(صفحه29)
كلام مرحوم نائينى
مرحوم نائينى در ارتباط با معانى امر قائل به
اشتراك معنوى است. البته در بعضى از تقريرات ايشان(1)، فقط مسأله تمايل ايشان به اشتراك معنوى نقل شده و گفته شده است: «التزام به اشتراك لفظى، مشكل تر است، هرچند آن معناى مشترك معنوى را به خوبى نمى توان در قالب يك لفظ تبيين كرد».
ولى در بعضى ديگر از تقريرات ايشان(2)، گفته شده است: معناى مشترك معنوى عبارت از واقعه اى است كه داراى اهميت في الجملة باشد» يعنى در معناى امر، دو خصوصيت معتبر است: يكى عنوان واقعه و ديگرى اهميت في الجملة.
مرحوم نائينى فرموده است: اين معنايى است كه هم معانى غير اشتقاقى را شامل مى شود و هم معناى اشتقاقى طلب را دربرمى گيرد، مثلا در باب «شأن»، وقتى گفته مى شود: «شغلني أمر كذا» و «أمر» به معناى «شأن» دانسته مى شود، حتماً چيزى كه انسان را مشغول مى كند امر حادثى است و داراى اهميت مى باشد. در فعل عجيب، غرض و شىء(3) نيز همين طور است. و نيز اين معنا شامل معناى حدثى طلب هم مى شود. اگر مولا چيزى را از عبدش طلب كرد، نفس همين طلب، يك واقعه و داراى اهميت في الجملة است زيرا به عنوان دستور مولاست و تبعيت از آن لازم است.
درنتيجه مرحوم نائينى درواقع دو ادّعا دارد:
1 ـ لفظ امر به عنوان مشترك معنوى نسبت به معانى متعدد است.
2 ـ قدرجامع در اين مشترك معنوى عبارت از «واقعه اى است كه داراى اهميت في الجملة باشد».(4)
- 1 ـ فوائدالاُصول، ج1، ص128
- 2 ـ أجودالتقريرات، ج1، ص86 و 87
- 3 ـ زيرا شىء داراى معناى عامى است كه بعداً پيرامون آن صحبت خواهيم كرد.
- 4 ـ أجودالتقريرات، ج1، ص86 و 87
(صفحه30)
اشكالات ادعاى اوّل مرحوم نائينى
در ارتباط با ادّعاى اوّل مرحوم نائينى ـ يعنى اشتراك معنوى ـ دو اشكال وجود دارد:
اشكال اوّل: آيا جامعيتى كه در قدرمشترك ادّعا مى كنيد به چه كيفيتى است؟ ظاهر اين است كه ايشان جامعيت ذاتى و ماهوى را ادعا مى كند نه جامعيت عرضى و نه جامعيت انتزاعى و اعتبارى.
توضيح: ما كه اين جا اجتماع كرده ايم، جامعيت هاى مختلفى داريم:
يك جامعيت ما
جامعيت ذاتى و ماهوى است و آن اين است كه همه ما از افراد ماهيت انسان مى باشيم و انسان به عنوان يك نوع كه مشتمل بر جنس و فصل است جامع ما جمعيت است.
جامعيت ديگر ما
جامعيت عرضى است. چيزهايى به عنوان عرض عام و عرض خاص مطرح است و ما در جامع عرضى با هم مشترك هستيم.
جامعيت ديگر ما
جامعيت اعتبارى و انتزاعى و به تعبير ديگر، جامع عنوانى است. جامع عنوانى عبارت از «اجتماع ما در اين مجلس» است. «اجتماع ما در اين مجلس» جامعى است كه همه ما را زير پوشش خود گرفته است.
حال به مرحوم نائينى مى گوييم: ظاهر اين است كه شما جامع ذاتى را اراده كرده ايد. در جامع ذاتى، حداقل چيزى كه لازم است، اشتراك در جنس است. اگر اشتراك در جنس و فصل باشد، جامع ذاتى كامل است. جنس، اولين چيزى است كه در ارتباط با ماهيت و ذات مطرح است و اگر دو چيز، حتى در جنس هم اشتراك نداشتند، معلوم مى شود كه جامع ذاتى بين آن دو تحقق ندارد. حال ببينيم آيا در مانحن فيه مى توان اشتراك در جنس ـ كه حداقل چيزى است كه در جامع ذاتى لازم است ـ را تصور كرد؟ روشن است كه نمى توان يك معناى جنسى تصور كرد كه بعضى از انواع آن، معناى حدثى و اشتقاقى و بعضى ديگر از انواع آن، معناى جامد و غيراشتقاقى باشند. زيرا ما سؤال مى كنيم آيا خود اين جامع جنسى كه شما آن را به عنوان قدرجامع
(صفحه31)
مطرح مى كنيد، معنايى حدثى و اشتقاقى است يا معنايى غير حدثى و غيراشتقاقى؟
اگر خود جامع جنسى معنايى حدثى و اشتقاقى باشد، پس چطور معانى غيرحدثيه به عنوان نوع براى اين جنس هستند؟
و اگر اين جامع جنسى معنايى غيرحدثى و غيراشتقاقى باشد، چگونه مى شود معانى حدثيه به عنوان نوع براى اين جنس باشند؟
و ما نمى توانيم جامع جنسى را به گونه اى فرض كنيم كه نه حدثى باشد و نه غيرحدثى. جامع جنسى بايد انواعش در اين جنس شركت داشته باشند. بله شما اگر عرض عام را مطرح كنيد، مى توانيد انواع متضاد را تحت آن قرار دهيد. مفهوم شىء به عنوان عرض عام است و هم بر واجب الوجود هم بر ممكن الوجود و هم بر ممتنع الوجود صدق مى كند. ولى شما در اين جا مى خواهيد جامع ذاتى و جنسى درست كنيد و در جامع جنسى نمى توان دو نوعِ متضاد داشت كه يك نوع آن عبارت از معناى حدثى و اشتقاقى و نوعِ ديگر آن عبارت از معناى غيرحدثى و غيراشتقاقى باشد، زيرا اگر خودش اشتقاقى است، غيراشتقاقى نمى تواند نوع آن باشد و اگر خودش غيراشتقاقى است، اشتقاقى نمى تواند نوع آن باشد.
اشكال دوم: آيا در مشترك معنوى مى توان تصور كرد كه لفظى براى قدرجامعى وضع شده باشد و داراى جمع هاى مختلفى باشد و هر جمعى بر معناى خاصى دلالت كند؟ در مورد مشترك لفظى، تصوير اين معنا آسان است، زيرا هريك از معانى داراى وضع مستقلّى است و مانعى ندارد كه «عين» به معناى چشم با «أعين» و «عين» به معناى چشمه با «عيون» و «عين» به معناى شخصيت با «أعيان» جمع بسته شود. اين ها هم در وضع و هم در موضوع له داراى استقلالند و ارتباطى بين آنها وجود ندارد.
ولى تصوير اين مطلب در مشترك معنوى ممكن نيست زيرا اگر شما بخواهيد لفظ مشترك معنوى را در همان معناى مشترك استعمال كنيد ـ كه تنها در اين صورت جنبه حقيقت دارد ـ چگونه مى شود جمع هاى مختلفى داشته باشد و هرجمعى داراى معناى
(صفحه32)
خاصى باشد؟ و اگر بخواهيد لفظ مشترك را در انواع اين جنس مشترك استعمال كنيد، مثلا «أمر» را در «نوع طلب» استعمال كنيد، چنين استعمالى، مجازى خواهد بود، زيرا «أمر» براى «نوع طلب» وضع نشده است، بلكه براى معناى جنسى عام وضع شده است و اگر از محدوده اين معنا كنار رود، استعمال در غير ماوضع له و مجاز خواهد بود اگرچه در نوع آن معناى جنسى استعمال شده باشد.
به عبارت ديگر: در مشترك معنوى، جمع بايد به لحاظ معناى جامع باشد و جمع به لحاظ معناى جامع نمى تواند متعدّد باشد به نحوى كه هركدام معناى خاصى داشته باشند. اگر «أمر» را به «أوامر» جمع بستيد معناى اشتقاقى و اگر به «اُمور» جمع بستيد، معناى غيراشتقاقى مى شود.
سؤال اين است: آيا «أمر»ى را كه به «أوامر» جمع بستيد، أمرى است كه در معناى حقيقى جنسى خودش استعمال شده يا درخصوص نوع طلب استعمال شده است؟ اگر درخصوص نوع طلب استعمال شده، اين استعمال، مجازى است، آيا شما مى توانيد ملتزم شويد استعمال «أوامر» يك استعمال مجازى است؟
و همين طور در باب اُمور مى گوييم: آيا «أمر»ى كه به «اُمور» جمع بسته مى شود، أمرى است كه به معناى جنسى است يا خصوص نوع غيراشتقاقى آن مى باشد؟ حتماً بايد بگوييم: «خصوص نوع غيراشتقاقى آن مى باشد». استعمال امرى كه براى قدرجامع وضع شده، درخصوص نوع غيراشتقاقى آن، استعمالى مجازى است.
ولى آيا كسى مى تواند ملتزم شود كه وقتى ما به امور ـ به عنوان جمع معناى غيراشتقاقى ـ تعبير مى كنيم، اين تعبير غيرحقيقى است، چون ما مفردش را درخصوص نوع غيراشتقاقى استعمال كرديم و استعمال مشترك معنوى درخصوص مصاديق و انواع، يك استعمال مجازى است؟
پس درحقيقت، اگر امر داراى معنايى به نحو اشتراك معنوى بود، نبايد داراى دو جمعى باشد كه از حيث لفظ و معنا با يكديگر اختلاف دارند. وجود اين دوجمع، ما را
(صفحه33)
هدايت مى كند به اين كه مسأله به صورت اشتراك معنوى نيست، زيرا لازمه اشتراك معنوى اين است كه يا ملتزم به مجاز شويد هم در امور و هم در اوامر، و يا ملتزم شويد به اين كه امر در جنس استعمال نشده است. پس وجود دو جمع با اختلاف در معنا و عدم مجازيت اين دو استعمال، بهترين دليل بر بطلان اشتراك معنوى است و اين از خصوصيات مشترك لفظى است كه معانيش داراى جمع هاى مختلفى هستند و هركدام بر معناى خاصى دلالت مى كنند.
اشكالات ادعاى دوم مرحوم نائينى
برفرض كه از اشكالات ادّعاى اوّل صرف نظر كرده و اصل اشتراك معنوى را بپذيريم ولى ادّعاى دوم مرحوم نائينى كه قدرجامع را «واقعه اى كه داراى اهميت في الجمله است» دانست مورد قبول ما نيست زيرا:
اوّلا: عنوان «الواقعة» در عبارت مرحوم نائينى، مانند «شىء» عموميت ندارد. «شىء» داراى معناى عامى است. جمله «اين مدرسه شىء است» صحيح است ولى جمله «اين مدرسه واقعه است» درست نيست. از عين خارجى نمى توان به واقعه تعبير كرد. بله مى توان گفت: «ساختن اين مدرسه، واقعه است». در حالى كه اطلاق «شىء» بر عين خارجى مشكلى ندارد.
ما اگر پاى «واقعه» را به ميان آوريم بايد مقابل مرحوم آخوند بايستيم، چون مقتضاى كلام مرحوم آخوند اين است كه: «كلّ ما يطلق عليه الشيء، يطلق عليه الأمر».(1)
البته ايستادن در مقابل مرحوم آخوند مانعى ندارد زيرا ما اين حرف را از ايشان
- 1 ـ يادآورى: مرحوم آخوند مى فرمايد: «لا يبعد دعوى كونه حقيقة في الطلب في الجملة و الشيء». كفاية الاُصول، ج1، ص90. باتوجه به اين كه ايشان قيد «في الجملة» را در مورد «الشيء» ذكر نمى كند، مقتضاى كلام ايشان اين است كه امر هم يكى از الفاظ عامّه است و هرجا بتوانيم كلمه «شىء» را به كار ببريم بايد بتوانيم كلمه امر را نيز به كار ببريم.