جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه357)
حتماً تحقّق پيدا مى كند، مقدّمات آن لزوم تحصيل قبلى دارد.
درنتيجه تقسيم صاحب فصول (رحمه الله) اثرى ندارد و واجب معلّق مورد قبول نيست. البته تصوير واجب معلّق آن گونه كه صاحب فصول (رحمه الله) فرمود ـ كه وجوبْ فعليت داشته باشد ولى واجب استقبالى باشد ـ مانعى ندارد و ما نخواستيم امكان ذاتى آن را انكار كنيم، همان طور كه مرحوم آخوند و مرحوم شيخ انصارى هم نمى خواستند امكان ذاتى آن را انكار كنند.
ولى در اين ميان بعضى از محققين از اصوليين قائل به استحاله واجب معلّق شده اند كه ما لازم مى دانيم قبل از بررسى كلام آنان تحقيقى درارتباط با واجب معلّق ارائه نماييم:

تحقيق درارتباط با واجب معلّق

ما وقتى به وجدان خود مراجعه مى كنيم نه در اراده تكوينيه و نه در اراده تشريعيه ـ يعنى وجوب كه جانشين اراده تكوينيه است ـ استحاله اى نسبت به واجب معلّق و مراد مستقبل نمى بينيم.
مرادْ در اراده تكوينيه بر دو قسم است:
1 ـ گاهى مراد انسان، يك امر حالى و فعلى است و به مجرّد تحقّق اراده، شخص مريد آن را انجام مى دهد، مثل انسانى كه اراده كند دست خود را حركت دهد.
2 ـ گاهى مراد انسان، يك امر استقبالى است يعنى موقوف به زمان بعد است، مثل اين كه شما امروز اراده كنيد فردا در جلسه درس حاضر شويد و يا مثلاً هر روز صبح ما اراده مى كنيم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را انجام دهيم و كسى نمى تواند وجود چنين اراده اى را انكار كرده و بگويد: «بايد صبر كنيم تا وقت داخل شود، آنگاه اراده متعلّق به نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء حادث مى شود كه از اين جهت، فرقى بين مسلمان و غيرمسلمان نباشد. يعنى همان طور كه غيرمسلمان قبل از غروب هيچ اراده اى نسبت به انجام نماز مغرب و عشاء ندارد، مسلمان هم اراده اى ندارد». مسلمان
(صفحه358)
در ماه شعبان اراده روزه ماه رمضان را دارد ولى مرادش عبارت از روزه ماه رمضان است كه مقيّد به ماه رمضان مى باشد.
در اراده تشريعيه هم همين طور است:
1 ـ گاهى مرادِ انسان امرى حالى و فعلى است مثل اين كه مولا به عبدش مى گويد: «سافر الان».
2 ـ گاهى مراد، امرى استقبالى است، مثل اين كه مولا به عبدش مى گويد: «سافر غداً».
در اين جا اگرچه ايجابْ الان صادر شده است ولى مرادْ امرى استقبالى است و كسى نمى تواند بگويد: «مولا الان نمى تواند دستورى نسبت به فردا صادر كند و اگر هم خواست چنين كارى انجام دهد بايد به صورت واجب مشروط باشد، مثل اين كه بگويد: «إن جاءك زيد فأكرمه» تا بعث و تحريك، بعد از تحقّق شرط، تحقّق پيدا كند».
ما وجداناً مانعى از اين نمى بينيم كه مولا الزام فعلى به نحو واجب مطلق داشته باشد كه مراد آن امرى استقبالى باشد. اگر مولايى به عبدش بگويد: «يك ساعت ديگر به بازار رفته و گوشت خريدارى كن»، آيا معنايش اين است كه الان ايجابى نيست و اين به صورت واجب مشروط است؟ اگر واجب مشروط باشد، در واجب مشروط كه تحصيل شرطش لازم نيست. وقتى واجبِ مطلق شد آيا معنايش غير از اين است كه تكليفْ الان تحقّق دارد ولى واجب داراى قيد «يك ساعت ديگر» است؟
درنتيجه مسأله امكان واجب معلّق، چه درارتباط با اراده تكوينيه و چه درارتباط با اراده تشريعيه جاى ترديد نيست.
اشكال مرحوم اصفهانى بر صاحب فصول (رحمه الله) مرحوم محقّق اصفهانى از جمله كسانى است كه قائل به استحاله واجب معلّق شده اند.
كلام ايشان در حاشيه كفايه داراى دو بخش است: يك بخش آن مربوط به اراده
(صفحه359)
تكوينيه و بخش ديگر مربوط به اراده تشريعيه است. ايشان در مورد اراده تكوينيه مى فرمايد:
اراده تكوينيّه نمى تواند به يك امر استقبالى تعلّق بگيرد. مبناى كلام ايشان همان تعريف مشهورى است كه در باب اراده مطرح شده و آن اين است كه «الإرادة هو الشوق المؤكّد المحرّك للعضلات نحو المراد» يعنى اراده عبارت از شوق مؤكّدى است كه عضلات و جوارح انسان را به طرف مراد حركت مى دهد.
ايشان مى فرمايد: نفس انسان با اين كه اتّصاف به وحدت دارد ولى در عين حال داراى قواى متعدّد ـ و به تعبير ديگر: داراى مراتب و منازل ـ است.
1 ـ يكى از قوايى كه در نفس وجود دارد و مربوط به همين مسأله اراده است، عبارت از قوه عاقله است. خداوند اين خصوصيت را به نفس انسان داده است كه فايده شيئى را كه مى خواهد متعلّق اراده قرار دهد، تعقّل و ادراك مى كند. قوّه عاقله ادراك مى كند كه اين شىء داراى فوايدى است كه درارتباط با نفس انسان است. مثلاً تصديق به فايده مراد ـ كه يكى از مبادى اراده است ـ به همين قوّه عاقله نفسانيه مربوط است. نفس بايد درك كند وجود اين فايده و نتيجه را براى مراد و اين كه نفع مراد ـ از جهت دينى يا دنيايى ـ به خود نفس برمى گردد. تصوّر نيز ـ كه اوّلين مبدأ اراده است ـ ارتباط به همين قوّه عاقله دارد، زيراتصوّر عبارت از التفات نفس انسان به شىء متصوَّر است.(1)
2 ـ يكى ديگر از قواى مربوط به نفس عبارت از قوّه شوقيه است. شوق عبارت از اين است كه نفس انسان نسبت به شىء مراد تمايل و علاقه پيدا كند. شوق، با وجود اين كه خودش يكى از مراتب نفس است ولى در عين حال داراى شدّت و ضعف و كمال و نقص است.
سپس مى فرمايد: اوّلين مرتبه شوق، لازم نيست به يك امر مقدورى تعلّق بگيرد
  • 1 ـ اگرچه مرحوم اصفهانى در كلام خود مسأله تصوّر را مطرح نكرده اند ولى بايد توجه داشت كه با ذكر «تصديق به فايده» در مقام حصر قوه عاقله به «تعقّل و ادراك تصديق به فايده» هم نبوده اند. بلكه خواسته اند مثالى در اين زمينه مطرح كرده باشند.
(صفحه360)
بلكه ممكن است به امر محالى تعلّق بگيرد. امّا اين شوق وقتى به شىء مراد تعلّق گرفت، نفس انسان ملاحظه مى كند اگر در خارج، مانعى از تحقّق اين شىء مراد وجود دارد، در همين مرحله اوّل، شوقْ به حالت ركود باقى مى ماند و سير تكاملى ندارد. امّا اگر ملاحظه كرد كه تحقّق اين شىء مراد يك امر مقدورى است و مانعى براى آن وجود ندارد و يا اگر مانعى هم وجود دارد قابل برطرف شدن است، در اين صورتْ شوق قوّت و كمال پيدا مى كند و به حدى تكامل پيدا مى كند كه از آن تعبيرات مختلفى مى شود. گاهى از آن به اجماع تعبير مى شود، گاهى به تصميم و عزم و گاهى به قصد و اراده. درنتيجه براى تحقّق اراده نمى توان گفت: «الإرادة مجرّد الشوق» يا «الإرادة نفس طبيعة الشوق»، بلكه آن مرتبه كامل شوق كه باتوجه به امكان تحقّق مراد، وجود پيدا مى كند، از آن به اراده و شوق مؤكّد تعبير مى شود.
3 ـ شوق مؤكّد داراى يك مُبْرِز هم مى باشد و آن اين است كه وقتى اين شوق به مرحله كمال رسيد، بلافاصله روى قوّه عامله ـ كه يكى ديگر از قواى موجود در نفس است ـ تأثير مى كند. قوّه عامله، در اعضاء و جوارح انسان به صورت پراكنده وجود دارد. درنتيجه شوق مؤكّد ـ كه عبارت از مرحله كامله اى است كه بلافاصله قوّه عامله پراكنده در تمام عضلات و جوارح را به كار مى اندازد ـ اراده و قصد ناميده مى شود. در اين صورت آيا ممكن است در جايى شوق مؤكّد ـ يعنى اراده ـ تحقّق داشته باشد ولى در عضلات و جوارح ـ كه قوه عامله نفس انسان است ـ هيچ گونه تأثّرى بهوجود نيامده باشد؟
مرحوم اصفهانى مى فرمايد: اگر ما بخواهيم بگوييم: اراده تكوينيه به امر استقبالى تعلّق مى گيرد» بايد بگوييم: «اراده تكوينيه، هيچ گونه تأثيرى در اعضاء و جوارح ما نگذاشته است». وقتى الان اراده مى كنيم كه فردا مسافرت نماييم، اين قوّه شوقيه چه تأثيرى در عضلات و جوارح ما گذاشته است؟ ما خواه اراده مسافرت فردا را بنماييم يا ننماييم، مشغول كار خود هستيم و اراده آن تأثيرى در اعضا و جوارح ما ندارد. در حالى كه اراده، چيزى است كه عضلات و جوارح را آرام نمى گذارد و بلافاصله قوّه عامله انسان تحت تأثير قوّه شوقيه قرار گرفته و عضلات و جوارح او براى تحقّق مراد فعاليت
(صفحه361)
مى كنند، سپس ايشان مى فرمايد: «به همين جهت گفته اند: اراده، جزء اخير از علت تامّه است» يعنى بعد از آمدن اراده، ديگر حالت انتظار و توقّعى وجود ندارد. در حالى كه شما (مرحوم صاحب فصول) مى گوييد: «اراده مى آيد، علت تامّه هم تحقّق پيدا مى كند ولى معلول تحقّق پيدا نمى كند». آيا مى توان بين علت و معلول تفكيك نمود؟ چگونه ممكن است اراده كه جزء متمّم علت تامّه است، الان تحقّق پيدا كند ولى معلولش كه عبارت از مسافرت است فردا تحقّق پيدا كند؟
ممكن است كسى بگويد: در اين جا معلول، به حسب ذاتش، تأخّر از علّت دارد يعنى معلول، عبارت از «مسافرت مقيّد به اين كه در فردا باشد» است، بنابراين نمى تواند قبل از فردا تحقّق پيدا كند و اگر قبل از فردا تحقّق پيدا كرد، آن معلول نخواهد بود».
مرحوم اصفهانى در پاسخ مى فرمايد: اين حرف فسادش بيشتر از حرف اوّل ـ يعنى تفكيك بين علت و معلول ـ است. چون اين حرف بازگشتش به اين است كه «در ذات معلول، انفكاك از علت وجود دارد». چه فرق است بين اين كه شما بگوييد: «در ذات معلول، تأخّر وجود دارد» يا بگوييد: «در ذات معلول، انفكاك از علت مطرح است»؟ در حالى كه قاعده عقليه حكم به عدم انفكاك مى كند و معقول نيست كه معلول، انفكاك از علت داشته باشد.
ممكن است كسى بگويد: چه مانعى دارد كه بگوييم: «ذات علت، تحقّق دارد ولى زمان فردا به صورت شرطيت براى تحقّق مراد مطرح است»؟
محقّق اصفهانى (رحمه الله) در پاسخ مى فرمايد: در مورد شرطيت آن، دو احتمال وجود دارد:
احتمال اوّل: زمان فردا، شرطيت داشته باشد براى اين كه مرتبه ناقص شوق به مرتبه كامل برسد.
اين احتمال به نظر ما (مرحوم اصفهانى) مانعى ندارد ولى معنايش اين است كه قبل از فردا اراده اى وجود ندارد، زيرا اراده، اصل شوق و مرتبه ناقص آن نيست بلكه اراده عبارت از مرتبه كامل شوق است و شما هم مى گوييد: «مرتبه كامل شوق، فردا