و پابر جا ايستاد و بى آنكه كوچك ترين ترديدى در رأى او پديد آيد فرياد برآورد: «هَيْهاتَ مَنَّا الذِّلَّةُ» و تن به پستى و ذلّت نسپرد. آيا چنين مردى را مى سزد كه پيشْ نهادِ تسليم شدن را به انسان پست و پلشتى چون عمرسعد
- 1. روضة الواعظين، ص191.
- 2. الاحتجاج، ج2، ص99; مثير الاحزان، ص55; بحار الانوار، ج45، ص83.