جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه460)
را تطهير كند، با آن مى تواند نماز بخواند. كسى كه لباس خود را به داعى استفاده در نماز تطهير مى كند، غير از مسأله طهارت ثوب و تطهير آن، عنوان ديگرى به ذى المقدّمه داده مى شود كه آن عنوان موجب استحقاق ثواب بر مقدّمه است، زيرا به مقتضاى روايت «أفضل الأعمال أحمزها»(1)، عنوان «أحمزيت» و «أشقّيت» موجب فضيلت و استحقاق ثواب است. اين جا ذى المقدّمه عنوان «أحمزيت» را پيدا مى كند، زيرا اگرذى المقدّمه نبود، اين شخص مقدّمات را انجام نمى داد. و تنها اين امر نفسى  ـ  نسبت به ذى المقدّمه ـ سبب شده است كه او به سراغ مقدّمات برود. در باب سفر حج و زيارت كربلاء، اگر قدم ها به عنوان تجارت برداشته شود، اگرچه اين شخص موفق شده حج و زيارت كربلاء را انجام دهد ولى اين قدم ها موجب تحقّق عنوان «أحمزيت» در مورد حج و زيارت كربلا نشده است و استحقاق ثواب درارتباط با آنها مطرح نيست. امّا اگر از قدم اوّل، هدفش رسيدن به مطلوب شارع باشد، استحقاق ثواب در مورد او مطرح است.(2)

تحقيق در مورد ثواب و عقاب و بررسى كلام مرحوم آخوند

در مورد ثواب و عقاب نظرات مختلفى وجود دارد:
جماعتى از بزرگان فلاسفه معتقدند: ثواب عبارت از صورت هاى زيبايى است كه نفس انسان از ديدن آنها لذت مى برد و آن صورت ها داراى دو خصوصيت است: 1 ـ نفس انسان با انس به آنها هميشه در حال مسرّت و التذاذ است. 2 ـ نفس انسان را براى كمالات بالاتر و مقامات بالاتر مستعد مى كند. امّا عقاب عبارت از صورت هاى قبيحى است كه نفس انسان از ديدن و مصاحبت با آنها در حال رنج و ناراحتى و گرفتارى خواهد بود و اين صورت ها نفس انسان را براى انحطاط و سير نزولى بيشتر
  • 1 ـ مجمع البحرين، ماده «حمز»
  • 2 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص175 ـ 178
(صفحه461)
مستعد مى كند.
فلاسفه مى گويند: صورت هاى زيبا، تجسم كارهاى نيكى است كه انسان انجام داده و صورت هاى قبيح، تجسم كارهاى زشتى است كه انسان مرتكب شده است. زيبايى و قبح هريك از اين صورت ها متناسب با عملى است كه انسان انجام داده و اين صورت ها در عالم برزخ و قيامت ملازم انسان خواهد بود و هريك از آنها، آثار مربوط به خود را در انسان پياده مى كنند.(1)
دقّت در بعضى از آيات و بلكه بعضى از حكايات هم اين معنا را تأييد مى كند.(2)مثلاً آيه شريفه {يومَ تَجِدُ كُلُّ نفس ما عَمِلَتْ مِنْ خَير مُحْضراً وَ ما عَمِلَتْ مِن سُوء تَوَدُّ لَوْ أنَّ بَينها و بينَه أمَداً بَعيداً}(3) مى فرمايد: «روزى كه نفس انسان كار خيرى را كه انجام داده مى يابد» ملاحظه مى شود كه در اين جا اضافه و مضافى دركار نيست، مفعول {تَجِدُ}عبارت از {ما عَمِلَتْ مِن خير} است. يعنى كار خيرى را كه انجام داده مى يابد و {مُحْضَراً}يعنى «حاضراً عنده». باتوجه به اين كه عمل خير انسان چيزى نيست كه اتّصاف به حضور پيدا كند، معناى آيه اين مى شود كه اين عمل خير، تجسّم و تمثّلى دارد و درحقيقت، متصوّر به يك صورت متناسب با خودش مى باشد اين صورت، همانند لازمه وضعى عمل است و انسان آن صورت را در مقابل خودش حاضر مى بيند. سپس مى فرمايد: {وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سوء} يعنى كار بدى را هم كه انجام داده، نزد خودش حاضر مى بيند. ولى باتوجه به اين كه عمل سوء انسان چيزى نيست كه اتّصاف به حضور داشته باشد، معناى آيه اين مى شود كه عمل زشت انسان، متمثّل به يك صورت قبيحى است كه انسان گناه كننده اين صورت را نزد خودش حاضر مى بيند. نكته لطيف ترى كه در آيه وجود دارد جمله {تَوَدُّ لَوْ أنَّ بَينها و بينَه أمَداً بَعيداً} است كه مى فرمايد: «وقتى عمل زشت انسان به صورتى قبيح تجسّم پيدا كرد و ملازم انسان
  • 1 ـ الحكمة المتعالية، ج9، ص 293ـ 296
  • 2 ـ در اين زمينه كتاب هايى به عنوان «تجسم اعمال» نوشته شده است.
  • 3 ـ آل عمران: 30
(صفحه462)
شد، نفس انسانى دوست دارد كه چقدر خوب بود بين او (يعنى نفس) و اين عمل سوء، فاصله دورى بود تا او مجبور نباشد كه با اين عمل سوء مصاحبت داشته باشد.
بنابراين آيه شريفه فوق دلالت خوبى بر تجسّم اعمال دارد، البته به شرط اين كه ما در معناى آن تصرّف نكنيم و آن را به «يوم تجد كلّ نفس ثواب ما عملت من خير محضراً و عقاب ما عملت من سوء...» معنا نكنيم. اين تصرّفى است كه وجهى براى آن ديده نمى شود. فاعل در آيه شريفه عبارت از خود انسان و مفعول آن هم عبارت از «نفس عمل خير» و «نفس عمل شر» است. و اين معنايش همان تجسّم عمل و تمثّل آن به صورت زيبا در ناحيه عمل خير و به صورت قبيح درناحيه عمل شر است.
همچنين از آيه شريفه {فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّة خَيراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذرّة شرّاً يَرَهُ}(1) استفاده مى شود كه انسان هر عملى را انجام مى دهد همان عمل را مى بيند، زيرا نفرموده است: «من يعمل مثقال ذرة خيراً يرى ثوابه و من يعمل مثال ذرّة شرّاً يرى عقابه».
در روايتى از امام زين العابدين (عليه السلام) وارد شده است كه مى فرمايد: «آيه {فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرّة خَيراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذرّة شرّاً يَرَهُ} از محكم ترين آيات قرآن است».(2) لذا آيه اى كه در اين درجه قرار گرفته و هيچ شائبه متشابه بودن در آن مطرح نيست دلالت مى كند كه آنچه انسان مشاهده خواهد كرد نفس عمل است. و لازمه اين معنا همان تجسّم و تمثّل قهرى عمل است. البته نه به اين معنا كه مسأله جعل و قرارداد دركار باشد بلكه صورت هاى زيبا و زشت، لازمه وضعى اعمال خوب و بد هستند.
بعضى از حكايات هم در اين زمينه ذكر شده كه اين معنا را تأييد مى كند. از جمله اين كه از بعضى افراد كه اهل حال بوده و ديد مخصوصى داشته اند نقل شده است كه
  • 1 ـ الزلزال: 7 و 8
  • 2 ـ اين مطلب در بعضى از تفاسير به عنوان «قيل» و در مجمع البيان و نورالثقلين نيز از ابن مسعود نقل شده است.
(صفحه463)
يكوقت در قبرستانى مشاهده مى كند كه پس از دفن يك جنازه، قيافه اى بسيار نورانى و جالب وارد قبر شد، پس از چند لحظه قيافه اى بسيار ظلمانى و وحشتناك هم داخل قبر شد. البته ما نمى خواهيم روى اين حكايات تكيه كنيم ولى اين ها هم بى پايه نيست.
حال اگر ما مسأله تجسّم اعمال را پذيرفتيم بايد عنوان «استحقاق» را كنار بزنيم. و بگوييم: «لازمه عمل خوب، تجسّم و تمثّل به صورت زيبا و لازمه عمل بد، تجسّم و تمثّل به صورت قبيح و زشت است و عنوان «استحقاق» نه در جانب ثواب مطرح است و نه در جانب عقاب».
اگر ما در جانب واجبات نفسيه، مسأله ثواب و عقاب را اين گونه مطرح كرديم، در جانب واجبات غيريه مى گوييم:
اگر بخواهيم بحث كنيم كه آيا همان طور كه در واجبات نفسيه، تمثّل و تجسّم مطرح است، در واجبات غيريه هم تمثّل و تجسّم وجود دارد؟ اين ديگر به بحث از حقايق اشياء و لوازم آنها برگشت مى كند. به اين برگشت مى كند كه ببينيم آيا فلان چيز، فلان لازم وضعى را دارد يا نه؟ و اين از بحث اصول خارج است و در علم اصول نمى توان آن را تعقيب كرد. بلكه يك مسأله كلامى است. علاوه بر اين كه در علم كلام هم روى عنوان «استحقاق ثواب» و «استحقاق عقاب» بحث مى شود».
امّا اگر اين حرف را در جانب واجبات نفسيه نپذيرفتيم، ما هستيم و ظاهر آيات و روايات كه بر ثواب و عقاب نسبت به اعمال دلالت مى كنند. در اين جا مسأله داراى دو صورت است:
1 ـ يك وقت ما ثواب و عقاب را مربوط به جعل مولا دانسته و مى گوييم: «ثواب، پاداشى است كه مولا جعل كرده، عقاب هم مجازاتى است كه خود مولا جعل كرده است. همان طور كه گاهى مولاى عرفى دستورى را نسبت به عبدش صادر كرده و قبل از اين كه عبد موافقت يا مخالفت كند به او مى گويد: اگر اين دستور مرا موافقت كردى فلان پاداش را به تو مى دهم» اين چيزى است كه مولا در مقابل موافقت امر خودش
(صفحه464)
ملتزم شده و بدون اين كه مجبور به چنين التزامى باشد، تفضّلاً چيزى را جعل مى كند. و يا در جانب مخالفت آن مى گويد: «اگر اين دستور مرا مخالفت كردى فلان عقوبت را نسبت به تو انجام مى دهم».
در اين موارد كه پاى جعل در ميان است، مسأله تابع جعل مولا مى شود. هرجا مولا ثوابى جعل كرد، آن ثواب مترتّب مى شود و هرجا عقابى جعل كرد، آن عقاب مترتّب مى شود و اين جعل، اختصاصى به واجبات نفسيه ندارد بلكه شامل واجبات غيريه هم مى شود. بر اين اساس، روايات وارده در مورد ثواب قدم هايى كه به سوى حج يا زيارت امام حسين (عليه السلام) برداشته مى شود پاسخ داده مى شود. يعنى مى گوييم: «خود مولا يك چنين ثواب هايى را در مورد اين واجبات غيريه مطرح كرده است». شارع مقدّس همان طور كه در مقابل بسيارى از واجبات نفسيه، جعل ثواب كرده، در مقابل بسيارى از واجبات غيريه هم جعل ثواب كرده است. البته اين دليل نمى شود كه اگر مولا در مقابل بعضى از واجبات غيريه، ثوابى را جعل كرده است، بايد درارتباط با همه واجبات غيريه، جعل ثواب كند. همان طور كه اگر بر بعضى از واجبات نفسيه ثوابى را مترتّب كرد، ملازم با اين نيست كه حتماً بايد براى واجبات نفسيه ديگر هم جعل ثواب كند.
2 ـ اگر مسأله جعل مولا را كنار بزنيم،(1) اين سؤال مطرح مى شود كه آيا چه دليلى بر استحقاق ثواب در مقابل واجبات نفسيه وجود دارد؟(2) مولايى كه مالك به تمام معناى انسان است ملكيت او هم به نحو حقيقى است. اصل وجود را به انسان عنايت كرده و به دنبال آن نعمت هاى زيادى دراختيار او قرار داده به گونه اى كه {وَ إن تَعُدّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها}(3)، حال اين خدا به انسان دستور داده كه در هر شبانه روز، بايد هفده ركعت نماز بخوانى. چه كسى گفته: ما در مقابل انجام اين عمل استحقاق
  • 1 ـ و فرض ما هم اين است كه مسأله تجسّم اعمال دركار نيست.
  • 2 ـ و در اين فرض، كارى به واجبات غيريه هم نداريم.
  • 3 ـ النحل: 18.