(صفحه 31)
4 ـ حضرت عيسى(عليه السلام) 5 ـ حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و ما همه آنها را پذيرفته و به همه آنها احترام مى گذاريم و آنان را از هر گونه گناه و لغزش و خطا مبرّا و همه را معصوم مى دانيم.
ولى نظر بر اين كه حضرت محمد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) خاتم پيامبران و كامل كننده اديان پيشين است و آنچه از اديان پيامبران قبل بوده مورد قبول آن حضرت است و از طرفى قوانين و راهنمايى هاى او بهترين و كامل ترين قوانين است، دستورات و وظايف خود را از آن بزرگوار گرفته و به آنها معتقد و طبق آن عمل مى كنيم. ان شاء الله.
خلاصه اى از زندگى پيغمبر (صلى الله عليه وآله)
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) از قبيله قريش و از خاندان هاشم است. پدر آن حضرت، عبدالله پسر عبدالمطلب و نوه هاشم است. مادرش آمنه خاتون دختر وهب از خاندان بنى زهره، از قبيله قريش است.
عبدالله پس از ازدواج به شام سفر كرد و در بازگشت از سفر شام در مدينه وفات يافت و همانجا دفن شد.
خاتم الانبياء(صلى الله عليه وآله) پس از چند ماه از وفات پدرش عبدالله در ماه ربيع الاول سال 571 ميلادى در مكه معظمه متولد و عالم را روشن ساخت. پس از ولادت، مادرش آن حضرت را به رسم بزرگان مكه به حليمه سعديه، از قبيله بنى سعد سپرد تا وى را شير دهد. چهار سال نزد حليمه، بود پس از آن مادرش او را
(صفحه 32)
گرفت و همراه خود براى ديدار با بستگان پدرش به مدينه برد، در مراجعت از مدينه مادرش فوت كرد و در ابواء، يكى از منازل ميان مدينه و مكه دفن شد، پس از آن جدش عبدالمطلب و بعد از او عمويش ابوطالب پدر اميرالمؤمنين على(عليه السلام) كفالت او را به عهده گرفتند، در سن بيست و پنج سالگى با خديجه كه چهل ساله بود ازدواج فرمود و مدت بيست و پنج سال با او زندگى كرد تا آن كه خديجه در سن شصت و پنج سالگى وفات يافت.
در سن چهل سالگى از جانب خدا به نبوت مبعوث شد و قرآن كريم كه انس و جن از آوردن مثل آن عاجز و ناتوانند، بر او وحى شد و خدا او را خاتم پيغمبران خواند و به مكارم اخلاق ستود.
مدت زندگانى آن حضرت در دنيا شصت و سه سال بود كه مى توان عمر مبارك آن حضرت را به سه قسمت تقسيم نمود: چهل سال از اول عمرش تا بعثت، سيزده سال از زمان بعثتش تا هنگام هجرت به مدينه و ده سال پس از هجرت تا هنگام وفات كه بنا بر مشهور در ماه صفر سال يازدهم هجرت در روز دوشنبه در شهر مدينه منوره به جوار رحمت حق شتافت صلوات الله و سلامه عليه.
راه هاى شناخت پيامبر
به طور كلى نبوت هر پيغمبرى منوط به سه امر است و از سه
(صفحه 33)
راه ثابت و پذيرفته مى شود: 1 ـ ادعاى نبوّت 2 ـ صلاحيت داشتن براى نبوت 3 ـ معجزه داشتن.
اول: ادعاى نبوّت
بر احدى مخفى و پوشيده نيست كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در سال 611 ميلادى، در زمانى كه شرك و بت پرستى و آتش پرستى و غيره سراسر جهان را فرا گرفته بود، در مكه معظمه ادعاى نبوت نمود و تا آخر عمر مردم را به دين اسلام دعوت فرمود و جمع كثيرى دعوت او را پذيرفته به دين اسلام مشرف شدند.
دوم: صلاحيت داشتن براى نبوت
و آن به اين است كه مدعى نبوّت بايد جميع اخلاق و صفات پسنديده را دارا و در تمام كمالات نفسانى از همه امت افضل و اكمل و اعلى و از جميع صفات زشت و اخلاق و اعمال ناپسند مبرّا باشد و اين امر نسبت به پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به تواتر ثابت و مسلم است و دوست و دشمن آن حضرت را به خصال نيك ستوده و از صفات كمال و اعمال پسنديده آن بزرگوار خبر داده و او را از اخلاق و كردار زشت و ساير موانع نبوت مبرّا دانسته اند.
به تواتر ثابت و مسلم است و دوست و دشمن مكارم اخلاق و صفات كمال آن حضرت را ستوده و از اعمال نيك آن بزرگوار خبر داده اند و او را از اخلاق زشت و ناپسند و ساير موانع نبوت مبرا دانسته اند.
خلاصه، مكارم اخلاق و محامد اوصاف و محاسن آداب
(صفحه 34)
و همچنين تحولات و انقلاباتى كه در عالم بشريت خصوصاً
در مردم حجاز و جزيرة العرب به وجود آورده، همچنين كلمات شريفه آن حضرت در توحيد و صفات خدا و احكام و حلال و حرام و مواعظ و نصايح و اخلاقيات و غير اينها كه از آن بزرگوار بروز و ظهور و باز گو شدهحضرت را براى منصب نبوت قطعى نموده و براى هر انسان منصفى جاى هيچ گونه شكّ و ترديد نگذاشته است.
سوم: معجزه داشتن
مى توان معجزه را در پنج امر خلاصه كرد: 1 ـ معجزه اخلاقى 2 ـ علمى 3 ـ عملى 4 ـ اثر معنوى 5 ـ اثر وجودى. و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) هر پنج قسم را به نحو اتم و اكمل دارا بود:
اول:
معجزه اخلاقى
رسول اسلام(صلى الله عليه وآله) از زمان جوانى به صدق و امانت معروف و به صبر و شكيبايى و استقامت و كرم و بخشش موصوف بود، در حلم و تواضع نظير نداشت، در خوش خلقى بى مانند بود
{إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيم} در عفو و گذشت يگانه بود، در مقابل ايذاء و سخريه مردم عرض مى كرد:
«اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِى فَاِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ». هميشه خير خواه و دلسوز مردم و نسبت به مؤمنين رؤف و مهربان بود.
{بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ}.
خوش رويى و خوش خويى را از صحابه هرگز دريغ نمى داشت و از آنها جستجو مى نمود، نيكان خلق را نزد خو
- 1 . لَما نَفِدَتْ اَوْصافُهُ وَصِفاتُهُ9 وَلَو كانَتْ الأَمْلاكُ وَالنّاسُ كُتَّبٌ
(صفحه 35)
جاى مى داد، افضل خلق نزد او كسى بود كه خير خواهى او
براى مسلمانان معروف بود و عزيزترين افراد در نظر او كسى بود كه مواسات و معاونت او احسان او نسبت به مردم بيشتر بود، در مجلسى نمى نشست و برنمى خاست مگر با ياد خدا و اكثراً رو به قبله مى نشست و جاى مخصوصى براى خود قرار نمى داد، با مردم چنان معاشرت مى فرمود كه هر كس را گمان آن بود كه گرامى ترين خلق است نزد او، سخن بسيار نمى گفت، و سخن كسى را قطع نمى فرمود مگر آن كه باطل گويد، كسى را مذمت نمى كرد، و احدى را سرزنش نمى نمود، لغزش هاى مردم را تفحص نمى فرمود، خلق عميمش همه خلق را فرا گرفته بود، بر سوء ادب غريبان و اعرابيان صبر مى فرمود، بر روى زمين مى نشست، با فقرا و مساكين مى نشست و با ايشان
غذا مى خورد، در خورش و پوشش بر مردم معمولى زيادتى نمى كرد، به هر كه مى رسيد سلام مى كرد و ابتدا به مصافحه مى نمود، هرگز نمى گذاشت كسى در برابر او بايستد، صاحبان علم و صلاح و اخلاق حسنه را گرامى مى داشت، از همه كس حكيم تر و داناتر و بردبارتر و عادل تر و شجاع تر و مهربان تر بود، پيران را توقير، و خردسالان را عطوفت، و غريبان را رعايت مى كرد، تا امكان داشت تنها چيزى نمى خورد، هنگامى كه رحلت فرمود درهم و دينارى نگذاشت.
شجاعت آن حضرت به حدى بود كه حضرت على(عليه السلام)مى گفت: هر گاه جنگ شدت مى يافت به آن حضرت پناه مى برديم.