(الصفحة431)
محمول ايجاد اتّحاد و هوهويت كند.
اشكال دوّم: «تاجر» ـ اگر دلالت بر حرفه تجارت كند ـ هر چند به صورت مجرّد هم استعمال شود، به معناى كسى است كه داراى حرفه تجارت باشد. اگر كسى از در وارد شود و از ما سؤال كند: معناى «تاجر» چيست؟ آيا در جواب او مى گوييم: «تاجر، اگر مفرد باشد يك معنا دارد و اگر در جمله باشد معناى ديگرى دارد»؟
اشكال بر تأييدى كه ما ذكر كرديم: مسأله اى كه در ارتباط با «الماء الجاري» مطرح شد شبيه عنوان «مجتهد» است كه در بحث قبل به آن اشاره كرديم. ما گفتيم: در اجتهاد به معناى لغوى، عنوان ملكه اخذ نشده است، بلى در اين مادّه، تلاش و جديّت كامل اخذ شده است. ولى در اجتهاد به معناى اصطلاحى، عنوان ملكه اخذ شده است. عين همين حرف را در مورد «الماءالجاري» مى گوييم. «الماءالجاري» يك وقت با معناى لغوى و يك وقت به عنوان يك اصطلاح فقهى و شرعى مطرح است. اگر «الماء الجارى» را به عنوان معناى لغوى مطرح كرديم، عنوان «جوشيدن از زمين» لازم ندارد. بلكه آب جارى آبى است كه متّصل به جريان فعلى باشد خواه از زمين بجوشد يا از ناودان سرازير باشد يا از داخل آفتابه جريان داشته باشد. ولى اگر «الماءالجاري» را به حسب اصطلاح فقهى مورد بحث قرار دهيم، داراى خصوصيت «جوشيدن از زمين» است.
درنتيجه كلام اين بعض نيز نمى تواند مشكل را حلّ كند.
حلّ اشكال در اسم آلت
در باب اسم آلت مى توان گفت: آنچه تاكنون از اسم آلت در ذهن ما بوده اين است كه وقتى مثلا آلت ضرب را مورد توجه قرار مى دهيم، اوّل بايد ضربى به عنوان مبدأ، تحقّق و فعليّت پيدا كرده باشد و در مقام فعليّتش هم، اين چيز، آليت براى آن داشته باشد. در حالى كه معناى اسم آلت اين گونه نيست. بلكه اسم آلت به اين معناست كه چيزى آليت داشته باشد براى اين كه مبدأ بهواسطه آن فعليّت پيدا كند. و
(الصفحة432)
اين بدان معنا نيست كه مبدأ هم تا به حال، فعليّت پيدا كرده باشد. «مفتاح» يعنى «آلت فتح» و در مادّه فتح، فعليّت اخذ شده است. اگر گفتيد: «فتح زيد القفل»، يا «زيد فاتح للقفل» اين فتح، فعليّت دارد. در اسم آلت هم همين فتح فعلى مطرح است نه اين كه حتماً بايد فتح فعلى در خارج هم تحقّق پيدا كرده باشد. «مفتاح» يعنى وسيله اى كه براى تحقّق فتح فعلى است، هر چند تا به حال فتحى با آن تحقّق نيافته و يا اصلا فتحى با آن محقّق نشود.
سؤال: اگر در مورد اسم آلت چنين چيزى گفته شود، مسأله نزاع در باب مشتق ـ يعنى بحث متلبّس و منقضى ـ را چگونه در آن پياده مى كنيد؟
جواب:
اوّلا: صاحب فصول (رحمه الله) و بعضى از بزرگان ديگر(1) اسم آلت را از محلّ نزاع خارج دانسته اند.
ثانياً: اگر حرف اين بعض را قبول نكنيم ـ كه قبول هم نخواهيم كرد ـ واقعيّت مسأله اين است كه در آن جا هم مى توانيم متلبّس و منقضى را تصوّر كنيم. به اين اعتبار كه اگر مفتاحى كاملا صحيح است و شكستگى و نقص در آن وجود ندارد و آليت براى فتح در آن محفوظ است مى گوييم: «اين، متلبّس به مبدأ است». و اگر كليدى خراب شد و آليت براى فتح را از دست داد مى گوييم: «اين منقضى عنه المبدأ است، زيرا تابه حال آليت براى فتح داشته ولى الآن آليت خود را از دست داده و صلاحيّت براى فتح ندارد».
درنتيجه در مورد اسم آلت، در ارتباط با خود معناى هيئت «مِفْعَل و مِفْعَلَة و مِفْعال» مى توانيم چنين معنايى را مطرح كنيم كه هم فعليت مبدأ را اخذ كرديم و هم معناى اسم آلت محفوظ مانده و هم مى توانيم متلبّس و منقضى را تصوّر كنيم. آن
- 1 ـ از جمله اين بزرگان مرحوم شيخ محمدتقى اصفهانى صاحب هداية المسترشدين است. رجوع شود به: هداية المسترشدين، ص83
(الصفحة433)
وقت بحث مى كنيم كه آيا اطلاق مفتاح در «ما انقضى عنه المبدأ» به نحو حقيقت است يا به نحو مجاز؟ اگر مشتق، حقيقت در اعم شد، چنين اطلاقى حقيقت خواهد بود و اگر حقيقت در خصوص متلبّس به مبدأ بود، چنين اطلاقى مجاز خواهد بود.
پس در مورد اسم آلت آنچه هست و نيست در ارتباط با هيئت است و مادّه آن همان مادّه فعلى است و فتح فعلى در آن مطرح است. مفتاح يعنى چيزى كه آليت براى فتح فعلى دارد.
حل اشكال در اسم مكان
در مورد اسم مكان نيز شبيه همان حرفى را مى زنيم كه در مورد اسم آلت گفتيم: بنابراين مى گوييم: «مسجد» به معناى «المكان الذي وقع فيه السجود بالفعل» نيست بلكه معناى آن «المكان الذي اُعدّ لأنّ يتحقّق فيه السجود بالفعل» است(1) و در مكانى كه براى يك چنين معنايى مهيّا شده لازم نيست سجودى تحقّق پيدا كرده باشد. و حتّى اگر هيچ گاه هم تحقّق پيدا نكند لطمه اى به اين معنا وارد نمى كند زيرا اين مكان مهيّا بر اين است كه در آن سجود فعلى تحقّق پيدا كند نه اين كه سجود فعلى در خارج واقع شده يا واقع خواهد شد. در اين صورت، تا زمانى كه اين مكان يك چنين آمادگى را دارد «متلبّس به مبدأ» خواهد بود و اگر روزى اين آمادگى را از دست داد «منقضى عنه المبدأ» خواهد شد.
ولى اين حرف داراى يك اشكال است، زيرا در تمام «اسم مكان»ها جارى نيست. مثلا اگر از شما سؤال شود: مكان شما در نماز جماعت در كدام صف بود؟ شما مى آييد و مكان معيّنى را نشان داده و از آن به صورت اسم مكان تعبير مى كنيد. اين معنايش اين نيست كه مهيّا شده براى شما و نماز شما.
- 1 ـ اگر چه در خود معناى سجده در سَجَدَ كه فعليّت اخذ شده، ما هيچ دخالتى نمى كنيم. نمى گوييم: چطور شما به اين مكان، مسجد مى گوييد در حالى كه حتّى يك سجده فعليّه در آن تحقّق پيدا نكرده است؟ بلكه مى گوييم: مسجد يعنى مكان مهيّا براى سجده فعلى.
(الصفحة434)
كلام مرحوم نائينى در ارتباط با اسم مفعول
آيت الله خويى«دام ظلّه» از استاد خود مرحوم نائينى نقل مى كند كه ايشان معتقد است: اسم مفعول داراى خصوصيتى است كه انقضاء مبدأ در آن تصوّر نمى شود. به همين جهت مرحوم نائينى همان نظريه صاحب فصول (رحمه الله) را پذيرفته و در مقام استدلال بر آن مى گويد:
اگر چيزى در خارج با كيفيتى وقوع پيدا كرد، ديگر انقلاب بردار نيست يعنى نمى توانيم كارى كنيم كه آن شىء به آن كيفيت واقع نشده باشد. «مفعول» يعنى «من وقع عليه الفعل»، آيا كسى كه فعل بر او واقع شده، مى توان كارى كرد كه آن فعل بر او واقع نشده باشد؟ اين واقعيت را نمى توان برهم زد اگر چه دهها سال از آن گذشته باشد. «مضروب»، هميشه «من وقع عليه الضرب» است و نمى توان در آن منقضى تصوّر كرد. انقضاء، معنايش اين است كه زمانى پيش بيايد كه چنين كسى «لم يقع عليه الضرب» باشد و اين معنايش انقلاب واقعيت است و چنين چيزى ممتنع است. درنتيجه اسم مفعول از حريم نزاع در باب مشتق خارج است.(1)
پاسخ كلام مرحوم نائينى
آيت الله خويى«دام ظلّه» در پاسخ كلام استاد خود مى فرمايد:
ضربى كه در خارج تحقّق پيدا كرده، يك اضافه صدورى به فاعل دارد و يك اضافه وقوعى به مفعول. حال اگر شما در ناحيه مفعول مى گوييد:
«الشيء لا ينقلب عمّا وقع عليه»، در ناحيه فاعل هم بايد همين حرف را بزنيد. فاعل هم براى هميشه متّصف است به اين كه او «صدر عنه الضرب» است. همان طور كه در ناحيه مفعول، انقلاب مستحيل است، در ناحيه فاعل نيز مستحيل است و نمى توان كارى كرد كه اين ضرب از فاعل صادر نشده باشد. پس چطور شما بين فاعل و مفعول فرق مى گذاريد؟
- 1 ـ أجودالتقريرات، ج1، ص83 و 84
(الصفحة435)
صاحب فصول (رحمه الله) ادّعاى استحاله نمى كرد و شما ادّعاى استحاله مى كنيد. واقع مطلب اين است كه ما وقتى صدور و وقوع را در ارتباط با ضرب فعلى ملاحظه مى كنيم همان طور كه صدور را صدور فعلى مى بينيم و در صدور فعلى، انقضاء تصور مى شود، وقوع را نيز وقوع فعلى مى بينيم و در وقوع فعلى هم انقضاء تصور مى شود. و از اين جهت، فرقى بين اسم فاعل و اسم مفعول وجود ندارد و بيرون كردن اسم مفعول از حريم نزاع، با استناد به استحاله، حرف عجيبى است.(1)
حلّ اشكال در مسأله تاجر
آنچه بعد از تأمّل زياد به ذهن انسان مى آيد اين است كه گفته شود: در باب تاجر دو وضع وجود دارد: يك وضع مربوط به مادّه آن مى باشد كه آن عبارت از تجارت فعليه است و يك وضع هم مربوط به هيئت آن مى باشد. تاجر از نظر هيئت هيچ فرقى با ضارب ندارد. اين دو يك هيئت واحد دارند. پس معناى حرفه از كجا آمده است؟ مى گوييم: مجموع مادّه و هيئت، نزد عرف، يك معناى جديد پيدا كرده است.
حال آيا به حسب كثرت استعمال است يا چيز ديگر؟ آن را نمى دانيم. و آن معناى جديد عبارت از «من له التجارة» است، آن هم در جايى كه قرينه برخلاف نباشد و إلاّ همين تاجر در بعضى از تعبيرات، مانند ضارب است و به معناى «المشتغل بالتجارة الفعلية» استعمال مى شود ولى جايى كه نفس عنوان تاجر، بدون قرينه بر خلاف استعمال شود، اين مجموع، يك معناى عرفى جديد پيدا كرده و اين معنا ربطى به نزاع در باب مشتق هم ندارد، زيرا نزاع در باب مشتق، مربوط به هيئت است. و اين معنا نه ربطى به مادّه تاجر دارد ـ زيرا مادّه اش تجارت فعليه است ـ و نه ربطى به هيئت آن دارد.
- 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج1، ص239 و 240