(الصفحة288)
(الصفحة289)
تحرير محلّ بحث
بحث در اين است كه آيا استعمال لفظ مشترك در اكثر از معناى واحد جايز است يا نه؟ آيا مى شود كلمه «عين» را در استعمال واحد، در دو معنا يا بيشتر استعمال كرد؟
اگرچه اين بحث، در مورد عنوان مشترك لفظى مطرح است ولى ملاك بحث عموميت دارد و آن مطلق استعمال لفظ در دو معنا يا بيشتر است خواه آن دو معنا، حقيقى باشند ـ مثل مشترك لفظى ـ يا هر دو مجازى باشند يا يكى حقيقى و ديگرى مجازى باشد، مثل اين كه كلمه «أسد» را استعمال كنند در استعمال واحد ـ بدون اين كه كلمه «أسد» تكرار شود، بلكه يك «رأيت أسداً» بگويد ـ و هم معناى حقيقى، يعنى «حيوان مفترس» و هم معناى مجازى، يعنى «رجل شجاع» را اراده كند.
قبل از وارد شدن به اصل بحث، بايد دو جهت را مورد بررسى قرار دهيم:
جهت اوّل: آيا عنوان بحث اين است كه «استعمال لفظ در اكثر از معنا جايز است يا نه»؟(1)
- 1 ـ روشن است كه مراد از اين جواز، جواز شرعى نيست بلكه مراد اين است كه آيا از ناحيه واضع، ترخيصى در اين زمينه صورت گرفته است يا نه؟
(الصفحة290)
با مراجعه به كتب قديمى علم اصول ـ حتى تا زمان مرحوم محقّق قمى صاحب قوانين و قبل از ايشان، صاحب معالم (رحمه الله) ـ در مى يابيم كه اصوليين در عنوان بحث خود، مسأله جواز و عدم جواز را مطرح كرده اند و ادلّه طرفين را در اين زمينه ذكر كرده اند ولى وقتى نوبت به محقّق خراسانى (رحمه الله) مى رسد، ايشان بحث را در مرحله اى قبل از مرحله جواز و عدم جواز پياده مى كند و آن مرحله امكان و استحاله است و مى گويد: آيا استعمال لفظ در دو معنا امكان وقوعى دارد يا داراى استحاله وقوعى است. بنابراين باتوجه به كلام محقّق خراسانى (رحمه الله) ما بايد در دو مرحله بحث كنيم: مرحله اوّل اين است كه آيا استعمال لفظ در اكثر از معنا، در استعمال واحد، امكان وقوعى دارد يا استحاله وقوعى؟ همان طور كه خود محقّق خراسانى (رحمه الله) استحاله را اختيار كرده است.
اگر كسى در اين مرحله قائل به استحاله شد، نوبت به مرحله بعدى نمى رسد، اگر چيزى محال شد، معنا ندارد كه بگوييم: آيا واضع، اجازه داده يا نه؟
ولى اگر كسى در اين مرحله قائل به امكان شد، آنوقت بحثى در مرحله دوّم واقع مى شود كه آيا اين امرِ ممكن، مورد ترخيص و اجازه واضع قرار گرفته يا نه؟ زيرا هر امر ممكنى ملازم با صدور اجازه نيست.
جهت دوّم: اين مطلب نيز در ارتباط با تحرير محلّ نزاع است، و آن اين است كه استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا كه محلّ بحث ماست به اين صورت است كه ما همان طور كه اگر لفظ «عين» را مكرّر مى كرديم و از هر لفظى يك معنا اراده مى كرديم، به همان صورت در لفظ غير مكرّر، دو معنا اراده كنيم. به عبارت روشن تر: اگر مابگوييم: «رأيت عيناً و عيناً» و مقصودمان از عين اوّل، «عين باكيه» و از عين دوّم، «عين جاريه» باشد در اين صورت، اراده و لحاظ ما نسبت به هريك از دو معنا، به طور استقلالى است بدون اين كه قدرجامعى بين اين دو معنا تصوّر كنيم و يا يك عنوان انتزاعى به نام «أحد المعنيين» درنظر بگيريم و بدون اين كه مسأله اصالت و تبعيت در كار باشد، در «رأيت عيناً و عيناً» هريك از دو معنا را به طور مستقل و بالأصالة ملاحظه كرده ايم. عين اوّل در «عين باكية» استعمال شده بدون اين كه هيچ ارتباطى
(الصفحة291)
به عين دوّم داشته باشد و عين دوّم در «عين جارية» استعمال شده بدون اين كه هيچ ارتباطى به عين اوّل داشته باشد. و گويا بين اين دو معنا، مباينت كامل تحقّق دارد.
حال بحث اين است كه آيا مى توانيم به جاى «رأيت عيناً و عيناً» بگوييم: «رأيت عيناً» و در همين استعمال واحد و لفظ واحد بخواهيم كلمه عين را در دو معنا استعمال كنيم به همان كيفيتى كه در «رأيت عيناً و عيناً» درنظر گرفته مى شد، يعنى هر معنايى به طور مستقل و غيرمرتبط به معناى ديگر باشد بدون اين كه قدرجامعى داشته باشند و يا اگر هم قدرجامع دارند، آن قدر جامع در مقام استعمال ملاحظه نشده است و بدون اين كه عنوان انتزاعى «أحدالمعنيين» در كار باشد؟ محلّ بحث در اين جاست.
امّا اگر براى دو معنا قدرجامعى درست كرده و لفظ «عين» را در آن قدر جامع استعمال كرديم، اين از محلّ بحث ما خارج است. و نيز اگر مستعمل فيه لفظ «عين» را عنوان انتزاعى «أحدالمعنيين» قرار دهيم، اين نيز از محلّ بحث ما خارج است. هم چنين اگر براى يكى از دو معنا اصالت قائل شويم و معناى ديگر را به عنوان تابع ملاحظه كنيم اين نيز از محلّ بحث خارج است. خلاصه اين كه محلّ بحث اين است كه در استعمال واحد، لفظ واحد را در دو معنا استعمال كرده و هر دو معنا به صورت ملحوظ بالاستقلال باشند. حال پس از بيان دو نكته فوق، به تشريح مراحل بحث مى پردازيم:
مرحله اوّل
آيا استعمال لفظ در اكثر از معنا ممكن است؟
همان گونه كه اشاره كرديم اگر در اين مرحله قائل به استحاله شديم نوبت به مرحله دوّم نمى رسد.
(الصفحة292)
نظريه مرحوم آخوند
مرحوم آخوند معتقد است استعمال لفظ در اكثر از معنا ـ به اين كيفيتى كه مطرح كرديم ـ مستحيل است.
ايشان در مقام استدلال بر اين مطلب عبارتى را ذكر كرده است كه مرادشان را به خوبى روشن نمى كند، زيرا در آن احتمالاتى مطرح است.
ما در اين جا ابتدا مفاد كلام ايشان را مطرح كرده و سپس احتمالاتى را كه در آن وجود دارد مورد بررسى قرار مى دهيم تا ببينيم آيا در ارتباط با اين احتمالات مى توان مسأله استحاله را مطرح كرد يا اين كه بنابر هيچ كدام از اين احتمالات، مسأله استحاله مطرح نيست.
مرحوم آخوند مى فرمايد: معناى استعمال ـ به صورت كلّى، نه در خصوص مانحن فيه ـ اين نيست كه ما لفظ را علامت براى معنا قرار دهيم، تا اين كه همين جا كسى بيايد مسأله را تمام كند و بگويد: «چه اشكالى دارد كه چيزى علامت بر دو معنا باشد؟ مگر وقتى چيزى علامت شد، حتماً بايد علامت براى يك چيز باشد؟ خير، ممكن است يك چيز، علامت براى دو چيز واقع شود. يك لفظ، علامت و نشانه براى دو معنا باشد». ايشان مى فرمايد: معناى استعمال، علامت بودن لفظ براى معنا نيست بلكه معناى استعمال اين است كه انسان لفظ را فانى در معنا و وجه براى آن قرار دهد به طورى كه گويا لفظْ همان معناست، به همين جهت است كه حسن و قبح معانى، به الفاظ سرايت مى كند. انسان مى گويد: چرا حرف زشت مى زنى؟ در حالى كه زشتى مال معناست و معنا و لفظ ـ همان گونه كه قبلا گفتيم ـ از دو مقوله متضادند. آن وقت اگر يكى از دو مقوله قبيح شد، چه معنا دارد كه مقوله ديگر هم قبيح شود؟ لفظ از مقوله لفظ و صوت است و معنا از مقوله واقعيات است ولى با توجه به اين كه لفظ، فانى در معناست و حقيقت استعمال اين است كه گويا لفظ، خودش را قربانى در معنا مى كند و فانى در معنا قرار مى گيرد، حُسن و قُبح معنا، در معنا متوقف نشده و به لفظ هم سرايت مى كند و لفظ، موصوف به حَسَن و قبيح مى شود.