(صفحه74)
و به علاقه او نسبت به فرزندش واقف است، بر عبد لازم است كه فرزند مولا را از غرق شدن نجات دهد.
پس ما نمى توانيم اين فرض را دليل بر بقاء امر گرفته و مسأله تبديل امتثال را از آن استفاده كنيم و بگوييم: «آنجايى هم كه آب را در اختيار مولا قرار داده، تا وقتى مولا آب را استفاده نكرده، امر باقى است ـ اگرچه آبها سالم است و بر زمين نريخته است ـ و عبد مى تواند ظرف آب ديگرى آورده و به جاى ظرف اوّل قرار دهد». اين معنا به نظر ما معقول نيست. اگر هدف مولا رفع عطش است، اين ارتباطى به عبد ندارد، ارتباطى به امر ندارد. مولا كه به عبد نگفته است: «عطش مرا برطرف كن»، نگفته است: «آب را در گلوى من بريز»، او گفته: «براى من ظرفى آب بياور»، يعنى مى خواهم دسترسى به آب پيدا كنم. و اين تمكّن، با آوردن اوّلين ظرف آب حاصل شده است و مأموربه، كمبودى ندارد و براى مولا حالت انتظارى وجود ندارد. بنابراين استفاده اى كه مرحوم آخوند از اين مثال كردند صحيح نيست و علت اين كه در اين مورد عبد بايد دوباره آب را دراختيار مولا قرار دهد، باقى بودن امر اوّل مولا نيست بلكه علم به بقاء غرض نهايى مولاست.
درنتيجه ما نه «امتثال بعد از امتثال» را مى توانيم بپذيريم و نه «تبديل امتثال به امتثال ديگر» را ـ به هر دو صورتش، يعنى قرار دادن امتثال دوّم به جاى امتثال اوّل و يا قرار دادن مجموع به صورت امتثال واحد ـ .
آنچه در اين جا باقى مى ماند دو مورد است كه در شرع وارد شده و مرحوم آخوند يك مورد آن را ذكر كرده است و ظاهر اين دو مورد با نظريه مرحوم آخوند تطبيق مى كند. يعنى مرحوم آخوند مى خواهد بگويد: اين مطلبى كه ما گفتيم: «عقل بر آن دلالت مى كند»، در شرع هم مورد تأييد قرار گرفته است.
مورد اوّل: اگر كسى نماز يوميه اش را به صورت فرادى خوانده باشد سپس در ارتباط با همان نماز، جماعتى تشكيل شود، روايات و فتاوى دلالت بر استحباب اعاده آن نماز به همراه جماعت مى نمايند. حتى اكثر فقهاء مى گويند: فرقى نمى كند كه آن
(صفحه75)
نماز را به صورت فرادى خوانده باشد و سپس جماعتى در آن مورد تشكيل شود يا اين كه مثلاً در وسط نماز ظهرِ فرادى بود و جماعتى به عنوان ظهر تشكيل شد كه در اين صورت پس از اتمام نماز ظهر فرادى به جماعت ملحق شود و با جماعت اعاده كند. مرحوم آخوند مى فرمايد: اين يك مصداق روشن براى تبديل امتثال به امتثال ديگر است خصوصاً باتوجه به تعبيراتى كه در بعضى از روايات شده كه «
يختار الله أحَبَّهُما إليه».(1)
مورد دوّم: در فقه گفته اند: اگر موجب نماز آيات از چيزهايى است كه ادامه دارد و زود از بين نمى رود ـ مثل خسوف و كسوف، به خلاف زلزله ـ انسان خوب است اكتفا به يك نماز آيات نكند بلكه اوّلين نماز آيات را كه به عنوان وجوب انجام داد، مستحب است تا وقتى كه موجب باقى است نماز آيات را تكرار كند.
بررسى دو موردى كه در فقه وارد شده است:
قبل از بررسى اين دو مورد لازم است مطلبى را ـ كه به صورت يك ضابطه كلّى است و هم در اين جا و هم در موارد مشابه آن جريان دارد ـ مطرح كنيم: اگر ما يك مسأله عقلى بديهى داشته باشيم و در مقابل آن، يك دليل تعبدى شرعى ـ مثل ظاهر آيه يا روايت ـ داشته باشيم چه بايد بكنيم؟ آيا وظيفه داريم ظهور آيه را بگيريم و از دليل عقلى قطعى رفع يد كنيم يا اين كه اگر نتوانستيم ظاهر را توجيه كنيم از آن رفع يد كرده و بگوييم: اين از متشابهات است كه «
يردّ علمه إلى الله و إلى رسوله (صلى الله عليه وآله)»(2).
مسأله متشابهات موارد زيادى مشابه دارد و چه بسا كسانى كه نتوانسته اند تحليل درستى نسبت به آن داشته باشند دچار انحراف شده اند. مثلاً ظاهر آيه شريفه
{و جاء ربّك و الملك صفّاً صفّاً}(3) اين است كه ملائكه صفوفى تشكيل مى دهند و پروردگار متعال مى آيد آن صفوف را از نزديك مى بيند و اين معنا ظهور در تجسّم خداوند دارد
- 1 ـ وسائل الشيعة، ج5، ص456 (باب 54 من أبواب صلاة الجماعة، ح10).
- 2 ـ الكافي، ج1، ص67.
- 3 ـ الفجر: 22
(صفحه76)
به همين جهت در اسلام گروهى به نام مجسِّمه پيدا شده اند كه قائل به تجسّم پروردگار مى باشند و شايد مستند آنها اين آيه و آياتى از اين قبيل باشد. در حالى كه ما يك برهان عقلى قطعى داريم بر اين كه خداوند منزّه از تجسّم است و تجسّم، ملازم با نياز و احتياج است و هيچ گونه سازشى با واجب الوجود ندارد. در اين جا اگر ما توانستيم ظاهر آيه را توجيه كنيم، اين كار را انجام مى دهيم، همان گونه كه نحويين گفته اند: در اين جا مضافى در تقدير است، يعنى «جاء أمرُ ربّك».(1) ولى اگر نتوانستيم توجيهى نسبت به آيه ارائه كنيم آيا بايد مانند مجسّمه ظاهر آيه را اخذ كنيم و مطلب عقلى بديهى را كنار بگذاريم و بگوييم: «آيه كشف مى كند از اين كه شما در برهانتان اشتباه كرده ايد»، يا اين كه مطلب عقلى بديهى را اخذ كرده و آيه را جزء متشابهات بدانيم كه
{ما يعلم تأويله إلاّ الله والراسخون فى العلم...}(2) و كسانى كه مى خواهند آن را بفهمند بايد از طريق وحى و نبوت وارد شوند؟ برخورد صحيح همين راه دوّم است.
حال با توجه به مطلب فوق به جواب اين دو مورد مى پردازيم:
جواب اوّل: اگر درارتباط با اين دو موردى كه در شريعت وارد شده نتوانستيم راه حلّ صحيحى ارائه دهيم موجب نمى شود كه از حكم عقلى بديهى دست برداريم. خود ائمه (عليهم السلام) به ما فرموده اند: «
اگر در روايات ما به مطالبى برخورد كرديد و معناى آنها را نفهميديد علم آنها را به خود ما برگردانيد».(3) اين جواب نسبت به هردو مورد جريان دارد.
جواب دوّم: در اين جا لازم است هريك از دو مورد را جداگانه بررسى كنيم:
بررسى مورد اوّل:
در روايات مورد اوّل، سه مطلب وجود دارد كه ما بايد هر يك از اين سه مطلب را جدا گانه مورد بحث قرار دهيم:
- 1 ـ البته اين كار نحويين از باب ضرورت است و در خود آيه شاهدى بر تقدير مضاف نداريم.
- 2 ـ آل عمران، 7
- 3 ـ وسائل الشيعة، ج18 (باب9 من أبواب صفات القاضي، ح18)
(صفحه77)
مطلب اوّل: همه اين روايات،(1) در مسأله استحباب اعاده مشتركند و ما بايد بحث كنيم كه آيا مورد استحباب كجاست؟
مطلب دوّم: در بين اين روايات دو روايت صحيحه است كه در آنها علاوه بر مسأله استحباب اعاده، تعبير بالاترى وجود دارد:
در يكى از اين دو روايت، بعد از ذكر استحباب اعاده، مى فرمايد: «
يجعلها الفريضة» يعنى نماز اعاده شده را فريضه قرار دهد.(2)
در روايت ديگر به دنبال «
يجعلها الفريضة» مى فرمايد: «
إن شاء».(3)
مطلب سوّم: در روايت ديگرى كه سندش ضعيف است جمله «
يجعلها الفريضة» را ندارد بلكه به دنبال ذكر استحباب اعاده مى فرمايد: «
يختارالله أحَبَّهُما إليه» يعنى بعد از اعاده اين نماز، خداوند از اين دونماز هركدام را كه نزد او محبوب تر است اختيار مى كند.(4) اين روايت را مرحوم آخوند در كفايه مطرح كرده است.
حال ما بايد هريك از اين مطالب را جداگانه مورد بحث قرار دهيم:
مطلب اوّل: مسأله «استحباب اعاده»
در اين جا از دو جهت بايد بحث كنيم:
اوّلاً: ما بايد ببينيم آيا مورد استحباب اعاده كجا است؟
مشهور مى گويند:(5) استحباب اعاده در دو مورد است:
1 ـ كسى نمازى ـ مثلاً نماز ظهر ـ را خوانده سپس جماعتى درارتباط با همان
- 1 ـ وسائل الشيعة، ج5، ص455، (باب 54 من أبواب صلاة الجماعة).
- 2 ـ وسائل الشيعة، ج5، ص455، (باب 54 من أبواب صلاة الجماعة، ح11).
- 3 ـ وسائل الشيعة، ج5، ص455، (باب 54 من أبواب صلاة الجماعة، ح1).
- 4 ـ وسائل الشيعة، ج5، ص457، (باب 54 من أبواب صلاة الجماعة، ح10). وجه ضعف سند اين روايت به زودى در ضمن مطلب سوّم مطرح خواهد شد.
- 5 ـ مرحوم آخوند هم طبق مبناى مشهور بحث كرده است.
(صفحه78)
نماز تشكيل شود، كه در اين صورت اعاده مستحب است.
2 ـ كسى مشغول نمازى ـ مثلاً نماز ظهر ـ است و در اين هنگام جماعتى درارتباط با همان نماز تشكيل شود، در اين صورت نمازى را كه به آن مشغول است به همان عنوان ـ مثل عنوان ظهر ـ تمام كند و پس از تمام شدن مستحب است به جماعت ملحق شده و نمازى كه خوانده دوباره با جماعت اعاده كند.
مشهور و مرحوم آخوند اين طور مى گويند ولى شيخ طوسى (رحمه الله) در كتاب تهذيب(1)مى گويد: مورد استحباب اعاده در جايى است كه كسى مشغول نمازى ـ مثلاً نماز ظهر ـ است و در اين هنگام جماعتى در ارتباط با همان نماز تشكيل شود(2). مفاد روايت اين است كه اين شخص نمازش را از فريضه به نافله عدول دهد وقتى نافله شد دو خصوصيت پيدا مى كند: اوّلاً: سر دو ركعتى مى توان سلام داد و ثانياً: قطع آن جايز است. آنوقت اين شخص يا نماز را سر دو ركعتى سلام دهد و خود را به جماعت برساند و يا آن را قطع كرده و خود را به جماعت برساند.
ما فعلاً در اين مقام نيستيم كه بحث كنيم آيا مورد روايات، چيزى است كه شيخ طوسى (رحمه الله)مطرح كرده يا مورد آنها چيزى است كه مشهور و مرحوم آخوند مطرح كرده اند ولى خواستيم به صورت اجمال بگوييم كه اين مسأله مسلّم نيست كه مورد روايات استحباب اعاده چيزى باشد كه مشهور مى گويند تا مرحوم آخوند بتواند از آن مسأله تبديل امتثال به امتثال ديگر را استفاده كند. بلكه محتمل است مورد روايات همان چيزى باشد كه شيخ طوسى (رحمه الله)مطرح كرده است و در اين صورت ارتباطى به بحث ما پيدا نمى كند زيرا اين شخص نماز خود را نخوانده تا خواندن آن با جماعت به عنوان امتثال بعد از امتثال مطرح باشد.
ثانياً: برفرض كه از احتمال اوّل صرف نظر كرده و مورد روايات را همان چيزى
- 1 ـ تهذيب شيخ طوسى(رحمه الله) علاوه بر اين كه يك كتاب روايى است شرح كتاب مقنعه استادش شيخ مفيد(رحمه الله)نيز مى باشد.
- 2 ـ تهذيب الأحكام، ج3، ص50.