جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه585)
تطبيقى است كه عقل انجام مى دهد و ربطى به شارع ندارد.
شارع روى مقدّمه يك چنين حكمى ندارد. اين به عنوان يكى از مصاديق و افراد آن حكم كلى شرعى است كه عقل آن را تطبيق مى كند.
ما در دفاع از مرحوم عراقى مى گوييم: كسانى كه آن ثمرات سه گانه را مطرح كردند مى خواستند آنها را ثمره مستقيم مسأله اصوليه قرار دهند يعنى بگويند: «ثمره نزاع در بحث مقدّمه واجب، در اين موارد ظاهر مى شود» در حالى كه مرحوم عراقى چنين چيزى نمى گويد. ايشان همان ثمره اى را كه مرحوم آخوند مطرح كردند قبول دارد و معتقد است ثمره نزاع در بحث مقدّمه واجب، در همه مقدمات واجب در سرتاسر فقه ظاهر مى شود، به اين صورت كه فقيه هرجا به مقدّمه واجب برخورد كرد بر اساس مبنايى كه در اين جا اختيار كرده، به وجوب يا عدم وجوب مقدّمه واجب فتوا مى دهد. و اين ثمره مستقيم مسأله اصوليه است. آن وقت اشكال شده بود كه اين ثمره مستقيم از نظر عمل چه فايده اى دارد؟ مرحوم عراقى دو فايده عمليه براى آن مطرح كردند. در حقيقت اين دو موردى كه ايشان مطرح كردند، ثمره مستقيم مسأله اصوليه نيست. بنابراين بين ثمرات سه گانه اى كه در كلام مرحوم آخوند مطرح شد با اين دو ثمره كه مرحوم عراقى مطرح كردند فرق وجود دارد. با اين كه هر پنج مورد از اين جهت مشتركند كه ارتباطى به شارع ندارند و مربوط به حكم عقل مى باشند.
بررسى كلام مرحوم عراقى
به نظر ما كلام مرحوم عراقى داراى اشكال است:
اشكال بر ثمره اوّل: واجب توصّلى اگر واجب نفسى باشد ـ مثل اداء دين ـ مى توان آن را با قصد قربت و به داعويت امر الهى انجام داد. در اين صورت، عنوان عبادى پيدا كرده و انجام دهنده آن مستحق ثواب است.
امّا واجب غيرى و مقدّمى ـ همان طور كه در بحث واجب نفسى و غيرى گفتيم و امام خمينى (رحمه الله) نيز به آن تصريح كردند ـ صلاحيت داعويت و مقرّبيت ندارد. لذا ما در
(صفحه586)
بين واجبات غيريه، در ارتباط با عباديّت خصوص طهارات ثلاث دچار اشكال مى شديم كه عباديت وضو را از كجا ثابت كنيم؟ اگر وجوب غيرى هم صلاحيت تعبديت داشت، مى گفتيم: «فرق بين وضو و تطهير ثوب، مانند فرق بين صلاة و اداء دين است يعنى همان طور كه شارع در صلاة قصد قربت را معتبر كرده ولى در اداء دين معتبر نكرده است، در وضو هم قصد قربت را معتبر كرده ولى در تطهير ثوب معتبر نكرده است» در اين صورت ما در باب عباديت طهارات ثلاث دچار مشكل نمى شديم. در حالى كه ما اين مسأله را با مشكل حل كرديم. ما گفتيم: طهارات ثلاث، يك استحباب نفسى دارد و اين استحباب نفسى است كه عباديت آنها را درست مى كند. و اين طهارات ثلاث، به ضميمه عنوان عباديت، متعلّق امر غيرى قرار گرفته و مقدّميت براى صلاة پيدا كرده اند. و خود امر غيرى نه صلاحيت مقرّبيت و عباديّت دارد و نه مسأله استحقاق ثواب و عقاب در مورد آن مطرح است.
آن وقت شما (مرحوم عراقى) چگونه در اين جا مى فرماييد: « ثمره وجوب مقدّمه در اين است كه اگر مقدّمه وجوب شرعى پيدا كرد، مى توان آن را با قصد قربت انجام داد و ثواب بر آن مترتب مى شود، امّا اگر مقدّمه وجوب شرعى پيدا نكرد، نمى توان آن را با قصد قربت انجام داد و ثوابى بر آن مترتب نمى شود»؟
بنابراين ثمره اوّل ايشان اگر چه به عنوان ثمره غير مستقيم و ثمره عمليه مطرح شده بود ولى نمى تواند ثمره درستى باشد.
اشكال بر ثمره دوّم: آن قاعده كلّى كه در باب ضمان مطرح شده، موردش جايى است كه مأمور، عمل را صرفاً به داعى امر آمر و به قصد اجرت انجام داده باشد. امّا اگر فرض كنيم مأمور عمل را براى جهت ديگر انجام داد، مثلا نذر كرده بود كه چنين عملى را انجام دهد به گونه اى كه اگر آمر هم امر نمى كرد، او اين عمل را انجام مى داد، در اين جا ديگر شما نمى توانيد مسأله استحقاق اجرت را مطرح كنيد.
با توجه به مطلب فوق به مرحوم عراقى مى گوييم: در اين جا كه ذى المقدمه اى مأموربه واقع مى شود، بر فرض كه شما ـ بنابر ملازمه ـ مقدّمات آن را هم مأموربه اين
(صفحه587)
آمر بدانيد ولى آيا علّت ايجاد مقدّمه در خارج چيست؟ ممكن است ما بگوييم: «علّت ايجاد اين مقدّمه، امرى نيست كه از جانب آمر به اين مقدّمه تعلّق گرفته است، بلكه علتش همان لابديت عقليّه است. لابديّت عقليه اقتضاء مى كند كه اگر امر آمر به مقدّمات هم نبود اين مأمور بايد مقدّمات را انجام مى داد. همان طور كه اگر ما منكر ملازمه شويم و وجوب مقدّمه را نپذيريم، لابديّت عقليه اقتضاء مى كند كه مأمور بايد مقدّمات را انجام دهد.
ممكن است كسى بگويد: در آنجا كه كسى نذر كرده بود عملى را انجام دهد، داعى او بر انجام عمل ربطى به امر آمر ندارد ولى در ما نحن فيه بر فرض كه ما ملازمه را نپذيرفته و فقط قائل به لابديت عقليّه شويم، امّا منشأ اين لابديّت عقليّه، امر به ذى المقدّمه است. اگر امر به ذى المقدّمه نبود، لابديّت عقليه در مورد مقدّمات پيدا نمى شد. پس در حقيقت مى توان گفت: «انجام اين مقدّمه، استناد به امر آمر به ذى المقدّمه دارد».
در پاسخ مى گوييم: اين خلط در صورتى ممكن است پيش آيد كه كسى مقدّمه را با ذى المقدّمه انجام دهد. امّا آنچه در كلام مرحوم عراقى فرض شده ـ و ما هم مطرح كرديم ـ جايى است كه فقط مقدّمه را انجام دهد و ذى المقدّمه را در خارج ايجاد نكند. اين جاست كه مى خواهيم ببينيم آيا در مقابل انجام مقدّمه استحقاق اجرت دارد يا نه؟ در اين جا امر به ذى المقدّمه نتوانسته است نقشى داشته باشد، زيرا اگر امر به ذى المقدّمه نقش داشت، بايد خود ذى المقدّمه را در خارج ايجاد مى كرد، در حالى كه فرض اين است ذى المقدّمه در خارج ايجاد نشده است و تنها يك يا چند مقدّمه را انجام داده است. اين جا نمى توانيم بگوييم: «امر آمر موجب تحقق ضمان است»، زيرا اگر امر آمر هم نبود، لابديّت عقليّه او را وادار به انجام مقدّمه مى كرد. و لابديّت عقليه نمى تواند مسأله استحقاق اجرت را به وجود بياورد بلكه بايد از ناحيه آمر، امرى تحقق پيدا كرده باشد تا مسأله استحقاق اجرت مطرح شود.
در اين جا ممكن است كسى به ما بگويد: مرحوم آخوند سه ثمره را مطرح
(صفحه588)
كرده و آنها را مورد مناقشه قرار داد و شما هم مناقشات ايشان را پذيرفتيد. مرحوم عراقى هم دو ثمره مطرح كرد كه شما آنها را مورد اشكال قرار داديد، پس آيا شما معتقديد مسأله مقدّمه واجب فقط ثمره علمى دارد و هيچ گونه ثمره عملى بر آن مترتب نيست؟
در پاسخ مى گوييم: در اين جا نكته دقيقى وجود دارد كه ما بر اساس آن كلام مرحوم عراقى را رها كرده و ثمراتى كه در كلام مرحوم آخوند مطرح شدند مورد توجه قرار داده مى گوييم: درست است كه آن سه ثمره اى كه در كلام مرحوم آخوند مطرح شد نمى تواند به عنوان ثمره مستقيم مسأله اصوليه مطرح باشد امّا به عنوان ثمره عملى مى تواند واقع شود. كسى كه نذر كرد يك واجب شرعى را انجام دهد، چنانچه مقدّمه واجب را انجام داد آيا وفاى به نذرش حاصل شده است يا نه؟ درست است كه حصول وفاى به نذر و عدم حصول آن از احكام عقل است و ربطى به شارع ندارد ولى ما نمى خواهيم اين را به عنوان ثمره مستقيم نزاع در بحث مقدّمه واجب قرار دهيم، بلكه مى خواهيم به عنوان يك ثمره عملى با واسطه قرار دهيم. و اين نه تنها اشكالى ندارد بلكه ثمره عملى خوبى است. البته همان طور كه قبلا گفتيم: اين ثمره نمى تواند به عنوان ثمره بحث اصولى مطرح باشد، زيرا ثمره بحث اصولى بايد حكم شرعى كلى الهى باشد كه آن عبارت از نفس وجوب مقدّمه يا عدم وجوب آن مى باشد. اشكال شد كه اگر مقدّمه واجب، وجوب شرعى هم نداشته باشد، بالاخره لابديّت عقليه دارد، پس چه ثمره عملى بر بحث مقدّمه واجب مترتب است؟ ما در پاسخ، مسأله نذر را مطرح مى كنيم. مسأله نذر به عنوان ثمره عملى، هيچ اشكالى ندارد. اگرچه مرحوم آخوند غير از دو اشكالى كه از ايشان مطرح كرديم، اشكالات ديگرى نيز نسبت به ثمرات سه گانه مطرح كرده اند ولى آن اشكالات قابل جواب است. و ما براى اين كه اين بحث با عظمت كه ثمرات علمى فراوانى دارد، از ثمره عملى محروم نباشد، همين مسأله نذر و دو ثمره ديگر ـ يا حداقل مسأله نذر ـ را به عنوان ثمره عملى غير مستقيم براى اين مسأله اصوليه مطرح مى كنيم.
(صفحه589)

بحث دوّم

در مسأله مقدّمه واجب، آيااصل عملى چه اقتضايى دارد؟


قبل از اين كه ببينيم آيا در مسأله مقدّمه واجب، حق با قائلين به ملازمه است يا با منكرين آن؟ لازم است اين مسأله را بررسى كنيم كه اگر ما در بحث مقدّمه واجب نتوانستيم بدست آوريم كه آيا ملازمه تحقق دارد يا نه؟ آيا مقتضاى اصول عمليه چيست؟
پاسخ اين است كه ما يك وقت مى خواهيم اصل عملى را در خود چيزى كه محلّ نزاع است جارى كنيم و يك وقت مى خواهيم در ثمره نزاع در بحث مقدّمه واجب جارى كنيم. اين دو با هم فرق دارند.
1 ـ اگر بخواهيم اصل عملى را در خود چيزى كه محلّ نزاع است ـ يعنى در ملازمه و عدم ملازمه ـ جارى كنيم، ما يك چنين اصل عملى نداريم، چون ملازمه يكى از احكام عقليه است و همان طور كه گفتيم: «نزاع در بحث مقدّمه واجب، نزاع در يك مسأله عقلى محض است». مسائل عقلى، مسائل حادثه نيست. اين طور نيست كه يك حالت سابقه عدميّه داشته باشد كه بعداً تبدّل به وجود پيدا كرده باشد يا احتمال تبدّل به وجود پيدا كرده باشد. نفى و اثبات مسائل عقليه، ازلى و ابدى است. وقتى عقل حكم به امتناع اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين مى كند، اين گونه نيست كه اين حكم عقل، در زمانى وجود نداشته و بعداً وجود پيدا كرده است تا كسى كه ترديد دارد آيا عقل چنين حكمى دارد يا نه؟ استصحاب عدم حدوث را جارى كند. حكم عقل از ازل ثابت بوده و تا ابد هم باقى خواهد بود.
مسأله ملازمه هم همين طور است. ملازمه چيزى نيست كه با وجوب صلاة حادث شده باشد بلكه ملازمه، امرى ازلى است. كسى كه عقلش درك مى كند كه بين وجوب شىء و وجوب مقدّمه اش ملازمه وجود دارد، مى گويد: «از ازل يك چنين چيزى