(صفحه465)
ثواب داريم؟ يا در موالى عرفيه، مولايى كه مالك عبد خود مى باشد(1) و همه مخارج او را تأمين مى كند، اگر به عبد خودش فرمانى داد، چرا در مقابل انجام آن، استحقاق پاداش پيدا كند؟ مولويت مولاى عرفى اقتضا مى كند كه دستور او بايد اطاعت شود، چه رسد به مولويت خداوند متعال. پس اين كه ما خيال كنيم با انجام دو ركعت نماز صبح استحقاق ثواب و پاداش پيدا مى كنيم و همان طور كه طلبكار مى تواند دين خود را از مديون طلب كند، ما هم مى توانيم از خداوند مطالبه پاداش خود را بنماييم، اين طور نيست. اگر مولايى عرفى در مقابل انجام اوامرش پاداش هايى را جعل نكند كسى نمى تواند او را سرزنش كند، حال خداوندى كه اين همه نعمت را دراختيار انسان قرار داده كه انسان حتى نمى تواند حقيقت گوشه اى از آنها را درك كند ـ چه رسد به اين كه بخواهد شكر آنها را ادا كند ـ اگر در شبانه روز يك تكليف نيم ساعتى هم براى انسان قرار داد، چگونه ما مى توانيم پس از انجام آن عمل خود را مستحق ثواب دانسته و از او درخواست پاداش بنماييم؟ واقعيت اين است كه در مورد واجبات نفسيه، يك چنين استحقاق ثوابى وجود ندارد.
خلاصه اين كه مسأله اطاعت و عصيان و آثارى كه بر آنها مترتّب است، مربوط به عقل است و عقل هم اين مسأله را نه تنها در مورد خداوند بلكه نسبت به جميع موالى عرفيه مطرح مى كند. در مورد موالى عرفيه ما مى بينيم كه نفس دستور مولا موجب استحقاق ثواب نيست در مورد خداوند هم همين طور است. البته فرقهايى بين مولويت موالى عرفيه با مولويت خداوند وجود دارد. از جمله اين كه مولويت و مالكيت هاى عرفى از امور اعتبارى است. اصلاً خود حرّيت و رقّيت و ملكيت از امور اعتبارى هستند، ولى مالكيت خداوند، به صورت حقيقى است. آنجا عنوان خالقيت مطرح است. وقتى ما مى گوييم: «إنّا لله» غير از اين است كه بگوييم: «زيد ملك لمولاه» يا «هذه الدار لزيد». درست است كه در همه اين ها كلمه «لام» به كار رفته است، ولى مالكيت در مورد
- 1 ـ هرچند نحوه مالكيت مولا با نحوه مالكيت خداوند قابل مقايسه نيست.
(صفحه466)
انسان اعتبارى است امّا مالكيت و مملوكيت در مورد «إنّا لله» از شؤون خالقيت خداوند و قيوميت حضرتش مى باشد.
فرق ديگر اين است كه موافقت اوامر موالى عرفيه معمولاً داراى نفع براى مولا و مخالفت آن داراى ضرر براى مولاست ولى اوامر خداوند اين گونه نيست، بلكه همان طور كه شايع است، اوامر تابع مصالحى است كه در مأموربه وجود دارد. امّا اين مصالح عائد خود عبد مى شود عبد اگر نماز بخواند، براى او معراجيت حاصل مى شود. مفاسد هم ضررش متوجه خود عبد مى شود.
حال چنين مولايى با چنين كيفيتى به عبد دستور داده نماز بخواند، فايده نماز هم عايد خود عبد مى شود، چگونه مى توان گفت: «عبد در اين صورت استحقاق ثواب دارد، مثل استحقاقى كه طلبكار نسبت به مديون دارد»؟ در حالى كه جعل هم در كار نيست؟ چنين تعبيرى بدون ملاك است و عقل حتى آن را در مورد موالى عرفيه هم مطرح نمى كند چه رسد در مورد خداوند متعال، با آن خصوصياتى كه مطرح كرديم. اين تعبير مانند اين است كه در اوامر ارشادى كسى پس از انجام دادن مأموربه درخواست پاداش از آمر بنمايد. مثل اين كه طبيبى به بيمار خود امر كند كه فلان دوا را مصرف كن تا بيماريت خوب شود و او پس از مصرف دوا و خوب شدن، از طبيب درخواست پاداش نمايد. بنابراين ما نمى توانيم در اين جا مسأله استحقاق ثواب را مطرح كنيم. بله اگر جعل دركار بود، مى توانستيم استحقاق ثواب را مطرح كنيم، زيرا خداوند مى توانست جعل نكند، امّا وقتى جعل كرد ما در مقابل انجام عمل استحقاق ثواب پيدا مى كنيم.
البته تصوّر نشود كه وقتى ما مى گوييم: «در صورت عدم جعل، استحقاق ثواب دركار نيست»، مى خواهيم استحقاق عقوبت را هم نفى كنيم. خير، استحقاق عقوبت مسأله اى عقلى است كه در مورد مخالفت موالى عرفيه هم مطرح است. اين كه مولايى عبد خود را به جهت مخالفت اوامرش مؤاخذه و عقوبت كند، در آنجا حق به مولا برمى گردد. اگرچه ما در عبادات، هم ثواب و هم عقاب را در مورد عبد مطرح مى كنيم ولى بين ثواب و عقاب اين فرق وجود دارد كه حق ثواب، اضافه به عبد مى شود، امّا
(صفحه467)
عقوبت اضافه به مولا پيدا مى كند. مولا حق دارد كه در برابر مخالفت اوامرش، مؤاخذه و عقوبت كند. در مورد ثوابْ ما از نظر عقل، حقّى براى عبد ملاحظه نمى كنيم امّا در مورد عقاب عقل براى مولا حق قائل است.
اين در مورد واجبات نفسيه بود. و اگر واجبات نفسيه اين طور شد، در واجبات غيريه، فقط درارتباط با استحقاق عقوبت بحث مى شود، امّا استحقاق ثواب بحثى ندارد زيرا وقتى در واجب نفسى استحقاق ثواب مطرح نبود، در واجب غيرى به طريق اولى مطرح نخواهد بود.
در صورت پذيرفتن استحقاق ثواب و استحقاق عقاب در مورد واجبات نفسيه، آيا بين واجبات نفسيه و واجبات غيريه فرقى وجود دارد؟
در اين جا بحث در اين است كه برفرض ما هم مثل مرحوم آخوند و ديگران قائل شويم كه در موافقت واجبات نفسيه، استحقاق ثواب براى عبد و در مخالفت آنها حق عقوبت براى مولا وجود دارد، آيا فرقى بين واجبات نفسيه و واجبات غيريه وجود دارد؟
ظاهراً ـ همان طور كه مرحوم آخوند قائل شده است ـ بين واجبات نفسيه و غيريه فرق وجود دارد و واجبات غيريه از دايره ثواب و عقاب بيرونند، چون ثواب و عقاب، ارتباط مستقيم با امر مولا و داعويت امر او دارد، يعنى اگر در عبد حالتى پيدا شد كه در برابر امر مولا خاضع شد، امر مولا او را دعوت و تحريك مى كند به اين كه مأموربه را انجام دهد و در اين صورت مسأله استحقاق ثواب و استحقاق عقاب مطرح است.
حال به سراغ واجبات غيريه مى آييم. مولا به عبدش مى گويد: «بودن بر پشت بام بر تو واجب است» و ما مى دانيم كه «بودن بر پشت بام» متوقّف بر «نصب نردبان» است.در مقدّمه واجب هم دو قول وجود دارد: كسانى كه ملازمه را پذيرفته اند، قائل به وجوب غيرى شرعى مقدّمه اند و كسانى كه ملازمه را نپذيرفته اند وجوب غيرى را انكار كرده اند ولى هردو طرف، لابديت عقليه مقدّمه را قبول دارند. نزاع در اين است كه آيا علاوه بر لابدّيت عقليه، يك لزوم شرعى هم براى مقدّمه وجود دارد يا نه؟ حال وقتى مولا به «بودن بر پشت بام» امر كرد و «بودن بر پشت بام» هم متوقّف بر «نصب
(صفحه468)
نردبان» است، براى مكلّف يكى از اين دو حالت پيش مى آيد:
1 ـ مكلّف تحت تأثير داعويت و تحريك امر مولا واقع مى شود و مى خواهد امر مولا را موافقت كند.
2 ـ مكلّف تحت تأثير امر مولا قرار نگرفته و در مقابل آن مقاومت مى كند.
در
صورت اوّل، چاره اى جز «نصب نردبان» ندارد و وجوب غيرى «نصب نردبان» و عدم وجوب غيرى آن فرقى نخواهد داشت بلكه لابدّيت عقليه كفايت مى كند. اين معنايش اين است كه وجوب غيرى در اين جا هيچ گونه داعويتى ندارد و به عبارت ديگر: وجود آن با عدمش يكسان است. و چيزى كه از نظر عمل خارجى وجودش با عدمش يكسان باشد. چگونه مى شود بر موافقتش استحقاق ثواب مترتّب شود؟
به خلاف ذى المقدّمه، كه وجود امر به «بودن بر پشت بام» عبد را تحت تأثير قرار داده و به خاطر حالت انقيادى كه در او هست در مقام اطاعت مولا برآمده است و اگر امر مولا نبود «بودن بر پشت بام» توسط عبد تحقّق پيدا نمى كرد.
درنتيجه ما در صورت اوّل، ملاحظه مى كنيم كه وجوب غيرى مقدّمه و عدم وجوب غيرى آن هيچ گونه اثر عملى ندارد.
امّا در
صورت دوّم كه عبد اصلاً نمى خواهد تكليف و امر نفسى مولا را امتثال كند، اين جا هم فرقى نمى كند كه ما قائل به وجوب غيرى مقدّمه باشيم يا قائل نباشيم و چيزى كه وجود و عدمش از نظر تأثير در عمل خارجى يكسان باشد نمى تواند موافقتش موجب استحقاق ثواب باشد.
درنتيجه ما همان مطلبى كه مرحوم آخوند مطرح كردند قبول داريم، البته با بيانى ديگر، و آن اين است كه اگر ما در واجبات نفسيه، استحقاق ثواب را قائل شويم، لازمه اش اين نيست كه در واجبات غيريه هم همان را بپذيريم، بلكه بايد بين واجبات نفسيه و غيريه تفكيك قائل شويم.
اشكال: اگر فرض كنيم كه يك واجب نفسى ـ مثلاً ـ داراى ده مقدّمه است و ما دو مكلّف را درنظر بگيريم كه يكى از آن دو مكلّف با تحمل زحمت و مشقت تمام اين
(صفحه469)
ده مقدّمه را انجام داده و خود را براى انجام ذى المقدّمه آماده كرده است ولى در اين هنگام موت يا نسيان بر او عارض شده و تكليف به ذى المقدّمه از او ساقط شد. امّا مكلّف ديگر هيچ يك از مقدّمات را انجام نداده ولى در هنگامى كه قرار بود تكليف به ذى المقدّمه توجه پيدا كند، موت يا نسيان بر او عارض شده و تكليف به ذى المقدّمه از او ساقط شد. در اين صورت طبق بيان شما بايد گفت: «بين اين دو مكلّف، فرقى وجود ندارد، زيرا تكليف به واجب نفسى از هردو ساقط شده و در واجبات غيرى هم استحقاق مثوبتى دركار نيست». در حالى كه انسان نمى تواند اين معنا را بپذيرد و ناچار بايد بگويد: «مكلّف اوّل، در مقابل مقدّماتى كه انجام داده استحقاق ثواب دارد امّا مكلّف دوّم ـ چون هيچ يك از مقدّمات را اتيان نكرده است ـ استحقاق ثواب ندارد».
جواب: ما قبول داريم كه بين اين دو مكلّف، فرق وجود دارد، امّا اين كه فرق ميان آن دو، در مسأله استحقاق ثواب و عدم استحقاق ثواب باشد، براى ما قابل قبول نيست. بلكه اين مسأله، مانند مسأله تجرّى و انقياد است، بنابراين كه در تجرّى و انقياد، استحقاق عقوبت و مثوبت دركار نباشد و متجرّى، فقط استحقاق يك تقبيح عقلى يا عقلايى و منقاد هم استحقاق يك تحسين عقلى يا عقلايى را داشته باشد. عقلاء كسى را كه مقدّمات را انجام داده، شخص منقاد به حساب آورده و او را تحسين مى كنند امّا كسى كه مقدّمات را انجام نداده، تحسين نمى كنند اگرچه او را تقبيح هم نمى كنند.(1)بنابراين فرق بين اين دو از نظر وجود تحسين عقلايى و عدم وجود آن است نه از جهت استحقاق مثوبت و عدم آن. و طبق بيانى كه ما مطرح كرديم، در واجبات غيرى، اصلاً صلاحيت داعويت وجود ندارد. وجود اوامر غيريه، كالعدم است و چيزى كه وجودش كالعدم است نمى تواند منشأ استحقاق ثواب باشد.
اشكال: اگر فرض كنيم كسى از فاصله نزديك مكّه و ديگرى از نقاط دوردست مكّه به حج رفته و مشكلات بيشترى را متحمل شده است، آيا مى توان گفت: «اين دو
- 1 ـ چون ضرورتى نبوده است كه مقدّمات قبلاً آماده شود.