جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة417)
وجود دارد ولى ماده و هيئت به منزله دو لفظ نيستند. دو لفظ داراى دو دلالت مستقل مى باشند ولى در مادّه و هيئت، اين گونه نيست بلكه مادّه، تابع هيئت است و به تبعيّت هيئت تحقّق پيدا مى كند و ماده و هيئت، مانند دو لفظ نيستند كه هركدام از دو لفظ در تحقّقشان استقلال دارند. لذا معناى فعل ماضى به صورت شىء واحدى در ذهن انسان مى آيد، هر چند اگر ما بخواهيم تحليل كنيم، تحليل، اقتضاى تعدّد و تكثّر مى كند. در غيرعربى هم همين طور است.

كلام امام خمينى (رحمه الله) در ارتباط با تعدّد وضع در فعل ماضى لازم و فعل ماضى متعدّى

حضرت امام خمينى (رحمه الله) فرموده است:
هرچند فعل ماضى لازم و فعل ماضى متعدّى، ازنظر هيئت، يكسان هستند و مثلا هردو بر وزن «فَعَلَ» مى باشند ولى در عين حال، وضع در آن دو متعدّد است. يعنى معناى هيئت فعل ماضى در متعدى، مغاير با معناى هيئت فعل ماضى در لازم است.
ايشان مى فرمايد: ارتباطى كه در فعل ماضى متعدى بين مبدأ و ذات تحقق دارد، «ارتباط صدورى» است،يعنى ارتباطى كه «ضَرَبَ»بين «ضَرْب» و «زيد» افاده مى كند به صورت «صَدَرَ الضربُ من زيد» است ولى ارتباط در فعل ماضى لازم «ارتباط حلولى»است. «قام زيدٌ» به معناى «صدر القيام من زيد»نيست بلكه معناى آن «اتّصف زيد بثبوت القيام له» و «حلول القيام بالإضافة إلى زيد» مى باشد. اين معنا در بعضى از فعل هاى ماضى لازم ـ مثل «ابيضّ الجسم» ـ روشن تر است. «ابيضّ الجسم» به معناى «صدر البياض من الجسم»نيست بلكه معناى آن «حلّ البياض في الجسم»است.
در نتيجه ما ناچاريم قائل به تعدّد وضع شده و بگوييم:فعل ماضى متعدّى داراى وضعى جدا از فعل ماضى لازم است.(1)
  • 1 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص205 و تهذيب الاُصول، ج1، ص108 و 109.
(الصفحة418)
سئوال: آيانمى توان بين ارتباط صدورى و ارتباط حلولى قدر جامعى تصور كرد و گفت: هيئت فعل ماضى براى آن قدرجامع وضع شده است كه در نتيجه تعدد وضع و اشتراك لفظى در كار نباشد، مثل اين كه گفته شود: فعل ماضى براى «كلّى ارتباط» وضع شده است، خواه به نحو صدور باشد و خواه به نحو حلول؟
جواب: «كلّى ارتباط» فعل ماضى مجهول را هم در بر مى گيرد، و شايد شامل اسم فاعل هم بشود. ولى قدر متيقّن اين است كه ماضى مجهول را شامل مى شود. وقتى گفته مى شود: «ضُرِبَ زيدٌ»، بين «ضُرِبَ» و «زيد»، ارتباط وقوعى تحقق دارد يعنى «ضرب» بر «زيد» واقع شده است. لذا نمى توان «كلّى ارتباط» را به عنوان قدر جامع بين خصوص ارتباط صدورى و ارتباط حلولى فرض كرد. نمى توان قدر جامعى فرض كرد كه فقط ارتباط صدورى و ارتباط حلولى را شامل شود و ارتباطهاى ديگر ـ چون ارتباط وقوعى، ارتباط زمانى، ارتباط مكانى و ساير ارتباطات ـ را شامل نشود. البته در كلام حضرت امام خمينى (رحمه الله) توضيحى براى اين مطلب ذكر نشده است ولى ما بايد بيان ايشان را به اين صورت توضيح دهيم كه: «كسى تصوّر نكند ما مى توانيم قدر جامعى بين ارتباط صدورى و ارتباط حلولى در نظر بگيريم، ظاهر اين است كه چنين قدر جامعى وجود ندارد».
در نتيجه ما ناچاريم در فعل ماضى، قائل به تعدّد وضع شويم، اگر چه هيئت، واحد است. و اين شبيه مشترك لفظى ـ مانند عين و امثال آن ـ مى باشد.

مباحثى در ارتباط با فعل مضارع


بحث اوّل: آيا فعل مضارع، بر زمان حال و استقبال دلالت مى كند؟


در استعمالات مشاهده مى شود كه فعل مضارع، گاهى به معناى حال و گاهى به معناى استقبال است. اين امر اختصاص به زبان عربى ندارد، مثلاً رفيق شما از شما
(الصفحة419)
مى پرسد: «آيا فلان مطلب را مى دانى»؟ تعبير «مى دانى» فعل مضارع است، معنايش اين است كه آيا در حال حاضر مى دانى؟ شما هم در جواب مى گوييد: «بلى فلان مطلب را مى دانم». «مى دانم» هم فعل مضارع است و در حال استعمال شده است. و يا از شما مى پرسد: «آيا شما قدرت داريد فلان كار را انجام دهيد؟» شما مى گوييد:«بلى قدرت دارم». در اين جا نيز فعل مضارع در معناى حال استعمال شده است.

نظريه مرحوم نائينى

استعمال فعل مضارع در معناى حال، آن قدر زياد است كه مرحوم نائينى فرموده است: «فعل مضارع، معنايش همان حال است و غير از حال معنايى ندارد مگر اين كه قرائنى ـ مانند سين و سوف ـ در كار باشد». ايشان حتّى مى گويد: «مشترك دانستن فعل مضارع بين حال و استقبال، از اشتباهات است». مرحوم نائينى در مقام استدلال بر مدّعاى خود مى فرمايد: «دليل ما بر اين مطلب، آيه شريفه {و يقول الذين كفروا لست مرسلاً}(1) مى باشد، زيرا روشن است كه فعل مضارع در اين آيه شريفه در حال استعمال شده است.(2)
پاسخ كلام مرحوم نائينى:
ما قبول داريم كه فعل مضارع در آيه شريفه در حال استعمال شده است ولى نمى توان اين آيه را دليل بر اين مطلب دانست كه فعل مضارع در همه استعمالاتش در حال استعمال مى شود. فعل مضارع، اگر چه در بسيارى از موارد به معناى حال استعمال مى شود ولى خيلى از اوقات هم بدون وجود سين و سوف و قرائن خارجيه، در استقبال استعمال مى شود.
  • 1 ـ الرعد: 43
  • 2 ـ فوائدالاصول، ج1، ص102، أجودالتقريرات، ج1، ص62
(الصفحة420)

بحث دوّم: آيا دلالت فعل مضارع بر حال و استقبال، به نحو اشتراك لفظى است يا به نحو اشتراك معنوى و يا احتمال ديگرى در كار است؟


در اين زمينه سه نظريه مطرح است:

1 ـ نظريه مرحوم آخوند

مرحوم آخوند معتقد است: اشتراك فعل مضارع بين حال و استقبال، يك اشتراك معنوى است. از كلام ايشان استفاده مى شود كه اين معنا نزد ايشان و نزد نحويين مسلّم بوده است كه فعل مضارع، مشترك بين حال و استقبال است و اشتراك آن هم به صورت اشتراك معنوى است.
مرحوم آخوند مى خواهد از اين مسأله تأييدى براى مسأله ديگر بياورد و آن مسأله اين است كه به نظر ايشان ـ كه حق هم همين است ـ فعل، دلالتى بر زمان ندارد. ايشان در تأييد اين مطلب مى فرمايد:
آيا نحويين اشتراك معنوى را به چه صورت مطرح كرده اند؟
آيا نحويين مى گويند: در فعل مضارع يك عنوان زمانى جامع بين حال و استقبال و خارج كننده ماضى وجود دارد؟ مثلاً عنوان «الزمان غيرالماضي» كه از نظر مفهومْ هم شامل حال مى شود و هم شامل استقبال.
مرحوم آخوند مى فرمايد: خير، اين گونه نيست، زيرا چنين معنايى از فعل مضارع به ذهن ما نمى آيد. و همان گونه كه گفتيم: هيئت فعل مضارع ـ مانند هيئت فعل ماضى ـ داراى معنايى حرفى است.
مرحوم آخوند سپس مى فرمايد:
آنچه نحويين مى گويند، اين گونه توجيه مى شود كه بگوييم: فعل مضارع داراى معنايى است كه اين معنا خصوصيتى دارد و لازمه آن خصوصيت اين است كه در زمانيات، انطباق بر حال يا استقبال پيدا مى كند، و نه تنها در فعل مضارع اين طور است

(الصفحة421)
بلكه در جملات اسميه اى كه خالى از زمان است ـ مثل زيد ضارب ـ نيز خصوصيتى وجود دارد كه قابل انطباق بر تمام زمان هاى سه گانه است. امّا در فعل مضارع، يكى از زمانها جدا شده، همان طور كه در فعل ماضى، انطباق بر يك زمان خاص پيدا مى كند.(1)
بعضى از شاگردان مرحوم آخوند(2) در حاشيه خود بر كفاية مى گويد: «آن معنايى كه در فعل مضارع به عنوان مشترك معنوى مطرح است، عبارت از معناى «ترقّب» مى باشد، در مقابل معناى «تحقّق» كه در فعل ماضى مطرح است».(3)

2 ـ نظريه امام خمينى (رحمه الله)

حضرت امام خمينى (رحمه الله) فرموده است:
بعيد نيست ما در فعل مضارع بگوييم: واضع، هيئت مضارع را براى ارتباط صدورى يا ارتباط حلولى استقبالى وضع كرده است. درنتيجه معناى اوّلى فعل مضارع، همان معناى استقبالى است، سپس به جهت كثرت استعمال در حال، يك وضع تعيّنى هم نسبت به حال پيدا كرده است. ولى وضع تعيّنى به صورتى نيست كه معناى اصلى كنار گذاشته شود بلكه به صورتى است كه گويا دو وضع دركار است: وضع تعيينى دلالت بر معناى استقبال و وضع تعيّنى دلالت بر معناى حال مى كند.(4)

3 ـ نظريه مختار

بعيد نيست كه ما در فعل مضارع هم مسأله تعدّد وضع را قائل شويم و بگوييم: هيئت فعل مضارع را يك مرتبه براى ارتباط صدورى حالى و يك مرتبه براى ارتباط
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص62
  • 2 ـ مراد مرحوم مشكينى است.
  • 3 ـ رجوع شود به كفاية الاُصول با حاشيه مرحوم مشكينى، ج1، ص62
  • 4 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص208 و تهذيب الاُصول، ج1، ص110.