جستجو در تأليفات معظم له
 

قرآن، حديث، دعا
زندگينامه
کتابخانه
احکام و فتاوا
دروس
اخبار
ديدارها و ملاقات ها
پيامها
فعاليتهاى فرهنگى
کتابخانه تخصصى فقهى
نگارخانه
پايگاه هاى مرتبط
مناسبتها
معرفى و اخبار دفاتر
صفحه اصلي  

كتابخانه فقه اصول فقه شیعه
صفحات بعد
صفحات قبل
(صفحه152)

3 ـ نظريه آيت الله خويى«دام ظلّه»

آيت الله خويى«دام ظلّه» در اين زمينه مطلبى ذكر كرده اند كه به نظر مى رسد خالى از اشكالات گذشته است و بهترين مطلبى است كه در اين زمينه گفته شده است.
به عنوان مقدّمه مى گوييم: مسأله اتحاد و عدم اتحاد طلب و اراده، بحثى نيست كه مرتبط به كلام نفسى باشد و بر محور يك واقعيت ـ اثباتاً و نفياً ـ دور بزند، بلكه اين بحث، يك بحث عرفى و لغوى است.(1) مى خواهيم ببينيم آيا طلب و اراده، دو معنا دارند يا براى يك معنا وضع شده و در تمام مراحل مترادفند و فقط در مرحله انصراف، بين آنها مغايرت وجود دارد.
آيت الله خويى«دام ظلّه» فرموده است:
در معناى اراده، بحثى نيست. اراده، همان صفت قائم به نفس و آن واقعيت نفسانيه اى است كه از آن به شوق مؤكّد تعبير مى شود و ظرف آن عبارت از نفس انسان است. و شوق، يك امر اعتبارى نيست بلكه يك واقعيت و يك حقيقت قائم به نفس است كه محلّ آن، نفس مى باشد. ولى بحث در ارتباط با معناى طلب است، آيا طلب، در لغت، براى چه معنايى وضع شده است؟
كلام ايشان ـ با توضيح مختصرى از جانب ما ـ اين است كه ما وقتى به لغت مراجعه مى كنيم مى بينيم، لغت، طلب را به «محاولة وجدان الشيء و أخذه» معنا مى كند. يعنى طلب، عبارت از اين است كه انسان، فعاليت و عمل مكرّرى براى يافتن و اخذ چيزى داشته باشد. آيا اين محاوله ـ كه در فارسى به معناى جستجو كردن و در دنبال بودن و سعى و تلاش كردن است ـ از نظر لغت، با اراده، يكى است؟ محاوله، به معناى سعى و تلاش و دنبال كردن و جستجو كردن است و به اعمال و جوارح انسان، مربوط مى شود و اگر طلب، به اين معنا باشد، چه ارتباطى مى تواند با اراده داشته
  • 1 ـ امّا مسأله كلام نفسى، مسأله اى عقلى و فلسفى است و بر محور وجود و عدم يك واقعيت دور مى زند.
(صفحه153)
باشد؟ شوق مؤكّد، عبارت از يك صفت نفسانيه است اما طلب، در ارتباط با عمل خارجى است كه به جوارحْ تحقق پيدا مى كند. به استعمالات عرفى هم كه مراجعه مى كنيم، همين معنا را تأييد مى كند. دليل اين مطلب را از خودمان شروع مى كنيم. به ما طلبه و طالب علم مى گويند. طلبه و طالب، از عنوان طلب اشتقاق پيدا كرده است. آيا روى چه حسابى اين عنوان به ما اطلاق مى شود؟ بديهى است كه اين اطلاق به خاطر اين است كه عمل ما تحصيل علم است نه به خاطر اين كه ما شوق مؤكّدى نسبت به تحصيل علم داريم. روشن است كه اگر يك بازارى علاقه شديدى به تحصيل علم داشته باشد ولى عمل خارجى او تجارت و كسب باشد، به او طلبه و طالب علم گفته نمى شود. و تعبيرات عرفى در اين زمينه فراوان است. طالب دنيا به كسى گفته مى شود كه تمام توان و نيروى خود را در ارتباط با مسائل دنيوى صرف مى كند و طالب آخرت به كسى گفته مى شود كه تلاش و فعاليت او در ارتباط با آخرت است، نه اين كه ملاك، شوق مؤكّد باشد و مثلا گفته شود: «عمل خارجى، كاشف از شوق مؤكّد است و به اعتبار شوق مؤكّد، به او طالب دنيا يا طالب آخرت گفته مى شود». و همين طور، گاهى فقهاء كلمه طلب را به كار مى برند مثلا مى گويند: «اگر كسى در بيابان باشد و آبْ وجود نداشته باشد و نمى داند كه آيا در اطراف و جوانب، آبْ وجود دارد يا نه؟ بايد در محدوده معيّنى طلب آب كند». معناى طلب، اين است كه بلند شود و به دنبال آب برود. بنابراين، طلب، نوعى سعى و تلاش براى رسيدن به مقصود است.
در اين جا نكته اى مطرح است و آن نكته اين است كه براى رسيدن به مقصود، دو راه وجود دارد: يكى اين كه انسان، خودش به دنبال آن برود و ديگر اين كه به كسى امر كند و امر كردن، عبارت از طلب است. مجموع امر، عبارت از طلب است يعنى انشاء امر، عبارت از طلب است نه انشاء طلب. زيرا طلب ـ  با اين خصوصياتى كه ذكر شد  ـ مانند اراده، يك واقعيت و حقيقت خارجيه است اما خارجيت اراده، به وقوع اراده در نفس است ولى خارجيت طلب، به تحقق عمل و سعى در خارج است.
پس طبق بيان ايشان، همان طور كه انشاء نمى تواند به اراده تعلّق بگيرد، به طلب
(صفحه154)
هم نمى تواند تعلّق بگيرد بلكه انشاء، در خود امر، وجود دارد و به اين انشاء طلب مى گويند. به عبارت روشن تر: آنچه از كفايه و كتابهاى ديگر در ذهن ما متمركز شده، اين است كه ما طلب را انشاء مى كنيم ولى بيان آيت الله خويى «دام ظلّه» اين است كه طلب، قابل انشاء نيست، طلب هم يك واقعيت است، مثل واقعيت اراده، بلكه بالاتر از واقعيت اراده است، زيرا اراده، قابل مشاهده نيست ولى عمل خارجى و سعى خارجى قابل مشاهده است. عمل خارجى، مثل زيدِ موجود در خارج است كه داراى يك واقعيتِ مشاهَد است. و همان طور كه انشاء، به زيد، تعلّق نمى گيرد، طلب هم قابليت ندارد كه انشاء به آن تعلّق بگيرد بلكه در جايى كه مولا به عبدش مى گويد: «جئني بالماء»، خود اين امر هم، مصداق براى طلب است، زيرا امر هم تلاش براى رسيدن به مأموربه است. اگر مولا به عبدش دستور ندهد، تمكّن از آب برايش حاصل نمى شود. بنابراين، خود امر مولا هم تلاش و سعى است و به آن، عنوان طلب اطلاق مى شود.(1)
نتيجه بحث در ارتباط با طلب و اراده
از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه اگرچه بين طلب و اراده، مغايرت معنوى ـ  هم از نظر لغت و هم از نظر عرف  ـ وجود دارد ولى در يك جهت، هر دو اشتراك دارند و آن اين است كه انشاء همان طور كه نمى تواند به اراده تعلّق بگيرد، به طلب هم نمى تواند متعلّق شود.
  • 1 ـ محاضرات في اُصول الفقه، ج2، ص16
(صفحه155)

جبر و تفويض


مرحوم آخوند، در اين جا بحث را به مسأله جبر و تفويض كشانده است كه هر چند وارد شدن در اين بحث، براى ما ـ  به عنوان مسأله اى اصولى  ـ ضرورتى ندارد ولى براى تكميل مباحث مربوط به طلب و اراده، لازم مى دانيم قدرى پيرامون آن بحث كنيم:(1)
ابتدا به عنوان مقدمه بايد توجه داشت كه بحث جبر و تفويض، از مباحث سابقه دار است كه حتى در زمان ائمه معصومين (عليهم السلام) نيز مطرح بوده و هريك از دو قول، طرفدارانى داشته است، به طورى كه در لسان روايات هم مورد تعرّض و تذكّر واقع شده است ولى در آن زمان شايد وظيفه ائمه (عليهم السلام) نبوده كه حقيقت اين گونه مباحث را براى مردم بيان كنند، لكن باتوجه به اين كه مسأله جبر و تفويض، از مسائل روز بوده، و با مسائل شرعى ارتباط داشته، ائمه (عليهم السلام) آن را عنوان كرده اند.
  • 1 ـ تذكر: حضرت استاد«دام ظلّه»، مباحث مربوط به جبر و تفويض را در اين دوره از بحث هاى خارج اصول خودمطرح نفرمودند وما اين بحث را از كتاب إيضاح الكفاية اختيار كرده و با تغيير مختصرى در عبارات آن و تطبيق مجدّد آن بر اصل درس هاى جبر و تفويض ـ كه توسّط حضرت استاد «دام ظلّه» در ضمن بحث كفاية الاُصول مطرح گرديده ـ ارائه مى نماييم.
(صفحه156)
در بعضى از روايات وارد شده است: «لاجبر و لا تفويض بل أمرٌ بين أمرين...»(1)يعنى هيچ كدام از جبر و تفويض، واقعيت ندارد، بلكه حقيقت مسأله، يك عنوان برزخ ميان آن دو است.
در بعضى از روايات، تعبيرات شديدترى به چشم مى خورد كه از قائل به تفويض، به «يهود هذه الاُمّة»(2) و از قائل به جبر، به «مجوس هذه الاُمّة»(3) تعبير شده است. و در بعضى از روايات، قائل به جبر را «كافر» و قائل به تفويض را «مشرك» ناميده اند.(4) هركدام از اين ها داراى نكته اى است كه ما درضمن مباحث آينده به توضيح آن خواهيم پرداخت.
به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه بحث جبر و تفويض، يك بحث تعبدى نيست كه كسى بگويد: «چون روايات، دلالت و ارشاد به فلان قول دارد، بايد آن را پذيرفت»، بلكه بايد با منطق و عقل، آن را ملاحظه نمود تا مشخص شود كه آيا واقعاً، عقلا و طبق قواعد مسلّمه، بايد قول به جبر را پذيرفت يا قول به تفويض را و يا همان چيزى را كه ائمه (عليهم السلام)ما را به آن ارشاد كرده اند كه با عقل و منطق هم منطبق است؟

موضوع بحث


موضوع بحث در ارتباط با افعال اختياريه انسان، از قبيل أكل و شرب و مطالعه و امثال آنها مى باشد. البته اصل بحث، بسيار كلّى و وسيع بوده و شامل تمام موجودات عالم، اعم از انسان و حيوان و... مى باشد و افعال انسان، يكى از آنها مى باشد ولى ثمره بحث، در ارتباط با افعال و اعمال انسان ظاهر مى شود.
توضيح: همه موجودات، داراى آثار و خواصى مى باشند و ما مى خواهيم بدانيم آيا
  • 1 ـ بحارالأنوار، ج5، ص11 و 12 (باب 1 من أبواب العدل،... ح18).
  • 2 ـ چنين روايتى در كتب روايى نيافتيم.
  • 3 ـ چنين روايتى در كتب روايى نيافتيم.
  • 4 ـ وسائل الشيعة، ج18 (باب10 من أبواب حدّ المرتدّ، ح4)