جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه257)
داشته باشد. اگر مولا به عبدش گفت: «بر تو لازم است فردا به مسافرت بروى»، قدرتى كه عقلاً در توجه اين تكليف اعتبار دارد، اين نيست كه الان قدرت بر مسافرت داشته باشد بلكه در ظرف امتثال بايد قدرت بر امتثال داشته باشد. در اين جا تكليف به مسافرت، الان تحقّق دارد، زيرا مولا براى اين تكليف، شرطى ـ مثل «إن جائك زيدٌ» و امثال آن ـ مطرح نكرده است، بلكه همين الان مى گويد: «يجب عليك أن تسافر غداً». بنابراين تكليف به مسافرت، همين الان فعليت پيدا مى كند. امّا يكى از شرايط عامه اين تكليف، اين است كه عبد در فردا قدرت بر سفر داشته باشد در حالى كه چنين قدرتى الان وجود ندارد، چون هنوز فردايى نيامده است تا قدرت بر سفر در آن تحقّق داشته باشد. هنوز زمان آينده نيامده است، چگونه مى تواند قدرت مضاف به زمان آينده، اكنون تحقّق داشته باشد؟ بنابراين ما ناچاريم بگوييم: در اين جا مشروط ـ  يعنى تكليف  ـ الان تحقّق دارد ولى شرط آن متأخّر است.
همان طور كه قبلاً گفتيم، مرحوم آخوند راه حلّى را مطرح كرده كه مورد قبول حضرت امام خمينى (رحمه الله) نيز قرار گرفته است. البته كلام مرحوم آخوند قدرى موجز است و نياز به توضيح دارد. ايشان مى فرمايد:
افعال اختياريه كه از فاعل مختار صادر مى شود، چون ارادى است، مسبوق به اراده است و اراده هم داراى مبادى و مقدّماتى است، از جمله مبادئ، تصوّر شىء مراد، تصديق به فايده آن و... است . در مورد تصديق به فايده بايد توجه داشت كه ما كارى به فايده واقعى شىء نداريم، چه بسا چيزى داراى يك فايده واقعى باشد ولى فاعل به آن فايده نرسيده تا آن را تصديق كند و چه بسا چيزى داراى ضرر واقعى است ولى اين فاعل عقيده به منفعت آن پيدا كرده است. آنچه درارتباط با «تصديق به فايده» نقش دارد و به عنوان يكى از مقدّمات اراده مطرح است اعتقاد فاعل به منفعت آن است خواه در واقع آن منفعت وجود داشته باشد يا نه. تصوّر شىء مراد و تصديق به فايده آن، مربوط به نفس انسان است. درست است كه فايده اى كه مورد تصديق قرار مى گيرد، بر وجود خارجى مترتّب است ولى فايده اى كه بر وجود خارجى مترتّب است نقشى در
(صفحه258)
مبدأ اراده ندارد، بلكه تصديق به آن فايده نقش دارد و تصديق مربوط به نفس انسان است. تصوّر و تصديق، علم مى باشند و علم مربوط به نفس است. العلم إن كان إذعاناً للنسبة فتصديق و إلاّ فتصوّر.
ساير مبادى اراده ـ مثل عزم و جزم ـ و حتى خود اراده نيز مربوط به نفس انسان است و واقعيت خارجى آن بعد از تحقّق اراده مى باشد.(1)
مرحوم آخوند مى فرمايد: مسأله شرطيت تكليف هم مانند مسأله افعال اختياريه است. چون تكليف، عمل اختيارى مولاست. بنابراين تمام خصوصياتى كه در اعمال اختياريه مطرح است، در تكليف نيز مطرح خواهد بود. عمل اختيارى نياز به اراده دارد، تكليف هم اراده مى خواهد. همان طور كه در ساير افعال اختياريه مولا، واقعيت خارجى مربوط به خود فعل است و مقدّمات ديگرش ـ مثل اراده و مبادى اراده ـ مربوط به نفس مولاست، در تكليف هم همين طور است. مولا وقتى به عبد خود مى گويد: «يجب عليك أن تسافر غداً»، واقعيت خارجى اين حكم مربوط به نفس مولا است. مولا، صدور مسافرت فردا توسط عبد را تصوّر كرده و فايده آن را مورد تصديق قرار داده است و چيزى را كه شرطيت براى تكليف دارد، ملاحظه كرده است. نكته اصلى كه در كلام امام خمينى (رحمه الله) نيز مطرح شده اين است كه مولا مى داند كه مكلّف بايد در ظرف امتثال،
  • 1 ـ يادآورى : مرحوم آخوند درارتباط با واقعيت اراده مطالبى را مطرح كرده كه به نظر ما داراى مناقشه است و ما در مباحث مربوط به طلب و اراده [جلد سوّم همين كتاب] آنها را به طور مبسوط مورد نقد و بررسى قرار داديم ولى آن مطالب دخالتى در مانحن فيه ندارد و ضرورتى هم ندارد كه ما آن مطالب را در اين جا مطرح كنيم. و همان طور كه ما در آنجا گفتيم: اراده، چيزى است كه وجود پيدا مى كند و وجودش به خلاّقيت نفس انسانى است، يعنى خداوند متعال پرتويى از خلاّقيت را به نفس انسانى عنايت كرده كه آن عبارت از اراده است. همان طور كه وجود ذهنى يك واقعيت نفسانى است و علّت موجده مى خواهد و نفس انسانى آن را ايجاد كرده است. خداوند به ما اين قدرت را داده كه مى توانيم در ذهن خودمان موجود ذهنى را ايجاد كنيم، لذا خالق اين وجود ما هستيم ولى با عنايت و فضل پروردگار. در اين جا هم خداوند به نفس ما عنايتى كرده كه پس از تحقّق مقدّمات اراده، مى تواند اراده را خلق كند.
(صفحه259)
قدرت بر امتثال داشته باشد. ولى آيا چه چيزى نقش در اين شرطيت دارد؟ اگر عبدى به حسب واقع، قدرت بر امتثال در زمان امتثال دارد، امّا مولا ـ چون مولاى عادى است و علم غيب ندارد ـ خيال مى كند كه عبد در ظرف امتثال چنين قدرتى را ندارد، در اين جا مولا نمى تواند چنين دستورى را نسبت به عبد صادر كند، زيرا در چنين مولايى نمى تواند مبادى اراده تحقّق پيدا كند. هم چنين اگر عبدى به حسب واقع قدرت بر امتثال در زمان امتثال ندارد، امّا مولا معتقد است كه عبد چنين قدرتى دارد، مولا حقّ دارد چنين دستورى نسبت به عبد صادر كند. بنابراين مسأله قدرت بر امتثال در زمان امتثال مثل مسأله تصديق به فايده است. همان طور كه آنچه در مسأله تصديق به فايده نقش دارد، اعتقاد فاعل به فايده داشتن شىء مراد است نه وجود فايده واقعى. در باب قدرت بر امتثال در زمان امتثال هم، قدرت واقعى ملاك نيست بلكه ملاكْ اعتقاد مولا به اين است كه عبد در زمان امتثال قدرت بر امتثال دارد.
پس اگرچه معروف اين است كه «قدرت بر امتثال، شرط تكليف است و در جايى كه مأموربه مربوط به آينده است، قدرت بر امتثال متأخّر از تكليف است» ولى واقعيت چيز ديگرى است و باتوجه به اين كه تكليفْ عمل اختيارى مولا و مسبوق به اراده و مبادى اراده است، آنچه درواقع شرطيت براى تكليف دارد، عبارت از تشخيص مولا است كه مربوط به نفس مولا بوده و ارتباطى به خارج ندارد. و اگر مربوط به نفس مولا شد، مقارن با تكليف خواهد بود. و درحقيقت، آنچه متأخّر از تكليف است، واقعيت قدرت خارجيه است كه چون ظرفش زمان آينده است در زمان آينده تحقّق پيدا مى كند. ولى واقعيت قدرت خارجيه، شرطيت براى تكليف ندارد، همان طور كه در باب افعال اختياريه، تصديق به فايده شرطيت دارد نه وجود فايده واقعيه. درنتيجه قاعده عقليه هيچ گونه انخرامى پيدا نمى كند.(1)
  • 1 ـ كفاية الاُصول، ج1، ص145 ـ 147; مناهج الوصول إلى علم الاُصول، ج1، ص340 و 341; ; معتمد الاُصول، ج1، ص 30 وتهذيب الاُصول، ج1، ص213
(صفحه260)
بررسى كلام مرحوم آخوند
آيا كلام مرحوم آخوند در تمام موارد شرايط تكليف پياده مى شود؟
تكليف ـ كه در اين جا مضاف اليه شرايط قرار گرفته است ـ داراى دو معنا است: معناى مصدرى و معناى اسم مصدرى.
تكليف به معناى مصدرى يعنى حكم كردن و دستور صادر كردن و اين همان چيزى است كه مرحوم آخوند در مورد آن فرمود: «اين عمل اختيارى مولاست و مسبوق به اراده و مبادى اراده است و آنچه در اين عمل اختيارى نقش دارد همين مسائل نفسانى است». ولى تكليف به معناى اسم مصدرى هم مى آيد. مثلاً «ايجاب» معناى مصدرى و «وجوب» معناى اسم مصدرى براى تكليف است.
ما بعضى از چيزها را ملاحظه مى كنيم كه به حسب واقع شرطيت براى ايجاب ندارد امّا شرطيت براى وجوب دارد. مثلاً ايجابْ الان واقع شده امّا تا زمانى كه آن شرط در خارج تحقّق پيدا نكند حكم فعليت پيدا نمى كند. به عبارت ديگر: مرحله ايجاب، همان مرحله انشاء بوده و مرحله وجوب، مرحله فعليت است. مرحله انشاء، اضافه به حكم مولا و حاكم دارد امّا مرحله فعليت، اضافه به مولا ندارد بلكه اضافه به حكم به معناى اسم مصدرى دارد.
مثلاً اگر مولا بگويد: «إن جائك زيدٌ فأكرمه» اين يك حكم تعليقى انشائى است كه به عنوان اين كه قول مولا و عمل اختيارى مولاست، الان تحقّق پيدا كرده است. مولا اكرام زيد را تصوّر كرده و تصديق به فايده آن نموده و حتى مجىء زيد را به عنوان شرطيت در نفس خودش آورده سپس انشاء حكم كرده است بعد از اين كه انشاء تمام شد، مأمور بايد در انتظار تحقّق شرط ـ يعنى آمدن زيد ـ باشد. چون وجوب اكرام انشائى تعليقى، در صورتى فعليت پيدا مى كند كه مجىء زيد در خارج تحقّق پيدا كند. پس در اين جا وجود ذهنى مجىء زيد، شرطيت دارد براى مرحله انشاء حكم. امّا وجود خارجى مجىء زيد شرطيت دارد براى مرحله فعليت حكم. يعنى وجوب اكرام، به معناى اسم مصدرى، در صورتى گريبان مأمور را مى گيرد كه مجىء زيد در خارج حاصل شده
(صفحه261)
باشد. بنابراين در اين جا توانسته ايم مشروطى را به نام حكم تصوّر كنيم كه شرط آن عبارت از وجود خارجى يك چيز است.
درنتيجه اگر ما تكليف را به معناى انشاء و صدور حكم از جانب مولا بدانيم، جز مراحل نفسانى چيز ديگرى در آن نقش ندارد. امّا در شرعيات، شرايط تكليف اين گونه نيست. وقتى مولا دو ساعت به غروب آفتاب مى گويد: «إذا جاء وقت غروب الشمس يجب عليك صلاة المغرب و العشاء»، چه چيز در وجوب صلاة مغرب و عشاء نقش دارد؟ اگر وجود ذهنى غروب شمس نقش دارد، وجود ذهنى قبل از تحقّق غروب هم حاصل است، پس چرا قبل از تحقّق غروب، نماز مغرب و عشاء واجب نيست؟ آنچه در حكم ـ به معناى اسم مصدرى ـ و در فعليت وجوب نماز مغرب و عشاء نقش دارد اين است كه غروب شمس در خارج تحقّق پيدا كند.
آيا براى شرط متأخّر و متقدّم مى توان در شرعيات مثالى پيدا كرد؟
ما در دوره قبل گفتيم: در شرعيات مثالى براى شرط متأخّر و متقدّم وجود ندارد ولى پس از تأمّل بيشتر به نظر مى رسد كه بنا بر يك مبنا بتوان مثالى براى آن مطرح كرد. حال فرض مى كنيم در شرعيات مثالى براى آن نداشته باشيم و در مثال «إن جائك زيد فأكرمه» نيز مجىء زيد را شرط مقارن براى فعليت وجوب اكرام ـ به معناى اسم مصدرى ـ بدانيم و بگوييم: تا وقتى مجىء زيد تحقّق پيدا نكرده، وجوب اكرام  ـ  به معناى اسم مصدرى ـ تحقّق و فعليت ندارد و به مجرّد اين كه مجىء زيد تحقّق پيدا كرد، همان لحظه، وجوب اكرام هم تحقّق پيدا مى كند. همان طور كه مسأله تحقّق وقت غروب شمس در خارج با وجوب صلاة مغرب و عشاء مقارنت زمانى دارد.
امّا اگر مولا بگويد: «إن جائك زيدٌ فأكرمه بعد ساعتين»، يعنى دوساعت بعد از مجىء زيد در خارج، وجوب اكرام مى آيد. در اين جا شرط تكليف، متقدّم بر تكليف مى شود و نمى توان آن را به وادى وجود ذهنى برد، چون آن مجىء زيد كه دو ساعت بعد از آن مسأله وجوب اكرام مى آيد، عبارت از مجىء زيد در خارج است نه آن مجىء كه در ذهن مولاست».