( صفحه 83 )
كسى يا كسانى به لحاظ فضايل روحى و معنوى و نيروى عقل و بصيرت بر ديگران برترى داشته باشند. بر اين اساس، اطاعت از اين قبيل افراد، به حكم عقل و فطرت رواست; بلكه لازم است. البتّه در محدوده همان امتيازات و در حوزه اى كه اهل نظراند. و در صورت وجود افرادى كه، در همه كمالات علمى و عملى، در درجه اى از تعالى اند كه وصول به آن درجه براى ديگرى ناممكن است، اطاعت بى قيد و شرط، امرى معقول و پسنديده خواهد بود. مانند اطاعت از پيامبر و آن هايى كه به لحاظ علم و عمل با ايشان هم افق هستند.
4 ـ از آنجا كه در آيه شريفه، اطاعت از رسول خدا و صاحبانِ امر، در ادامه اطاعت خداوند است و با تكرار و عطفِ «اَطِيعُوا»، بى هيچ قيد و شرطى، فرمانبردارى آن ها را لازم دانسته است، در مى يابيم، كه صاحبانِ امر، كسانى هستند، كه در حوزه انديشه و عمل و فضايل انسانى و گستره دانايى و كارآيى، در رديف پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) هستند.(1) و همين گونه، در جاى ديگر درباره پيامبر
- 1. از سويى، در آيه «اولوا الامر» اطاعتِ از ايشان مانند اطاعتِ از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، بى هيچ قيد و شرطى همچنان كه در متن توضيح داده شد، واجب و لازم شمرده شده است. و از سويى ديگر، در آيات ذيل مسلمانان از اطاعتِ گروه هايى كه پاره اى از ويژگى هاى شان آمده است، بر حذر داشته شده اند: 1ـ ( وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُو عَن ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَلـهُ وَ كَانَ أَمْرُهُو فُرُطًا ) و از آن كس كه دلش را از ياد خويش غافل كرديم و از هواى ]نفس[ خويش پيروى كرده و كارش تباه است، پيروى مكن» (كهف، آيه 28). 2ـ ( فَلاَ تُطِعِ الْكَـفِرِينَ وَ جَـهِدْهُم بِهِى جِهَادًا كَبِيرًا ) پس از كافران فرمان نبر و به ]حكم [ آن ]قرآن [ با آنان به جهادى بزرگ برخيز» (فرقان، آيه 52). 3ـ ( فَلاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ * وَدُّوا ْ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ * وَ لاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّف مَّهِين * هَمَّاز مَّشَّآءِم بِنَمِيم * مَّنَّاع لِّلْخَيْرِ مُعْتَد أَثِيم * عُتُلِّم بَعْدَ ذَ لِكَ زَنِيم * أَن كَانَ ذَا مَال وَ بَنِينَ * إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ ءَايَـتُنَا قَالَ أَسَـطِيرُ الاَْوَّلِينَ * سَنَسِمُهُو عَلَى الْخُرْطُومِ ) پس، از دروغ انگاران پيروى مكن! ]آن ها كه [ دوست دارند كه تو نرمى پيشه كنى تا با تو نرمى پيش گيرند. و از هر سوگندخواره فرومايه اى فرمان مبر! خرده گيرى، پيشگامى در سخن چينى; بازدارنده خيرى، تجاوزكارى، بزهكارى; درشت خويى، فراسوى آن، بى تبارى ]كه گناه مىورزد[ براى آن كه مال و پسرانى دارد; چون آيات ما را بر او بخوانند مى گويد، افسانه هاى پيشينيان است. به زودى بينى او را به خاك مى ماليم (قلم، آيات 8 ـ 16). 4ـ ( فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لاَ تُطِعْ مِنْهُمْ ءَاثِمًا أَوْ كَفُورًا ) پس براى فرمان پروردگارت شكيبا باش و از هيچ گناه كار يا ناسپاسِ آنان، فرمان نبر» (انسان، آيه 24). با دقت و تأمّل در اين آيات، روشن مى شود كه «اولوا الامر»; يعنى آن هايى كه پيروى شان مانند پيروى از پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، بى هيچ قيد و شرط، واجب است، كسانى هستند كه ساحتِ وجودشان از رذايل اخلاقى و پلشتى هاى رفتارى به دور است و به تعبير مختصرتر، از عصمت علمى و عملى برخوردار بوده و از گناه و خطا مصون اند.
- اُولوا الامر، نه از ياد خداوند غافل اند و نه از هواى نفس پيروى مى كند و نه كارهاشان تباه است. نه كفر ورزيده و نه به بيمارى نفاق و دورويى و كتمانِ كفر و شرك گرفتارند. نه خلاف حق مى گويند و نه چرب زبان اند. و هيچ گاه حقيقت را دروغ نيانگاشته اند. ساحت وجودشان، از سوگندخوارگى و فرومايگى به دور است. نه سخن چين اند و نه مردمان را از خير و نيكى بازدارنده، نه تجاوزكارند و نه بِزهكار، نه درشتخوى اند و نه بى تبار و نه آيات الهى را افسانه هاى پيشينيان مى پندارند. از گناه و آلودگى اخلاقى و رفتارى بيگانه و نعمت هاى پروردگارشان را سپاسگزارند. وجودهاى پاك و نابى هستند كه در حوزه انديشه و عمل با پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) طَرازند. از اين رو، آنان، چون پيامبر (صلى الله عليه وآله) مطاع اند. در امور نزاع انگيز، كه تشخيصِ اولى الامر از جمله امورِ نزاع برانگيز بوده و هست، مرجع رفعِ تنازع خدا و پيامبر اوست: ( فَإِن تَنَـزَعْتُمْ فِى شَىْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ) يعنى مسلمانان ناگزيرند درباره رهبرى جهان اسلام و اين كه، چه كسى پس از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) عهده دارِ اداره سياسى و اجتماعى جامعه نوپاى اسلامى است و چه كسى مرجع فكرى و دينى مسلمانان است؟ به خداوند يعنى كتاب الهى و پيامبر او; يعنى سنّت ـ گفتار و رفتار و تقرير ـ رجوع كنند. و اين همان باور صحيح و درستى است كه شيعيان بدان پاى بندند و در درازاى تاريخ خون بارِ خود، بدان تكيه كرده اند; چرا كه نهادِ عصمت را بر اساس بينش قرآنى خود، از شرايط لازمِ جانشينى پيامبر دانسته اند. از همين رو، دست بشر را در شناسايى فردِ شايسته اين منصبِ الهى و گزينش او كوتاه مى دانند.
( صفحه 84 )
گرامى (صلى الله عليه وآله) آمده است:
وَ مَآ ءَاتَـلـكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَـلـكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ْ ).(1)
و آن چه را پيامبر به شما مى دهد، بگيريد و از آن چه شما را از آن باز مى دارد، باز ايستيد.
( صفحه 85 )
اين اطاعتِ بى هيچ قيد و شرط، از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) و نيز، از صاحبان امر، بيانگر عصمت علمى و عملى آنان است و اين كه، پيامبر (صلى الله عليه وآله) جز از راهِ وحى سخن نمى گويد. و نيز، نشانگر آن است كه صاحبان امر، جز در تلقى و دريافت وحى از جانب خداوند، در همه شئون و مسؤوليت هاى پيامبر، با او شريك اند و اين حقيقتى است كه خود پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مناسبت هايى گوناگون مطرح كرده است.(1)
اكنون به بررسى رواياتى مى پردازيم كه با استناد به همين آيه و نظير آن، اوُلوُا الأمْر (= صاحبان امر) را شناسانده است.
تحقيقى دوباره درباره «اولوا الامر»
در اين جا، اين پرسش مطرح است: دقيقاً منظور از «اطاعت» (فرمانبردارى) چيست؟ به تعبير روشن تر، آيا گستره فرمانروايى «صاحبانِ امر» تا كجاست؟ آيا قلمرو كارآيى اولوالامر، تنها حوزه احكام ـ حلال و حرام و مباح و... است; يعنى امر به اطاعت از صاحبان امر، ارشادى و براى رعايت احكام الهى و تطبيق آن ها با گفته هاى ايشان است و مردم در قبالِ صاحبان امر، بيرون از محدوده احكام الهى، هيچ گونه تكليفى ندارند، يا اين كه گستره فرمانروايى آنان فراتر از محدوده احكام است; يعنى تأسيس حكومت بر اساس دين و سامان دهى جامعه مؤمنان و اداره سياسى و اجتماعى آنان نيز، به عهده ايشان است؟
- 1. امام فخرالدين رازى، «اولوا الامر» را معصوم مى داند، لكن در تطبيق آن گرفتار توجيه هاى نامقبولى شده است و اگر از پوسته باورهاى تعصّب آلودش گام بيرون مى نهاد، به يقين «اهل حلّ و عقد» را مصداق اولوا الامر نمى دانست; چرا كه «اولوا الامر» خود از امور نزاع انگيز در ميان امّت است و به صريح آيه جز با رجوع به كتاب الهى و سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، اين نزاع بر نخواهد خاست:( فَإِن تَنَـزَعْتُمْ فِى شَىْء فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً ) ، (تفسير كبير، ج10، ص142; ج20، ص99).
( صفحه 86 )
در پاسخ اين پرسش بايد گفت: آن چه از آيه «اولوا الامر» بر مى آيد، آن است
كه قلمروِ فرمان شان فراتر از محدوده بيان احكام است، حتى تأسيس حكومت و مديريت اجتماعى و سياسى مسلمانان را نيز، شامل مى شود. و اين نكته اى است كه از توجه و دقّت در بارِ معنايىِ «امر» ـ كه عامّ و شامل است و همه گفتارها و رفتارها را در بر مى گيرد ـ و گفته شد: كه امر در اين آيه به معناى كار و شأن است ـ فهميده مى شود. علاوه، نمى شود گفت: صاحبانِ امر به لحاظِ تبيين و توضيح احكام الهى و تطبيق آن ها، صرفاً مفسّر و شارح اند; يعنى مرجعيت علمى و فكرى دارند و نه كار ديگر!! بلكه حوزه كارآيىِ اولوا الامر، فراتر از تفسير قرآن كريم و سنّت و تبيين حلال و حرام و... الهى است. و همان طور كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) حكومت دينى را پى افكند و بر اساس وحى جامعه مؤمنان را سامان داد، اولوا الامر نيز، به لحاظ اين كه جانشينانِ ايشان اند، وظيفه استحكامِ مبانى حكومت و اركانِ آن و تداومِ آن را، در همان سويى كه پسند خدا و پيامبر اوست، و نيز سامان دهى زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان را بر عهده دارند. و همان طور كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) مطاعِ بى قيد و شرط است، امير مؤمنان (عليه السلام) نيز، كه به نصّ و تصريح ايشان اولين جانشين اوست، مطاعِ بى قيد و شرط است. و سرپيچى از فرمان او سركشى در برابر فرمان خداوند و پيامبر اوست. و اين نكته مهمّى است كه در برخى روايات رسيده از اهل بيت وحى، بدان تصريح شده است: آن گاه كه أَطِيعُوا ْاللَّهَ وَأَطِيعُوا ْالرَّسُولَ وَأُو ْلِى الاَْمْرِ مِنكُمْ) نازل شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: اين آيه درباره على (عليه السلام) است. هر كه را من سرپرست اويم، على (عليه السلام) مولا و سرپرست اوست: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَعَلِىُّ مَوْلاهُ».(1)
حاصل آن كه آيه «اولوا الامر» سنگ بناى وحدت اسلامى و حكومت مبتنى بر آن را، بر نهاده است، و رهبرى و زعامت امامان پاك و معصوم را، به تصريح،
( صفحه 87 )
بيان كرده است.
نگاهى گذرا به روايات
جابر بن يزيد جعفى گويد از جابر بن عبدالله انصارى شنيدم كه مى گفت: آن گاه كه خداى ـ عزّ وجلّ ـ يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ْأَطِيعُوا ْاللَّهَ وَأَطِيعُوا ْالرَّسُولَ وَأُو ْلِى الاَْمْرِ مِنكُمْ) را بر پيامبر خود محمد (صلى الله عليه وآله) فروفرستاد، گفتم: اى رسول خدا، خدا و فرستاده او را شناختيم، و امّا صاحبان امر; آن ها كه خداوند اطاعت آن ها را در رديف اطاعت شما قرار داده است، كيانند؟ فرمود:
هُمْ خُلَفائي يا جابِر، وَاَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ /1 بَعْدِي: أوَّلُهُمْ عَلِيُّ بنُ اَبِي طالِب، ثُمَّ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الحُسينِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ في التّوراةِ بِالْباقِرِ، وسَتُدْرِكُهُ يا جابِرُ، فَاِذا لَقِيتَهُ فَاقْرَأهُ مِنِّي السَّلامُ، ثُمَّ الصّادِقُ جَعْفَرُ بنُ مُحَمّد، ثُمَّ مُوسَى بنُ جَعْفَر، ثُمَّ عَلِىُّ بنُ مُوسى، ثُمَّ مُحَمَّدُ بن عِلِيٍّ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّد، ثُمَّ الْحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ، ثُمَّ سَمّييِّ وَكُنِّييِّ حُجَةُ اللهِ في أرضِهِ، وَبَقِيَّتُهُ في عِبادِهِ.(1)
اى جابر، ايشان جانشينان من اند و پس از من پيشوايانِ مسلمانان; اوّلِ ايشان على بن ابى طالب است، سپس حسن و حسين، آن گاه على بن الحسين، سپس محمد بن على كه در تورات به «باقر» شُهره است. و تو اى جابر! او را خواهى ديد، پس هر گاه او را ديدار كردى، سلام من به او برسان، سپس صادق جعفر بن محمّد، آن گاه
موسى بن جعفر، آن گاه على بن موسى، آن گاه محمّد بن على، سپس على بن محمّد، آن گاه حسن بن علىّ، سپس هم نام و هم كنيه من
- 1. كمال الدّين و تمام النّعمة، ص284.