جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه418)
پس خلاصه اشكالى كه به مرحوم آخوند وارد است ـ و به احتمال قوى «فتأمّل» ايشان اشاره به همان است ـ همين نكته است كه چرا ايشان بين تقييد و عملى كه زمينه اطلاق را از بين مى برد تفكيك قائل شده است.

تقسيم سوّم

واجب نفسى و واجب غيرى


يكى از تقسيماتى كه براى واجب مطرح شده، تقسيم واجب به نفسى و غيرى است.

كلام مرحوم آخوند


مرحوم آخوند ابتدا تعريفى براى واجب نفسى وواجب غيرى مطرح كرده، سپس آن رامورد مناقشه قرار مى دهند وپس ازآن تعريف ديگرى مطرح كرده وآن رااختيار مى كنند.

تعريف اوّل مرحوم آخوند:

ايشان مى فرمايد: ايجاب ـ مانند ساير افعال اختياريه ـ عمل مولاست و همان طور كه براى صدور ساير افعال اختياريه، يك محرّك و داعى وجود دارد و بر انجام دادن آنها غرض و غايتى مترتّب است،(1) در ارتباط با ايجاب و طلب انشائى مولا هم بايد داعى و محرّكى وجود داشته باشد. و ما مى بينيم در واجبات دو نوع داعى و غرض وجود دارد:
گاهى داعى مولا بر ايجاب يك شىء، مقدّميت داشتن آن براى واجب ديگر است به طورى كه اگر اين مقدّمه تحقّق پيدا نكند، نمى شود آن واجب ديگر تحقّق پيدا كند.
  • 1 ـ به همين جهت، يكى از مبادى اراده، «تصديق به فايده مراد» است.
(صفحه419)
مثل اين كه داعى و محرّك مولا بر ايجاب دخول سوق، مقدّميت داشتن آن براى اشتراء لحم باشد كه از نظر مولا امر لازمى است. اين قسم از اقسام واجب را واجب غيرى مى ناميم.
امّا گاهى داعى مولا بر ايجاب شىء، مقدّميت آن براى حصول واجب ديگر نيست. اين قسم از واجب، واجب نفسى ناميده مى شود و بر دو نوع است:
1 ـ گاهى خود اين واجب داراى محبوبيت ذاتى است، مثلاً ايجابى كه به «معرفت خداوند متعال» تعلّق گرفته است به جهت مقدّميت آن براى چيز ديگر نيست بلكه خود «معرفت خداوند متعال» محبوبيتى ذاتى دارد كه بالاتر از آن محبوبيتى وجود ندارد. آيه شريفه {وَ ما خلقتُ الجنَّ و الإنسَ إلاّ لِيَعْبُدونِ}(1) ناظر به همين معناست و ائمه (عليهم السلام){لِيَعبُدونِ} را به «لِيَعْرِفُونِ» تفسير كرده اند. بنابراين «معرفت خداوند متعال» به عنوان غايت و هدف خلقت و فوق كمالات است و اين گونه نيست كه مقدّميت براى عمل بالاترى ـ كه داراى محبوبيت بيشترى است ـ داشته باشد.
اين قسم از واجب نفسى منحصر به «معرفت خداوند متعال» است.
2 ـ واجباتى كه ايجاب آنها به جهت آثارى است كه بر آنها ترتّب پيدا مى كند، مثل صلاة كه ايجابش به جهت اين است كه {إنّ الصّلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر}(2) و «الصلاة قربان كلّ تقيّ»(3) و «الصّلاة معراج المؤمن»(4) و «الصّلاة خير موضوع...»(5)و...  .
تمامى اقسام واجبات نفسى ـ به جز معرفت خداوند متعال ـ از اين قسم مى باشند.
  • 1 ـ الذاريات: 56، كسره در {لِيَعبُدونِ} علامت ياء متكلم است.
  • 2 ـ العنكبوت: 45.
  • 3 ـ وسائل الشيعة، ج3 (باب 12 من أبواب النوافل)
  • 4 ـ اعتقادات مجلسى، ص 29.
  • 5 ـ مستدرك الوسائل، ج3، ص 43 و 47.
(صفحه420)
اشكال مرحوم آخوند بر تعريف اوّل:
در مورد صلاة كه گفته مى شود: «داعى بر ايجاب آن، آثار و خواص است» آيا اين آثار و خواص، محبوبيت لزوميه دارند يا ندارند؟
اگر محبوبيت لزوميه ندارند، تحقّق آنها در خارج لازم نيست.در اين صورت سؤال مى شود: چرا صلاة را واجب كرده اند؟
و اگر آن آثار و خواص محبوبيت لزوميه دارند، تحقّق آنها در خارج لازم است، و در اين صورت صلاة به عنوان واجب غيرى مطرح خواهد بود، زيرا داعى و محرّك براى ايجاب صلاة، تحقّق آن آثار و خواص خواهد بود كه از غير طريق صلاة تحقّق پيدا نمى كنند. پس همان طور كه وضو به عنوان واجب غيرى است ـ چون اگر تحقّق پيدا نكند، صلاة تحقّق پيدا نمى كند ـ صلاة هم واجب غيرى است چون اگر تحقّق پيدا نكند، معراجيت و نهى از فحشاء و منكر تحقّق پيدا نمى كند. پس چه فرقى بين وجوب وضو و وجوب صلاة است كه شما يكى را غيرى و ديگرى را نفسى مى دانيد؟
ممكن است كسى بگويد: مسأله وضو و صلاة قابل مقايسه با مسأله صلاة و آثار آن نيست. وضو واجب غيرى است چون ذى المقدّمه اش ـ يعنى صلاة ـ به طور مستقيم تحت قدرت و اختيار مكلّف است به اين معنا كه بعد از وضو مى تواند نماز را بخواند و مى تواند نخواند. همان طور كه خود وضو به طور مستقيم تحت قدرت و اختيار مكلّف است. امّا صلاة نسبت به آثارش اين گونه نيست، زيرا آثار و خواص صلاة به طور مستقيم در اختيار مكلّف نيست. انسان مى تواند وضو بگيرد و مى تواند وضو نگيرد. و پس از وضو گرفتن مى تواند نماز بخواند و مى تواند نماز نخواند ولى بعد از نماز خواندن نمى تواند كارى كند كه آثار و خواص بر آن مترتّب نشوند.
مرحوم آخوند در پاسخ مى گويد: ما اين حرف را قبول داريم ولى در مسأله وجوب و تعلّق وجوب به يك شىء، لازم نيست كه آن شىء مقدور بلاواسطه باشد بلكه اگر چيزى مقدور با واسطه هم بود، در تعلّق وجوب به آن كفايت مى كند. چه مانعى دارد كه ما بگوييم: «معراجيت، واجب است»؟ كسى نمى تواند بگويد: «معراجيت
(صفحه421)
نمى تواند مستقيماً مقدور باشد»، زيرا همين اندازه كه از راه صلاة مقدوريت دارد، در تعلّق وجوب به آن كفايت مى كند. پس هيچ فرقى بين وضو و صلاة با صلاة و آثار صلاة نيست تنها مسأله مقدوريت با واسطه و بلاواسطه است كه اين هم فارق نيست. مثلاً «أعتقت» و امثال آن سببيت براى حصول عتق دارند و عتقْ با واسطه اين ها حاصل مى شود. حال اگر كسى نذر كند عبد خود را آزاد كند، نمى توان گفت: «نذر او باطل است، چون عتقْ مقدور با واسطه است و نمى تواند وجوب پيدا كند». بلكه نذر او بدون ترديد صحيح است.
نتيجه اشكال مرحوم آخوند بر تعريف اوّل اين است كه لازمه اين تعريف اين است كه تمام واجبات ـ به جز معرفت خداوند متعال ـ داخل در واجبات غيريه بشوند، زيرا همه واجباتى كه در اين تعريفْ نفسى ناميده شده اند، وجوبشان براى يك سلسله آثار و خواصى است كه تحقّق آنها لازم است و اين واجبات به عنوان مقدّمه براى تحقّق آن آثار وخواصند درنتيجه فرقى بين اين هاووضويى كه مقدّمه براى صلاة است وجود ندارد(1).

تعريف دوّم مرحوم آخوند:


ايشان مى فرمايد: اولى اين است كه گفته شود: وجوب صلاة، به جهت معراجيت و نهى از فحشاء و منكر و امثال آن نيست تا صلاة به عنوان واجب غيرى مطرح باشد بلكه صلاة ضمن اين كه مقدّميت براى تحقّق اين آثار دارد ولى وجوبش به جهت تحقّق اين آثار نيست. وجوب صلاة به جهت اين است كه صلاة داراى عنوان حسنى است كه منطبق بر خود صلاة است و ما آن عنوان حسن را نمى فهميم، لكن اگر آن عنوان حسن براى عقلاء توضيح داده شود، عقلاء مى گويند: «كسى كه اين عنوان حسن را در خارج ايجاد مى كند استحقاق مدح دارد و كسى كه آن را ترك كند استحقاق مذمت دارد». و ما به جهت وجود همين عنوان حسن در صلاة آن را واجب نفسى مى ناميم.
  • 1 ـ كفاية الأصول، ج1، ص 171 و 172.
(صفحه422)
امّا در واجب غيرى هيچ عنوان حسنى وجود ندارد كه خود واجب غيرى معنون به آن عنوان حسن باشد به گونه اى كه فاعل آن مستحقّ مدح و تارك آن مستحقّ مذمّت باشد. بلكه وجوب آن صرفاً به جهت اين است كه ذى المقدّمه نمى تواند بدون آن تحقّق پيدا كند.
سپس مى فرمايد: بر فرض كه وضو هم ـ به حسب واقع ـ معنون به عنوان حسن باشد ولى عنوان حسن دخالتى در ايجاب آن ندارد. پس آنچه ملاك و فارق بين واجب نفسى و واجب غيرى است، مدخليت عنوان حسن در ايجاب واجب نفسى و عدم مدخليت آن در ايجاب واجب غيرى است. سپس مى فرمايد: بعيد نيست كلام كسانى كه گفته اند: «الواجب النفسي ما اُمر به لنفسه و الواجب الغيري ما اُمر به لأجل غيره» ناظر به همين چيزى باشد كه ما ذكر كرديم.(1)
اشكالات كلام مرحوم آخوند:
اشكال اوّل: ايشان فرمودند: «در مورد واجبات نفسى، عنوان حسنى در كار است كه ما از آن سر درنمى آوريم ولى اگر در معرض فهم ما قرار دهند، ما ـ به عنوان اين كه از عقلاء هستيم ـ نظر مى دهيم كسى كه اين عنوان حسن را در خارج ايجاد كند مستحقّ مدح است و كسى كه آن را ترك كند، مستحقّ مذمّت است».
برفرض كه بتوان اين مطلب را در مورد عبادات مطرح كرد ولى در واجبات نفسيه توصّليه نمى توان چنين چيزى گفت. مثلاً دفن ميت واجب توصّلى نفسى است. دفن ميت غير از غسل ميت است. غسل ميت قصد قربت مى خواهد ولى دفن ميت قصد قربت نمى خواهد. دفن ميت براى اين است كه مردم از بوى آن اذيت نشوند و اين گونه نيست كه داراى عنوان حسنى باشد كه عقل ما نتواند آن را درك كند و اگر شارع ما را نسبت به آن راهنمايى كرد به آن حكم كنيم. اداء دين نيز واجب نفسى توصّلى است و
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ص170 ـ 172