(الصفحة81)
ولى بعيد است كه ايشان مسأله عدم ابتلاء به مزاحم اقوى يا چيزهايى كه از امر تأخر دارد ـ و خود امر هم متأخر از تسميه و موضوع له است ـ را در مقام تسميه دخيل بداند. روى اين استبعاد، اشكال عدم تطبيق دليل بر مدّعا، بر مرحوم آخوند وارد خواهد شد.
اكنون كه از كلام مرحوم آخوند فارغ شديم ببينيم بزرگان شاگردان مرحوم آخوند مثل محقق عراقى (رحمه الله)، محقق نائينى (رحمه الله)، محقق كمپانى (رحمه الله)، و استاد بزرگوار ما مرحوم آقاى بروجردى كه ساليان متمادى از محضر مرحوم آخوند استفاده كرده و از شاگردان مبرّز مرحوم آخوند بوده است در مقام تصوير جامع چه راهى را طى كرده اند؟
محقق نائينى (رحمه الله) از ابتداى امر، خود را راحت كرده و معتقد است: ما نيازى به تصوير قدر جامع نداريم.(1) ولى بزرگان سه گانه ديگر، تصوير جامع را پذيرفته اند.
2 ـ كلام محقق عراقى (رحمه الله)
جامع، گاهى به صورت
جامع مقولى (يا ماهوى) است، مثلا بين زيد و عَمر و بكر و تمامى افراد انسان، جامع ماهوى وجود دارد; يعنى اين افراد، در ماهيت واحد مشتركند و از مقوله واحدى مى باشند و آن جامع، انسانيّت و ماهيت انسان است.
ولى در مانحن فيه، چنين جامعى نداريم. جامع ماهوى، نه تنها بين مصاديق نمازهاى صحيح ـ مثل نماز حاضر و مسافر و متوضى و متيمم و قائم و قاعد ـ وجود ندارد بلكه بين اجزاء يك نماز صحيح هم وجود ندارد زيرا وحدت يك نماز، وحدت اعتبارى است و چيزهايى كه اين وحدت اعتباريه بين آنها ملاحظه شده، از مقولات مختلف و متباين مى باشند. بعضى از مقوله «أين» و بعضى از مقوله «فعل» و بعضى از مقوله ديگرند. و در فلسفه ثابت شده است كه بين مقولات، تباين كلّى وجود دارد و امكان ندارد بين مقولات، يك جامع حقيقى و ماهوى تحقق داشته باشد.(2) لذا ايشان
- 1 ـ أجودالتقريرات،ج1،ص35و36
- 2 ـ نهاية الحكمة، ج1، ص186
(الصفحة82)
مى فرمايد: ما حتى در يك نماز هم نمى توانيم جامع ماهوى درست كنيم چه رسد به اين كه بخواهيم نمازهاى متعددى چون نماز حاضر و مسافر و متيمم و غريق و... را تحت يك ماهيت و يك مقوله درآورده و براى آنها جامع ماهوى درست كنيم، چنين چيزى ممتنع است.
از جامع ماهوى كه بگذريم، در مرحله پايين تر، به
جامع عنوانى مى رسيم. جامع عنوانى به اين معناست كه افرادى تحت يك عنوان جمع باشند، هرچند از نظر ماهيت و مقوله، مختلف باشند، مثل اين كه در باب نماز بگوييم: عنوان«الناهية عن الفحشاء والمنكر» جامع بين تمام نمازهاى صحيح است.(1) ولى ظاهراً چنين جامعى به عنوان موضوع له لفظ صلاة نيست. مؤيّد اين مطلب همان اشكالى بود كه مرحوم بروجردى بر كلام مرحوم آخوند وارد كرد و ما از كلام ايشان دفع كرديم. آن اشكال اين بود كه اگر عنوان «الناهية عن الفحشاء و المنكر» معناى موضوع له لفظ صلاة باشد بايد آيه شريفه را اين گونه معنا كرد: إنّ الناهية عن الفحشاء و المنكر ناهية عن الفحشاء والمنكر. در حالى كه نمى توان با آيه شريفه اين گونه برخورد كرد. اين مطلب در كلام مرحوم عراقى ذكر نشده ولى آنچه گفتيم مؤيدى است كه جامع عنوانى ـ مثل الناهية عن الفحشاء والمنكر ـ نمى تواند موضوع له لفظ صلاة باشد. پس جامع چيست؟
ايشان مى فرمايد: جامع، حصّه اى از وجودات است كه نمازهاى صحيح را دربر مى گيرد.
توضيح: مثلاً نمازهاى فاسد را يك طرف و نمازهاى صحيح را طرف ديگر قرار مى دهيم و مى گوييم: براى ما دو حصّه وجود دارد: يك حصّه، مشتمل بر وجودات نمازهاى صحيح و يك حصّه، مشتمل بر وجودات نمازهاى فاسد است. و جامع بين
- 1 ـ اين حرف، با كلام مرحوم آخوند فرق ندارد. مرحوم آخوند مى فرمود: «از راه نهى از فحشاء و منكر، به جامع پى مى بريم». ولى آنچه در اين جا مى فرمايد ـ و بعد هم نفى مى كند ـ اين است كه نفس همين عنوان، جامعيت داشته باشد به عنوان جامع عنوانى، در مقابل جامع مقولى و ماهوى. ايشان مى فرمايد: اين مانند جامع مقولى مستحيل نيست.
(الصفحة83)
نمازهاى صحيح، حصّه اى است كه مشتمل بر نمازهاى صحيح است. همان طور كه جامع بين نمازهاى فاسد، حصّه اى است كه مشتمل بر نمازهاى فاسد است.بنابراين بعد از آنكه جامع ماهوى براى نمازهاى صحيح، ممتنع بود و جامع عنوانى هم موضوع له نبود ـ اگر چه استحاله ندارد ـ جامع بين نمازهاى صحيح، عبارت از عنوان «حصّه اى از وجودات كه شامل نمازهاى صحيح است» مى باشد.(1)
اشكال بر كلام مرحوم عراقى
به مرحوم عراقى عرض مى كنيم: آيا اين حصّه از وجودات ـ كه به عنوان جامع مطرح است ـ عبارت از «وجود» است يا «كلّى و ماهيت» يا قسم سوم؟
قسم سوم را نمى توان تصور كرد بنابراين يا بايد بگوييد: اين حصّه از وجودات، «ماهيت وكلّى» است و يا بايد بگوييد: «وجود» است.
اگر بگوييد: «ماهيت» است.
مى گوييم: شما تصوير جامع ماهوى را ممتنع دانستيد و گفتيد: مقولات متباين نمى توانند تحت پوشش يك ماهيت و يك مقوله قرار بگيرند.
و اگر بگوييد: «وجود» است.
مى گوييم:
اوّلاً: «وجود»، مساوق با جزئيت است. هر جا كه وجود مطرح باشد، جزئيت و تشخص هم همراه آن مى باشد. در اين صورت شما چگونه ملتزم شديد كه موضوع له لفظ صلاة ـ مثل اسماء اجناس ـ داراى عموميت است؟
به عبارت ديگر: شما از يك طرف مى گوييد: «وضع و موضوع له در صلاة، عام است». و از طرفى مى گوييد: جامع بين افراد صحيحه، «وجود» است. در حالى كه وجود، مساوق با جزئيت است. و جزئيت، با عموميت معناى موضوع له قابل جمع نيست.
- 1 ـ مقالات الاُصول،ج1،ص141 ـ 144، نهاية الأفكار، ج1، ص81 ـ 84
(الصفحة84)
ثانياً: آيا شما، اين وجودات را وجودِ واحد مى دانيد يا وجودات متعدّد؟
اگر بگوييد: اين وجودات، داراى وحدت مى باشند.
مى گوييم: آيا ماهيات متباينه مى توانند در وجودْ اتحاد داشته باشند؟ يعنى آيا مى توانند يك وجود داشته باشند؟ مگر شما نمى گوييد: در صلاة، ماهيات متباينه وجود دارد؟ چگونه ماهيات متباينه، در يك وجود جمع شده اند؟ در باب عرض و معروض ـ با وجود اين كه قوام وجودى عرض، به معروض است ـ اگر سؤال شود: آيا براى عرض و معروض، دو وجود تحقق دارد يا يك وجود؟ بدون ترديد خواهيد گفت: دو وجود تحقق دارد، زيرا دو ماهيت و دو حقيقت است. وجودِ جسم، يك چيز و وجودِ عرض، چيز ديگرى است و براى ما در خارج دو وجود است يكى وجود جسم و ديگرى وجود بياض. به عبارت ديگر: نياز عرض به معروض، اقتضاى اندكاك وجودى در معروض ـ به گونه اى كه در خارج، فقط يك وجود داشته باشيم ـ را ندارد.
وقتى در باب عرض و معروض چنين است آيا در مورد مقولات مختلف ـ كه صلاة را تشكيل داده اند ـ مى توان گفت: «در يك وجود، جمع هستند»؟
در نتيجه ناچاريد بگوييد: اين حصّه از وجود، وجوداتِ متعدد است.
و ما مى گوييم: اگر وجوداتِ متعدد باشد جامع مى خواهد; زيرا نماز براى هر يك از وجودات ـ به نحو وضع عام و موضوع له خاص ـ وضع نشده است. بلكه به صورت وضع عام و موضوع له عام است و شما بايد بين اين وجودات، قدر جامعى درست كنيد و هيچ جامعى نمى توان بين اين ها درست كرد مگر جامع عنوانى و آن عنوان «الحصّة من الوجود، المشتملة على الصحيح» است و اين عنوان، خودش جامع عنوانى است. «الحصّة من الوجود» جزء حقيقت وجودات نيست بلكه عنوانى است كه اين وجودات را زير پوشش قرار داده است. و اگر قرار بود جامع عنوانى حلاّل مشكل شما باشد، همان عنوان «الناهية عن الفحشاء والمنكر» قابل قبولتر و بهتر از اين جامع عنوانى است كه شما بيان كرديد.
(الصفحة85)3 ـ كلام محقق اصفهانى (رحمه الله)
ايشان ابتدا به عنوان مقدّمه مى فرمايد:
سنخه ماهيات و مفاهيم با سنخه وجودات، سنخه متقابل و متعاكس است. يعنى در ماهيات و مفاهيم، هرچه ابهامْ بيشتر باشد، سعه ماهيت بيشتر است و هرچه قيود واضحه كمتر باشد، در سعه اين ماهيت مؤثر است. و در مقابل، هرچه ماهيت روشن تر باشد و قيودش واضحتر باشد، از سعه و گستردگى آن كاسته خواهد شد.
ولى مسأله وجودات و واقعيات، بر عكس ماهيت و متقابل با ماهيت است. در ارتباط با وجودات، هرچه وجود، ضعيف تر و مبهم تر باشد; نارساتر و مضيّق تر و محدودتر خواهد بود و هرچه روشن تر و بى ابهام تر باشد، سعه دايره آن بيشتر خواهد بود تا اين كه برسد به ذات مقدس بارى تعالى كه واجب الوجود است. او به لحاظ اين كه روشن تر است و به قول حاجى سبزوارى:
«يا من هو اختفى لفرط نوره»(1) شدّت نور و شدّت وجود، گاهى آن عكس العمل را به وجود مى آورد. در حالى كه معناى اوّلىِ شدّت نور عبارت از وضوح بيشتر و روشنايى بيشتر است و واجب الوجود، روى همين جهت است كه تمام سعه و گستردگى درباره او مطرح است، به طورى كه تمامى موجودات عالم در پرتو نور وجود واجب الوجود مى باشند.
نتيجه اين كه ماهيات و وجودات، در اين جهت متعاكسند. هرچه ماهيت، روشن تر باشد، سعه آن كمتر و هرچه مبهم تر باشد سعه آن بيشتر است. ولى وجود، هرچه روشن تر باشد سعه آن بيشتر و هرچه ضعيف تر باشد سعه آن كمتر است.
پس از بيان مقدّمه فوق مى فرمايد:
ماهيات بر دو قسمند:
قسم اوّل: عبارت از
ماهيات اصيله و متأصّله است. ماهيت اصيل، يعنى ماهيت به معناى حقيقى كه از نظر ماهيت، هيچ نقص و كمبودى در آنها وجود ندارد، مثل
- 1 ـ شرح المنظومة، قسم الفلسفة، ص5