(صفحه 21)
و با زبان بى زبانى مى گويد:
- اى زوجود تو وجود همه
نيست كن و هست كن و هست و نيست
نيست كن و هست كن و هست و نيست
-
پرتوى از بود تو بود همه
غير تو و صنع تو موجود نيست
غير تو و صنع تو موجود نيست
آرى در چنين حالى انسان با جان خود يك اراده، يك مشيت، يك حيات، يك قدرت، يك علم، يك هستى حقيقى را كه داراى همه اين صفات است و به منزله روح جهان است، به روشنى مى بيند و او را محيط به همه موجودات و آگاه از همه آنها و توانا بر همه آنها و گرداننده تمام آنها مى بيند و خويشتن را نيز با تمام وجود به او وابسته و مربوط مى بيند اگر چه حقيقت او را نمى تواند دريابد و بر آفرينش جهان و سرّ خلقت خويش هم نمى تواند پى برد اما اين اندازه مى فهمد كه جهان را صانعى باشد خدا نام و مى فهمد كه در فطرت همه موجودات همين ادراك و برداشت وجود دارد و همه با هستى خود به آن مبدأ يگانه مربوط و وابسته اند و همه با تمام وجود به وجود او اقرار و اعتراف دارند. و طبعاً در برابر عظمتش سر تسليم فرود آورده او را سجده مى كنند.
{وَ للهِِ يَسْجُدُ مَنْ فِى السَّمَوَاتِ وَ الاَْرْضِ} (سوره رعد/ 16).
- مگر مى كرد درويشى نگاهى
مگر مى كرد درويشى نگاهى
-
بر اين درياى پر درّ الهى
بر اين درياى پر درّ الهى
(صفحه 22)
- كواكب ديد چون شمع شب افروز
تو گويى اختران استاده اندى
كه هان اى غافلان بيدار باشيد
تو خوش خفتى و ما اندر ره او
تو خوش خفتى و ما اندر ره او
-
كه شب از روى ايشان گشته چون روز
دهان با خاكيان بگشاده اندى
در اين درگه دمى هشيار باشيد
همى پوييم خاك درگه او
همى پوييم خاك درگه او
{إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَات لاُِولِى الاَْلْبَابِ}(سوره آل عمرال /188).
يعنى: در آفرينش زمين و آسمان و آمد و شد شب و روز نشانه هايى براى صاحبان خرد است.
- بلى در طبع هر داننده اى هست
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
برگ درختان سبز در نظر هوشيار
-
كه با گردنده گرداننده اى هست
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
آرى صاحب فهم و خرد با اندك توجهى احساس مى كند كه سراسر جهان هستى پر از حيات و شعور و بينايى و شنوايى است و هر يك از موجودات با زبان باطن با پديد آورنده خود
(صفحه 23)
در راز و نياز است و به وجود او اقرار دارد و او را تسبيح و تقديس مى كند
{يُسَبِّحُ للهِِ مَا فِى السَّمَوَاتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ}(سوره جمعه / 1).
يعنى: كليّه موجودات كه در آسمان ها و زمين اند خدا را به پاكى مى ستايند، خدايى كه مالك همه و منزه از همه و دانا به همه و توانا بر همه است.
و اين جا است كه انسان طبعاً متوجه آفريدگار خود و جوياى او مى شود و نمى تواند چنين نباشد، اين جا است كه در مقام بندگى و اطاعت از او بر مى آيد اين جا است كه هر چند شقى و ستم كار باشد باز رو به خدا و به درگاه او مى نالد و تضرع مى كند، اين جا است كه بايد باطن انسان ها را ديد و نبايد به ظاهرشان حكم كرد، كه هر چه هم بد و طاغى باشيم امّا:
- در اندرون من خسته دل ندانم كيست
روز موسى پيش حق نالان شده
روز موسى پيش حق نالان شده
-
كه من خموشم و او در خروش و در غوغا است
نيمه شب فرعون هم گريان شده
نيمه شب فرعون هم گريان شده
اين جا است كه دنبال رسول و پيام آور او مى گردد و مى خواهد طريقه بندگى و عبوديت او را از زبان پيغمبر فرا گيرد و به او نزديك شود به او تقرب جويد و در مقابل او انجام وظيفه كند و از مخالفتش پرهيز نمايد.
22
(صفحه 24)
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «
وَجَدْتُ عِلْمَ النّاسِ كُلِّهِمْ فِي اَربَع، اَوَّلُها: اَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِي: اَنْ تَعْرِفَ ما صَنَعَ بِك َ، وَالثّالِثُ: اَنْ تَعْرِفَ ما اَرادَ مِنْك َ، وَالرّابِعُ: اَنْ تَعْرِفَ ما يُخرِجُك َ مِنْ دِينِكَ»
(خصال شيخ صدوق(رحمه الله) باب الأربعة حديث 87).
يعنى: دانش همه مردم در چهار جمله است: 1 ـ خداشناسى 2 ـ خودشناسى 3 ـ وظيفه شناسى 4 ـ انحراف شناسى.
و امير مؤمنان حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: «خداوند پيامبران را فرستاد تا مردم را به مقتضاى فطرتشان وادارند و نعمت الهى را به ياد آنها آورند و حجت خدا را به آنها برسانند و اسرار الهى را كه در نفوس آنها پنهان است بر انگيزند و آيات خدا را در زمين و آسمان به آنها نشان دهند». (نهج البلاغه، ذيل خطبه اول).
توحيد
توحيد، اصل اول از اصول دين به شمار آمده است.
توحيد عبارت است از اعتقاد به اين كه خداوند عالم يگانه اى است كه تركيب از اجزاء و صفات در او راه ندارد، كه به بعضى از ادلّه آن اشاره مى كنيم:
چنانچه انسان به دقت در موجودات عالم نظر كند مى يابد كه نظم خاصى در ميان آنها برقرار است و با كمال تباين و تضادى كه بين انواع موجودات مى باشد و با اين كه در كمّ و كيف خلقت آنها اختلاف وجود دارد اما همه آنها مانند
(صفحه 25)
اعضاى يك بدن به هم مربوط و با يك قانون ثابت و يك نظام واحدى اداره مى شوند.
وپيداست كه اين نظام واحد و ترتيب خاص جز به وحدت صانع صورت نمى پذيرد چنانچه خداوند در قرآن مى فرمايد:
{وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَه إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلَه بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض} (سوره مؤمنون / 91).
خداى ديگرى با خدا نيست، كه اگر چنين مى بود هر آينه هر خدايى با مخلوق خود به طرفى رفته (هر يك مخلوق خود را تدبير و اداره مى كرد) و هر يك بر ديگرى برترى مى جست. (و به اين جهت نظام عالم مختل و مضمحل مى گشت).
به عبارت ديگر، پديده هاى عالم هستى اگر چه داراى شكل هاى مختلف و حقيقت هاى متفاوت هستند اما در عين حال همه آنها تابع نظمى واحد و هر يك در ظرف وجودى خود مسير خاص خود را طى كرده و به اين جهت از فساد و تباهى محفوظند و اين مطلب جز با يگانه بودن پديد آورنده و ناظم آنها ممكن نيست.
خداوند در قرآن كريم به اين دليل اشاره كرده و فرموده است:
{لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتَا} (سوره انبياء /22).
اگر در آسمان و زمين خدايان ديگرى جز الله وجود داشت همانا خراب و فاسد مى شدند.
آرى با اندك توجه به خود و به جانداران و كوه و صحرا، به جنگل و دريا، زمين و آسمان، خورشيد و ستارگان، شب و روز، و فصل هاى سال و... و نظم حاكم بر اينها، يقين پيدا