جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة297)
براى اين كه معنا را دراختيار سامع قرار دهد، از لفظ استفاده مى كند و دستور «جئني بالماء» را صادر مى كند. بنابراين، اگر ما بخواهيم لفظ و معنا را در ارتباط با مستعمِل ملاحظه كنيم، حقّ با مرحوم آخوند است. ولى تا اين مرحله كه لحاظ متعلّق به معنا، لحاظ استقلالى و لحاظ متعلّق به لفظ، لحاظ تبعى است مورد قبول ما مى باشد امّا اين كه شما مى گوييد: «اگر معنا متعدّد شد و دو معنا ملحوظ بالاستقلال شد، لازم است دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق بگيرد» اين را ما قبول نداريم. اين لزوم و ضرورت از كجا آمده است؟ مثلا اين مخبر فكر مى كند در مقام اخبار مى خواهد دو معناى مشترك لفظى را در استعمال واحد، اخبار كند و به جاى «رأيت عيناً و عيناً» مى خواهد يك «رأيت عيناً» بگويد و همان دو معنايى را كه در «رأيت عيناً و عيناً» مى تواند مقصود باشد، با «رأيت عيناً» تفهيم كند. مخبر، يك معناى عين را درنظر مى گيرد، لحاظ استقلالى و اصلى به اين معنا متعلّق است. سپس يك معناى ديگر هم درنظر مى گيرد، يك لحاظ استقلالى و اصلى هم به آن معنا متعلّق مى شود ولى وقتى سراغ لفظ مى آيد، با توجه به اين كه اين دو معنا را توسط يك لفظ مى خواهد تفهيم كند، چه ضرورتى اقتضا كرده كه در اين صورت بايد دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق بگيرد؟ خير، ضرورتى براى اين امر نيست بلكه دو معنا را به دو لحاظ ملاحظه مى كند و وقتى به لفظ مى رسد، آن را به لحاظ واحد تبعى ملاحظه مى كند. اين چه اشكالى دارد؟ آيا دليلى وجود دارد كه هر جا معنا متعدّد شد، حتماً بايد لفظ هم از نظر لحاظ داراى تعدّد باشد؟ ما در احتمال سوّم خواهيم گفت كه مسأله تعدّد لحاظ، مبناى ديگرى در ارتباط با لفظ دارد و كارى به تعدّد معنا و وحدت آن ندارد.
درنتيجه، اين كه مرحوم آخوند فرمود: «لفظ، مورد لحاظ تبعى قرار مى گيرد» مورد قبول است ولى اين مطلب كه «إذا كان المعنى متعدّداً و ملحوظاً باللحاظ الاستقلالى يلزم أن يكون اللفظ ملحوظاً متعدّداً باللحاظ التبعى» از كجا آمده است و چه دليلى براى اين ملازمه وجود دارد؟ ممكن است ما بگوييم: دو معنا را ملاحظه مى كند و با يك لفظ، آن دو را تفهيم مى كند، يك لفظ «عين» به لحاظ تبعى و دو معنا به لحاظ
(الصفحة298)
استقلالى ملاحظه شده اند. و شايد وجداناً هم وقتى ما بخواهيم يك چنين استعمالى داشته باشيم وقتى معنا متعدّد است لحاظ مربوط به آن متعدد است ولى وقتى با لفظ برخورد مى كنيم يك لحاظ در ارتباط با آن داشته باشيم و اين مطلب براى ما ثابت نشده است كه در اين صورت بايد لحاظ تبعى مربوط به لفظ هم متعدّد باشد. بلكه شايد وجداناً دليل برخلاف آن داشته باشيم. آنجايى كه يك معنا وجود دارد، لفظ هم لحاظ تبعى دارد، در آنجا چاره اى نيست، همين كه يك معنا اراده شد، يك لحاظ تبعى هم به لفظ تعلّق مى گيرد. ولى جايى كه دو معنا ـ بدون تقدّم و تأخّر داشتن يكى بر ديگرى ـ مطرح باشند چه ضرورتى دارد كه دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق بگيرد؟ خير، مى آييم سراغ معنا مى بينيم دوتاست پس دو لحاظ مى خواهد، مى آييم سراغ لفظ مى بينيم يكى است پس يك لحاظ مى خواهد و هيچ تالى فاسدى بر اين مسأله مترتب نيست و برهانى برخلافش اقامه نشده است.
صورت دوّم: اگر مسأله را در ارتباط با مخاطب و مستمع بررسى كنيم ملاحظه مى كنيم كه مخاطب ـ به يك اعتبار ـ در مقابل مستعمِل واقع شده است، زيرا مستعمِل، ابتدا معناى «جئني بالماء» را به طور مستقلّ، لحاظ مى كند و سپس به تبعيت از آن، لفظ «جئني بالماء» را مورد لحاظ قرار مى دهد، پس لفظ، در ارتباط با مستعمِل داراى عنوان ملحوظْ به لحاظ تبعى است.
ولى در باب مخاطب مسأله برعكس است. مخاطب از راه لفظ به معنا پى مى برد. لذا مى توانيم بگوييم: لحاظ مخاطب نسبت به لفظ، لحاظ استقلالى است، زيرا در ابتداى امر، لفظ در مقابل او تجسّم پيدا مى كند و هرچه مى خواهد ذهنش درك كند از كانال لفظ است، ولى مستعمِل برعكس آن بود، مستعمِل، ابتدا مطلب را در ذهن خود ساخته و پرداخته است و بعد مى خواهد اين مطلب را در اختيار مخاطب قرار دهد لذا مى آيد لفظ را به عنوان كانال و ابزار و آلت براى تفهيم مطلب خود به كار مى برد، به خلاف مخاطب كه چشمانش به دهان مستعمِل دوخته شده است. يكايك الفاظ در برابرش تجسّم پيدا مى كند و معانى از راه الفاظ، در ذهن او نقش مى بندد.
(الصفحة299)
بعيد است مرحوم آخوند نظر به يك چنين چيزى داشته باشد ولى براى تكميل اين احتمال مى گوييم:
اگر نظر ايشان روى مخاطبْ است، اصلا مخاطبْ لحاظ تبعى نسبت به لفظ ندارد بلكه لحاظ او نسبت به لفظ، لحاظ استقلالى است و هيچ مانعى ندارد كه مخاطب، يك لحاظ استقلالى نسبت به لفظ داشته باشد، البته با كمك قرينه. زيرا اگر متكلّم گفت: «رأيت عيناً»، مخاطب از كجا بفهمد كه اين «عين» در دو معنا به كار برده شده است؟ مگر اين كه قرينه اى وجود داشته باشد و در اين صورت، مخاطب، دو لحاظ تبعى نسبت به معنا پيدا مى كند، يك لحاظ استقلالى هم نسبت به لفظ وجود دارد و هيچ مانعى هم ندارد. و اين صورت، درست عكس صورت قبلى است.
احتمال سوّم در كلام مرحوم آخوند: اين احتمال، قدرى نزديك به احتمال دوّم است ولى با اين خصوصيت كه بعضى روى اين احتمال در كلام مرحوم آخوند تكيه كرده اند. حاصل اين احتمال اين است كه بگوييم:
اگر چه در كلام مرحوم آخوند، بر «لحاظ تبعى» تكيه شده است ولى ايشان بر تبعيت لحاظ تكيه ندارد بلكه آنچه نقطه اساسى كلام ايشان است ـ با حذف تبعيت و استقلاليت ـ عبارت از اين معناست كه ايشان مى فرمايد: «اگر معنا داراى دو لحاظ بود، لفظ هم بايد دو لحاظ داشته باشد». و مسأله تبعيت و استقلال كنار مى رود. يعنى مرحوم آخوند مى خواهد بفرمايد: «معيار تعدد لحاظ در باب لفظ، تعدّد معناست».
ما مى گوييم: اين حرف درست نيست. اگر ما ديروز «رأيت عيناً» را استعمال كرده و «عين باكيه» را اراده كرديم و امروز هم «رأيت عيناً» را استعمال كرده و همان «عين باكيه» را اراده كرديم، آيا اين جا معنا متعدّد است؟ بدون اشكال، معنا متعدّد نيست، در اين صورت سؤال مى شود آيا در اين جا تعدّد لحاظ هست يا نه؟ آيا استعمال كننده، دو لحاظ داشته يا يك لحاظ؟ چاره اى نداريد جز اين كه بگوييد: «دو لحاظ در كار بوده است، يكى در ارتباط با استعمال ديروز و يكى در ارتباط با استعمال امروز». در اين جا مى گوييم: چگونه مى گوييد دو لحاظ در كار است با اين كه معنا يكى است؟ در هر دو
(الصفحة300)
استعمال، «عين باكيه» اراده شده است. وقتى انسان مطلبى را براى عده اى از دوستانش تعريف مى كند و سپس آنها مى روند و عدّه ديگرى مى آيند و انسان همان مطلب را براى دسته دوّم نقل مى كند آيا در مرحله دوّم ـ كه عين همان مطلب رانقل مى كند ـ نسبت به لفظى كه استعمال كرده، تعدّد لحاظ وجود دارد يا نه؟ اگر بگوييد: «تعدّد لحاظ وجود ندارد»، مى گوييم: اين خلاف بداهت است. آيا در اوّلى لحاظ نبوده يا در دوّمى؟ چاره اى نداريد جز اين كه بگوييد: «تعدّد لحاظ در كار است». در اين صورت مى گوييم: چگونه شما در معناى واحد، تعدد لحاظ را مطرح مى كنيد؟ در حالى كه در هر دو استعمال، يك واقعيت و يك معنا مطرح مى شود. شما تعدّد لحاظ را در ارتباط با لفظ، تابع تعدّد معنا مى دانستيد و مى گفتيد: اگر معنا واحد باشد لحاظ هم واحد و اگر معنا متعدّد باشد لحاظ هم متعدّد است. بنابراين بايد معيار را عوض كرده و بگوييد: «تعدد لحاظ در ارتباط با لفظ، تابع تعدّد استعمال است نه تابع تعدّد معنا» اگر استعمال دوتا شد، در ارتباط با لفظ هم نياز به تعدّد لحاظ داريم اگر چه معنا در هر دو استعمال، واحد باشد، مثل اين كه كلمه عين را در دو استعمال جداگانه در يك معنا استعمال كنيم. ولى اگر استعمال يكى بود ـ مثل استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا ـ لفظ، تعدّد لحاظ نمى خواهد. تعدّد معناى مستعمل فيه، به معناى تعدّد استعمال نيست.
خلاصه اين كه ما بايد ببينيم آيا معيار تعدّد لحاظ در ارتباط با لفظ چيست؟ آيا معيار لزوم تعدّد لحاظ در ارتباط با لفظ، نفس تعدّد معنا و وحدت معناست؟ خير، اين گونه نيست. اين امر داراى تالى فاسد است زيرا اگر كسى يك مطلب را براى صد نفر به طور جداگانه نقل كند، صد لحاظ لازم دارد با اين كه معنا واحد است و هيچ تغيير و تبديلى در ارتباط با معنا بهوجود نيامده است پس بايد ملاك و معيار تعدّد لحاظ را در ارتباط با لفظ، تعدّد و وحدت معنا ندانيم بلكه ملاك را استعمال بدانيم. اگر استعمال يكى بود، يك لحاظ مى خواهد، اگر چه مستعمل فيه متعدّد باشد و اگر استعمال متعدّد بود، تعدّد لحاظ لازم دارد اگر چه مستعمل فيه در تمام استعمالات يك چيز باشد.
درنتيجه راهى كه مرحوم آخوند به عنوان استحاله استعمال لفظ در اكثر از معنا

(الصفحة301)
پيمود، ناتمام است.
نكته اى در ارتباط با جواب از دو احتمال اخير: دو احتمال اخير كه در كلام مرحوم آخوند جريان داشت، مبتنى بر اين بود كه دو لحاظ به لفظ تعلّق بگيرد ولى براساس احتمال دوّم، بر تبعيت لحاظ هم تكيه شده بود امّا بر اساس احتمال سوّم، مسأله تبعيت لحاظ مورد نظر نبود.
ما در جواب اين دو احتمال، صغرى را منع كرديم يعنى گفتيم: در مورد استعمال لفظ در اكثر از معنا، تعدّد لحاظى نسبت به لفظ تحقّق ندارد. منع صغرى در حقيقت به عنوان تسليم كبرى محسوب مى شود. در حالى كه ممكن است كسى بگويد: شما چرا در ارتباط با منع صغرى خودتان را زحمت مى دهيد؟ آيا امكان نداشت كه كبرى را مورد منع قرار دهيد؟ چه مانعى دارد كه لفظ با وجود اين كه واحد است، دو لحاظ به آن تعلّق بگيرد؟
جواب اين است كه ما نمى توانيم كبرى را منع كنيم. دو لحاظ نمى تواند به يك شىء تعلّق گيرد، زيرا لحاظْ عبارت از همان تصوّر و وجود ذهنى شىء ملحوظ است. معنا و حقيقت لحاظ، التفات نفس به آن شىء متصوّر است. به عبارت ديگر: لحاظ، عبارت از حضور شىء ملحوظ، نزد نفس است. آيا در آنِ واحد، بدون اين كه زمان متعدّد باشد و بدون اين كه جهات ديگرى در كار باشد، ممكن است يك شىء، دو مرتبه حاضر نزد نفس باشد؟ معناى لحاظ اين است. لحاظ يعنى آن شىء را طرف توجّه و مورد التفات قرار دادن. لحاظ شىء يعنى آن شىء، حاضر عندالنفس باشد. آيا شىء واحد، در آنِ واحد مى تواند دو حضور داشته باشد و دو مرتبه نزد نفس حاضر باشد؟ اگر در آنِ واحد توانستيد دو علم نسبت به يك شىء داشته باشيد دو لحاظ هم امكان دارد. آيا مى شود در آنِ واحد، انسانْ نسبت به يك معلوم بدون هيچ گونه تغاير و تعدّدى، دو مرتبه عالم به آن باشد؟ دو تا علم داشته باشد؟ معنا ندارد يك شىء را انسان دو بار بداند. البته اگر زمان تغيير كند، ممكن است. زيرا انسان گاهى نسبت به يك چيز عالم است، بعد فراموش مى كند و سپس در مرتبه دوّم، التفات به آن پيدا