جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه تفسیر پاسداران وحى
صفحات بعد
صفحات قبل
( صفحه 240 )

به سوى او باز مى گرديم» را سه بار بخواند. و همين طور آيه ستايش «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العَالَمِينَ، سپاس و ستايش خداوند، پروردگار جهانيان راست» سه بار تكرار كرد. پسر بزرگش على، سبب اين تلاوت را پرسيد، امام حسين (عليه السلام) پاسخ داد:

يا بُنَيَّ اِنِّي خَفَقْتُ بِرَأسي خَفْقَةً، فَعَنَّ لِي فَارِسٌ عَلى فَرَس فَقَالَ: اَلْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَالْمَنَايَا تَسْرِي اِلَيْهِمْ، فَعَلِمْتُ اَنَّهَا اَنْفُسنَا نُعِيَتْ اِلَينَا.(1)

اى فرزند نازنينم! خوابيده بودم سوارى را در خواب ديدم كه مى رفت و مى گفت: «اين كاروان مى رود و مرگ در پى آن مى دود»، دانستم كه مقصود ماييم و اين قاصدِ مرگ ماست.

هدف امام در بازگوكردنِ خواب خود اين بود كه همراهان و فرزندان خود را براى شهادت آماده كند. براى همين، فرزندش على اكبر (عليه السلام) گفت: پدر، الهى بد نبينى مگر ما برحق نيستيم؟ امام حسين (عليه السلام) فرمود به خدا كه ما برحق هستيم. على گفت پس ما از مرگ هراس نداريم و به راهِ حق جان مى دهيم; «يَا اَبَتِ اِذاً لانُبَالي نَمُوتُ مُحِقِّينَ». امام حسين (عليه السلام) در حق فرزندش دعا كرده و گفت خداى به تو پاداش دهد بهترين پاداشى كه پدرى به پسرش بدهد.

8 ـ و به همين سان در برخورد با «حرّ» و لشگريانش فرمود:

فَاِنّي لا اَرَىَ الْمَوْتَ إلاّ سَعَادَةً، وَلا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إلاّ بَرَماً.(2)

  • 1. تاريخ طبرى، ج3، ص309.
  • 2. امام (عليه السلام) در رويارويى با «حرّ» به وضوح مى دانست كه او اجازه بازگشت وى به سوى حجاز را نخواهد داد. او مأمور بود تا در صورتى كه نتواند امام (عليه السلام) را دستگير كند و به نزد عبيدالله بن زياد ببرد، بدون جنگ با آن حضرت، با محاصره و مراقبت دائمى از امام (عليه السلام) آن حضرت را تا زمانى كه سپاه كوفه از راه رسند، تحت نظر قرار دهد و مانع از آن گردد، تا نقشه نهايى يزيد و عبيدالله به اجرا در نيايد. پس به همين دليل نيز در سخنان خويش با حرّ و كوفيانِ همراهش تاكيد كرد، كه اگر كوفيان هم چنان بر بيعت خود پايدارند وى آماده است تا در كنار آنان قرار گيرد و در صورتى كه آنان بيعت خويش را شكسته اند خواستار مراجعت به سوى حجاز است.
  • امام (عليه السلام) با طرح دو پيشنهاد در واقع از يك سو، پايبندى خويش بر دعوت كوفيان و آمادگى خويش براى قرار گرفتن در كنار آنان، جهت بر انداختن قدرت امويان را اعلام مى داشت و بر آن بود تا با اين اعلام آمادگى و تمايل بر رساندن خود به سوى كسانى كه بيعت خويش با آن حضرت را شكسته بودند، آخرين بهانه ها را از كوفيانى كه شخصيت آنان با «تَذَبْذُبْ، دورويى» عجين شده بود بگيرد; چرا كه اگر امام در چنين شرايطى به سادگى و سهولت امكان بازگشت پيدا مى كرد، كوفيان مدّعى مى شدند كه آنان هم چنان بر عهد و بيعت خود وفادار بودند و عليرغم تسلط ابن زياد انتظار مى كشيدند، تا با رسيدن امام (عليه السلام) به كوفه، به يارى وى قيام كنند. و از سوى ديگر، با طرح پيشنهاد بعدى مبنى بر آمادگى خود براى بازگشت به حجاز، راه بهانه جويى قاتلان خود و يارانش را نيز مسدود كند، تا آنان پس از پديد آوردن فاجعه كربلا و شهادت فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و همراهانش نتوانند مدّعى گردند كه به دليل اصرار حسين بن على (عليه السلام) بر طغيان و سركشى چاره اى جز بستن راه او به سوى كوفه و كشتن وى نداشتند. چون حرّ هيچ كدام از دو پيشنهاد امام حسين (عليه السلام) را نپذيرفت. سرانجام امام (عليه السلام) و حرّ، چنين توافق كردند كه راهى را براى حركت پيش گيرند، كه نه به كوفه و نه به حجاز، ختم شود. حرّ در اين حال، هم چنان منتظر رسيدن پيك كوفه و دريافت وظيفه خويش در مقابل امام حسين (عليه السلام) بود. به روايت ابومخنف از عقبة بن ابى العيزار، پيش از حركت كاروان در حالى كه سپاه هزار نفرى حرّ بن يزيد رياحى نيز در اطراف كاروان بودند، امام خطبه اى را خواند كه مضامين آن هم دلالتى آشكار بر آگاهى امام (عليه السلام) از آينده خود و يارانش دارد، و هم مبيّن شالوده و مبانى نهضت حسينى است. امام حسين (عليه السلام) فرمود:
  • اى مردم! رسول خدا فرمود: «كسى كه ستمكارى را ببيند كه حرام خدا را حلال كرده، عهد و پيمان الهى را شكسته و با سنّت پيامبر مخالفت كرده و با بندگان خدا با ستم و گناه رفتار مى كند، با زبان بر وى نتازد و با رفتار و كردار به مبارزه اش نپردازد، شايسته است كه خداى با همان ظالم محشورش گرداند». بنى اميّه اطاعت شيطان را مى كنند و با اطاعت رحمان سروكارى ندارند آشكارا فساد مى كنند. مرزهاى حق و عدالت را شكسته و مال مردم را برده اند و خورده اند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده اند. و شايسته ترين كس براى جهاد و نبرد با آن ها من هستم بايد با گفتار و رفتار به مبارزه پردازم. نامه هاى شما به من رسيد. فرستاده هاى شما به من خبر دادند كه با من بيعت كرده و پيمان بسته ايد كه مرا تسليم دشمن نكنيد و از يارى من دريغ نورزيد. اگر پابند بدين عهد و پيمان شويد رستگار خواهيد بود. من حسين هستم، پسر على هستم، فرزند فاطمه. خداى مرا امام، رهبر و پيشوا قرار داده است. و شما اگر پيمان خود را شكستيد و از بيعت من دور شديد و خيانت كرديد تازگى ندارد با پدرم، برادرم و با پسر عمويم مسلم نيز، چنين كرديد. تازگى ندارد. غافل كسى است كه به شما مردم كوفه اعتماد كند. شما خودتان را با دست خود بدبخت ساختيد و سعادت خود را از دست داديد. آن كس كه بيعت خود را با خدايش بشكند. خودش را شكسته است چون خداى از همه كس بى نياز است. وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ، (تاريخ طبرى، ج3، ص307).
  • عقبة بن العيزار، به روايت ديگر آورده است كه چون امام (عليه السلام) به «ذي حَسم» رسيد پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: بر ما حوادثى رخ داده است كه بر همه آشكار است و از كسى چيزى پنهان نيست. به راستى اين دنيا سخت دگرگونه و ناآشنا شده و خيرش از آن رخت بربسته و از آن جز رطوبتى اندك، چون نمى كه ته ظرفى مانده و جز زندگانى پستى، چون چريدنى وبال آورده است. چندان كه مؤمن را سزد كه به استقبال مرگ و ديدار خدا سخت راغب باشد. من مرگ را به جز خوش بختى و زندگى با ستم گران را جز ستوه و بدبختى نمى دانم (همان و تحف العقول ص245). براى توضيح بيشتر به نهضت امام حسين (عليه السلام) و قيام كربلا، رجوع كنيد.
( صفحه 241 )

( صفحه 242 )

من مرگ رابه جز خوش بختى و زندگى با ستم گران را جز ستوه و بدبختى نمى دانم.

آرى همه جا و در درازاى راه، از مكّه تا كربلا، سخن از شهادت بود، تا اين كه در پايان راه و پس از فرودِ در سرزمين كربلا، فرمود: «ههُنَا مَسْفَكُ دِمائِنا...».(1)

گذرى بر احاديث اهل بيت (عليهم السلام) :

1. ضُرَيْس كُناسى گويد: شنيدم امام محمّد باقر (عليه السلام) در حضور گروهى از اصحاب و يارانش مى فرمود:

عَجِبْتُ مِنْ قَوْم يَتَوَلَّوْنَا وَيَجْعَلُونَا أَئِمَّةً، وَيَصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَةٌ عَلَيْهِمْ كَطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) ، ثُمَّ يَكْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَيَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ، فَيَنْقُصُونَا حَقَّنَا وَيَعِيبُونَ ذَلِك عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَالتَّسْلِيمَ لاَِمْرِنَا، أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ ـ

  • 1. ملهوف، ص139.
( صفحه 243 )

تَبَارَك وَتَعَالَى ـ افْتَرَضَ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ، وَيَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ قِوَامُ دِينِهِمْ؟!

فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ: جُعِلْتُ فِدَاك أَ رَأَيْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ قِيَامِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ (عليه السلام) وَخُرُوجِهِمْ وَقِيَامِهِمْ بِدِينِ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ وَمَا أُصِيبُوا مِنْ قَتْلِ الطَّوَاغِيتِ إِيَّاهُمْ وَالظَّفَرِ بِهِمْ حَتَّى قُتِلُوا وَغُلِبُوا؟

فَقَالَ أَبُوَجَعْفَر (عليه السلام) : يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ ـ تَبَارَك وَتَعَالَى ـ قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِك عَلَيْهِمْ وَقَضَاهُ وَأَمْضَاهُ وَحَتَمَهُ عَلَى سَبِيلِ الاِخْتِيَارِ ثُمَّ أَجْرَاهُ، فَبِتَقَدُّمِ عِلْم إِلَيْهِمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) قَامَ عَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ (عليه السلام) وَبِعِلْم صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا، وَلَو أَنَّهُمْ يَا حُمْرَانُ حَيْثُ نَزَلَ بِهِمْ مَا نَزَلَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَإِظْهَارِ الطَّوَاغِيتِ عَلَيْهِمْ سَأَلُوا اللَّهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ أَنْ يَدْفَعَ عَنْهُمْ ذَلِك، وَأَلَحُّوا عَلَيْهِ فِي طَلَبِ إِزَالَةِ مُلْك الطَّوَاغِيتِ وَذَهَابِ مُلْكِهِمْ، إِذاً لاََجَابَهُمْ وَدَفَعَ ذَلِك عَنْهُمْ، ثُمَّ كَانَ انْقِضَاءُ مُدَّةِ الطَّوَاغِيتِ وَذَهَابُ مُلْكِهِمْ أَسْرَعَ مِنْ سِلْك مَنْظُوم انْقَطَعَ فَتَبَدَّدَ، وَمَا كَانَ ذَلِك الَّذِي أَصَابَهُمْ يَا حُمْرَانُ لِذَنْب اقْتَرَفُوهُ، وَلاَ لِعُقُوبَةِ مَعْصِيَة خَالَفُوا اللَّهَ فِيهَا، وَلَكِنْ لِمَنَازِلَ وَكَرَامَة مِنَ اللَّهِ أَرَادَ أَنْ يَبْلُغُوهَا، فَلاَ تَذْهَبَنَّ بِك الْمَذَاهِبُ فِيهِمْ.(1)

در شگفتم از مردمى كه ما را دوست دارند (پيرو ما هستند) و ما را پيشواى خود دانند و گويند طاعت ما، بسان طاعت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ، فرموده خداوند و واجب است. سپس به سببِ سستى دل و گنجايشِ اندكِ خود، حجت خود را شكنند و خود را

  • 1. اصول كافى، ج1، ص260، بَابُ اَنَّ الاَئمّةَ يَعْلَمُونَ عِلمَ ما كانَ وَمَا يَكُونْ وَ... ، ح4.
( صفحه 244 )

در برابرِ مخالفان محكوم نمايند و از حقِّ ما بكاهند و آن حق شناسى را كه خداوند برهان روشن حق معرفت ما و تسليم در برابر فرمان ما را بدو عطا فرموده، خرده گيرند. آيا مى پنداريد كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ طاعت اولياء خود را بر بندگانش واجب كند و سپس خبرهاى آسمان و زمين را از آنها پوشيده دارد و مايه ها و اساس دانشِ امورى كه استوارى و برپايى دين شان است و از آن ها پرسش مى شود، در اختيارشان قرار ندهد؟! حمران عرض كرد: فدايت شوم شما مى دانيد كه در قيام علىّ بن ابى طالب و حسن و حسين (عليه السلام) كه براى برپايى دين خداى - عزيز و جليل - بود و آن پيش آمدهاى ناخوشايندى كه بر آن ها رسيد از كشتارِ سركشان و پيروز شدن شان بر امامان معصوم (عليه السلام) تا آنجا كه به شهادت رسيدند و شكست خوردند.

حضرت ابوجعفر امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود: اى حمران، خداى - تبارك و تعالى - آن چه را بر آن ها رسيد از پيش با اختيار و انتخاب خودشان براى آنها تقدير كرده و فرمان آن را داده و حتمى كرده بود. سپس، مورد اجراء و عمل قرار داده. پس آن چه در قيام علىّ بن ابى طالب و حسن و حسين (عليهم السلام) پيش آمد، از پيش، از سوى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از آن آگاه بودند. و هر يك از ما كه خاموشى گزيده است از روى آگاهى و بصيرت بوده است. اى حمران اگر آن گاه كه گرفتار مى شدند و سركشان بر آنان يورش مى آوردند، از خداوند مى خواستند كه خطر آن ها را بگرداند و بر اين خواسته اصرار مىورزيدند كه بلا و مصيبت را از آنان بگرداند و آن سركشان را نابود سازد و قدرت شان را تباه كند، خداوند خواسته آن ها را