جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه احکام جوانان
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه 16)

خلاف و كذب در آنان، يقين پيدا كرده اند، كفايت مى كند گرچه نتوانند اقامه دليل و برهان كنند و نتوانند پاسخ شبهات را بدهند.

چرا اصول دين تقليدى نيست؟

است كه تقليد: عمل كردن به دستور مجتهد است (و به نظر برخى، پذيرفتن گفته غير است تعبّداً و بدون دليل) هرچند يقين به واقع حاصل نشود، و حال اين كه آيات و رواياتدلالت دارند بر اين كه در اصول دين ايمان و معرفت
و يقين معتبر و لازم است وايمان به معناى اطمينان وسكون
  • 1 ـ العروة الوثقى: التقليد: مسأله 67: محلّ التقليد و مورده هو الأحكام الفرعيّة العملية، فلا يجرى في اُصول الدين.
  • 2 ـ قال الله تعالى: (مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ
  • )(سوره نحل /106).
  • و قال: (قَالَتِ الاَْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ
  • ) (سوره حجرات/14).
  • و روي عن النبيّ(صلى الله عليه وآله): ـ ما قيل بتواتره عن طريق الفريقين ـ : «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية» (راجع بحار الانوار ج 23، ص 76 إلى 95).
  • و نحوها غيرها من الآيات والروايات الدالّة على لزوم تحصيل الإيمان بالله وباليوم الآخر، والمراد بالإيمان الاطمئنان وسكون القلب، كما أنّ الروايات التي دلّت على لزوم تحصيل المعرفة بالإمام ظاهرة في اعتبار الجزم واليقين، واَنّ الظنّ لا يغني من الحق شيئاً، والله العالم.

(صفحه 17)

قلب و باور باطنى است. و اين معنا با تقليد حاصل نمى شود. به عبارت ديگر، آن چه انسان را به سعادت دنيا و آخرت مى رساند و او را از عذاب و هلاكت نجات مى دهد اعتقاد قلبى و ايمان جزمى است، آن چه انسان را از فوايد دين (كه قبلا به آنها اشاره شد) بهره مند مى كند تنها باور باطنى و يقين و اطمينان است و اين حالت و اين معنا جداى از عمل و تقليد است و به صرف گفته غير حاصل نمى شود، لذا تقليد ـ كه عمل كردن به دستور مجتهد، يا قبول قول غير بدون دليل و تعبّدى است ـ در اينجا جا ندارد.
بلكه بايد گفت: ايمان و تحصيل علم و يقين به اصول دين از فضايل نفسانى است، معرفت و اعتقاد به خدا و صفات كماليه او، شناخت حجج الهى و وسائط فيض و ولاة امر، كسب علم و يقين به معاد و رجوع الى الله، از كمالات انسانى و موجب خروج نفس از رذيله جهل و نادانى است و به حكم عقل تحصيل اين امور مطلوب و پسنديده و لازم است.

(صفحه 18)

اعتقاد به خداوند يگانه

{أَفِى اللهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ}(سوره ابراهيم /10).
يعنى: آيا در خداوند شكى هست كه آفريننده آسمان ها و زمين است؟
علم و اقرار به وجود خداوند متعال بديهى است و كفار هم به آن اقرار داشته اند چنان چه خدا فرموده است: {وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ} (سوره عنكبوت /61).
يعنى: و هر آينه اگر از آنها سؤال كنى، كيست كه آسمان و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ مى گويند البته خدا پس بگو به كجا به دروغ رانده مى شويد؟
لذا رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) كه مبعوث گرديد مردم را دعوت به توحيد و يگانه پرستى كرد نه اقرار به وجود خدا.
منشأ اين اقرار و اعتراف، سرچشمه اين دريافت و غريزه، همان فطرت و قوه درك و فهمى است كه خداوند در نهاد و طبيعت هر انسانى قرار داده است {فِطْرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا} (سوره روم /30).
آرى خداوند اين حقيقت را در كمون و سرّ سويدايى هر كس نهاده است و لذا انسان در اصل خلقت و ذات خود حسّ مى كند كه به خود واگذار نيست بلكه به يك مبدئى
مربوط است كه آن مبدأ او را نگهدارى مى كند و به او كمك مى رساند و مراقب انديشه ها و اعمال او است، همان مبدئى كه
(صفحه 19)

بر سراسر جهان حكم فرما است و همه موجودات به او
بر پاست.
هر متفكرى درك و باور دارد كه همه جهان مطيع نظم و قانون است و او در پرتو همين نظم و قانون از تمام ذرات عالم بهره مند است از هوا نفس مى كشد، از آب مى آشامد، از روييدنى ها مى خورد، از اشعه آفتاب استفاده مى كند و مى فهمد كه همه عالم به يك قوه و از يك مبدأ سرچشمه
گرفته وتحت يك اراده اداره مى شوندوبه مقتضاى همين فطرت وفهم و درك است كه در هنگام حاجت به او استغاثه مى كند، هنگام سختى به او پناه مى برد، هنگام نعمت به او اميدوار مى شود و معلوم است كه اين احساس و درك مربوط به ضعف و يا جهل و نادانى نيست، زيرا انسان از هر طبقه و گروهى كه باشد، هرگاه خود را از تمام افكار علمى وعقايد وعادات و رسوم برهنه كند، وخود را موجودى فرض كند كه همين ساعت بهوجود آمده وهيچ كس را نديده وهيچ سخنى نشنيده، آنگاه نظرى به خود و نظرى به جهان افكند چه خواهد ديد؟
خود را موجودى خواهد ديد داراى چشم، گوش، فهم و هوش كه در گوشه اى از جهان بى پايان پيدا شده و به هر سو نظر مى افكند نگاهش به آخر جهان نمى رسد، جهان را بسيار بزرگ و خود را بسيار كوچك مى بيند زير پاى خود زمينى پر از عجايب و بالاى سر خود فضايى پر از غرايب مى يابد، در جهان آمد و شد و گردش و حركت مشاهده مى كند، مى بيند كه آفتاب و ماه طلوع و غروب مى كنند، شب و روز منظّماً از پى
(صفحه 20)

يكديگر مى آيند و مى روند، ماه ها و فصل ها به نوبت و با نظم و
حساب در گردش اند، هنگام شب فضاى بالا پر از ستارگان درخشان و زيبا مى شود، در روى زمين گياهان و درخت هايى مى بيند كه دانه بعضى از آنها در ابتداى امر به اندازه اى كوچك است كه در لاى انگشتان او گم مى شود و پس از چندى درختى تنومند با شاخه هاى بلند و برگ ها و شكوفه هاى رنگارنگ و ميوه هاى گوناگون، داراى طعم ها و بوهاى جان پرور مشاهده مى كند ، جانورانى مى بيند داراى شكل ها وحجم ها وطبيعت ها وغريزه هاى گوناگون، موجوداتى مى بيند كه پيدا مى شوند و باز از ميان مى روند، زنده مى شوند و مى ميرند، جريان حيات را از گياه تا انسان مشاهده مى كند.
عظمت و ريزه كارى خلقت خود را مى بيند، اندام خود، استخوان ها و رگ هاى بدن، عجايب استخوان سر، چشم و گوش و صورت و دستگاه گوارش و گردش خون و ضربان قلب و خلقت دست ها و انگشتان و كيفيت تركيب اعضا و جوارح و چگونگى تغذيه و تأمين مواد لازم بدن، دستگاه توليد فرزند و نقش قوه عقل و شهوت و خيال و واهمه و ساير قواى نامرئى موجود در جسم خود را مدّ نظر مى آورد و بى اختيار اعتراف مى كند كه:

  • اى همه هستى ز تو پيدا شده زير نشين علمت كائنات زير نشين علمت كائنات
  • خاك ضعيف از تو توانا شده ما به تو قائم چو تو قائم به ذات ما به تو قائم چو تو قائم به ذات