(صفحه581)
«اگر شما مقدّمه واجب را انجام داديد، عمل به نذر خود كرده ايد» ربطى به شارع ندارد. پس اين حكم، يك حكم فقهى نخواهد بود و نمى تواند به عنوان ثمره يك مسأله اصوليه مطرح باشد.
هم چنين
حصول فسق و عدم حصول آن با ترك مقدّمات واجب و انجام آنها، يك حكم كلّى الهى فرعى و يك مسأله فقهى نيست. مسأله فقهيّه اين است كه «اصرار بر گناه صغيره، مزيل عدالت و موجب تحقق فسق است». همين طور «فلان چيز واجب است»، «فلان چيز حرام است» اينها مسائل فقهيه هستند. امّا «انطباق حكم كلّى بر ترك واجب»، مسأله فقهى نيست. مثلا اگر شارع بفرمايد: «قتل نفس، گناه كبيره است و ارتكاب گناه كبيره موجب تحقق فسق است» اين حكم شرعى است امّا تطبيق اين حكم كلّى بر كسى كه قتل نفس انجام داده، حكم عقل است نه حكم شرع.
در ما نحن فيه شارع مى گويد: «اصرار بر صغيره، حكم كبيره دارد و موجب تحقّق فسق مى شود»(1) امّا اين معنا كه «اگر كسى اصرار بر ترك مقدّمه واجب داشته باشد ـ و ما هم فرض كرديم مقدّمات وجوب شرعى دارند ـ از عدالت خارج شده و حكم به فسق او مى شود» اين ديگر حكم عقل است نه حكم كلّى شرعى.
مسأله
حرمت اخذ اجرت بر واجب و عدم آن نيز همين طور است. در اين جا شارع مى گويد: «اخذ اجرت بر واجب، حرام است». اين يك حكم فرعى الهى است. «وجوب مقدّمه واجب» ـ كه ما از راه ملازمه ثابت كرديم ـ نيز حكم كلّى فرعى الهى است امّا تلفيق اين دو، و حكم به اين كه «اخذ اجرت بر مقدّمه واجب، حرام است» ربطى به شارع ندارد. اين تطبيقى است كه مربوط به عقل است. بيان مصداقى است كه به عقل ارتباط دارد.
- 1 ـ در اين كه آيا اصرار بر صغيره چگونه تحقّق پيدا مى كند؟ وجوه مختلفى مطرح شده است، مثل اين كه دو گناه صغيره انجام دهد و يا يك گناه صغيره انجام داده و عزم بر اتيان گناه صغيره دوم داشته باشد و يا اين كه گناه صغيره را انجام داده و توبه نكند يعنى انضمام همين «عدم توبه» به گناه صغيرهّ اوّل، اصرار بر صغيره به حساب مى آيد.
(صفحه582)
در نتيجه همه ثمرات سه گانه فوق مربوط به عقل بوده و هيچ كدام از آنها نمى تواند به عنوان ثمره فقهى بحث مقدّمه واجب باشد. بلكه ثمره همان چيزى است كه ما گفتيم و آن اين است كه وقتى ما قائل به ملازمه شديم و وجوب مقدّمه واجب را به عنوان يك حكم شرعى كلى الهى پذيرفتيم، در فقه هر جا به مقدّمه واجب برخورد كرديم، حكم به وجوب شرعى آن مى كنيم.
مرحوم آخوند جوابهاى ديگرى نيز نسبت به اين موارد مطرح كرده اند كه ما ضرورتى براى ذكر آنها نمى بينيم.(1)
ممكن است كسى بگويد: بر فرض كه ما قبول كنيم ثمره بحث مقدّمه واجب اين است كه قائل به ملازمه و وجوب مقدّمه واجب، وقتى در فقه به موارد مقدّمه واجب برخورد مى كند، حكم به وجوب شرعى آنها مى كند. امّا كسى كه ملازمه را انكار مى كند در برخورد با مقدّمات واجب فقط لزوم عقلى و لابديّت عقليه را مطرح مى كند. حال جاى اين سؤال است كه چه ثمره عملى بر لابديّت عقليه مترتب است؟ بالاخره آيا اتيان مقدّمه لازم است يا نه؟ كسى نيامده بگويد: «اتيان چيزى كه مقدّميت دارد، لازم نيست». «صلاة» نياز به «وضو» دارد و كسى نيامده بگويد: «براى صلاة، نيازى به وضو نيست». پس چرا ما اين همه بحث مى كنيم كه آيا لزوم اتيان مقدّمه، يك لزوم مولوى شرعى است يا فقط يك لزوم عقلى است؟ به هرحال كسى كه مى خواهد ذى المقدّمه را ايجاد كند، بايد مقدّمه آن را بياورد. شرعى يا عقلى بودن لزوم اتيان مقدّمه چه ثمره عملى مى تواند داشته باشد؟
مرحوم محقق عراقى در پاسخ اين اشكال مى فرمايد:
اگر ما بخواهيم به نفس مقدّمه و وجوب شرعى و لابديت عقليّه مقدّمه نگاه كنيم، هيچ ثمره عملى بر عقلى بودن يا شرعى بودن لزوم اتيان مقدّمه مترتّب نمى شود. امّا اگر اين مسأله را با توجه به مسائل ديگر ملاحظه كنيم، مى توانيم از نظر عمل، فوايدى
- 1 ـ كفاية الاُصول، ج 1، ص 196 ـ 199
(صفحه583)
بر آن مترتب كنيم.
مثلا اگر مقدّمه وجوب شرعى پيدا كرد، درست است كه وجوبش توصّلى است و واجب توصّلى قصد قربت لازم ندارد ولى در عين حال اگر كسى واجب توصّلى را به قصد قربت انجام دهد، اين واجب توصّلى قيافه عبادت پيدا كرده و صلاحيت مقرّبيّت پيدا مى كند، مثل مسأله اداء دين كه يك واجب توصّلى است و اگر كسى از ترس آبروى خودش اداء دين كند، دِينْ اداء شده و واجبْ تحقّق پيدا مى كند امّا اگر اداء دين توأم با قصد قربت باشد، جنبه عبادت پيدا كرده و موجب تقرّب به خداوند خواهد شد.
امّا اگر قائل شديم مقدّمه هيچ وجوب شرعى ندارد بلكه فقط لابديت عقليّه مطرح است، ديگر كسى نمى تواند آن را وسيله تقرّب به خداوند قرار دهد. و چه ثمره عمليه اى از اين بالاتر مى توان براى وجوب مقدّمه در نظر گرفت؟
ثمره ديگرى كه ايشان مطرح كرده اند در مورد
اسباب ضمان است. فقهاء مى گويند: يكى از چيزهايى كه موجب تحقّق ضمان و ثبوت اجرة المثل است، اين است كه اگر كسى به ديگرى دستور انجام كارى را بدهد بدون اين كه عقد اجاره اى در كار باشد ولى ظاهر اين باشد كه اين عمل را در مقابل اجرت انجام مى دهد نه به عنوان تبرّع، چنانچه عمل را انجام دهد، شرعاً مستحق اجرة المثل خواهد بود. اين يكى از موجبات ضمان است. مرحوم عراقى از اين قاعده كلّى به عنوان ثمره اى در ما نحن فيه استفاده كرده است. ايشان مى فرمايد: اگر اين عمل مأموربه داراى مقدّماتى باشد، چنانچه ما در بحث مقدّمه واجب قائل به ملازمه شويم و امر به ذى المقدّمه را امر به مقدّمات آن هم بدانيم، در نتيجه اگر مأمور مقدّمه را انجام داد ولى ذى المقدّمه را انجام نداد، در مقابل اين مقدّمه مستحق اجرت خواهد بود، زيرا از راه ملازمه، امر به اين مقدّمه هم ثابت شده است و مقدّمه به عنوان عملى است كه او به امر ديگرى و در مقابل اجرت انجام داده است.
امّا اگر ملازمه را نپذيرفتيم و امر به ذى المقدّمه را ملازم با امر به مقدّمه ندانستيم بلكه در مورد مقدّمه، فقط لابديّت عقليه را قائل شديم، چنين كسى در مقابل انجام
(صفحه584)
مقدّمه، استحقاق اجرت ندارد، چون مقدّمه به عنوان مأموربه نبوده تا موجب استحقاق اجرت باشد.(1)
ممكن است كسى به مرحوم عراقى بگويد: اشكالى كه مرحوم آخوند نسبت به ثمرات سه گانه مطرح كرد در اين جا هم جريان دارد.
توضيح: مرحوم آخوند سه ثمره را به عنوان ثمره فقهى مسأله مقدّمه واجب مطرح كرد و هر سه را مورد اشكال قرار داد. اشكال مشترك كه بر اين سه ثمره وارد بود اين بود كه اين ثمرات ربطى به شارع ندارد. ثمره اوّل اين بود كه «اگر كسى نذر كرد يك واجب شرعى را انجام دهد، چنانچه ما ملازمه را در باب مقدّمه واجب بپذيريم، انجام مقدّمه واجب، مى تواند به عنوان وفاى به نذر محسوب شود». مرحوم آخوند فرمودند: اين مسأله ربطى به شارع ندارد. شارع نمى گويد « كجا وفاى به نذر حاصل است و كجا حاصل نيست». اين چيزى است كه مربوط به عقل است. در موارد ديگر امتثال هم همين طور است. تطبيقات عقليه را نمى توان به عنوان ثمره نزاع در مسأله اصوليه مطرح كرد.
عين همين اشكال به مرحوم عراقى هم وارد است. اين كه مرحوم عراقى فرمود: «اگر مقدّمه شرعاً واجب باشد، اگر چه به عنوان واجب توصّلى خواهد بود ولى مى توان با قصد قربت به آن جنبه عبادى بخشيد»، چنين چيزى حكم عقل است و ارتباطى به شارع ندارد.
ثمره دوّمى كه ايشان مطرح كردند نيز همين طور است. شارع به عنوان يك حكم كلّى مى گويد: «اگر كسى ديگرى را به عملى كه داراى اجرت است امر كرد و امر او به عنوان تبرّع نبود، آمر در مقابل انجام عمل ضامن است و بايد اجرة المثل را بپردازد». امّا اين كه «اگر مقدّمه واجب، وجوب شرعى پيدا كرد، مأمور ـ در صورتى كه مقدّمه را تبرّعاً انجام نداده باشد ـ در مقابل انجام دادن اين مقدّمه استحقاق اجرت پيدا مى كند»،
- 1 ـ مقالات الاُصول، ج 1، ص 334 و 335 و نهاية الأفكار، ج 1، ص 326 و 327 و 347 و 348
(صفحه585)
تطبيقى است كه عقل انجام مى دهد و ربطى به شارع ندارد.
شارع روى مقدّمه يك چنين حكمى ندارد. اين به عنوان يكى از مصاديق و افراد آن حكم كلى شرعى است كه عقل آن را تطبيق مى كند.
ما در دفاع از مرحوم عراقى مى گوييم: كسانى كه آن ثمرات سه گانه را مطرح كردند مى خواستند آنها را ثمره مستقيم مسأله اصوليه قرار دهند يعنى بگويند: «ثمره نزاع در بحث مقدّمه واجب، در اين موارد ظاهر مى شود» در حالى كه مرحوم عراقى چنين چيزى نمى گويد. ايشان همان ثمره اى را كه مرحوم آخوند مطرح كردند قبول دارد و معتقد است ثمره نزاع در بحث مقدّمه واجب، در همه مقدمات واجب در سرتاسر فقه ظاهر مى شود، به اين صورت كه فقيه هرجا به مقدّمه واجب برخورد كرد بر اساس مبنايى كه در اين جا اختيار كرده، به وجوب يا عدم وجوب مقدّمه واجب فتوا مى دهد. و اين ثمره مستقيم مسأله اصوليه است. آن وقت اشكال شده بود كه اين ثمره مستقيم از نظر عمل چه فايده اى دارد؟ مرحوم عراقى دو فايده عمليه براى آن مطرح كردند. در حقيقت اين دو موردى كه ايشان مطرح كردند، ثمره مستقيم مسأله اصوليه نيست. بنابراين بين ثمرات سه گانه اى كه در كلام مرحوم آخوند مطرح شد با اين دو ثمره كه مرحوم عراقى مطرح كردند فرق وجود دارد. با اين كه هر پنج مورد از اين جهت مشتركند كه ارتباطى به شارع ندارند و مربوط به حكم عقل مى باشند.
بررسى كلام مرحوم عراقى
به نظر ما كلام مرحوم عراقى داراى اشكال است:
اشكال بر ثمره اوّل: واجب توصّلى اگر واجب نفسى باشد ـ مثل اداء دين ـ مى توان آن را با قصد قربت و به داعويت امر الهى انجام داد. در اين صورت، عنوان عبادى پيدا كرده و انجام دهنده آن مستحق ثواب است.
امّا واجب غيرى و مقدّمى ـ همان طور كه در بحث واجب نفسى و غيرى گفتيم و امام خمينى (رحمه الله) نيز به آن تصريح كردند ـ صلاحيت داعويت و مقرّبيت ندارد. لذا ما در