جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 235 )

ثالثاً: ارباب ذوق، كه از زيبايى و آرايه هاى سخن آگاهند، تعبيرهاى امام (عليه السلام) را به روايت لهوف زيباتر و از نظر فصاحت، دلبرده تر مى دانند.

ممكن است ايشان بگويد: تعبيرِ «إنّي راحِلٌ مُصْبِحاً» دليل آن است كه اين خطبه در مكّه ايراد نشده است; چرا كه حركت امام به سوى كربلا، ظهر روز هشتم (روز ترويه) بوده است، نه بامدادِ آن روز. افزون براين، امام (عليه السلام) در شب هشتم، عزم بيرون شدن از سرزمين مكّه را نداشته است، بلكه فرداى آن شب، يعنى همان روز هشتم ناگزير از بيرون شدن بوده است.

در پاسخ اين گفته بايد گفت: «مُصْبِحاً» به معناى فرداست. بر اين اساس حركت امام (عليه السلام) در ظهر روز هشتم با تعبير «مُصْبِحاً» سازگار خواهد بود. و جالب اين كه ديگران، جز مفيد در ارشاد، و طبرى در تاريخ خود، بر آن اند كه همان شب هشتم، عزم بيرون شدن از مكّه را داشته است. افزون بر اين، در نقل مفيد و طبرى اشاره اى بر عزم امام نشده است، تنها چيزى كه در تاريخ طبرى بدان اشارت رفته است، گفت و گوى ابن عباس با امام (عليه السلام) و خير خواهى او نسبت به ايشان است،(1) تا اين كه آن حضرت را از اين اقدام باز دارد. و نقل طبرى از ابومخنف نيز، حاكى از آن است كه امام حسين (عليه السلام) همان روزهاى پيش از حركت به سوى عراق بر اين تصميم بوده است، كه از مكّه بيرون برود. بنابراين عزم و تصميم امام (عليه السلام) ناگهانى و مجبورانه نبوده است.

اكنون جاى اين پرسش است كه اگر امام حسين (عليه السلام) از پيش مى دانست، كه تا پايان موسم حج در مكّه نخواهد ماند، چرا از همان آغاز براى «حجّ» مُحرِم شده است؟ و بر اساس گفته شما، قهراً مى بايست براى انجامِ عمره مُحرِم مى شد.

و امّا پاسخ اين پرسش، اين است كه احرام امام حسين (عليه السلام) به ظاهر براى حجّ و هماهنگ شدن با ديگر حاجيان، بر پايه مصلحتى بوده است. او با اين اقدام

  • 1. تاريخ طبرى، ج5، ص383.
( صفحه 236 )

ناگهانى خود به حاجيان اعلام كرد كه پيش از اتمامِ حجّ، ناگزير از بيرون شدن است، چرا كه در سرزمين مكّه و حرم، با اين كه نبايد خونى در آنجا ريخته شود، امام (عليه السلام) از دست مأموران حكومت اموى در امان نبود،(1) و مى خواست با اين اقدامِ به ظاهر نابهنگامِ خود، پرده از چهره كريه حكومت اموى بردارد. اگر چه روشن نيست كه امام (عليه السلام) از همان آغاز براى حجّ، مُحرم شده باشد; بلكه از بررسى روايات و همين طور، از تاريخ طبرى، برمى آيد كه او از پيش براى انجام مناسك عمره مُحرم شده بود. و در حقيقت از همان آغاز قصدِ آن داشت، كه مناسك عمره را به جاى آورد و از مكّه به سوى عراق بيرون برود.

فرضى ديگر

اگر بپذيريم كه امام (عليه السلام) بخش پايانى خطابه اش: «مَنْ كَانَ بَاذِلا فِينَا مُهْجَتَهُ» را در كربلا و در لحظه هاى محاصره دشمن ايراد كرده است; يعنى ادّعاى نويسنده

  • 1. در اسلام حرم خداى حرمتى دارد. آن جا در حقيقت بستى است براى هر موجودى زنده و دژى است براى حفظ حيات در زمين. بايد حيات زندگان در آن جا محفوظ بماند. كسى حق ندارد در حرم، موجود زنده اى را نابود كند صيد حرم، حرام است. كندن درختان حرم جايز نيست. نبايد خونى ريخته شود، انسانى كشته گردد. نبايد آزادى كسى در آن جا سلب شود. و كسى حق ندارد همراه خود سلاح بردارد. و امّا مزدوران يزيد دستور يافتند تحت رهبرى والى مكّه، در ايّام حجّ، پسر پيامبر را در حالى كه جامه احرام بر تن دارد و سلاحى در دستش نيست، دستگير ساخته و يا ترور كنند. حكومت خام و بى تدبير يزيد ديگر نتوانست زنده بودن حسين (عليه السلام) را در حرم خداى تحمل كند و تصميم به هتك خانه خداى و بى حرمتى گرفت و به گمان خود خواست كار را يك سره و خود را از سوى حسين (عليه السلام) آسوده خاطر گرداند. امام حسين (عليه السلام) مى توانست در مكه بماند و از خود دفاع كند و پيروز شود; چون قدرت امام حسين (عليه السلام) در خانه خدا از قدرت يزيد بيش تر بود، ولى از دفاع كناره جست. چرا كه دفاع امنيت خانه خدا را برهم مى زد. آن جا خانه امن و آرامش بود. آن جا خانه صلح بود. آن جا خانه حفظ حيات زندگان بود. نابودكردن حيات موجودى زنده، حرمت خانه خدا را مى برد. و حسين (عليه السلام) برترين كسى بود كه حرمت آن جا را نگاه مى داشت.
( صفحه 237 )

شهيد جاويد را درست انگاريم، ولى استناد به «كَاَنّي بِاَوْصَالي...» كه حاكى از آگاهى امام (عليه السلام) از شهادت است، به استحكام خود باقى است. و اساساً به لحاظِ شيوه گفتارى، صحيح نيست كه امام (عليه السلام) آن گاه كه در محاصره است و به گفته نويسنده: «اكنون مى داند كه كشته خواهد شد» بگويد: «مى بينم كه گرگ هاى بيابان ها ميان «نواويس و كربلا» بند بندِ مرا از هم جدا كرده و...»

نتيجه اين كه، ايرادِ خطبه «خُطّ الموت» در روز هشتم ذى الحجّه و به هنگام بيرون شدن از مكّه به سوى عراق، حكايت صريح از آگاهى امام (عليه السلام) از شهادت است.(1)

6. على بن الحسين (عليه السلام) فرمود:

خَرَجْنَا مَعَ الحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ، فَمَا نَزَلَ مَنْزِلا وَ لا ارْتَحَلَ مِنْهُ إلاّ ذَكَرَ يَحْيَى بنَ زَكَريَّا وَقَتْلَه، وَقَالَ يَوْماً: «ومِنْ هُوَ انِ الدّنْيَا عَلَى اللهِ

  • 1. عن أبي عبد الله (عليه السلام) : «اَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُل خَرَجَ فِي اَشهُرِ الْحَجِّ مُعْتَمِراً ثَمَّ خَرَجَ اِلى بِلادِهِ؟ قالَ لابَأسَ، وَاِنْ حَجَّ مِنْ عامِهِ ذلِكَ وَاَفْرَدَ الْحَجَّ فَلَيْسَ عَلَيْهِ دَمٌ، وَإِنَّ الْحُسَيْنَ بنَ عَلِي (عليه السلام) خَرَجَ يَوْمَ الْتَّرْوِيَةِ اِلَى الْعِراقِ وَكَانَ مُعْتَمِراً (وسائل الشيعه، ج14، ص310). در حديث ديگر آمده است: وَقَدْ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ (عليه السلام) فِي ذِي الْحَجَّةِ ثُمَّ راحَ يَوْمَ الْتَّرْوِيَةِ اِلَى الْعِراقِ وَالنَّاسُ يَرُوحُونَ اِلَى مِنى، وَلا بَاسَ بِالْعُمْرَةِ فِي ذِى الْحَجَّةِ لِمَنْ لايُرِيدُ الْحَجَّ (همان، ص311)، طبرى در تاريخ خود به نقل از ابو مخنف آورده است: طافَ الْحُسَيْنُ بِالْبَيْتِ وَبَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ، وَقَصَّ مِنْ شَعْرِهِ وَحَلَّ مِنْ عُمْرَتِهِ، ثُمَّ تَوَجَّهَ نَحْوَ الْكُوفَةِ (ج3، ص295) و امّا از نقل شيخ مفيد در ارشاد، ج2، ص67 طافَ بِالْبَيْتِ وَسَعى بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ وَاَحَلَّ مِنْ اِحْرامِهِ وَجَعَلَها عُمْرَةً; لاَِنَّهُ لَمْ يَتَمَكَّنْ مِنْ تَمامِ الْحَجِّ مَخافَةَ اَنْ يُقْبِضَ عَلَيْهِ بِمَكَّةَ». از اين تعبير برمى آيد كه امام (عليه السلام) در آغاز براى حج محرم شده بود سپس آن را به احرام عمره تبديل كرده است. ولى اين نقل را اعتبارى نيست; چرا كه با روايات ياد شده در اين باب، معارض است. بنابراين احرام امام، از همان آغاز، احرام عمره بوده است. و اين با هدف والايى كه امام (عليه السلام) در اين حركت داشت سازگار بود; چرا كه حكومت جبّار و بى تدبير اموى بر آن بود كه امام (عليه السلام) را در حرم خداى ترور و حرمت حرم را نيز هتك كند. و امّا امام (عليه السلام) با اين شيوه عمل، يعنى بيرون شدن از مكّه، در موسم حجّ، افزون بر اين كه اين طرح خائنانه را نقش بر آب كرد، حاجيان را از آن هدف والايى كه در پيش رو داشت، آگاه ساخت.
( صفحه 238 )

اَنَّ رَأسَ يَحْيى بنِ زَكَريَّا اُهْدِيَ اِلى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَني اِسْرَائيلَ.(1)

با حسين (عليه السلام) از مكّه بيرون شديم. در حالى كه در هيچ منزل گاهى فرود نيامديم و از هيچ منزل گاهى كوچ نكرديم، جز آن كه از يحيى بن زكريّا و كشته شدن او ياد كرد (در درازى راه بارها از يحيى و كشته شدن او ياد كرد) و در يكى از اين روزها كه در راه بوديم فرمود: «از خوارمايگى دنيا نزد خداوند همين بس كه سر يحيى را براى ظالمى از ظالمان بنى اسرائيل هديه بردند».

ياد كردِ همواره امام (عليه السلام) از شهادت يحيى و داستانِ هديه بردنِ سر او، حكايت شهادت او و داستان سرِ مطهّر خودِ آن حضرت است كه بر سر نى، ديار به ديار، برده شد و به وسيله يزيد مورد اهانت قرارگرفت.

امام (عليه السلام) از آن جا كه نمى خواست به گونه صريح از شهادت خود سخن بگويد و موجبات آزردگى خاطر خاندانش را فراهم آوَرَد، با يادآورىِ خاطرات تلخ و جانكاه اولياى بزرگ خداوند، ذهن و دل اهل بيت (عليه السلام) خود را براى رويارويى با يك پديده عظيم و مصيبت بزرگ (شهادت خود و يارانش) آماده مى كرد. از
همين رو، در درازاى راه مكّه به عراق آرام آرام، از جنايت هولناك خاندان ابوسفيان پرده بر مى افكند، تا تحمّل بار گرانِ شهادتِ آن حضرت و اسارتِ خاندانش را براى آنان، آسان و هموار سازد. و روشن است كه اگر امام (عليه السلام) به اميد پيروزى ظاهرى بر دشمن و تأسيس حكومتِ دل خواه خود; يعنى حكومتى مبتنى بر آموزه هاى ناب اسلام به سوى كوفه ره مى سپرد، مى بايست از حماسه آفرينى هاى سربازان اسلام، در حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله) و در حضور امير مؤمنان (عليه السلام) سخن بگويد، تا روح شهامت و دلاورى و ايمان و فداكارى را در ياران خود

  • 1. ارشاد مفيد، ج2، ص132.
( صفحه 239 )

تقويت كند.

و امّا او بر اساسِ «خلاف آمدِ عادت» از خوارمايگى و بى ارجى دنيا سخن مى گفت و سرودِ زيبايى و دل ربايى «مرگ» را مى سرود، و از دل سپردن به قضاى الهى و اين كه «هر چه پيش آيد خوش آيد» زمزمه مى كرد. و چون همه اين ها را خواست خداوند مى دانست با آغوش باز از آن ها استقبال مى كرد. و براى اصحاب و يارانش نيز، شيرين و دل پسند بود.

آيا كسى كه در انديشه تأسيس حكومت به پيش مى رود، سربازان و همراهان خود را، با يادكردِ خاطرات تلخ و پيش آمدهاى ناخوشايند اولياى پيشين، اندوهگين مى سازد و غبارِ غم بر دلِ شان مى نشاند؟ در حالى كه اقتضاىِ اميدِ به پيروزى ظاهرى، آن بود كه از فرزندانِ «طُلَقا» و شكستِ ذلّت بارِ خاندانِ ابوسفيان و از جهاد و حماسه هاى مجاهدانِ «بدر» و «احد» و از پيروزى شگفتِ فاتحانِ مكّه و آزاد سازى كعبه ـ مَعْبَدِ توحيد ـ از چنگال صناديدِ شرك و كفر بگويد، نه اين كه از شهادت يحيى پيامبر و از خوارمايگى «دنيا و پستى اربابِ بى مروّت آن»، ياد كند. آرى، امام (عليه السلام) با اين روش، ذهن و دل فرزندان و ياران خود را براى شهادت و از پسِ آن، براى اسارت آماده مى كرد.

7 ـ تلاوتِ آيه «استرجاع»

عقبة بن سمعان گويد: پاسى از شب گذشته بود كه حسين (عليه السلام) فرمان حركت داد. يارانِ خود را فرمود: آب برداريد، فرمان او، اطاعت شد. و كاروان در تاريكى شب از قصر «بنى مقاتل» به راه افتاد. ديرى نگذشت كه حسين (عليه السلام) را ديدگان بر هم آمد و هم چنان كه سوار بود به خواب رفت و به زودى ديدگانش باز گرديد و آيه استرجاع: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ)،(1) ما از آن خداونديم و

  • 1. بر زبان آوردن ( إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ ) در مصيبت ها و در يادآورى مرگ: ( الَّذِينَ إِذَآ أَصَـبَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا ْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ ) ، (بقره، آيه 156).