(الصفحة343)
معانىِ ظاهر و معانى مستعمل فيها است؟ مؤيّد بودن اين روايات نسبت به احتمال دوّم در كلام مرحوم آخوند براى ما روشن نيست.
ممكن است كسى بگويد: بالاخره روايات مربوط به بطون قرآن بايد معنا شود و شما كه احتمال اوّل را مورد مناقشه قرار داديد، ناچاريد كه احتمال دوّم را بپذيريد، زيرا احتمال ديگرى در روايات بطون وجود ندارد.
در پاسخ مى گوييم: در ارتباط با بطون،
احتمال سوّمى هم جريان دارد و آن اين است كه گفته شود: هفت يا هفتاد بطن قرآن به معناى هفت يا هفتاد معنا نيست تا شما بگوييد: اين معانى چه ارتباطى با معناى ظاهر دارد؟ آيا فقط مقارنت مطرح است يا اين كه اين معانى، لوازم آن معناى ظاهرِ مستعمل فيه مى باشند؟ خير، كلمه معنا در اين روايات ذكر نشده و اين احتمال وجود دارد كه قرآن داراى وجوه و احتمالات باشد يعنى اين گونه نيست كه قرآن مسأله صاف و روشنى را در اختيار بگذارد بلكه در ارتباط با معانى آن احتمالات مختلفى جريان دارد و اين شايد يكى از معجزات قرآن باشد كه در ارتباط با معانى آن احتمالات و وجوهى جريان دارد. ظاهراً اين تعبير
«ذو وجوه» نسبت به قرآن در بعضى از روايات وجود داشته باشد، يعنى احتمالات در ارتباط با قرآن زياد است، لذا گاهى كسانى كه داراى اعتقادات باطل هستند نيز براى اثبات ادعاى خود به آيه يا آياتى از قرآن تمسك مى كنند و آن گونه كه مى خواهند آيه را معنا مى كنند و مطلب خود را به قرآن نسبت مى دهند.
اين احتمال داراى مؤيّداتى نيز هست از جمله اين كه:
اميرالمؤمنين (عليه السلام) عبدالله بن عباس را براى بحث با گروهى منحرف فرستاد و به ايشان فرمود: «در مقام احتجاج با آنان، به قرآن احتجاج نكن، زيرا وقتى به قرآن احتجاج كردى و يك معنايى را از قرآن گرفتى، شايد آن شخص منحرف بگويد: معناى آيه چيزى نيست كه تو مى گويى بلكه چيزى است كه من مى گويم، دلالت قرآن بر آن معنايى كه تو مى خواهى خيلى بيّن و روشن نيست تا بتوانى خصم را با آن مجاب كنى. بايد به يك حجّت واضح و روشن اتّكاء كنى تا بتوانى خصم را از پا درآورى. ولى قرآن،
(الصفحة344)
چون احتمالات در آن جريان دارد ـ هرچند كه مبناى استدلال شما هم بر آن مراد واقعى باشد ـ در مقام مخاصمه نمى توانى معناى خودت را اثبات كنى».(1)
مؤيّد ديگر اين است كه ما وقتى به تفاسير مراجعه مى كنيم مى بينيم در مورد بسيارى از آيات قرآن بين مفسرين اختلاف وجود دارد با اين كه همه آنان روى حجّيت ظواهر تكيه دارند ولى با وجود اين، در معناى ظاهر قرآن اختلاف دارند. يكى مى گويد: آيه، ظهور در اين معنا دارد، ديگرى مى گويد: خير، اين آيه ظهور در معناى ديگر دارد. لذا در مورد بعضى از آيات، وقتى مجمع البيان را ملاحظه كنيم مى بينيم بيش از ده معنا نقل مى كند، مثل همان اختلافاتى كه در مسائل فقهيه وجود دارد. البته اين مسأله به اين معنا نيست كه كسى در قرآن تدبّر نكند، بلكه برعكس، اين مسأله يكى از مؤيّدات تدبّر در قرآن است. در قرآن بايد خيلى تدبّر شود تا انسان به اندازه فهم خودش بتواند از قرآن استفاده كند و نمى توان با نظر سطحى با آيات قرآن برخورد كرد. نمونه آن در مورد آيه تطهير(2) است. با نظر سطحى ممكن است كسى بگويد آيه تطهير در مورد زنان پيامبر است زيرا قبل و بعد آن از زنان پيامبر صحبت كرده است، و حتى از اين بالاتر، آيه تطهير نصف آيه است و صدر آن نيز از زنان پيامبر سخن گفته است، لذا فخر رازى مى گويد: «آيه تطهير مربوط به زنان پيامبر است».(3) او به ظاهر آيه نگاه كرده و اتفاقاً ظاهر آيه هم همين چيزى است كه او ادّعا كرده است، زيرا چند آيه قبل و چند آيه بعد هم از زنان پيامبر است. صدر آيه هم از زنان پيامبر سخن مى گويد، پس اين نصف آيه چيست كه در اين وسط ثبت شده است؟ لذا بعضى از بزرگان ما مجبور شده اند بگويند: «آيه تطهير، جايش اين جا نبوده و در اين جا يك جابجايى صورت
- 1 ـ نهج البلاغه، فيض الإسلام، ص1081، وصيّة 77
- 2 ـ (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً) الأحزاب: 33
- 3 ـ قال الفخر الرازي: اختلف الأقوال في أهل البيت، و الأولى أن يقال: هم أولاده و أزواجه. و الحسن و الحسين منهم و عليّ منهم لأنّه كان من أهل بيته بسبب معاشرته ببنت النبى عليه السلام و ملازمته للنبي. (التفسيرالكبير، ج25 ص209).
(الصفحة345)
گرفته است».
اين ها هم براى اين است كه در قرآن تدبّر كامل نشده است و ما در بحث هاى خود، اين مسأله را روشن كرده ايم كه آيه تطهير مربوط به خمسه طيبه (عليهم السلام) است.(1)
بنابراين قرآن تدبّر لازم دارد، بيش از تدبّرى كه در روايات فقه لازم است، زيرا اين كلام خداوند است و روايات، كلام ائمّه (عليهم السلام) است. و همان مقدارى كه بين خداوند و ائمه (عليهم السلام) فاصله است، بين كلمات آن دو نيز فاصله است. لذا گاهى انسان هرسال چندين بار قرآن را ختم مى كند و آيه اى را تلاوت مى كند و هروقت به آن آيه مى رسد مطلب تازه اى به ذهنش مى آيد كه در مرتبه قبل به ذهنش نيامده بود. اين براى اين است كه زمينه تدبّر در قرآن بسيار است. قرآن خيلى عميق و دقيق است و حيف است كه عمرى از انسان بگذرد و تفسير قرآن را با دقّت ملاحظه نكرده باشد. اين، واقعاً جفا نسبت به قرآن و علم است. در مجمع البحرين حديثى دارد كه فرموده است:
«من أراد العلم فَلْيُثَوِّرِ القرآنَ»(2) يعنى كسى كه طالب علم است قرآن را بررسى كند و در قرآن دقّت كند.
به هرحال، اين احتمال هم در قرآن جريان دارد اگر چه دليلى برخلاف احتمال دوّم مرحوم آخوند نداشته باشيم ولى آن مؤيّدى كه آيت الله خويى«دام ظلّه» ذكر كرد تمام نبود.
- 1 ـ رجوع شود به: كتاب «أهل البيت» تأليف آيت الله العظمى فاضل لنكرانى«دام ظلّه» و مرحوم آيت الله شهاب الدين اشراقى.
- 2 ـ مجمع البحرين، ماده ثور.
(الصفحة346)
(الصفحة347)امر سيزدهم
مشتق