(الصفحة290)
با مراجعه به كتب قديمى علم اصول ـ حتى تا زمان مرحوم محقّق قمى صاحب قوانين و قبل از ايشان، صاحب معالم (رحمه الله) ـ در مى يابيم كه اصوليين در عنوان بحث خود، مسأله جواز و عدم جواز را مطرح كرده اند و ادلّه طرفين را در اين زمينه ذكر كرده اند ولى وقتى نوبت به محقّق خراسانى (رحمه الله) مى رسد، ايشان بحث را در مرحله اى قبل از مرحله جواز و عدم جواز پياده مى كند و آن مرحله امكان و استحاله است و مى گويد: آيا استعمال لفظ در دو معنا امكان وقوعى دارد يا داراى استحاله وقوعى است. بنابراين باتوجه به كلام محقّق خراسانى (رحمه الله) ما بايد در دو مرحله بحث كنيم: مرحله اوّل اين است كه آيا استعمال لفظ در اكثر از معنا، در استعمال واحد، امكان وقوعى دارد يا استحاله وقوعى؟ همان طور كه خود محقّق خراسانى (رحمه الله) استحاله را اختيار كرده است.
اگر كسى در اين مرحله قائل به استحاله شد، نوبت به مرحله بعدى نمى رسد، اگر چيزى محال شد، معنا ندارد كه بگوييم: آيا واضع، اجازه داده يا نه؟
ولى اگر كسى در اين مرحله قائل به امكان شد، آنوقت بحثى در مرحله دوّم واقع مى شود كه آيا اين امرِ ممكن، مورد ترخيص و اجازه واضع قرار گرفته يا نه؟ زيرا هر امر ممكنى ملازم با صدور اجازه نيست.
جهت دوّم: اين مطلب نيز در ارتباط با تحرير محلّ نزاع است، و آن اين است كه استعمال لفظ مشترك در اكثر از معنا كه محلّ بحث ماست به اين صورت است كه ما همان طور كه اگر لفظ «عين» را مكرّر مى كرديم و از هر لفظى يك معنا اراده مى كرديم، به همان صورت در لفظ غير مكرّر، دو معنا اراده كنيم. به عبارت روشن تر: اگر مابگوييم: «رأيت عيناً و عيناً» و مقصودمان از عين اوّل، «عين باكيه» و از عين دوّم، «عين جاريه» باشد در اين صورت، اراده و لحاظ ما نسبت به هريك از دو معنا، به طور استقلالى است بدون اين كه قدرجامعى بين اين دو معنا تصوّر كنيم و يا يك عنوان انتزاعى به نام «أحد المعنيين» درنظر بگيريم و بدون اين كه مسأله اصالت و تبعيت در كار باشد، در «رأيت عيناً و عيناً» هريك از دو معنا را به طور مستقل و بالأصالة ملاحظه كرده ايم. عين اوّل در «عين باكية» استعمال شده بدون اين كه هيچ ارتباطى
(الصفحة291)
به عين دوّم داشته باشد و عين دوّم در «عين جارية» استعمال شده بدون اين كه هيچ ارتباطى به عين اوّل داشته باشد. و گويا بين اين دو معنا، مباينت كامل تحقّق دارد.
حال بحث اين است كه آيا مى توانيم به جاى «رأيت عيناً و عيناً» بگوييم: «رأيت عيناً» و در همين استعمال واحد و لفظ واحد بخواهيم كلمه عين را در دو معنا استعمال كنيم به همان كيفيتى كه در «رأيت عيناً و عيناً» درنظر گرفته مى شد، يعنى هر معنايى به طور مستقل و غيرمرتبط به معناى ديگر باشد بدون اين كه قدرجامعى داشته باشند و يا اگر هم قدرجامع دارند، آن قدر جامع در مقام استعمال ملاحظه نشده است و بدون اين كه عنوان انتزاعى «أحدالمعنيين» در كار باشد؟ محلّ بحث در اين جاست.
امّا اگر براى دو معنا قدرجامعى درست كرده و لفظ «عين» را در آن قدر جامع استعمال كرديم، اين از محلّ بحث ما خارج است. و نيز اگر مستعمل فيه لفظ «عين» را عنوان انتزاعى «أحدالمعنيين» قرار دهيم، اين نيز از محلّ بحث ما خارج است. هم چنين اگر براى يكى از دو معنا اصالت قائل شويم و معناى ديگر را به عنوان تابع ملاحظه كنيم اين نيز از محلّ بحث خارج است. خلاصه اين كه محلّ بحث اين است كه در استعمال واحد، لفظ واحد را در دو معنا استعمال كرده و هر دو معنا به صورت ملحوظ بالاستقلال باشند. حال پس از بيان دو نكته فوق، به تشريح مراحل بحث مى پردازيم:
مرحله اوّل
آيا استعمال لفظ در اكثر از معنا ممكن است؟
همان گونه كه اشاره كرديم اگر در اين مرحله قائل به استحاله شديم نوبت به مرحله دوّم نمى رسد.
(الصفحة292)
نظريه مرحوم آخوند
مرحوم آخوند معتقد است استعمال لفظ در اكثر از معنا ـ به اين كيفيتى كه مطرح كرديم ـ مستحيل است.
ايشان در مقام استدلال بر اين مطلب عبارتى را ذكر كرده است كه مرادشان را به خوبى روشن نمى كند، زيرا در آن احتمالاتى مطرح است.
ما در اين جا ابتدا مفاد كلام ايشان را مطرح كرده و سپس احتمالاتى را كه در آن وجود دارد مورد بررسى قرار مى دهيم تا ببينيم آيا در ارتباط با اين احتمالات مى توان مسأله استحاله را مطرح كرد يا اين كه بنابر هيچ كدام از اين احتمالات، مسأله استحاله مطرح نيست.
مرحوم آخوند مى فرمايد: معناى استعمال ـ به صورت كلّى، نه در خصوص مانحن فيه ـ اين نيست كه ما لفظ را علامت براى معنا قرار دهيم، تا اين كه همين جا كسى بيايد مسأله را تمام كند و بگويد: «چه اشكالى دارد كه چيزى علامت بر دو معنا باشد؟ مگر وقتى چيزى علامت شد، حتماً بايد علامت براى يك چيز باشد؟ خير، ممكن است يك چيز، علامت براى دو چيز واقع شود. يك لفظ، علامت و نشانه براى دو معنا باشد». ايشان مى فرمايد: معناى استعمال، علامت بودن لفظ براى معنا نيست بلكه معناى استعمال اين است كه انسان لفظ را فانى در معنا و وجه براى آن قرار دهد به طورى كه گويا لفظْ همان معناست، به همين جهت است كه حسن و قبح معانى، به الفاظ سرايت مى كند. انسان مى گويد: چرا حرف زشت مى زنى؟ در حالى كه زشتى مال معناست و معنا و لفظ ـ همان گونه كه قبلا گفتيم ـ از دو مقوله متضادند. آن وقت اگر يكى از دو مقوله قبيح شد، چه معنا دارد كه مقوله ديگر هم قبيح شود؟ لفظ از مقوله لفظ و صوت است و معنا از مقوله واقعيات است ولى با توجه به اين كه لفظ، فانى در معناست و حقيقت استعمال اين است كه گويا لفظ، خودش را قربانى در معنا مى كند و فانى در معنا قرار مى گيرد، حُسن و قُبح معنا، در معنا متوقف نشده و به لفظ هم سرايت مى كند و لفظ، موصوف به حَسَن و قبيح مى شود.
(الصفحة293)
مرحوم آخوند مى فرمايد: لحاظى كه به لفظ تعلّق مى گيرد، لحاظ تبعى است. لفظ ـ در مقابل معنا ـ اصالت ندارد، به همين جهت، لحاظ استقلالى به معنا تعلّق مى گيرد و لحاظ تبعى به لفظ متعلّق مى شود. و وقتى لحاظ تبعى به لفظ تعلّق مى گيرد، در مانحن فيه بايد دو لحاظ در ارتباط با لفظ مطرح شود، يك لحاظ تبعى به عنوان تبعيت از معناى اوّل و يك لحاظ تبعى به عنوان تبعيت از معناى دوّم. آنوقت نتيجه اين مى شود كه در عالم معنا، دو لحاظ استقلالى به دو معنا تعلّق گرفته ـ كه اين مانعى ندارد ـ ولى به تبعيت از اين دو لحاظ، دو لحاظ تبعى به لفظ تعلّق مى گيرد و معنا ندارد كه در يك استعمال، و در آنِ واحد، دو لحاظ به يك لفظ تعلّق بگيرد. مگر اين كه لاحظ، «أحول العينين» ـ آدم دو بين، كه هرچيز را برخلاف واقع، دو تا مى بيند ـ باشد كه در اين صورت مانعى ندارد كه لفظ را هم دوتا ببيند و دو لحاظ تبعى به لفظ متعلّق شود. ولى آنچه را أحول مى بيند واقعيت نيست. واقعيت، يك چيز است اگر چه از نظر او دو چيز مطرح است. و فرض اين است كه چشم ما خوب مى بيند و يك لفظ را، يك لفظ مى بيند.(1)
از اين عبارت مرحوم آخوند به خوبى روشن نمى شود كه ايشان مسأله استحاله را با توجه به چه چيزى قائل شده است؟
در كلام ايشان سه احتمال وجود دارد كه ازنظر قرب و بعد، در يك درجه نيستند.
احتمال اوّل: نقطه اساسى كه مرحوم آخوند روى آن دست گذاشته عبارت از
«ماهيت استعمال» باشد كه به نظر ايشان، ماهيت استعمال، عبارت از فناى لفظ در معناست. به اين معنا كه لفظ وقتى در مقابل معنا قرار مى گيرد، وجود خود را از دست داده و خود را فانى در معنا مى كند. درنتيجه ـ براساس اين احتمال ـ مرحوم آخوند مى خواهد بفرمايد: ما يك لفظ «عين» داريم و مى خواهيم اين لفظ را در دو معنا استعمال كنيم. در ارتباط با استعمال اوّل، ماهيت استعمال، فناء لفظ «عين» در معناى
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص54 و 55
(الصفحة294)
اوّل است و وقتى لفظ «عين» در معناى اوّل فانى شد ديگر ما لفظى نداريم كه بخواهيم آن را درارتباط با معناى دوم به ميدان بياوريم. پس معناى دوّم، با چه چيزى سروكار پيدا مى كند.
اين احتمال، وقتى در مقايسه با احتمال دوّم قرار گيرد بعيدتر از احتمال دوّم، نسبت به كلام مرحوم آخوند است.
بررسى احتمال اوّل: اگر مرحوم آخوند روى اين احتمال نظر داشته باشد، اين حرف داراى دو اشكال است:
اشكال اوّل: ما قبول نداريم كه ماهيت استعمال، عبارت از فناء لفظ در معنا باشد. درست است كه لفظ، در مقابل معنا، داراى عنوان تبعيت است ولى تبعيت، يك حرف و فناءْ حرف ديگر است. استعمال، به معناى فناء نيست. اگر استعمال، عبارت از فناء لفظ در معنا باشد، نبايد الفاظ، ازنظر زيبا بودن و عدم آن، نقشى در مسأله داشته باشند، زيرا هرلفظى را كه شما مى آوريد، فوراً آن را قربانى در معنا مى كنيد پس گويا لفظى وجود ندارد. در حالى كه ما قبلا گفتيم: يك خطيب زبردست، همواره در دو زمينه فعاليت دارد. هم در ارتباط با معانى فعاليت دارد ـ كه چه مطالبى را القاء كند ـ و هم در ارتباط با الفاظ كوشش مى كند ـ كه چه الفاظى را براى تفهيم اين معانى استخدام كند ـ لذا گاهى بعضى از افراد مشاهده مى شوند كه نسبت به معانى، حرفهاى خوبى دارند ولى الفاظى كه براى فهماندن آن معانى به كار مى گيرند، الفاظ جالبى نيست بلكه چه بسا لفظ تنفّرآميز را استفاده مى كنند. بنابراين در تكلّم و خطابه، الفاظ نقش به سزايى دارند، و حتى ممكن است گفته شود: «در بعضى از مواقع، معانى را تحت الشعاع خود قرار مى دهند». از اين جا كشف مى كنيم كه اگر كسى بگويد: «ماهيت استعمال، فناء لفظ در معناست» اين حرف، درست نيست. لفظ از يك مقوله و معنا از مقوله ديگر است و واضع آمده بين لفظ و معنا، ارتباط وضعى برقرار كرده است. به دنبال وضعِ واضع، مستعملين نيز از اين وضع، استفاده كرده و لفظ را استعمال مى كنند، معنا را استعمال مى كنند و هر دو را مورد لحاظ قرار مى دهند ولى گفتيم: لفظ در برابر معنا ـ از نظر