(الصفحة194)
اشكال وارد بر استدلال قبلى اين بود كه اگر صلاة در
«دعي الصلاة» را به معناى اعمّ بگيريم، لازمه اش اين است كه اگر زن حائض نماز چهار ركعتى را عمداً سه ركعت بخواند اين هم بايد حرام باشد در حالى كه كسى اين حرف را نزده است.
ولى اين اشكال، بر تقريب دوّم وارد نيست، زيرا اگرچه قدرت، در متعلّق نهى، معتبر است ولى با توجه به اين كه نهى آن نهى ارشادى است، معنايش همان «الحيض مانع عن الصلاة» و «يشترط في صحّة الصلاة خلوّها من الحيض» مى شود. همان طور كه در
«لاتبع ما ليس عندك» مسأله به اين صورت است. در آنجا مى گوييم: به لحاظ نهى وارد در روايت، بايد بيع، مقدورِ مكلّف باشد و بيع صحيح نمى تواند مقدور مكلّف باشد كجا كسى مى تواند مال مردم را به عنوان بيع صحيح براى خودش معامله كند؟ پس «بيع» در
«لاتبع ما ليس عندك» به معناى اعم است و چاره اى غير از اين نيست. ولى به لحاظ معنايى كه ذكر كرديم گويا اين طور مى شود: لاتبع ما ليس عندك لأنّ البيع لا يقع صحيحاً. اگر اين تعليل در كنار
«لاتبع ما ليس عندك» باشد ـ كه معناى ارشاد نيز همين است ـ ديگر نمى توان گفت: «اگر
«لاتبع»، معناى عامى را مى گويد لازمه اش اين است كه اگر انسان مال غير را به معامله اى كه با قطع نظر از مال غير بودن، فساد دارد بفروشد، اين هم بايد داخل در دايره نهى باشد». مى گوييم: نه، نهى به اعم تعلّق گرفته است ولى نه نهى مولوى بلكه نهى، نهى ارشادى است و اين نهى ارشادى داراى علت است و علتش اين است كه بيع، صحيح واقع نمى شود. به زن حائض هم مى گويند: در حال حيض، نماز نخوان زيرا صلاة تو، صحيح واقع نمى شود. صلاتى كه مى خواهد صحيح يا غيرصحيح واقع شود، صلاتى است كه تمام خصوصيات در آن وجود دارد به جز مسأله حيض و اگر نماز چهار ركعتى را سه ركعت خواند، اين ديگر به حيض، ربطى ندارد. اين صلاة، در غير زمان حيض هم باطل است. بنابراين اگر نهى، ارشادى باشد ـ كه ظاهر هم همين است ـ اين استدلال مى تواند دليل خوبى براى اعمّى واقع شود.
(الصفحة195)
دليل پنجم اعمّى
(مسأله نذر ترك صلاة در حمّام)
اعمّى ها مى گويند: بعضى از انواع عبادات، به عنوان عبادات مكروه شناخته شده اند كه يكى از مصاديق آنها صلاة در حمّام است. البته كراهت در اين جا به معناى «كراهت معمولى» نيست بلكه به معناى «كمتر بودن ثواب» و «پائين تر بودن رتبه آن» از نماز در مسجد و نماز در خانه است.
مسأله اين است كه اگر كسى - به لحاظ اين كه نماز در حمّام مكروه است ـ نذر كند كه در حمام نماز نخواند. مثلا ملاحظه كرد كه اگر نذر نكند ممكن است در حمّام نماز بخواند و گرفتار كراهت به معناى «كمتر شدن ثواب» بشود، لذا نذر كرد كه در حمام، نماز نخواند.
اوّلا: آيا اين نذر صحيح و منعقد است؟
ظاهراً فقهاء قائلند كه اين نذر صحيح است. البته معناى صحتش اين است كه رجحانى كه در متعلّق امر ملاحظه شده، در مقابل ترك نيست; بلكه رجحانْ به اضافه به شىء ديگر هم كفايت مى كند. به عبارت روشن تر: «صلاة در حمام» را اگر با «عدم الصلاة» مقايسه كنيم، «صلاة در حمام»، مرجوحيتى در مقابل ترك ندارد. در اين مورد اگر كسى بخواهد نذر كند، نذرش باطل است. ولى اگر «صلاة در حمام» را با «صلاة در خانه و مسجد» مقايسه مى كنيم، اين جا نذر صحيح است يعنى انسان مى تواند بگويد: «لله علىّ أن لا اُصلّي في الحمام بل اُصلّي في الدار أو في المسجد». در اين جا «صلاة در حمام»، عدمش رجحان دارد، زيرا «عدم صلاة در حمام» به معناى «صلاة در دار» و «صلاة در مسجد» است و «صلاة در دار» و «صلاة در مسجد» نسبت به «صلاة در حمام» رجحان دارد. لذا فقهاء قائلند: انسان مى تواند نذر كند كه در حمام نماز نخواند.
(الصفحة196)
ثانياً: كسى كه چنين نذرى كرده، اگر در حمام نماز بخواند، با نذر خود مخالفت كرده است و مخالفت با نذر در جايى كه عمدى باشد كفّاره دارد.
با توجه به دو مطلب فوق، اعمّى مى گويد:
كسى كه چنين نذرى انجام داده، وفاى به نذر برايش واجب است. و به عبارت ديگر: مخالفت با نذر حرام است و مخالفت با نذر، به اين تحقّق پيدا مى كند كه در حمّام نماز بخواند. وقتى مخالفت با نذر حرام شد، صلاة در حمام، حرام مى شود و اگر حرمت به عبادت تعلّق گرفت مقتضى فساد آن عبادت است.(1)
بنابراين هرنمازى ـ بعد از نذر ـ در حمام تحقق پيدا كند مخالفت با نذر و حرام و باطل است. حال جاى اين سؤال است كه: عمل فاسد، چگونه مى تواند مخالفت نذر باشد؟ مگر اين شخص چه چيزى نذر كرده كه عمل فاسد، مخالفت با اين نذر شناخته مى شود؟
اعمّى مى گويد: ما چاره اى نداريم كه بگوييم: كسى كه مى گويد «لله عَلَىَّ أن لا اُصَلِّيَ في الحمام»، مقصود از «اُصلِّي» نبايد «صلاة صحيحه» باشد، زيرا اگر نذر كرده باشد كه «صلاة صحيحه» را ترك كند پس چرا مى گويند: اين نماز فاسد، مخالفت با نذر است؟ از اين كه نماز فاسد، مخالفت با نذر است ما كشف مى كنيم كه «صلاة» در «لا اُصلّي» كه در صيغه نذر واقع شده، به معناى «خصوص صلاة صحيحة» نيست بلكه معناى «صلاة»، معناى اعم است.
اعمّى هم چنين مى گويد: يكى از شرايط صحّت نذر اين است كه خود نذر، از نذركننده سلب قدرت نكند يعنى نذر، در جايى منعقد مى شود كه ناذر، بعد از نذر، هم بتواند موافقت با نذر كند و هم بتواند مخالفت كند ولى جايى كه از ناحيه خود نذر، دست ناذر بسته مى شود، چنين نذرى نمى تواند منقعد شود و صحيح باشد. اعمّى مى گويد: در مانحن فيه، همين طور است. اگر شما «صلاة» در «لله علىّ أن لا اُصَلّي في الحمّام» را
- 1 ـ اگر چه نهى در معاملات، مقتضى فساد نيست، مگر اين كه نهى، جنبه ارشاد به فساد داشته باشد.
(الصفحة197)
به معناى اعمّ بگيريد، اين جا نذر از شما سلب قدرت نمى كند زيرا نماز به معناى اعمّ، بعد از نذر هم مقدور براى ناذر است ولى اگر «صلاة» را «صلاة صحيح» فرض كنيد، بعد از تمام شدن نذر، از شما سلب قدرت مى شود، زيرا شما قادر نخواهيد بود نماز صحيح را در حمام انجام دهيد. اگر اين نذركننده، آدم بدى باشد و بخواهد با وجود نذرى كه كرده، در حمام نماز بخواند، قدرت نخواهد داشت، زيرا هر نمازى را كه در حمام انجام مى دهد باطل است. او نذر كرده كه در حمام، نماز صحيح بجا نياورد. و روشن است كه اگر نذر، از انسان سلب قدرت كند، چنين نذرى منعقد نخواهد شد.
خلاصه استدلال اعمّى اين كه «اُصَلِّي» در «لله عَلَىّ أن لا اُصَلِّي في الحمام» بايد به معناى اعم باشد و الاّ دو تالى فاسد پيش مى آيد:
اوّل: در اين صورت، انسان بايد ملتزم شود به اين كه نماز فاسد، موجب مخالفت با نذر مى شود.
دوّم: در اين صورت، نذر، از نذركننده سلب قدرت مى كند و چنين نذرى نمى تواند منعقد شود.
بررسى دليل پنجم اعمّى:
در اين جا ما دو بحث داريم:
بحث اوّل در ارتباط با اشكالاتى است كه بر دليل پنجم اعمّى وارد است. و بحث دوّم در ارتباط با اين است كه با قطع نظر از استدلال اعمّى، آيا اصولا مسأله نذر در اين جا چگونه حل مى شود؟
بحث اوّل: اشكالات دليل پنجم اعمّى:
اشكال اوّل: برفرض كه همه مراحل استدلال شما تمام باشد، آيا شما از اين استدلال چه نتيجه اى مى گيريد؟ آيا بيشتر از اين مى توانيد نتيجه بگيريد كه در مثال نذر، وقتى كسى نذر مى كند كه «لله عَلَىّ أن لا اُصلِّي في الحمّام»، اين «اُصَلِّي» در
(الصفحة198)
معناى اعمّ استعمال شده است؟ مگر مدّعاى شما همين مطلب است؟ مدّعاى شما اين است كه كلمه «صلاة» به حسب وضع شارع براى معناى اعم وضع شده است، در حالى كه دليل شما اين است كه در مثال نذر، ما چاره اى نداريم جز اين كه بگوييم: «صلاة» در «للهِ علىّ أن لا اُصّلِّي في الحمام» در معناى اعم استعمال شده است. چون اگر بخواهيم آن را در معناى صحيح استعمال كنيم دو تالى فاسد به همراه دارد:
يكى اين كه لازم مى آيد نماز او در حمام باطل باشد. و نمى تواند مخالفت با نذر تحقّق پيدا كند و ديگر اين كه لازم مى آيد از ناذر سلب قدرت شود، به بيانى كه گذشت.
ما مى گوييم: ممكن است اين استعمال، استعمال مجازى باشد. شما اين جا را نمى توانيد با حديث «لاتعاد» مقايسه كنيد. ما گفتيم: حديث «لاتعاد»، جاى استعمال مجازى نيست زيرا اين حديث مى خواهد به عنوان اصل براى هزاران فرع قرار گيرد ولى «لله علىّ أن لا اُصَلِّي في الحمام» ربطى به شارع ندارد. اين يك استعمالى است كه از يك مكلّف، در مقام نذر واقع شده است و اگر در يك چنين استعمالى، مجاز به كار برده شود اشكالى ندارد. بنابراين، دليل اعمّى با مدّعاى او تطبيق ندارد. مدّعاى او اين است كه كلمه «صلاة» نزد شارع براى اعمّ وضع شده ولى دليل او اين است كه در مسأله نذر ـ به خاطر قرينه بودن آن دو تالى فاسد ـ مراد از صلاة، اعمّ است.
اشكال دوّم: شما مى گوييد: «صلاة در «لله علىّ أن لا اُصَلّي في الحمام» در معناى اعمّ استعمال شده است و نماز فاسد را هم مى گيرد». مى گوييم: آيا مدّعاى شما، فاسد خاص است يا هر صلاة فاسدى را مى گيرد؟ مى گوييد: «مراد ما هر فاسدى است ولى مسأله اركان، در مسمّى دخالت دارد. بدون اركان، كلمه صلاة صدق نمى كند بله اگر اركان وجود پيدا كرد، ساير اجزاء و شرايط هركدام هم نباشد عنوان صلاة تحقّق دارد، اگر چه فاسد است». درنتيجه مراد شما «لله علىّ أن لا اُصلّي بصلاة في الحمام اعم من أن تكون صحيحة أو فاسدة» است.
در اين صورت از شما سؤال مى كنيم: اگر كسى بعد از نذر، نماز چهاركعتى ظهر را به صورت سه ركعتى در حمام خواند آيا اين مخالفت نذر كرده يا نه؟