( صفحه 185 )
مكانتى برخوردار بود، گويد: به امام رضا (عليه السلام) عرض كردم براى من و خاندانم در پيشگاه خداوند دعا كنيد، فرمود:
اَوَ لَسْتُ اَفْعَلُ؟ وَاللهِ إنَّ اَعْمالَكُمْ لَتُعْرَضُ عَلَىَّ فِي كُلِّ يَوْم وَلَيْلَة.(1)آيا /1 دعا نمى كنم، به خدا سوگند، كردار شما، هر روز و شب، به من عرضه مى شود.
عبدالله بن زيات گويد: من اين سخن امام (عليه السلام) را بسيار بزرگ شمردم، فرمود:
اَما تَقْرَأ كِتابَ الله عزَّ وَجَلَّ: وَ قُلِ اعْمَلُوا ْفَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُو وَ الْمُؤْمِنُونَ)؟(2) قالَ هُوَ واللهِ عَليُّ بنُ اَبِي طالب (عليه السلام) .(3)آيا كتاب خداى عزيز و جليل را نمى خوانى؟: «و بگو: كار كنيد، كه خدا و پيامبرِ او و مؤمنان ـ گواهانِ اعمال ـ كردار شما را خواهند ديد» فرمود: به خدا سوگند، آن مؤمن على بن ابى طالب (عليه السلام) است.(4)
- 1. اصول كافى، ج1، ص219.
- 2. توبه، آيه 105.
- 3. اصول كافى، ج1، ص220.
- 4. مراء از «مؤمنون» در آيه، انسان هاى ويژه اى هستند كه پيش از رسيدن رستاخيز از نهانِ اعمالِ آدميان ـ چه مؤمن، چه كافر، چه منافق ـ آگاهند. آن هايى هستند كه فرمود: ( وَكَذَ لِكَ جَعَلْنَـكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا ْشُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ) و اين چنين شما را امّتى ميانه ـ معتدل، راست، بهين، برگزيده ـ ساختيم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد» (بقره، آيه 143)، و در روايات شيعه از اهل سنّت آمده است كه مراد از مؤمنون در آيه فوق امامان معصومند كه گواه بر اعمال آدميان اند كه سرآمد آن ها على (عليه السلام) است. به تفسير الميزان، ذيل همين آيه رجوع شود.
( صفحه 186 )
اميرمؤمنان على (عليه السلام) و زين العابدين على بن الحسين (عليهما السلام) و امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
اِنّا ـ اَهْلَ الْبَيْتِ ـ شَجَرَةُ النُّبُوّةِ، وَمَوْضِعُ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ، وَبَيْتُ الرَّحْمَةِ، ومَعْدِنُ العِلْمِ.(1)
بى گمان، ما ـ اهل بيت ـ درخت نبوّت و پايگاهِ رسالت، و جايگاه آمدْشدِ فرشتگان، و خانه رحمت، و معدن علم و جايگاه اصلىِ دانشيم.
امام صادق (عليه السلام) در پاسخِ بُرَيْه، كه عرض كرد: تورات و انجيل و كتاب هاى پيامبران، از كجا به دست شما رسيده است؟ فرمود:
هِيَ عِندَنَا وِراثَةً مِنْ عِندِهُم، نَقْرَؤهَا كَمَا قَرَؤوهَا وَنَقوُلُهَا كَمَا قَالوُا، إنَّ اللهَ لايَجْعَلُ حُجَّةً في أرْضِهِ يُسْئَلُ عَنْ شيء فَيَقوُلُ: لا أدرِي.(2)
همه آن ها از نزد خودشان به ما به ارث رسيده است و همانگونه كه آن ها، مى خواندند، ما مى خوانيم و همان گونه كه آن ها، بازگو مى كردند، بازگو مى كنيم. بى گمان خداوند، در زمين خود، حجتى قرار نمى دهد كه از او درباره چيزى بپرسند و گويد: نمى دانم.
- 1. همان، ص221.
- 2. همان، ص227.
( صفحه 187 )
قرآن كريم، در آيه اى از شخصى ياد كرده است، كه دانش كتاب ـ قرآن ـ نزد اوست و گواه حقانيت پيامبر گرامى است. و در رواياتى از شيعه و سنّى، او را امام على بن ابى طالب (عليه السلام) دانسته اند:
وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا ْلَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَما بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُو عِلْمُ الْكِتَـبِ).(1)
و كسانى كه كفر ورزيدند گويند: تو فرستاده /1 نيستى; بگو: ميان من و شما خدا گواهى بسنده است و آن كه دانش كتاب ـ قرآن ـ نزد اوست.(2)
سَدير گويد: من و ابو بصير و يحيى بزّاز و داود بن كثير، در مجلس امام صادق (عليه السلام) بوديم، آن حضرت با چهره اى خشمگين وارد شد و چون در جاى خود نشست، فرمود:
واعجبا (شگفتا) از مردمانى كه گمان مى كنند ما از دانش غيب برخورداريم، غيب را جز خداى عزيز و جليل نمى داند. من خود بر اين قصد بودم كنيزكم (فلانه) را تنبيه كنم، او از دستِ من گريخت و ندانستم در كدام اطاقِ منزل پنهان شده است.
- 1. رعد، آيه 43.
- 2. مطابق روايات متعدد از طريق شيعه و اهل تسنّن كه در كتاب هاى تفسير مانند تفسير روح المعانى، الدرّ المنثور و... آمده، مراد از كسى كه علم كتاب نزد اوست، على (عليه السلام) است كه از همه امت مسلمان به كتاب خدا داناتر بود. و اگر گفته شود: گواهى خدا به نبوّت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و نيز گواهى على (عليه السلام) كه پسر عم او بود چگونه براى كافران حجت است؟ گوييم: گواهى خدا همان چيره و پيروز گردانيدن دين حق و پيامبر و فرستادن آيات و معجزات است، و امّا گواهى على (عليه السلام) فداكارى و استقامت بى نظير و مداومِ او و اقامه دليل و برهان بر حقّانيت اسلام و قرآن از جانب اوست.
( صفحه 188 )
سدير گويد چون از جاى خود برخاست و به اندرون خانه تشريف برد، من و ابو بصير و بشير خدمت او شرفياب شديم و به آن حضرت گفتيم: فدايت شويم، از شما سخنى شنيديم; چنين و چنان درباره كنيزتان فرموديد، با اين كه ما مى دانيم شما را دانش بسيارى است، به شما نسبت علم غيب نمى دهيم! سدير گويد امام فرمود:
اى سدير، مگر قرآن نمى خوانى؟ گفتم چرا، مى خوانم; فرمود: تو در آن چه از كتاب خداى عزيز و جليل خوانده اى آيا اين آيه را ديده اى: قَالَ الَّذِى عِندَهُو عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَـبِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِى قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ)،(1) آن كه دانشى از كتاب ـ كتاب آسمانى يا لوح محفوظ ـ نزدش بود گفت: من آن را، پيش از آنكه چشم بر هم زنى ـ يا چون در چيزى نگرى تا چشم از آن بردارى ـ برايت مى آورم.» سدير گويد: گفتم: فدايت شوم اين آيه را خوانده ام. فرمود: آن مرد را شناختى چه علمى از كتاب نزد او بوده است؟ سدير گويد: گفتم، از آن به من خبر دهيد، فرمود: علم او به اندازه قطره اى در درياى اخضر (مديترانه)، بوده است. قطره را چه نسبت با دريا؟ «عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ» كجا و «عِلْمُ الْكِتَابِ» كجا؟ گفتم: فدايت شوم، قطره را با دريا نسبتى نيست. فرمود: اى سدير; چه بسيارند كسانى كه خداوند او را به آن علمى منسوب كرده است كه من به تو خبر مى دهم. اى سدير، آيا در آن چه از كتاب خدا خوانده اى به چنين آيه دست يافته اى كه فرمود: «بگو: ميانِ من و شما، خدا گواهى بسنده است، و آن كه دانش كتاب ـ قرآن ـ نزد اوست.» سدير گويد: گفتم فدايت
( صفحه 189 )
شوم، آن آيه را خوانده ام. فرمود: آيا كسى همه دانش كتاب نزد خود دارد داناتر است، يا آن كه پاره اى از دانش كتاب؟ گفتم: نه چنين است; بلكه آن كه دانش همه كتاب نزد اوست، داناتر است /1 . سدير گويد: امام (عليه السلام) با دست خود به سينه اش اشارت فرمود و گفت: دانش كتاب، به خدا سوگند، همه آن، نزدِ ماست. دانش كتاب، به خدا سوگند، همه آن نزد ماست.(1)
از پيش گفته ها، و همين طور، از بررسى آيات و روايات در حوزه دانش غيبى امامان پاك، و اهل بيت پيامبر گرامى، روشن شد، كه بى ترديد گستره دانش آنان، فراتر از حوزه تفسير و تاويل و شأن نزول آيات و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه، خاص و عام، مطلق و مقيد و... حتّى فراتر از بطون قرآن است. آرى، آن بزرگواران، به اذن خداوند و تعليم پيامبر و الهامات غيبى، افزون بر اين كه، همه اين ها را مى دانند، از حوادث گذشته و آينده و آن چه در نهانِ نهادِ اين جهان مى گذرد آگاهند; از رازهاى درونى آدميان تا سرنوشت نهايى آنان. على (عليه السلام) فرمود:
وَلَقَدْ اُعْطيتُ خِصَالا لَمْ يَعطهنّ أحَدٌ قَبْلِى; عَلِمْتُ المَنَايَا وَالبَلايَا، وَالأنْسَابَ وَفَصْلَ الخِطَابِ، فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَني، وَلَم يَعْزُبْ عَنّي مَا غَابَ عَنّي، اُبَشِّرُ بِاِذْنِ اللهِ وَاُؤَدِّيُ عَنِ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ، كُلُّ ذَلكَ مَكَّنَني الله فِيهِ بِاِذْنِهِ.(2)
فضيلت هايى به من عطا شده است، كه هيچ كس در آن ها بر من
- 1. اصول كافى، ج1، ص257.
- 2. همان، ص197.