جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(الصفحة336)
است ارتباط دارد نه به خود «عينين». و به عبارت ديگر: به مفردِ اين تثنيه ارتباط دارد نه به خود تثنيه. شما كه مى گوييد: «رأيت عينين»، و دو فرد از «عين جاريه» با دو فرد از «عين باكيه» را اراده مى كنيد، به چه دليل چنين كارى را انجام مى دهيد؟ مگر در تثنيه، چه فعل و انفعالى صورت گرفته كه چنين چيزى در آن ممكن شده است؟
هيچ راهى غير از اين ندارد كه بگوييد: «عين» در «عينين» را در دو ماهيت استعمال كرديم و «ينِ» هم آن را مضاعف كرده است. يعنى مى توانستيد بگوييد: «رأيت عيناً» و دو معنا را اراده كنيد، حال كه به جاى «عيناً» كلمه «عينين» استعمال شده است، همين دو معنا تعدّد پيدا كرده يعنى «عين باكيه» متعدد شده و «عين جاريه» هم متعدّد شده است. اين جا كه هريك از اين دو معنا متعدّد شدند، در تثنيه چه تغييرى بهوجود آمده است؟ تثنيه كه كارى انجام نداده است. تثنيه مى گويد: «من در اختيار مفردم هستم، هرچه مفرد گفت، من آن را دوبرابر مى كنم» بايد ببينيم مفرد چه اقتضايى دارد؟ و گاهى ملاحظه مى كنيم مفرد حالت جمعى دارد مثل اين كه شما كلمه «طائفه» را تثنيه ببنديد، همان طور كه قرآن كريم فرموده است: {و إنْ طائفتان مِنَ المُؤمِنينَ اقْتَتَلُوا فأصْلِحُوا بَيْنَهُما}(1)، جمعيت «طائفتان» شايد يك ميليون نفر باشد. آيا ما يك ميليون نفر را به گردن تثنيه مى گذاريم؟ خير، اين مربوط به اين است كه مفرد، عبارت از «طائفه» است و الاّ «طائفتان» از نظر تثنيه فرقى با «رجلان» ندارد. «انِ» مى گويد: من همان معناى مفرد را دوبرابر مى كنم. اگر مفرد، طائفه است، من مى گويم: «دو طائفه»، و اگر مفرد، رجل است مى گويم: «دو رجل» و اگر ملت است مى گويم: «دو ملت»، و اگر مفرد، «عين» باشد و از «عين» دو ماهيت اراده شده باشد مى گويم: هر ماهيتى دو فرد. چون مفرد من دو ماهيت دارد، اگر بخواهد اين دو ماهيت تضاعف و تكثر پيدا كند، معنايش «دو فرد از اين ماهيت و دو فرد از آن ماهيت» است.
درنتيجه آنچه ما مى خواهيم به مرحوم آخوند بگوييم اين است كه اگر از «رأيتُ
  • 1 ـ الحجرات: 9
(الصفحة337)
عينين» چهار معنا اراده شد ـ دو فرد از عين باكيه و دو فرد از عين جاريه ـ نمى توان اسم آن را «استعمال تثنيه در اكثر از معناى واحد» گذاشت. خير، در اين جا هم مفرد در اكثر از معناى واحد استعمال شده است. وقتى از «عين» دو حقيقت را اراده كرديد تثنيه آمد و آن را دو برابر كرد و الاّ «ينِ» در «عينين» با «ينِ» در «انسانين» هيچ فرقى ندارد. چطور شد شما اين جا اسمش را استعمال لفظ تثنيه در اكثر از معناى واحد گذاشتيد؟ لذا به نظر مى رسد اصلا استعمال لفظ تثنيه در اكثر از معناى واحد، موضوع ندارد و همچنين است جمع. آنچه مى تواند در اكثر از معناى واحد استعمال شود، مفرد است. ولى مفرد گاهى مستقل و تنهاست و گاهى هم در ضمن تثنيه است. يكوقت مى گوييد: «رأيت عيناً» و دو ماهيت را اراده مى كنيد و گاهى هم مى گوييد: «رأيت عينين» و از «عين» آن دو ماهيت اراده مى كنيد و تثنيه هم آن را مكرّر و متكثّر مى كند، لذا دقت در مسأله اقتضا مى كند كه در مورد تثنيه و جمع، بايد دور استعمال لفظ در اكثر از معنا را موضوعاً قلم بگيريم و بگوييم: «استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد، در تثنيه و جمع تحقّق ندارد».
بنابراين آنچه در اين جا گفتيم هم به عنوان جواب صاحب معالم (رحمه الله) و هم به عنوان جواب از مرحوم آخوند به حساب مى آيد.
نتيجه بحث در مرحله سوّم
در مرحله سوّم بحث مى كرديم كه آيا استعمال لفظ در اكثر از معنا ـ برفرض جواز آن ـ به نحو حقيقت است يا مجاز، يا در بعضى موارد، حقيقت و در بعضى موارد، مجاز است؟
نتيجه بحث اين شد كه استعمال لفظ در اكثر از معنا در مورد مفرد به نحو حقيقت است ـ برخلاف صاحب معالم (رحمه الله) كه آن را مجاز مى دانست ـ ولى در تثنيه و جمع اصلا استعمال لفظ در اكثر از معنا، موضوع ندارد.
از مراحل سه گانه بحث استعمال لفظ در اكثر از معنا نتيجه مى گيريم كه استعمال
(الصفحة338)
لفظ در اكثر از معنا، استحاله ندارد و از نظر وضع هم جايز است و استعمال آن هم به نحو حقيقت است.

استعمال لفظ در اكثر از معنا در قرآن كريم


مرحوم آخوند در مرحله اوّل بحث، استعمال لفظ در اكثر از معنا را مستحيل دانست.
در اين جا ايشان توهّمى را مطرح كرده و به جواب از آن مى پردازد:
توهّم اين است كه ما روايات متعدّدى داريم كه از آنها استفاده مى شود قرآن داراى ظاهر و باطن است «له ظهر و بطن» و تعبيرات مختلفى در اين مورد وجود دارد. در بعضى از روايات وارد شده كه «ظاهره أنيق و باطنه عميق»(1) كه مسأله ظاهر و باطن را براى قرآن، مسلّم دانسته و مى فرمايد: ظاهر آن «أنيق» ـ يعنى اعجاب آور ـ و باطن آن «عميق» ـ يعنى داراى عمق ـ است. روايات ديگرى نيز داريم كه مى فرمايد: «قرآن داراى هفت بطن است» و در بعضى مى فرمايد: «قرآن داراى هفتاد بطن است».(2)
مرحوم آخوند مى فرمايد: ممكن است كسى بگويد: رواياتى كه براى قرآن ظاهر و باطن درست مى كند ـ حتى اگر يك بطن هم داشته باشد ـ معنايش اين است كه الفاظ قرآن داراى دو معناست، از يك معناى آن به معناى ظاهر و از ديگرى به معناى باطن تعبير مى شود. پس حدّاقل دو معنا مطرح است. و اگر ما روايات هفت بطن را بگيريم معنايش اين است كه قرآن هشت معنا دارد يكى از آن معانى ظاهر و هفت معناى ديگر، باطن مى باشند و اگر روايات هفتاد بطن را بگيريم معنايش اين است كه قرآن
  • 1 ـ بحارالأنوار، ج92، باب1، باب فضل القرآن و إعجازه، ح16
  • 2 ـ بحارالأنوار، ج92، باب8، باب أنّ للقرآن ظهراً و بطناً.
(الصفحة339)
داراى هفتاد و يك معناست كه يكى از آنها ظاهر و هفتاد معناى ديگر، باطن مى باشند.
متوهّم معتقد است: اين روايات مى گويد: تعدّد معانى، وقوع و خارجيت و تحقّق پيدا كرده است با اين كه اكثر الفاظ قرآن مشترك لفظى نيست و براى يك معنا وضع شده و تعدّد وضع مطرح نيست، ولى با وجود اين در دو معنا استعمال شده كه يكى ظاهر و ديگرى باطن است.
به حسب اين روايات، مسأله ظهر و بطن، اختصاص به الفاظ مشترك ندارد و در همه الفاظ قرآنى ثابت است. آنوقت اگر در غير مشتركِ لفظى در قرآن، هفتاد و يك يا حداقل دو معنا وقوع داشته باشد پس شما (مرحوم آخوند) چگونه ادعاى استحاله مى كنيد آن هم در مورد مشترك لفظى؟ با اين كه مشترك لفظى از نظر استعمال در معانى متعدّد، نزديكتر از غير مشترك لفظى است.
مرحوم آخوند در پاسخ توهّم فوق مى فرمايد:
آنچه محلّ بحث ماست، با آنچه در اين روايات است تفاوت دارد. بحث ما در اين است كه لفظى در دو معنا استعمال شود، به گونه اى كه آن دو معنا در عرض يكديگر بوده و تقدّم و تأخّرى دركار نباشد و هيچ يك از آن دو معنا بر ديگرى مزيتى نداشته باشند. و نحوه استعمال به صورتى باشد كه گويا در هريك از آنها به طور مستقل استعمال شده و غير از آن چيزى اراده نشده است. نحوه استعمال «عين» در معناى «باكيه» به صورتى است كه گويا فقط در همين معنا استعمال شده است و نحوه استعمالش در معناى «جاريه» نيز به همين صورت است. ولى رواياتى كه مسأله بطون را مطرح مى كنند براين معنا دلالت ندارند كه لفظ، در ظاهر و باطن ـ به عنوان دو معناى مستقل و در عرض هم ـ استعمال شده است. كجاى اين روايات دلالت دارد كه معناى باطن يا بطون در عرض معناى ظاهر و در رديف آن است؟ بلكه كجاى روايات دلالت دارد كه اگر ما گفتيم: «قرآن هفتاد بطن دارد» معنايش اين باشد كه اين بطون، مستعمل فيه هستند و نحوه اراده بطون مانند اراده ظاهر است؟ نحوه اراده معناى ظاهر از لفظ اين است كه لفظ در آن معناى ظاهر استعمال شده است. يعنى لفظى داريم كه
(الصفحة340)
مستعمل است و معنايى داريم كه مستعمل فيه است. ولى در ارتباط با بطون، چنين چيزى مطرح نيست. روايات نمى گويد: «بطون به عنوان مستعمل فيه هستند». پس آيا مقصود از اين روايات چيست؟
مرحوم آخوند در اين زمينه دو احتمال مطرح مى كند.
احتمال اوّل: معانى بطنيه، نه ارتباطى به الفاظ قرآن دارد و نه به معانى ظاهريه قرآن ارتباط دارد، بلكه بين اين ها يك حالت مقارنت تحقّق دارد. يعنى وقتى لفظى از قرآن در معناى ظاهر خودش استعمال شده، در كنار اين استعمال، اراده متكلّم به اين معانى تعلّق گرفته است ولى مراد بودن، ملازم با اين نيست كه بين الفاظ و اين معانى ارتباطى وجود داشته باشد يا اين معانى با معناى ظاهر ارتباط داشته باشند. بلكه فقط در حال استعمال لفظ در معناى ظاهر و مقارن با اين استعمال، خداوند اين هفت معنا يا هفتاد معنا را نيز اراده كرده است. مثل اين كه انسان جمله «زيد قائم» را بگويد در حالى كه توجه به يك معناى ديگر هم داشته و آن معناى ديگر را هم اراده كند. امّا اراده آن معنا هيچ ربطى به جمله «زيد قائم» ندارد، نه ارتباط لفظى و نه ارتباط معنوى.
اشكال بر احتمال اوّل: آيت الله خويى«دام ظلّه» اين احتمال را مورد مناقشه قرار داده و مى فرمايد:
اوّلا: رواياتى كه هفت بطن يا هفتاد بطن را مطرح مى كند، در مقام تعظيم و تجليل قرآن وارد شده و مى خواهد مقام قرآن را بالا ببرد و اگر ما بخواهيم بطون را به اين معنا  ـ كه شما گفته ايد ـ بدانيم و مسأله مقارنت را مطرح كنيم، دلالتى بر عظمت قرآن نخواهدداشت. اگرگفته شود: «درحالى كه الفاظ قرآن در معانى خودش استعمال مى شده، هفت معناى ديگر نيزاراده شده است بدون اين كه آن هفت معنا، ارتباطى به الفاظ قرآن يابه معانى ظاهرى قرآن داشته باشند» در اين صورت چه دلالتى بر عظمت قرآن مى كند؟
ثانياً: بيان مرحوم آخوند با تعبير در روايات منافات دارد زيرا اين روايات مى گويد: «قرآن، همان گونه كه داراى ظاهر است داراى باطن نيز مى باشد» و اگر ما بگوييم: اين معانى نه ربطى به لفظ دارد نه به معنا پس ضمير «له» در «له ظهر و له بطن» را به