(الصفحة542)
خداوند عينيّت دارد، يعنى اين طور نيست كه علم، قدرت و حيات، زائد بر ذات خداوند باشد، بلكه بر طبق مذهب اماميّه، در اين صفات جماليه، عينيّت تحقّق دارد، يعنى علم، عين ذات خداوند است. قدرت، عين ذات خداوند است. در حالى كه در مورد زيد و امثال زيد، مسأله به اين صورت نيست. اگر چه زيد، متلبّس به علم شود ولى علم با ذات او عينيّت ندارد بلكه زائد بر ذات است.
اين فرق را ما از خارج مى دانيم، آيا اين فرق در دو جمله «الله تعالى عالم» و «زيد عالم» تفاوتى ايجاد مى كند؟
مرحوم آخوند مى فرمايد: خير، تفاوتى ايجاد نمى كند، زيرا درست است كه علم ـ از نظر واقعيت ـ عين ذات خداوند است ولى از نظر مفهوم، اين گونه نيست و مفهوم علم با مفهوم الله مغايرت دارد، لذا ما وقتى كلمه «علم» را مى شنويم، هيچ انتقالى به «الله» پيدا نمى كنيم و وقتى كلمه «الله» را مى شنويم، هيچ انتقالى به «علم» پيدا نمى كنيم. و ملاك در اطلاق عالم، همين مغايرت مفهومى است، در اين صورت، فرقى ميان «الله تعالى عالم» با «زيد عالم» وجود ندارد. همان طوركه بين «زيد» و «علم»، مغايرت مفهومى تحقّق دارد، بين «الله» و «علم» نيز يك چنين مغايرتى وجود دارد و همين مغايرت، در اطلاق عالم وجرى عالم بر خداوند و بر زيد به نحو واحد كفايت مى كند.(1)
2 ـ نظريّه صاحب فصول (رحمه الله)
صاحب فصول (رحمه الله) خيال كرده آن مغايرتى كه بين مبدأ و ذات معتبر است، مغايرت واقعى است لذا ملاحظه كرده كه اين مغايرت واقعى در «زيدٌ عالمٌ» وجود دارد ولى در مورد «الله تعالى عالم» وجود ندارد، زيرا علم، عين ذات خداوند است، براى فرار از اين اشكال ملتزم شده كه «عالم» به صورت مجاز در مورد خداوند بكار برده مى شود و اگر
كسى بگويد:«مجاز در مورد خداوند معنا ندارد»، صاحب فصول (رحمه الله) مسأله نقل را به
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1 ص85
(الصفحة543)
ميان آورده و مى گويد: در مورد «عالم»، نقل صورت گرفته است و در نقل، حقيقت، تحقّق دارد.(1)
جهت دوّم (كيفيت وجود اتحاد بين ذات و مبدأ)
آيا نحوه ارتباط ذات با مبدأ به چه صورتى بايد باشد؟ آيا بايد مبدأ، قيام به ذات داشته باشد يا قيام لازم ندارد؟
در اين زمينه اقوال متعددى مطرح است كه اين اقوال در مسائل اعتقادى هم تأثير گذاشته است.
نظريّه اوّل: نظريّه اشاعره
اشاعره، در باب مشتق، مطلبى را نزد خودشان مسلّم گرفته اند و آن اين است كه ارتباط ذات و مبدأ بايد به اين كيفيت باشد كه مبدأ، قيام به ذات داشته باشد و قيامش هم قيام حلولى باشد، مثل قيام بياض به جسم. سپس با توجّه به مبناى مذكور، در مورد خداوند گفته اند:
همه شرايع اتفاق دارند براين كه يكى از اسماء و اوصافى كه بر خداوند اطلاق مى شود، عنوان «متكلّم» است. «متكلّم» مشتق است ولى آيا مبدأ آن چيست؟ آيا مبدأ آن عبارت از كلام لفظى ـ كه عبارت از اصوات خاصه است ـ مى باشد؟ آيا اين اصوات خاصه مى تواند قيام به ذات خداوند داشته باشد؟ اگر اين اصوات داراى يك چنين قيامى باشند، لازم مى آيد خداوند متعال ـ با وجود اين كه قديم است ـ محلّ براى حوادث باشد، زيرا اين اصوات از امور حادثه است و هيچ گونه قدمتى ندارد و اگر امر حادث بخواهد قيام حلولى نسبت به ذات پروردگار داشته باشد معنايش اين مى شود كه ذات
پروردگار با وجود اين كه قديم است بتواند محلّ حوادث و معروض حوادث قرار گيرد و
- 1 ـ الفصول الغروية في الاُصول الفقهيّة، ص62
(الصفحة544)
چنين چيزى ممكن نيست. لذا ما (اشاعره) ملتزم به كلام نفسى مى شويم و مى گوييم: اطلاق متكلّم بر خداوند، به لحاظ اين كلامى كه عبارت از اصوات است نمى باشد بلكه به لحاظ كلام نفسى است و آن كلام نفسى قديم است و قيام به ذات پروردگار دارد.(1)
بررسى نظريّه اشاعره
اشاعره نخواسته اند از مبناى خودشان در باب مشتق صرف نظر كنند والاّ ـ با قطع نظر از اشكالات ديگر ـ ممكن است به اينان گفته شود:
اين مبنايى كه شما در باب مشتق به صورت امر مسلّمى با آن برخورد مى كنيد، از كجا آورده ايد؟
گذشته از اين كه بطلان اين مبنا واضح است زيرا شما در جايى كه ضَرْب، تحقّق پيدا مى كند، دو مشتق پيدا مى كنيد: «ضارب» و «مضروب». عنوان «ضارب» را به «زيد» و عنوان «مضروب» را به «عَمر» نسبت مى دهيد. قيام حلولى كه اينان مى گويند، در مورد «مضروب» قابل قبول است ولى نسبت به «ضارب» نمى توان قيام حلولى درست كرد. آنجا قيامش صدورى است و قيام صدورى، مغاير با قيام حلولى است. پس چگونه شما از وقوع يك ضرب، دو عنوان مشتق درست مى كنيد؟
نظريّه دوّم
باتوجه به اشكالى كه به اشاعره وارد كرديم، بعضى گفته اند: ما اصلاً قيام مبدأ به ذات را معتبر نمى دانيم.(2)
بررسى نظريّه دوّم
اشتباه اينان اين است كه فكر كرده اند هرجا مسأله قيام مطرح باشد، دنبالش كلمه
- 1 ـ حاشيه مرحوم مشكينى بر كفاية الاُصول. رجوع شود به كفاية الاُصول، ج1، ص85
- 2 ـ حاشيه مرحوم مشكينى بر كفاية الاُصول. رجوع شود به كفاية الاُصول، ج1، ص86
(الصفحة545)
حلول مطرح است. يعنى اينان در حقيقت در مقابل اشاعره قرار گرفته اند. اشاعره روى قيام حلولى تكيه دارند و اينان هم قيام حلولى را نفى مى كنند و به نظرشان نفى قيام، كلىّ است و دليلشان اين است كه در مورد ضَرْب و حلول ضَرْب ما ملاحظه مى كنيم كه در مولَم، اثر درد و حلول درد تحقّق دارد ولى در مولِم هيچ قيام حلولى نيست. در «مضروب» قيام حلولى تحقّق دارد ولى در «ضارب» تحقّق ندارد. به همين جهت گفته اند: قيام مبدأ به ذات معتبر نيست، زيرا مقصود از قيام، قيام حلولى است و قيام حلولى در مورد ضارب و مولِم تحقّق ندارد.
نظريّه سوّم: نظريّه صاحب فصول (رحمه الله)
صاحب فصول (رحمه الله) دايره قيام را توسعه داده و گفته است: لازم نيست قيام به نحو حلول باشد بلكه ممكن است به نحو حلول يا به نحو صدور يا غير اين ها باشد.
سپس صاحب فصول (رحمه الله) دچار اشكال شده و فرموده است: اگر ما در باب مشتق، قيام صدورى يا حلولى و امثال اين ها را معتبر بدانيم اشكال ديگرى ـ علاوه بر اشكالى كه در جهت اوّل ذكر شد ـ در مورد «الله تعالى عالم» به وجود مى آيد زيرا ما نمى توانيم بگوييم: «علم، قيام صدورى دارد به خداوند» همان گونه كه نمى توانيم بگوييم: «علم، قيام حلولى دارد به خداوند» بلكه اين جا اصلاً قيامى در كار نيست. اين جا، عينيّت مطرح است. لذا ايشان مجدداً حرف قبلى خود را تكرار كرده مى فرمايد: ما مى گوييم: «الله تعالى عالمٌ» يا مجاز است و يا نقلى در آن تحقّق پيدا كرده است.(1)
پاسخ مرحوم آخوند به صاحب فصول (رحمه الله)
مرحوم آخوند در جواب صاحب فصول (رحمه الله) مى فرمايد: در مورد «عالم» در «الله تعالى عالم» سه احتمال مطرح است: يكى اين كه واقعاً همين معناى عالِم يعنى «من
- 1 ـ الفصول الغروية في الاُصول الفقهيّة، ص62
(الصفحة546)
ينكشف لديه شيء» اراده شده باشد، ديگر اين كه خداى ناكرده جاهل اراده شده باشد ـ به حسب مقام تصوّر ـ يا اين كه معناى سوّمى اراده شده باشد كه ما نمى فهميم و ديگر معناى چهارم ندارد.
اگر بگوييد: « عالم» در «الله تعالى عالم» به معناى «من ينكشف لديه الشيء» است، مى گوييم: «در «زيد عالم» نيز همين معناست» پس تجوّز و نقل كجا رفت؟ چه فرقى بين «الله تعالى عالم» و «زيد عالم» وجود دارد؟
و اگر خداى ناكرده «عالم» را به معناى «جاهل» بگيريد، مى گوييم: تعالى الله عن ذلك علوّاً كبيراً.
و اگر بگوييد: معناى سوّمى در كار است كه ما نمى فهميم، مى گوييم: لازمه اين حرف اين است كه گفتن «الله تعالى عالم» لقلقه لسان باشد و اين الفاظ، بدون معنا باشد.
بنابراين حتماً بايد صورت اوّل باشد و «عالم» در «الله تعالى عالم» و «زيد عالم» يك معنا داشته باشد بدون اين كه تجوّز و نقلى در كار باشد.(1)
پاسخ امام خمينى (رحمه الله) به مرحوم آخوند
امام خمينى (رحمه الله) مى فرمايد: ما در اين جا حرف چهارمى را مى گوييم و آن اين است كه «عالمٌ» در مورد «الله تعالى عالم» به معناى «علمٌ» باشد در اين صورت اگر چه شما بگوييد: «مجازيت و لقلقه لسان در كار است»، ولى اشكالى ندارد كه ما بگوييم: «الله تعالى علمٌ» بلكه شايد اين تعبير در مورد خداوند بالاتر از تعبير به «عالم» باشد، زيرا ما كه در مورد «زيد علم» قائل به مجازيت مى شديم علتش اين بود كه علم، غير زيد است ولى در مورد «الله تعالى عالم» مجازيت هم وجود ندارد زيرا علم، متّحد با ذات بارى تعالى است.(2)
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص86 ـ 88
- 2 ـ مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص230 و تهذيب الاُصول، ج1، ص128