جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه119)
مطابقت دارد، آن واقعيت نفسانيه چيست؟
اشاعره مى گويند: از اين جا در مى يابيم كه همان طورى كه لفظ «جاء زيد من السفر»، در اتصاف به خبريه بودنش، مشروط به هيچ شرطى نيست و فرقى بين آن صورت هاى سه گانه وجود ندارد، ما معتقديم: صفت نفسانيه اى غير از مسأله علم در نفس مخبِر وجود دارد كه در آن صفت نفسانيه، بين حالات سه گانه اش با حالات سه گانه «جاء زيد من السفر» فرقى وجود ندارد. آن واقعيت نفسانيه، عبارت از واقعيت «جاء زيد من السفر» است. اين واقعيت، واقعيت خارجيه نيست، زيرا چه بسا زيد از سفر نيامده و جمله «جاء زيد من السفر» واقعيت خارجيه نداشته باشد. بلكه واقعيتى است كه حتى براى كاذب هم وجود دارد و ما اسم آن را «كلام نفسى» مى گذاريم.(1)
بررسى كلام اشاعره در ارتباط با جمله خبريه براى بررسى اين كلام، بايد به وجدان خودمان مراجعه كنيم. ما هرروز صدها جمله خبريه استعمال مى كنيم، بايد ببينيم آيا در آنها صفت نفسانيه اى به عنوان «كلام نفسى» وجود دارد؟
به عنوان مثال، ما جمله خبريه «زيدٌ قائمٌ» را مورد بررسى قرار مى دهيم تا ببينيم براى تشكيل اين جمله، چه واقعيت هايى وجود دارد؟
1 ـ يك واقعيت، واقعيت الفاظ اين جمله است، واقعيت لفظ زيد، يك واقعيت است كه در آن امورى چون حروف تركيبيه زيد، تقدّم و تأخّر حروف، مفتوح بودن زاء و سكون ياء و تابع بودن دال نسبت به عوامل، نقش دارند. اين واقعيت، در ارتباط با لفظ زيد ـ با قطع نظر از اراده يا عدم اراده معناى آن ـ مى باشد. واقعيت لفظ قائم نيزيك واقعيت است. ولى قائم داراى مادّه و هيئت است، مادّه آن داراى يك وضع و هيئت آن داراى وضع ديگر است. پس در ارتباط با قائم، دو جهت واقعى مطرح است: هيئت آن،
  • 1 ـ شرح المواقف، ج2، ص94
(صفحه120)
كه عبارت از هيئت فاعل است و مادّه آن كه عبارت از مادّه قيام است و داراى معناى خاصّى است.
2 ـ واقعيت ديگر، در ارتباط با هيئت جمله خبريه است. جمله خبريه، در ارتباط با مقام لفظى اش، هيئت خاصى دارد كه جزء اوّل آن مبتدا و مرفوع و جزء دوم آن خبر و مرفوع است و اين واقعيت لفظى با ايراد دو لفظ زيد و قائم ـ به صورت جداى از يكديگر  ـ فرق دارد.
3 ـ در مقام صدور لفظ، متكلّمى كه سخن مى گويد، سخن گفتن، فعلى از افعال اختياريه اوست و فعل اختيارى، مسبوق به اراده است و اراده داراى مبادى و مقدمات است. اولين مبدأ و مقدّمه اراده، عبارت از تصوّر است، يعنى متكلّمى كه مى گويد: «زيد قائم»، زيد را تصور كرده، صدور لفظ زيد را اراده كرده و مبادى اراده، در صدور لفظ زيد نقش داشته است. در ارتباط با قائم و در ارتباط با هيئت جمله خبريه نيز همين طور است. بنابراين، در ارتباط با الفاظ «زيد قائم»، جهاتى نفسانى ـ به نام اراده و مقدمات اراده ـ وجود دارد ولى عادت و استمرار متكلم بر سخن گفتن، سبب سرعت تحقق اين مبادى و تحقق اين اراده مى شود و اين گونه نيست كه چيزى بدون اراده و مبادى اراده تحقق پيداكند.
4 ـ در جانب معنا، يك واقعيت، عبارت از معناى زيد است. لفظ زيد، براى يك موجود خارجى وضع شده است. واقعيت ديگر، عبارت از معناى قائم است و آن داراى دو جهت است: مادّه قائم و هيئت قائم. واقعيت ديگر، عبارت از معناى جمله خبريه است كه از آن به اتحاد و هوهويت تعبير مى شود. هوهويت در قضيه حمليه، مربوط به عالم معناست نه عالم لفظ.
5 ـ در جانب مطابقت و عدم مطابقت، واقعيت ديگرى وجود دارد كه آن مطابقت و عدم مطابقت «زيد قائم» با واقع است. اگر زيد واقعاً ايستاده باشد، اين مطابقت، واقعيت دارد و اگر ايستاده نباشد، عدم مطابقت، واقعيت دارد.
6 ـ در جانب نفس مخبر، واقعيتى وجود دارد كه مخبر در اين واقعيت،يكى از

(صفحه121)
حالات سه گانه را داراست. يا عالم به مطابقت خبر خود با واقع است و يا عالم به عدم مطابقت آن مى باشد و يا در اين زمينه شك دارد.
پس از بيان اين مطالب، نكته اساسى اين است كه آيا غير از اين ها واقعيت ديگرى به نام «كلام نفسى» وجود دارد؟ به عبارت ديگر: آيا «كلام نفسى» را كه اينان مى گويند، بايد در ارتباط با همين واقعيت ها جستجو كرد يا «كلام نفسى» واقعيت ديگرى غير از اين واقعيت هاست؟
اگر اشاعره بگويند: ما «كلام نفسى» را در ارتباط با همين واقعيت ها مى دانيم، مى گوييم: شما «كلام نفسى» را به عنوان يك صفت قائم به نفس توصيف كرديد در حالى كه واقعيت هايى كه مربوط به لفظ «زيد قائم» بود ارتباطى به نفس ما ندارد. واقعيت مربوط به معانى هم ارتباطى با نفس ما ندارد. واقعيت مربوط به مطابقت و عدم مطابقت هم ارتباطى با نفس ما ندارد. بنابراين نمى توان كلام نفسى را در ارتباط با اين واقعيت ها دانست. پس بايد سراغ اوصاف نفسانيه برويم. در تحليل جمله «زيد قائم» به چند واقعيت نفسى برخورد كرديم و آن اين بود كه مخبِر، گاهى عالم به مطابقت و گاهى عالم به مخالفت خبر خود باواقع است و گاهى هم در اين زمينه شك دارد. آيا اشاعره مى خواهند اسم اين واقعيات را «كلام نفسى» بگذارند؟ يعنى آيا مى خواهند حتّى مورد شك در مطابقت و مخالفت را «كلام نفسى» بدانند. اگر بخواهند چنين مطلبى را بگويند، ما حرفى نداريم. فقط ـ به قول مرحوم آخوند ـ در اين جا اختلاف ما با اشاعره در عنوان «كلام نفسى» است زيرا ما اين واقعيات سه گانه را به لحاظ حالات متكلّم و مخبر نمى توانيم انكار كنيم. ولى اشاعره نمى خواهند چنين چيزى بگويند و به اين حالات سه گانه اطلاق كلام نفسى نمى كنند، زيرا:
اوّلا: اشاعره تصريح مى كنند كه «كلام نفسى» غير از علم است، در حالى كه دو مورد از حالات سه گانه، علم است: علم به مخالفت و علم به موافقت.
ثانياً: ظاهر اشاعره اين است كه «كلام نفسى» در جميع جملات خبريه، واقعيت واحدى است، در حالى كه ما در اين جا سه نوع واقعيت داشتيم: علم به موافقت، علم به
(صفحه122)
مخالفت، شك در موافقت و مخالفت. و بر فرض كه واقعيت علم را در دو صورت آن يك چيز بگيريم ولى واقعيت علم و شك، دو چيزند.
درنتيجه مقصود اشاعره از «كلام نفسى» نمى تواند اين جهات سه گانه باشد. پس چه چيز ديگرى در نفس وجود دارد؟
يكى از چيزهايى كه ما در ارتباط با نفس مطرح كرديم مسأله اراده و مبادى آن بود. آيا مقصود اشاعره از «كلام نفسى» عبارت از «اراده و مبادى آن» مى باشد؟ خير، چنين چيزى هم نمى تواند باشد زيرا:
اوّلا: اشاعره همان طور كه تصريح دارند «كلام نفسى، غير از علم است»، در باب اراده هم تصريح كرده اند كه «كلام نفسى، غير از اراده است». آنان مى گويند: «كلام نفسى»، نه علم است و نه اراده، بلكه يك صفت نفسانى ديگرى است.
ثانياً: دليل بر وجود اراده اين بود كه سخن گفتن، فعل اختيارى است و هر فعل اختيارى، مسبوق به اراده است. و اگر اينان بخواهند اراده را «كلام نفسى» بنامند بايد در مورد ساير افعال اختياريه نيز قائل به كلام نفسى شوند و مثلا بگويند: «بنّا» هم وقتى مى خواهد شروع به بنّايى كند، در او يك «كلام نفسى» وجود دارد، چون بنّايى هم فعل اختيارى و مسبوق به اراده است، در حالى كه اينان چنين حرفى نمى زنند. اشاعره، اگرچه دايره «كلام نفسى» را از خداوند به بشر هم سرايت دادند ولى در عين حال، آن را در محدوده الفاظ و جملات مى دانند و در مورد ساير افعال اختيارى چنين چيزى نمى گويند. پس معلوم مى شود كه «كلام نفسى»، واقعيتى مربوط به كلمات و در محدوده جملات است. در مورد خداوند هم كه قائل به «كلام نفسى» مى شدند به اعتبار اين بود كه مى گفتند: چون قرآن، «كلام الله» است پس مى توان «متكلّم» را به خداوند اطلاق كرد. سپس آمدند در مورد خداوند، «كلام نفسى» را مطرح كردند، نه به عنوان اين كه اراده وجود دارد، و در ما نيز فعل اختيارى مسبوق به اراده است.
بنابراين، مراد اشاعره از «كلام نفسى» نمى تواند اراده باشد.
ثالثاً: اراده، مسبوق به مبادى است و اوّلين مبدأ اراده، تصور است و تصوّر، يكى از
(صفحه123)
دو شعبه علم است. ما در منطق مى خوانيم: العلم إن كان إذعاناً للنسبة فتصديق و إلاّ فتصوّر(1) يعنى و إلاّ همان علم، تصور است. و خوداينان تصريح كردند كه «كلام نفسى» غير از علم است.
بنابراين ما همه واقعياتى را كه در ارتباط با جمله «زيد قائم» بود بررسى كرديم و هيچ يك از آن ها نتوانست به عنوان «كلام نفسى» مطرح باشد. پس آيا در تشكيل جمله خبريه چيز ديگرى وجود دارد كه از آن به «كلام نفسى» تعبير مى كنند؟ ما وقتى به وجدان خود مراجعه مى كنيم، چيز ديگرى نمى يابيم. كجاى جمله خبريه ناقص است كه ما ناچار باشيم با التزام به «كلام نفسى» نقص آن را برطرف كنيم؟
كلام اشاعره در ارتباط با جملات انشائيه طلبيه همان گونه كه اشاره كرديم جمل انشائيه بر دو قسم است: طلبيه و غيرطلبيه.
اشاعره در مورد جمل انشائيه طلبيه مى گويند:
واقعيت نفسانيه اى كه در جمل انشائيه طلبيه وجود دارد، «كلام نفسى» ناميده مى شود كه عنوان خاص آن عبارت از «طلب» است.
سپس مى گويند:
ما از شما (معتزله) سؤال مى كنيم كه آن صفت نفسانيه اى كه در جمل انشائيه طلبيه وجود دارد عبارت از چيست؟ شما در جواب ما مى گوييد: آن صفت نفسانى، عبارت از اراده مولاست كه متعلّق به فعل عبد شده است. وقتى مولا به عبد مى گويد: «جئني بالماء»، اراده مولا متعلّق به اين شده كه آوردن آب در خارج توسط عبد ايجاد شود. اشاعره مى گويند: ولى ما مى گوييم: در جملات انشائيه طلبيه، مواردى هست كه اين اراده مولا وجود ندارد، مثل جايى كه امر مولا به جهت آزمايش عبد باشد، مثلا مولا عبدى را خريدارى كرده و مى خواهد ببيند آيا اين عبد در مقام اطاعت مولا هست
  • 1 ـ تهذيب المنطق، المقدّمة.